تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837414584
امام حسن «ع» و پاسداري از ارزشها (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: امام حسن «ع» و پاسداري از ارزشها (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: ابعاد صلح شجاعانه امام حسن عليه السلام با معاوية بن ابي سفيان كه يگانه عامل بقاي اقليتشيعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است كه تاكنون محققان زيادي را به تحليل و تبيين آن واداشته است.
ب) قداست زدايي از سيماي امير مؤمنان عليه السلام
اقدام دوم معاويه اين بود كه از سيماي امام قداست زدايي كند و با اين ترفند جايگاه او را از دلها بزدايد.
شهيد مطهري رحمه الله مينويسد: «علي عليه السلام از دنيا رفت و معاويه خليفه شد، بر خلاف انتظار معاويه، علي عليه السلام به صورت نيرويي باقي ماند و معاويه آن طوري كه اعمال بيرون از تعادل و متانتش نشان ميدهد، از اين موضوع خيلي ناراحتبود لهذا تجهيز ستون تبليغاتي عليه علي عليه السلام كرد.» (40)
بخشي از تلاشهاي معاويه در اين عرصه چنين است:
دستور داد در منابر رسما علي عليه السلام را سب كنند و آن را در خطبههاي نماز و منابر رواج داد و با تهديد و ارعاب مردم را وادار به اين كار ميكرد.
در موردي از احنف بن قيس خواست كه به علي عليه السلام لعن كند و او چون با اصرار معاويه روبهرو شد، بر منبر رفت و گفت:
«معاويه مرا به لعن علي امر كرده است، معاويه و علي اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا ميكنم. لعنتخدا و ملائكه و خلق تو اي خدا بر كسي باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغيه از اينها باد.» مردم هم گفتند: آمين.
صحابه منافق را وادار به جعل حديث عليه امام ميكرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار كرد بگويد آيه «من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله ...» (41) كه درباره علي عليه السلام در ليلة المبيت است درباره ابن ملجم نازل شده است.
در اين زمينه كار به جايي رسيد كه دستبه بدعت در احكام هم زدند. مثلا چون در خطبههاي نماز عيد علي عليه السلام را سب ميكردند و مردم به خاطر اين كه نشنوند از محل نماز خارج ميشدند، خطبهها را مقدم بر نماز كردند. (42)
امام باقر عليه السلام در مورد اين اقدام بنياميه ميفرمود: «ويروون عن علي عليه السلام اشياء قبيحة و علي الحسن و الحسين عليهما السلام ما يعلم الله انهم قد رووا في ذلك الباطل و الكذب و الزور; (43)
مطالب زشتي را درباره علي عليه السلام و حسن و حسين عليه السلام نقل ميكردند كه خدا ميداند همهاش باطل و دروغ و بهتان بود.»
4- تلاش براي تشكيل حكومت موروثي
آنچه هدف اصلي معاويه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور ميزد، قبضه كردن حكومت و تثبيت آن در دستبنياميه بود; همان هدف پنهاني كه امام حسن از آن آگاه بود و براي اتمام حجت در شرايط صلح، آن را گنجاند:
«هذا ما صالح عليه الحسن بن علي بن ابي طالب معاوية بن ابي سفيان: صالحه علي ان يسلم اليه ولاية امر المسلمين علي ان يعمل فيهم بكتاب الله و سنة رسوله صلي الله عليه و آله و سيرة الخلفاء الصالحين و ليس لمعاوية بن ابي سفيان ان يعهد الي احد من بعده عهدا بل يكون الامر من بعده شوري بين المسلمين ...; (44)
اين قرارداد صلحي استبين حسن بن علي بن ابي طالب و معاوية بن ابي سفيان: با او مصالحه كرد به اين كه ولايت امر مسلمانان را به او واگذارد، به اين شرط كه بين مسلمانان براساس كتاب خدا و شيوه پيامبر و سيره خلفاي صالح عمل كند و معاويه حق ندارد كه پس از خود كسي را به جانشيني و خلافت انتخاب كند و تعيين خليفه براساس شوراي بين مسلمانان باشد.»
