محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854919307
نويسنده: تقي واردي علل و عوامل صلح امام حسن مجتبي (ع)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: تقي واردي علل و عوامل صلح امام حسن مجتبي (ع)
خبرگزاري فارس: امام حسن مجتبي(ع) پس از حدود شش و اندي حكومت، با معاوية بن ابي سفيان صلح كرد و حكومت را ناباورانه به وي واگذار و از حق طبيعي و مسلّم خود درگذشت و براي هميشه از حكومت و خلافت ظاهري به دور ماند. علل و عوامل صلح امام در اين مقاله بررسي ميشود.
سال سوّم هجري قمري است. نيمي از ماه مبارك رمضان گذشته است، علي و زهرا اين دو نور چشم رسول خدا(ص) لحظه شماري ميكنند تا اوّلين هديه الهي و نخستين گل خوشبوي درخت نبوّت و ولايت را از خداي خود در اين ماه خجسته دريافت دارند. سرانجام در نيمه ماه و در بهترين زمان و مكان اين گل خوشبو به دنيا آمد و به امر پروردگار منّان "حسن" نامگذاري شد.
درباره امام حسن مجتبي(ع) و شخصيت، سيره، تاريخ و زندگي نامه وي بسيار نوشته و گفتهاند و زواياي مهمي از زندگي وي را به روي مردم گشودهاند. وليكن درباره صلح آن حضرت با معاويه و علل و عوامل پذيرش آن، گرچه سخنهاي زيادي گفته شده است، ولي اين مبحث هم چنان باز است و جاي بحث و بررسي بيشتري دارد. به ويژه در اين عصر كه طرح پرسشها و يا ايجاد شبههها در ميان جوانان و نوجوانان، از سوي مغرضان و بدخواهان به صورت گسترده و همه گير در جريان است و نياز به پاسخهاي تازهاي دارد.
لازم ديديم، پرسشهايي كه درباره صلح آن حضرت در (ربيع الثاني سال 41 قمري) تا كنون مطرح و يا در آينده مطرح خواهند شد، به بيان علمي و تاريخي بررسي و سپس پاسخ آن را عرضه بداريم.
بررسي پرسش
بنابر اعتقاد مذهبي شيعيان و پيروان مكتب اهل بيت(ع)، خلافت و جانشيني پيامبر خدا(ص)، امري است منصوص و معيّن از جانب پروردگار متعال و خواست و اراده بشري در آن، راه ندارد و ارتباط بين خدا و جانشين واقعي پيامبر خدا(ص)، خود پيامبر(ص) ميباشد. بدين جهت رسول خدا(ص) بارها اين مأموريت را بر عهده گرفت و از جانب پروردگار متعال، جانشين خود را معرفي كرد.
آن حضرت، در ماجراي دعوت اقربين و انذار عشيره خود، در واقعه مباهله، در واقعه غدير به هنگام بازگشت از سفر حجةالوداع و در مناسبتهاي گوناگون ديگر، علي بن ابي طالب(ع) را با صراحت به جانشيني خود منصوب كرد و در بسياري از احاديث و روايات نقل شده از وي، اسامي تمامي امامان معصوم(ع) را به طور مجزّا بيان و امامت آنان را تصريح نمود و علاوه بر شيعيان، بسياري از علماي اهل سنّت نيز آنها را نقل كردهاند.(1)
امامت بر امت و جانشيني پيامبر خدا(ص)، شؤوني دارد كه حكومت و زمام داري بر مردم، از جمله آنها است. امامان معصوم(ع) تا جايي كه امكان داشت و زمينه براي آنان مهيا بود، براي به دست گرفتن حكومت اقدام ميكردند. امام علي بن ابي طالب (ع) به همراه همسر مهربانش حضرت فاطمه زهرا(س) و ياري برخي از صحابه رسول خدا(ص) پس از رحلت پيامبر خدا(ص) براي به دست گرفتن خلافت اقدام نمود و تلاشهاي زيادي به عمل آورد ولي دسيسههاي مخالفان و شرارت دنيا طلبان، مانع از دستيابي وي به حق مسلّم خود شد و به ناچار، از حكومت و زمام داري دور ماند.
تا اين كه پس از بيست و پنج سال شكيبايي و بردباري آن حضرت، مردم به اشتباه خود و پيشينيان خود پي برده و به آن حضرت روي آوردند و حكومت و زمام داري را با وجود آن حضرت زينت دادند.