و يا به اين صورت كه: «المادة الثانيه ان يكون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخيه الحسين و ليس لمعاوية ان يعهد به الي احد.» (45)
اما معاويه در راستاي همان هدف اصلي خود، بعد از پانزده سال كه موانع سر راه خود را برداشت، تصميم گرفتيك همه پرسي عمومي به راه اندازد و براي فرزندش يزيد از عموم مردم مكه، مدينه، شامات، عراق و ... بيعتبگيرد. براي اين كار به تمام مراكز حكومتي بخشنامه كرد و مخالفان را با شدت تمام سركوب كرد. اما مدتي بعد از طرح گرفتن بيعت عمومي متوجه شد كه گروههاي خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترين خطرها نيز به دو دليل از جانب امام حسن عليه السلام است:
اولا: بسياري از مخالفان منتظرند ببينند سلاله رسول خدا صلي الله عليه و آله چه ميكند چرا كه در صلح نامه شرط كرده بود، براي معاويه خليفه و جانشيني تعيين نشود.
ثانيا: امام مجتبي عليه السلام در ميان مردم مسلمان از پايگاه بسيار قوي برخوردار است و شايستگي عظمت و لياقت او براي تصدي خلافت و زمامداري جامعه زبانزد است.
از طرفي معاويه ميدانست كه اگر موضوع ولايتعهدي را به مردم واگذارد، هيچ كس كمترين توجهي به يزيد نخواهد كرد. از اين رو معاويه به فكر افتاد نظر مخالفان را به سوي خود جلب كند و نامههايي به حسين بن علي، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير، عبد الله بن جعفر و ... نوشت. امام حسين عليه السلام در پاسخ نامه او نوشت:
«اتق الله يا معاوية! و اعلم ان لله كتابا لايغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها، واعلم ان الله ليس بناس لك قتلك بالظنة و اخذك بالتهمة و امارتك صبيا يشرب الشراب و يلعب بالكلاب ما اراك الا و قد او بقت نفسك و اهلكت و اضعت الرعية والسلام; (46)
اي معاويه! در مورد جانشيني فرزندت يزيد و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان كه براي خداوند منان صحيفهاي است كه تمام اعمال ريز و درشت را ثبت ميكند و هيچ عملي از آن مخفي نخواهد ماند.
معاويه! بدان خداوند همانند مردم نيست كه بخشي از آنان را با كمترين سوءظني بكشي و عدهاي ديگر را متهم نمايي و دستگير كني. فرزندت يزيد كه آرمان تو است، شراب ميآشامد و به سگبازي مشغول است. معاويه! ميبينم كه تنها با اين كارت خودت را متزلزل ميسازي و دين خود را نابود ميكني و مردم را از بين ميبري.»
نشانههاي تعارض از سوي جبهه امام حسن عليه السلام
تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روي اقدامات معاويه قرار داشت. عمده كوششهاي امام به دو بخش تقسيم ميشود كه به اختصار به آن دو ميپردازيم.
الف - فعاليتهاي ديني و نشر فرهنگ اسلام:
پس از حضور امام عليه السلام در مدينه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. اين افراد يا از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله، و ياران با سابقه امام علي عليه السلام بودند يا تابعين و ديگر گروهها بودند. از گروه اول ميتوان به احنف بن قيس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصاري، جعيد همداني، حبة بن جوين عرفي، حبيب بن مظاهر، حجر بن عدي، رشيد هجري، رفاعة بن شداد، زيد بن ارقم، سليمان بن صرد خزاعي، سليم بن قيس هلالي، عامر بن واثله بن اسقع، عباية بن عمر و بن رهبي، قيس بن عباد، كميل بن زياد، حارث بن اعور بن بنان، مسيب بن نجبه فزاري و ميثم بن يحيي تمار اشاره كرد و از گروه دوم ابوالاسود دوئلي، ابواسحاق بن كليب سبيعي، ابومخنف، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبيه، سويد بن غفلة، مسلم بن عقيل و ... را نام برد.
اينها كساني بودند كه از شهرهاي مختلف گرد آمدند و به واسطه تربيت علمي و معنوي صحيح به عنوان سدهاي محكم در مقابل تحركات معاويه ايستادند. (47)
عمق فعاليتهاي علمي و تربيتي امام عليه السلام چنان بود كه وقتي معاويه از يكي از افرادي كه از مدينه به شام آمده بود، از امام حسن عليه السلام پرسيد او پاسخ داد: امام حسن عليه السلام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار ميكند تا طلوع آفتاب مينشيند و سپس تا به نزديك ظهر به بيان احكام و تعليم مردان مشغول است، سپس نماز ميخواند و به همين گونه زنان از احاديث و روايات او بعد از ظهر استفاده ميكنند و اين برنامه هر روز اوست. (48)
ابن صباغ مالكي هم مينويسد: «و كان اذا صلي الغداة في مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله جلس في مجلسه يذكر الله حتي ترتفع الشمس و يحبس اليه من يجلس من سادات الناس يحدثهم ... و يجتمع الناس حوله فيتكلم بما يشفي غليل السائلين و يقطع حجج المجادلين ...; (49)
نماز صبح را در مسجد النبي برگزار مينمايد و تا طلوع آفتاب مينشيند و به ذكر خدا مشغول ميشود. روزها مردم گرداگردش حلقه ميزنند و او برايشان معارف و احكام الهي را بازگو ميكند ... مردم اطراف او گرد ميآيند تا سخنانش را بشنوند كه دلهاي شنوندگان را شفا ميبخشد و تشنگان معارف را سيراب ميكند. بيانش حجت قاطع است. به طوري كه جاي احتجاج و مجادله باقي نميماند.»
البته امام عليه السلام براي فعاليتهاي اين چنيني به سلاح علم مجهز بود. آن هم علمي كه از پدرش امير مؤمنان عليه السلام و جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله به ارث برده بود. لذا امام صادق عليه السلام ميفرمود: «وقتي حضرت حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد، روزي در نخيله نشسته بودند. معاويه گفت: شنيدهام كه حضرت رسول خرما را در درخت تخمين ميكرد و درست ميآمد. آيا تو آن علم را داري؟ شيعيان ادعا ميكنند علم هيچ چيز از شما پنهان نيست. حضرت فرمود: رسول اكرم عدد پيمانههاي آن را بيان ميكرد. من عدد دانههايش را براي تو ميگويم.
چهار هزار و چهار دانه است. معاويه دستور داد خرماها را چيدند و چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: يك دانه را پنهان كردهاند و آن را در دست عبدالله بن عامر يافتند. در اين لحظه بود كه امام به معاويه فرمود: به خدا سوگند اي معاويه! اگر نبود اين كه تو كافر ميشوي و ايمان نميآوري، به تو از آنچه خواهي كرد، خبر ميدادم. پيامبر در زماني زندگي كرد كه او را تصديق ميكردند و تو ميگويي كه كسي اين را از جدش شنيد و او كودك بود. به خدا سوگند كه زياد را به پدر خود ملحق خواهي كرد و حجر بن عدي را خواهي كشت و سرهاي شيعيان را براي تو خواهند آورد.» (50)
علاوه بر اين امام در مجالس خود گاه از معجزاتي نيز استفاده ميكرد كه موجب تعميق اعتقاد مردم ميشد. مانند حكايت جواني از بنياميه كه به امام عليه السلام در مجلس سخنراني توهين كرد و به اعجاز امام عليه السلام زن شد و در همان دم موهاي ريشش ريخت و ...» (51)
ب) اقدامات تقابلي در مواجهه با معاويه
بخش ديگر از كارهاي امام كه پرده از وجود تباين بين دو جبهه برداشت، مربوط به كارهايي بود كه امام در برابر اقدامات معاويه انجام ميداد و به عنوان مدافعي سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او ميايستاد و سكوت نميكرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسياري از انحرافات بود و ابهتحضور وي قدرت خيلي از خلافها را سلب كرده بود. لذا شاهد هستيم كه بعد از شهادت امام فشار عجيبي بر شيعيان وارد ميشود و آنان را تا مرز نابودي پيش ميبرد. در هر صورت اقدامات تقابلي امام دقيقا در برابر اقدامات ضد ديني معاويه قرار ميگيرد كه نمونههايي از آن را تا به حال خوانديم.
در اين بخش به مواردي از تقابل امام با معاويه اشاره ميكنيم:
1- حمايت از شيعيان
در مورد اين نوع تقابلها، كافي استبه حمايتهاي امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاويه اشاره شود. در اين موارد امام يگانه پناهگاه اين اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاويه و كارگزاران وي ميايستاد.