امام علي(ع) پس از برعهده گرفتن حكومت، براي نيك داشت حكومت و توسعه عدالت تلاشهاي زيادي به عمل آورد و با مخالفتها و كار شكنيهاي گوناگوني روبهرو گرديد و در نتيجه، چند جنگ بزرگ را متحمل شد، ولي از پا ننشست و به خلافت خويش ادامه داد، تا اين كه مورد توطئه و فتنه منافقين و گروه كژ انديش خوارج قرار گرفت و به دست يكي از آنان به شهادت رسيد.
پس از وي امام حسن(ع) به خلافت رسيد و پس از شهادت امام حسن(ع) برادرش امام حسين(ع) به امامت نايل آمد. امام حسين(ع) براي كوتاه كردن دست غاصبان و ظالمان از حكومت و برگرداندن خلافت به مجراي اصلي خود، تلاش فراواني نمود و قيام بزرگي به نام «قيام عاشورا» پديد آورد، ولي به آن دست نيافت و در اين راه، به دست سپاهيان خليفه غاصب، به شهادت رسيد.
امّا امام حسن مجتبي(ع) حكومتي كه در اختيار داشت، طي صلحي، آن را به دشمن ديرينه پدرش واگذار كرد.
در حالي كه امام حسن(ع) پس از شهادت پدرش امام علي(ع) با ميل و رغبت مسلمانان و بيعت فراگير آنان، به خلافت رسيده و زمام حكومت را به دست گرفته بود. مناطق بزرگي از عالم اسلام مانند يمن، حجاز،بحرين، سواحل خيلج فارس و درياي عمان، عراق، ايران و مناطق شرقي و خراسان در تحت حكومت وي قرار داشته و وي را در برابر دشمنانش ياري ميكردند.
با اين حال، امام حسن مجتبي(ع) پس از حدود شش و اندي حكومت، با معاوية بن ابي سفيان صلح كرد و حكومت را ناباورانه به وي واگذار و از حق طبيعي و مسلّم خود درگذشت و براي هميشه از حكومت و خلافت ظاهري به دور ماند.
در اين جا اين پرسش مطرح ميگردد كه آيا صلح با دشمن و چشمپوشي از حق خود و حقوق مؤمنان و مسلمانان با مباني شيعه و مكتب اهل بيت(ع) منافاتي ندارد؟ اصولاً راز پذيرش صلح امام حسن(ع) چه بوده است؟ علل و عواملي كه وي را وادار به پذيرش صلح نمودهاند، چه بوده است؟
پاسخ
پاسخ پرسشهاي فوق را در ضمن چند نكته بيان ميكنيم:
1ـ هر يك از پيشوايان و امامان معصوم(ع) به يك فضيلت و برجستگي ويژهاي مشهور و معروف شدهاند، در حالي كه همه آنان، از عصمت و طهارت بهرهمند و داراي اخلاق و صفات كامل انساني بودند و در هيچ كدامشان نقص و ضعفي عارض نشده و همگي در قلّه شايستگي و برتري قرار داشتند.
در ميان آنان، امام حسن مجتبي (ع) به ويژگي بردباري و صلح خواهي معروف شده است. وي نه تنها پس ازپذيرش صلح، بلكه پيش از آغاز امامت و بر عهده گرفتن امر خلافت، در دوران كودكي، به اين صفت كامل انساني متّصف بود. رسول خدا(ص) در حالي كه امام حسن مجتبي(ع) كودكي خردسال بود، دربارهاش فرمود: انّ إبني هذا سيّدٌ يصلح اللّه به بين فئتين عظيمتين، يعني: اين پسرم (حسن بن علي) همانا شخصيت و سيّد بزرگواري است كه خداوند سبحان به وسيله او، ميان دو گروه بزرگ، صلح و آرامش برقرار ميكند.
اين حديث شريف، با عبارتهاي مختلف، از سوي راويان شيعه و اهل سنّت نقل شده است.(2)
امامان معصوم (ع) متناسب با شرايط و اوضاع حاكم بر عصر خويش و بنابر وظيفهاي كه خداوند متعال بر عهده آنان گذاشته بود، اقدام و به آن پايبند بودند. اوضاع عصر امام حسن مجتبي(ع) و شرايط آن زمان، اقتضا ميكرد كه آن حضرت، علي رغم ميل باطنياش، صلح با معاويه را به پذيرد و حكومت را به وي واگذارد و اين، وظيفهاي بود كه از سوي پروردگار متعال بر عهده وي گذاشته شده بود. بي ترديد راز بسياري از كردار و رفتار امامان(ع)، به مرور زمان براي شيعيان و پژوهندگان حقيقت خواه روشن گرديده است، ولي راز و سرّ پارهاي از آنها شايد تاكنون شفّاف و روشن نشده و شايد آنچه گفته ميشود، تنها گمانهاي بيش نباشد و در آينده، ادله روشنتر و گوياتري پيدا گردد.