آيا در اين زمان استاندار كوفه زياد بود؟
سعيد بن ابي سرح كوفي كه از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار كوفه (زياد بن ابيه) قرار گرفت و توسط زياد جلب شد. او نيز فرار كرد و خود را به مدينه رساند و به امام عليه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاكم كوفه، خانواده سعيد را زنداني، اموالش را مصادره و خانهاش را ويران كرد. وقتي خبر اين اقدامات به گوش امام عليه السلام رسيد نامهاي خطاب به زياد بن ابيه نوشت:
«اما بعد فانك عمدت الي رجل من المسلمين له ما لهم و عليه ما عليهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عياله فان اتاك كتابي هذا فابن له داره و اردد عليه ماله ...; (52)
اما بعد تو يكي از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار دادهاي با اين كه سود و زيان او سود و زيان مسلمانان است. خانهاش را ويران ساخته و مالش را گرفته و خانوادهاش را زنداني كردهاي. تا نامه من به تو رسيد، خانهاش را بساز و مالش را برگردان ...
زياد ابن ابيه در مقابل نوشت: «از زياد ابن ابي سفيان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامهات به من رسيد. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودي؟ با اين كه تو نيازمندي و من قدرتمند! تو كه از مردم عادي هستي، چگونه مثل فرمانرواي قدرتمند دستور ميدهي و از فرد بدانديشي كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضايت پناهش دادهاي حمايت ميكني؟ به خدا سوگند اگر او را بين پوست و گوشتخود پنهان كني، نميتواني از او نگهداري كني و من اگر به تو دسترسي بيابم هيچ مراعات نخواهم كرد و لذيذترين گوشت را براي خوردن، گوشت تو ميدانم. سعيد را به ديگري واگذار. اگر او را بخشيدم، به خاطر وساطت تو نيست و اگر كشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»
در پي اين عبارت، امام عليه السلام نامهاي به معاويه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضميمه كرد و برايش فرستاد. معاويه نيز بنابر ملاحظات مختلف نامهاي به اين صورت براي زياد نوشت: «... نامهاي براي حسن نوشتهاي و در آن به پدرش دشنام دادهاي و فاسق ناميدهاي، در صورتي كه به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتري. ... به مجرد اين كه نامهام به دستت رسيد، خاندان سعيد بن ابي سرح را آزاد كن; خانهاش را بساز; اموالش را برگردان; ديگر مزاحم او نباش و ...» (53)
2- دفاع از ارزشها
در اين بخش به دفاع امام عليه السلام از اصليترين ارزشها يعني، ولايت و امامت ميپردازيم كه معاويه به صورتهاي مختلف سعي در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود يعني، استقرار حاكميت در خاندان خود توفيق يابد. امام در مورد اين مساله مهم موضعگيري زيادي داشت كه به برخي اشاره ميكنيم:
1- 2- تبيين چهره پاك و مقدس امير مؤمنان عليه السلام
زماني كه معاويه به خاطر وسوسه اطرافيان مجلسي در كوفه تشكيل داد و اطرافيان معاويه به امام حسن عليه السلام و اميرمؤمنان توهين هايي كردند، امام در مقام دفاع از مشروعيت امامت و حاكميت امام علي عليه السلام و خاندان او چنين سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نميدانيد و به ياد نميآوريد مطالبي را كه پيامبر در حجةالوداع خطاب به مردم فرمود: «ايها الناس اني قد تركت فيكم مالم تضلوا بعده كتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا بمحكمه و آمنوا بمتشابهه و قولوا آمنا بما انزل الله من الكتاب و احبوا اهل بيتي و عترتي و والوا من والاهم و انصروهم علي من عاداهم و انهما لم يزالا فيكم حتي يردا علي الحوض يوم القيامة ثم دعا و هو علي المنبر عليا فاجتذبه بيده فقال:
اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادي عليا فلا تجعل له في الارض مقصدا و لا في السماء مصعدا واجعله في اسفل درك من النار ... انت الذائذ عن حوض يوم القيامة تذود عنه كما يذود. احدكم الغربيه من وسط ابله ... انما مثل اهل بيتي فيكم كسفينة نوح من دخل فيها نجي و من تخلف عنها غرق ...» (54)
2- 2- تقبيح حكومت ناشايستگان
روش ديگر امام عليه السلام اين بود كه بيلياقتي و ناشايستگي معاويه را بيان ميكرد. لذا در نامهاي به معاويه نوشت:
«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پيامبر مردم با پدر من بيعت ميكردند، آسمان باران خود را بر آنها ميباريد و زمين بركاتش را به آنها ميبخشيد و تو اي معاويه! در خلافت طمع نميكردي اما چون خلافت از سرچشمه اصلياش منحرف شد، قريش در آن نزاع كردند تا آن جا كه طلقا و فرزندانش به آن طمع كردند. با اين كه پيامبر فرموده بود: هيچ امتي حكومتخويش را به افراد ناشايست واگذار نكرد با اين كه دانشمندتر از آنها بود، مگر اين كه كارشان به تباهي كشيد ...» (55)
همچنين امام عليه السلام به خود معاويه ناشايسته بودنش را يادآوري كرد و فرمود: «اما الخليفة فمن سار بسيرة رسول الله صلي الله عليه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و ليس الخليفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنيا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لكن ذلك امر ملك اصاب ملكا فتمنع منه قليلا و كان قد انقطع عنه ...; (56)
خليفه آن كسي است كه به روش پيامبر صلي الله عليه و آله سير كند و به طاعتخدا عمل نمايد. خليفه كسي نيست كه با مردم به جور رفتار كند. و سنت را تعطيل كند و دنيا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولتخود بداند. زيرا چنين كسي پادشاهي است كه به سلطنت رسيده و مدت كمي از آن بهرهمند و سپس لذت آن منقطع شده است ...»
3- 2- اعلام بيزاري از حكومت ناپاكان
امام بارها مشروعيتحكومت ناپاكان را زير سؤال ميبرد و از كارگزاران آنها اعلام بيزاري ميكرد.
نقل است كه حضرت روزي در مسجدالحرام طواف ميكرد كه «حبيب بن مسلمه فهري» (57) را ديد و به او فرمود: «اي حبيب، راهي كه برگزيدهاي راه غير خداست. او در پاسخ از روي تمسخر گفت: روزي كه راه پدرت را ميرفتم در مسير اطاعتخدا بودم!
امام حسن به او فرمود: «بلي والله لكنك اطعت معاوية علي دنيا قليلة زائلة فلئن قام بك في دنياك لقد قعد بك في آخرتك ولو كنت اذ فعلت قلبتخيرا كان ذلك كما قال الله تعالي: و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا وللنك كما قال الله سبحانه كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون;
آري، سوگند به خدا كه تو براي دنياي ناچيز و نابود شدني از معاويه اطاعت كردي.
اگر معاويه زندگي دنيايي تو را تامين كرده، به جايش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كاري به گمان خود نيك انجام دهي، مصداق اين آيه شدهاي كه فرمود: و گروهي ديگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زيبا را با هم مخلوط كردهاند ولي خداوند ميفرمايد: نه چنين است دلهاي آنان بر اثر گناه و تبهكاري سياه شده و خود را تيرهبخت كردهاند.» آن گاه امام از حبيب روي برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (58)
4- 2- تبيين مشروع بودن حكومت اميرمؤمنان:
امام حسن عليه السلام علاوه بر موارد فوق تاكيد بسياري بر نشان دادن مشروعيتحكومت اميرمؤمنان داشت تا از اين طريق به تهاجمات معاويه عليه بر حق بودن ولايت علي عليه السلام پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد امامت اميرمؤمنان عليه السلام هستيم مانند نصب حضرت در غدير خم. (59)
5- 2- بيان بر حق بودن خود براي حكومت