درباره صلح امام حسن مجتبي(ع) نيز علل و فلسفههايي بيان شده است كه برخي از آنها منطقي و قانع كننده است، ولي ممكن است در وراي آنها، راز بزرگتري وجود داشته كه غير از خود آن حضرت و امامام معصوم(ع) كسي از آن اطلاعي نداشته باشد.
به بيان ديگر، دانش و اطلاعات امامان معصوم(ع) به مراتب بالاتر و عاليتر از اطلاعات و دانش ديگران است و آنچه كه آن بزرگواران از طريق الهام آسماني به آن دست يافته و عمل كردهاند، عقل ساير دانشمندان و پژوهندگان عالم در دست يابي به آنها ناتوان است.
2ـ در دين مبين اسلام، جهاد و جنگ با دشمنان و بدخواهان، داراي ارج و مقام ويژهاي است و از عبادتهاي بزرگ خدا شمرده ميشود، امّا بايد دانست كه جهاد، اصالتاً و ذاتاً مطلوب اسلام نيست، بلكه به دليل ضرورت هايي كه اجتناب از آنها غير ممكن است، واجب و مهم شمرده ميشود.
خواسته اصلي اسلام براي بشريت، عبارت است از: آزادگي، حقيقت جويي، رفع محروميت فكري و اجتماعي، ستم ستيزي و ظلم ناپذيري، رفع تبعيض نژادي و قومي، برقراري قسط و عدالت اجتماعي، تقوا پيشهگي و خدامحوري در تمام مراحل زندگي.
چنين ارزشهاي والا و آرمانهاي بلند و مقدّس، در محيطي أمن و آسايش به دست ميآيد و پيامبران الهي (ع) همگي پس از رفع ستم كاريهاي مستكبران و مستبدان در صدد تشكيل چنين محيطي بودند. دعوت اصلي اسلام، همزيستي مسالمتآميز و صلح و آرامش بين مردم، به ويژه ميان مسلمانان است.
قرآن كريم، همه انسانهاي موحد و مؤمن را به همزيستي و آرامش كامل فرا ميخواند و ميفرمايد: «يا ايّها الّذين آمنوا ادخلوا في السّلم كافّةً؛(3) يعني: اي ايمان آورندگان، همگي به صلح و آرامش در آييد.»
در جاي ديگر فرمود: «انّماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم؛(4) همانا، ايمان آورندگان برادران يكديگرند، پس ميان برادران خود آشتي برقرار نماييد.»
امام حسن مجتبي(ع) كه راز دار و سنگربان مقام نبوّت و امامت است، بيش از همه انسانها به پاسداري از تلاشهاي جدّش محمد مصطفي(ص) و عدالت پروري پدرش علي مرتضي(ع) ميانديشيد. او خود را در برابر آنها مسؤول ميبيند و احساس ميكند كه با ادامه نبرد و خون ريزي به چنين مقصودي دست نخواهد يافت و راه آسانتر و كم خطرتري نيز وجود دارد كه آن، صلح است. بنابراين، پذيرش صلح و آرامش، نه تنها منافاتي با مباني فكري و عقيدتي مكتب اهل بيت(ع) ندارد، بلكه خواسته اصلي آن ميباشد.
3ـ صلح امام حسن مجتبي(ع) از انقراض شيعه و نابودي محبان و پيروان مكتب اهل بيت(ع) به دست سپاهيان معاويه پيشگيري كرده است.
معاوية بن ابي سفيان به دليل كينههاي عصر جاهليت و نبردهاي خونين قريش بر ضد رسول خدا(ص) كه بسياري از آنها با آتش افروزي و فرماندهي پدرش ابوسفيان شعله ور ميشود و از اين سو با رهبري پيامبر اكرم(ص) و مجاهدتهاي اميرمؤمنان(ع) به پيروزي سپاه اسلام ميانجاميد، قلبي آكنده از عداوت و دشمني نسبت به خاندان پيامبر(ص)و فرزندان اميرمؤمنان(ع) و ياران و شيعيانش در خود احساس ميكرد. خلافت امام علي بن ابي طالب(ع) و جنگ صفين، آتش كينه نهفته وي را شعلهور و او را به تلاش آشكار و پنهان در نابودي مكتب اهل بيت(ع) واداشت.
ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاويه و احتمال پيروزي سپاهيان شام بر سپاهيان عراق، آرزوي ديرينه معاويه را برآورده ميكرد و او با اين بهانه شيطاني، ريشه اسلام ناب محمّدي را ميخشكانيد و به جاي آن، اسلام تحريف و تفسير شده امويان را ترويج مينمود.
امام حسن(ع) به اين مسئله، فطانت داشت و بدين جهت در برابر گلايهها و انتقادهاي برخي از ياران و شيعيان ميفرمود: «ويحكم، ما علمت، واللّه الُّذي عملت خير لشيعتي ممّا طلعت عليه الشمس او غربت. ألا تعلمون انّني امامكم مفترض الطّاعة عليكم واحد سيّدي شباب اهل الجنة بنصّ من رسول اللّه(ص) عليّ؟ قالوا: بلي. قال (ع): أما علمتم انّ الخضر(ع) لمّا خرق السّفينة و أقام الجدار و قتل الغلام، كان ذلك سخطالموسي بن عمران، اذ خفي عليه وجه الحكمة في ذلك،(5) و كان ذلك عند اللّه تعالي ذكره حكمة و صواباً...(6)؛واي بر شما، چه ميدانيد به آنچه كه من انجام دادم، به خدا سوگند آنچه كه من انجام دادم(يعني صلح با معاويه) براي شيعيان من، بهتر است از هرچه كه بر آن خورشيد ميتابد و بر آن غروب ميكند. آيا نميدانيد من امام شما هستم كه پيرويم بر شما واجب و فرض است.(آيا نميدانيد) من يكي از دو سيد و سالار جوانان بهشت، به نصّ رسول خدا(ص) هستم؟ گفتند: بلي، ميدانيم. امام (ع) فرمود: آيا دانستهايد اين موضوع را كه حضرت خضر(ع) هنگامي كه كشتي را سوراخ، ديوار را بازسازي و پسر بچهاي را كشت، موجب ناراحتي و خشم حضرت موسي(ع) گرديد؟ زيرا حكمت و فلسفه چنين اموري بر موسي(ع) پنهان و ناآشكار بود، در حالي كه آنها در نزد پروردگار متعال، حكيمانه و بر طبق صواب بود.
امام حسن مجتبي(ع) در سخني ديگر، در پاسخ كسي كه وي را پس از پذيرش صلح، با جمله «يا مذلّ المؤمنين» خطاب كرد، فرمود: «ما أنا بمذلّ المؤمنين ولكنّي معزّالمؤمنين. انّي لمّا رأيتكم ليس بكم عليهم قوّة، سلمت الأمر لأبقي أنا و أنتم بين أظهر هم، كما عاب العالم السّفينة لتبقي لأصحابها، و كذلك نفسي و أنتم لنبقي بينهم؛(7) من، خوار كننده مؤمنان نيستم، بلكه عزّت دهنده آنان ميباشم. زيرا هنگامي كه ديدم شما(شيعيان) را توان برابري و ايستادگي با آنان (سپاهيان شام) نيست، أمر حكومت را واگذاردم تا من و شما(علي رغم ميل آنان) باقي بمانيم. همان طوري كه شخص دانايي، يك كشتي را عيب دار ميكند تا براي مالكان و سرنشينانش باقي بماند (و از دستبرد غارتگران و ظالمان محفوظ بماند). داستان من و شما اين چنين است، تا بتوانيم ميان دشمنان و مخالفان باقي بمانيم.
هم چنين امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش ابوسعيد، درباره علت پذيرش صلح با معاويه فرمود: «ولولا ما أتيت لما ترك من شيعتنا علي وجه الأرض احد الّا قتل؛(8) اگر من اين كار را انجام نميدادم(و با معاويه صلح نميكردم) هيچ شيعهاي از شيعيان ما در روي زمين باقي نميماند و همگي(به دست سپاهيان معاويه) كشته ميشدند.
4ـ صلح امام حسن(ع) عمل به تقيه بود.