امام علاوه بر بيان مشروعيت امام علي عليه السلام به مشروعيتخود نيز اشاره ميكرد و اين در مقابل ادعاهاي معاويه بود كه امام حسن را شايسته خلافت نميدانست. امام حسن بر فراز منبر در حضور معاويه به معرفي خود ميپرداخت و ميفرمود: «ايها الناس هر كه مرا ميشناسد كه ميشناسد، هر كه مرا نميشناسد من حسن بن علي بن ابي طالب و فرزند بهترين زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم .... من هستم كه مرا از حق خود (ولايت) محروم كردهاند.» (60)
و نيز آن گاه كه معاويه از وي خواستبر فراز منبر بگويد خلافت را به معاويه واگذار كردم، فرمود:
«به خدا سوگند كه من اوليتر از مردم هستم به خلافت مردم در كتاب خدا و سنت رسول خدا» (61)
6- 2- آمادگي براي نبرد مجدد
طبيعي است كه شرايط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوي معاويه نقض شده بود، بنابراين ميتوان گفت در صورت فراهم آمدن امكانات، امام عليه السلام براي نبرد مجدد با معاويه آمادگي داشت لذا برخي عقيده دارند كه دليل مسموم كردن امام عليه السلام نيز همين آمادگي او براي رفتن به شام و مبارزه با معاويه بود. (62)
آنچه خوانديم تنها بخشي از تعارضهاي دو جبهه حق و باطل بود كه بروز مييافت و بر سازش ناپذيري آنان تاكيد ميكرد. همين واقعيت و اقدامهاي قاطع و موثر امام حسن عليه السلام جاي شك براي معاويه باقي نگذاشت كه يگانه خطر براي او و امويها حسن بن علي است و هر لحظه احتمال خطر از سوي امام آنها را تهديد ميكند.
بنابراين در صدد برآمد به هر وسيله ممكن امام را از سر راه بردارد. او براي اين كار بارها اقدام به توطئه و مسموم كردن امام كرده بود.
حاكم نيشابوري با سند قوي از ام بكر بنت مسور نقل ميكند: «كان الحسن بن علي سم مرارا كل ذلك يغلب حتي كانت مرة الاخيرة التي مات فيها كان يختلف كبده فلم يلبثبعد ذلك الا ثلاثا حتي توفي; (63)
حسن عليه السلام را بارها مسموم كردند ليكن اثر چنداني نميگذاشت ولي در آخرين مرتبه زهر پهلويش را پاره پاره كرد و بعد از آن سه روز بيشتر زنده نماند.»
در اين باره، ابن ابي الحديد دليل اصلي اقدام معاويه را اين گونه بيان ميكند: «چون معاويه ميخواستبراي پسرش يزيد يعتبگيرد، اقدام به مسموم كردن امام مجتبي عليه السلام گرفت. زيرا معاويه براي گرفتن بيعتبه نفع پسرش و موروثي كردن حكومت مانعي بزرگتر و قويتر از حسن بن علي عليهما السلام نميديد.» (64)
امام صادق عليه السلام ميفرمود: «جعده - لعنة الله عليها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهاي بسيار گرمي بود. به هنگام افطار خواست مقداري شير بنوشد. آن ملعون زهر را در ميان آن شير ريخته بود.
وقتي شير را آشاميد، لحظاتي بعد فرياد برآورد: عدوة الله! قتلتني، قتلك الله والله لاتصيبن مني خلفا و لقد غرك و سخر منك والله يخزيك و يخزيه;
اي دشمن خدا! تو مرا كشتي. خدا تو را نابود كند. سوگند به خدا بعد از من بهرهاي براي تو نخواهد بود. تو راگول زدند و رايگان به كار گرفتند. سوگند به خدا بيچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذليل كرد.»
امام صادق عليه السلام در ادامه فرمود: «امام مجتبي عليه السلام بعد از اين كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بيشتر زنده نماند و معاويه نيز به آنچه وعده كرده بود، عمل نكرد.» (65)
///////////////////////
پينوشتها:
1) شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه، خطبه 128.
2) جد مروان حكم و بيشتر خلفاي اموي. نسب معاويه نيز چنين است: معاوية بن ابيسفيان بن حرب بن اميه بن عبدالشمس و مادرش هند دختر عتبة بن ربيعه و جدش با عثمان برادر بود. معاويه بعد از فتح مكه (يا ديرتر) مسلمان شد. او از مؤلفة القلوبهاست. در 15 يا 20 ه از طرف عمر امير شام شد و عمر او را كسراي عرب ناميد. دول الاسلام، ذهبي. ص 27 (چاپ لبنان)
3) شرح ابن ابي الحديد، ج 14، ص 75; تذكرة الخواص، ابن جوزي، ص 183 و بحارالانوار، ج 44، صص 70- 86.