تقيه، يكي از مختصّات و معارف بلند اسلامي، به ويژه مكتب اهل بيت(ع) است. مفهوم تقيه اين است كه انسان در مواردي از روي ناچاري و ضرورت، خود را مخالف عامه مردم (ناآگاه) و يا حكومت غاصب و ستم كار نشان ندهد و به منظور حفظ اسلام، يا جان و ناموس خود و يا مسلماني از ابراز و اظهار برخي از معتقدات و يا كردار و رفتار خود چشم پوشي و وضعيت موجود را تحمل كند.
صلح امام حسن(ع) نيز اين چنين بود. آن حضرت براي حفظ اسلام و مصون ماندن آن از هرگونه انحراف و اعوجاج و جلوگيري از كشتار بيرحمانه مسلمانان، به ويژه كشتار هدفمند پيروان مكتب اهل بيت(ع)، به ظاهر با قدرت و سلطه زمان خود كنار آمد و حكومت را به وي سپرد. پيداست كه تصميمات تقيهاي، تصميمات اجباري و لاعلاجي است و تمامي امامان معصوم(ع) در عصر امامت خويش با اين مسئله روبه رو بودند، غير از آخرين آنان، حضرت حجت بن الحسن(ع) كه در عصر قيام و حضور وي، هيچ تقيهاي جايز نميباشد.
امام حسن مجتبي(ع) نيز در حديثي به آن اشاره كرد و فرمود: أما علمتم انّه ما منّا أحد الّا و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه، الّا القائم الّذي يصلّي روح اللّه عيسي بن مريم(ع) خلفه، فانّ اللّه عزّ و جلّ ـ يخفي ولادته يغيب شخصه لئلّا يكون لأحد في عنقه بيعة اذا خرج؛(9) آيا دانستيد به اين كه از ما (امامان معصوم(ع)) كسي نيست، مگر اين كه بيعت طاغي زمانش برگردن اوست، مگر قائم (آل محمد(ص)) همان امامي كه روح خدا، حضرت عيسي بن مريم(ع) در پشت سرش نماز ميخواند. چه اين كه خداوند متعال، ولادتش را پنهان و وجودش را غايب نمود، تا در آن هنگامي كه قيام ميكند، بيعت هيچ كس بر عهده او نباشد.
امام حسن مجتبي(ع) در جاي ديگر، در پاسخ معترضان به صلح فرمود: «...و انّ أبي كان يقول: و أيّ شيء أقرّ للعين من التّقيّة، انّ التّقية جنّة المؤمن، ولولا التّقيّة ما عبداللّه...(10) پدرم (امام علي بن ابيطالب(ع)) ميفرمود: چه چيزي چون تقيّه، مايه روشنايي چشم است؟ همانا تقيه سپر مؤمن است و اگر تقيه نبود، خداوند سبحان، پرستش نميشد.
پيش از همه امامان معصوم(ع)، خود اميرمؤمنان(ع) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) به مدت بيست و پنج سال با اين وضعيت روبه رو بود و به اجبار و اكراه، از حق خود چشم پوشي كرد.
امام حسن مجتبي(ع) نيز ناچار بود براي حفظ اسلام و وحدت مسلمانان، چنين امر مكروهي را به پذيرد. خود آن حضرت در اين باره فرمود: «و انّ هذا الأمر الّذي اختلفت فيه أنا و معاوية حقّ كان لي، فتركته له، و انّما فعلت ذلك لحقن دمائكم و تحصين اموالكم،(11) و ان ادري لعلّه فتنة لكم و متاع الي حينٍ؛(12) همانا در اين امري كه من و معاويه درباره آن اختلاف داشتيم(يعني حكومت و خلافت اسلامي) حقّ من بود، ولي ان را ترك و به وي واگذاردم و اين كار را به خاطر حفظ جان و خونتان و هم چنين حفظ مال و دارائي هايتان انجام دادم، و نميدانم شايد اين آزمايشي براي شماست و مايه بهرهگيري تا مدتي (معيّن) ميباشد.»
5 ـ كوتاهي سپاهيان
شايد مهمترين و اصليترين علت صلح امام حسن مجتبي(ع) ياري نكردن فرماندهان و همراهي نكردن سپاهيان با آن حضرت بود.
از آن سو، معاوية بن ابي سفيان داراي سپاهي يك دست و جرّار بود، كه از آغاز ورود اسلام به منطقه شام و پذيرش اسلام توسط اهالي اين منطقه، سايه شوم وي را بر بالاي سرشان احساس كرده و او را امير فاتح مسلمانان و ميزان اسلام و كفر ميخواندند و مخالفان و دشمنانش را مخالف اسلام و قرآن ميدانستند.
امّا سپاهيان امام حسن مجتبي(ع) داراي چنين نظم و تشكلي نبودند. آنان از ميان اقوام و مليتهاي مختلفي برخاسته كه پس از رحلت رسول خدا(ص)، چهار خليفه را ديده و در حكومت خليفه پنجم به سر ميبردند. همان مردمي كه جرئت و جسارت كرده و سه خليفه از چهارخليفه پيشين را (به حق و يا به ستم) كشتند. اينان داراي مرام واحد و اتحاد كلمه نبودند. گرچه به ظاهر در سپاه امام حسن(ع) حضور داشتند و از امكانات و تجهيزات آن برخوردار بودند، ولي در مواقع خطير و حسّاس، به فكر و سليقه خودشان عمل ميكردند و از فرماندهي كل قوا، پيروي نميكردند. همان طوري كه در عصر امام علي(ع) نيز چنين ميكردند و آن حضرت را در لحظات حساس و سرنوشت ساز تنها ميگذاشتند و به أنحاي مختلف، وسيله آزار و رنجش وي را فراهم مينمودند.
چنين مردم و چنين سپاهي، تحمّل و ظرفيت خواستهها و آرمان والاي امام حسن(ع) را نداشته و او را در برابر سپاه عظيم و يك دست معاويه تنها گذاشته و بسياري از رزمجويان و سربازان و حتي فرماندهان به سپاه شام پيوسته و بسياري ديگر سپاه طرفين را رها كرده و به شهرهاي خويش برگشتند و عدّهاي نيز با جدا شدن از سپاه، به ياغيگري و غارتگري روي آوردند. تنها عده كمي از سپاه آن حضرت، ثابت قدم مانده و بر بيعت خود باقي ماندند(شرح اين ماجرا را در بخش زندگي نامه امام حسن مجتبي(ع) بيان كرديم.)
امام حسن مجتبي(ع) در ضمن خطبهاي به اين مطلب اشاره كرد و فرمود: ولو وجدت أعواناً ما سلمت له الأمر، لأنّه محرّم علي بني اميّة؛(13) اگر يار و ياوري مييافتم، حكومت را به معاويه واگذار نميكردم. زيرا حكومت بر بني اميّه حرام است.
آن حضرت درباره علت عدم لياقت بني اميه براي تصدي حكومت و خلافت، فرمود: لو لم يبق لبني اميّة الّا عجوز درداء، لنهضت دين اللّه عوجاً، و هكذا قال رسول اللّه(ص)(14)؛ اگر از بني اميّه، جز پير زني فرتوت نمانده باشد، همان عجوزه براي كج كردن دين خدا و دور ساختن از مسير الهي، اقدام و تلاش خواهد كرد و اين چيزي است كه پيامبر اسلام(ص) به آن خبر داده است.
لازم به يادآوري است كه امام حسن مجتبي(ع) نه تنها از سستي، ناهماهنگي و ناهمراهي ياران و سپاهيانش رنج ميبرد، بلكه از جانب طيفي از آنان، احساس ناامني و خطر ميكرد و آنها عبارت بودند از طايفه گمراه و منافق پيشه خوارج، كه در ميان سپاهيان امام حسن(ع) پراكنده بودند و اگر دستشان به امام(ع) ميرسيد، از آسيبرساني به وي هيچ إبا و امتناعي نداشتند (كه در بخش زندگي نامه آن حضرت به آن اشاره نموديم.»
ابن عربي، نويسنده كتاب «احكام القرآن» به اين مطلب تصريح كرد و گفت: و منها انّه راي الخوارج احاطوا بأطرافه، و علم انّه ان اشتغل بحرب معاوية استولي الخوارج علي البلاد، و ان اشتغل بالخوارج استولي عليه معاوية؛(15) يكي از علل صلح امام حسن مجتبي(ع) اين بود كه وي ميديد خوارج، اطرافش را احاطه كرده (و در همه جا حضور پيدا كردند) و دانست به اين كه اگر او، جنگ با معاويه را ادامه دهد و در آن معركه مشغول گردد، خوارج بر بلاد اسلامي دست مييازند و بر آنها مستولي ميشوند و اگر وي به جنگ با خوارج بپردازد و مشغول دفع آنان گردد، معاويه بر بلاد اسلامي و مناطق تحت حكومت وي مستولي ميگردد.»