4) نوعي درختخاردار در قبرستان ميروييد كه غرقد نام داشت.
5) بحارالانوار، ج 44، ص 70- 86.
6) وقعه صفين، ص 187، تاريخ طبري ج 3، ص 570 و الغدير، ج 9، ص 151.
7) شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3، ص 411 و الغدير، ج 9، 3 150.
8) اين مقاله به وقايع بعد از صلح ميپردازد. لذا براي آگاهي از وقايع مربوط به صلح و تحليل آن به كتب مربوطه مراجعه شود مانند: اسرار صلح امام حسن، محمدعلي انصاري - زندگاني امام حسن مجتبي، سيدهاشم رسولي محلاتي - صلح امام حسن، رجبعلي مظلومي - صلح امام حسن، پرشكوهترين نرمش قهرمانه تاريخ، شيخ راضي آلياسين و ماهنامه مبلغان (ش 1- ص 12)
9) امالي شيخ طوسي، ص 561، برخي دلايل ديگر صلح در كلام امام حسن عبارتند از:
1) خيانتبزرگان: «امروز شنيدهام كه اشراف شما با معاويه بيعت كردهاند. شما بوديد كه در جنگ صفين پذيرفتن حكميت را بر پدرم تحميل كرديد.» (بحارالانوار، ج 44، ص 147)
2) بينتيجه بودن جنگ و پايان ذلتبار: «والله لو قاتلت معاوية لاخذوا بع12نقي حتي يدفعوني اليه مسلما» (همان)
3) روي كرد عمومي به صلح: «اني رايت هوي اعظم الناس في الصلح وكرهوا الحرب...» (اخبار الطوال، دينوري، ص 220)
4) نداشتن ياور: «لو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري...» (بحارالانوار، ج 44، ص 1)
5) ريشهكن شدن شيعه: لولا ما اتيت ترك من شيعتنا علي وجه الارض احدا الا قتل» (همان)
6) قطع فتنه: «ان معاويه نازعني حقا هو لي دونه فنظرت لصلاح الامة وقطع الفتنة» (همان، ص 66)
10) جلاء العيون، علامه مجلسي، ص 235.
11) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 407.
12) حماسه حسيني، ج 3، صص 19 و 20.
13) طبق برخي روايات نام دختر ام كلثوم و نام امام «حسين» عليه السلام ذكر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با اين وصف روايات ديگري نيز وجود دارد كه به امام حسن عليه السلام استناد شده مانند روايت معاوية بن خديج كه معاويه او را براي خواستگاري از يكي از دختران يا خواهرهايش براي يزيد فرستاد... و... كه در تمام موارد امام درايت كامل به خرج ميداد و مانع چنين وصلتهايي ميشد (مقتل خوارزمي، ج 1، ص 124 مجمع الزوايد، هيثمي، ج 4، ص 278.
14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.
15) متاسفانه برخي از محققان متاثر از سياست معاويه كوشيدهاند تحليل قبيلهاي براي رويداد منجر به صلح ارائه كنند. به اين صورت كه سه جريان بنيهاشم، بنياميه و گروههاي مياني (بنيتميم و عدي..). در پي رسيدن به حكومتبودند. اما بنيهاشم بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله نتوانستند به حكومتبرسند. بنياميه نيز همچنان صفات نفاق و طلقا را يدك ميكشيدند. لذا بنياميه گروههاي مياني (ابوبكر - عمر) را بر سركار آوردند و سرانجام بعد از آن دو كوشيدند مانع رسيدن بنيهاشم به كومتشوند. يعني، در مرحله اول با گروههاي مياني كنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنيهاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن عليه السلام به هدف خود رسيدند. در نقد اين ديدگاه بايد گفت: معاويه نيز بسيار كوشيد جنگ بين آنان از زاويه حزبي و طايفهاي ديده شود اما امام هرگز اجازه چنين برداشتي نداد و در ماجراي خواستگاري دختر عبدا...; در بين بزرگان هر دو قبيله بر اعتقادي و ديني بودن تعارضات و جنگ تاكيد كرد. بنابراين اگر امام علي عليه السلام يا امام حسن عليه السلام با گروه بنياميه يا گروههاي مياني رودر رو ميشود، از خاستگاه قبيلهاي نيستبلكه از اعتقاد ديني است و اين جنگ طايفهاي براي دستيابي به قدرت نيست. هرچند رقابتبين گروههاي مياني و بنياميه را ميتوان از چنين مقولهاي دانست و يا از ديدگاه آنان رقابتبا بنيهاشم را از باب قبيلهاي دانست، ولي مطمئنا از ديدگاه امام علي و امام حسن عليه السلام تلاش براي دستيابي به حكومتبه عنوان نزاع طايفهاي نبود و شايسته نيست اقدامات آنان را چنين بيمحابا تحت اينگونه برداشتها ارزيابي كرد.
16) جلاء العيون، ص 435.
17) خرايج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22.
18) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11.
19) تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي عليه السلام، علامه جعفر مرتضي عاملي، ترجمه محمد سپهري، ص 189.
20) بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73.
21) همان.
22) همان.
23) كشف الغمة، ج 2، ص 150.
24) احتجاج طبرسي، ج 1، ص 145.
25) نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3، ص 16.
26) نهج البلاغه فيض الاسلام، خ 92، ص 274.
27) همان.
28) النصائح الكافيه، ص 97 و حقايق پنهان، ص 258.
29) همان، ص 94.
30) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 464.
31) همان، ج 3، ص 470 و كشف الغمه، ج 1، ص 123.
32) همان، ج 3، ص 470.
33) همان، ج 1، ص 463.
34) همان، ج 3، ص 470.
35) بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامههاي امام حسن و حسين عليهما السلام، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 443، رجال كشي، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص213.
36) انظروا من قبلكم من شيعة عثمان و محبيه و اهل ولايته و الذين يرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اكرموهم و اكتبوا لي لكل مايروي كل رجل منهم و اسمه و اسم ابيه و عشيرته. نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3، ص 15، 16.
37) ان الحديث في عثمان قد كثر و فشا في كل مصر و في كل وجه و ناحيه فاذا جاءكم كتابي هذا فادعوا الناس الي الرواية في فضائل الصحابة و الخلفا الاولين و لا تتركوا خبرا يرويه احد من المسلمي في ابوتراب الا و اتوني بمناقض له في الصحابة مغتعله فان هذا احب الي و اقر لعيني و ادحض لحجة ابي تراب و شيعته» . همان، ج 3، ص 16.
38) سليم بن قيس، صص 68، 69.
39) اسد الغاية، ج 3، ص 215; منتخب كنزالعمال با حاشيه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2.
40) حماسه حسيني، ج 3، ص 26.
41) بقره، 207.
42) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 152.
43) سليم بن قيس، ص 69.
44) بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و كشف الغمه، ج 2، ص 170.
45) الاصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السياسة، ج 1، ص 184.
46) الامامة و السياسة، ج 1، ص 203.
47) به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواريخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.
48) الامام الحسن، ابن عساكر، ص 139، ج 231.
49) الفصول المهمه، ص 159.
50) بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونههاي ديگر در خرايج، ج 2، ص 573 و العدد القويه، ص 42.
51) خرايج، ج 1، ص 236.
52) شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص72.
53) نهجالبلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 73.
54) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.
55) همان، ج 44، ص 63.
56) احتجاج طبرسي، ج 1، ص 419 و الخرايح و الجرائح، ص 218.
57) از ياران معاويه، از سوي عمر به فرمانداري آذربايجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاويه دوباره والي ارمنستان شد. اسدالغاية، ج 1، ص 374.
58) احكام القرآن، احمد بن علي رازي، ج 4، ص 355 و با اندك اختلاف نور الثقلين، ج 5، ص 532.
59) جلاء العيون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.
60) امالي شيخ صدوق، ص 150.
61) جلاء العيون، ص 442.
62) الغدير، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.
63) المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 173.
64) شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 49.
65) بحارالانوار، ج 44، ص 154.
.........................................................................................
منبع: ماهنامه مبلغان، شماره 16
پنجشنبه 28 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]
-
گوناگون
پربازدیدترینها