گروه فتنه جوي خوارج، گرچه در ظاهر براي نبرد با سپاهيان شام به سپاه امام حسن مجتبي(ع) پيوسته و از امكانات وي بهرهمند ميشدند، ولي با حماقتها و افراط كاريهاي خود، هميشه آب در آسياب دشمن ميريختند و موجب تضعيف سپاه كوفه و تقويت سپاه شام ميشدند. اين گروه، چالشهاي بزرگي براي امام علي بن ابي طالب(ع) به وجود آورده بودند و جنگ نهروان را بر وي تحميل كرده و سرانجام در مسجد كوفه، وي را به شهادت رساندند.
هم اينك در سپاه امام حسن مجتبي(ع) به فتنهانگيزي و پخش شايعات دروغين و بي اساس بر ضد امام حسن(ع) و ياران وفادارش، مشغول بودند و مترصد فرصتي بودند، تا امام حسن(ع) را از سر راه خويش بردارند و به آمال و آرزوهاي شيطاني خود برسند. امام حسن(ع) اگر از دردسرهاي سپاه شام خلاصي مييافت، از دسيسههاي اين گروه ستم پيشه رهايي نداشت و با كيد و كين ناجوانمردانه آنان، در مسند خلافت به شهادت ميرسيد.
6ـ احساس خستگي مردم از جنگ
از ديگر عوامل پذيرش صلح از سوي امام حسن مجتبي(ع) بود. گرچه برخي از بيعت كنندگان با امام حسن مجتبي(ع) در كوفه انتظار داشتند كه آن حضرت، جنگ با معاويه را ادامه دهد تا او را از حكومت خودخوانده سرنگون سازد و شام را از سيطرهاش بيرون آورد، امّا توده مردم به دليل پشت سرگذاشتن چند جنگ داخلي و دادن كشتههاي زياد و خسارتهاي قابل توجه، رغبت چنداني در ادامه نبرد با شاميان نشان نميدادند. مسلمانان، طي چهل سال كه از هجرت رسول خدا(ص) به مدينه منوره و تشكيل حكومت اسلامي ميگذشت، علاوه بر غزوات و سريههاي زمان پيامبر اكرم(ص)، در عصر خلفاي سه گانه نيز جنگهاي بزرگ و طولاني مدت با روميان، ايرانيان و برخي از اقوام و ملل همجوار جزيرة العرب را پشت سر گذاشته و در عصر خلافت امام علي بن ابي طالب(ع) نيز سه جنگ بزرگ داخلي را تحمّل كرده بودند.
بدين جهت، روحيه رزمي و جنگي چنداني از آنان مشاهده نميشد و جز عدهاي از شيعيان مخلص و جوانان رزمجو، بقيه در لاك عافيتطلبي فرو رفته و به وضع موجود رضايت داده بودند.
به همين لحاظ هنگامي كه امام حسن(ع) و ياران نزديكش چون حجربن عدي و قيس بن سعد انصاري، مردم را به بسيج عمومي و حضور در اردوگاه سپاه دعوت كردند، عده كمي پاسخ مثبت دادند و بقيه رغبتي به آن نشان ندادند.
گردآوري چهل هزار رزمجوي و داوطلب جبهههاي جنگ براي سپاه امام حسن(ع) به آساني فراهم نگرديد، بلكه با تبليغات و تلاشهاي فراوان و همه جانبه امام حسن(ع) و ياران و اصحاب فداكارش مهيا گرديد.
شايان ذكر است كه با توجه به جمعيت بالاي شهر كوفه و اطراف آن، اگر جنبش عمومي و بسيج سراسري صورت ميگرفت، ميبايست بيش از يكصد هزار نفر از اين منطقه آماده نبرد ميشدند. اين غير از نيروهايي بود كه از ساير مناطق عراق، ايران، حجاز، يمن، عمان و ساحل نشينان خليج فارس ميتوانستند خود را به سپاه امام حسن(ع) برسانند.
قطب راوندي از حارث همداني نقل كرد كه امام حسن(ع) به مردمي كه با وي بيعت كرده و قول مساعدت و همكاري داده بودند، فرمود: ان كنتم صادقين، فموعدما بيني و بينكم معسكر المدائن، فوافوني هناك فركب، و ركب معه من اراد الخروج، و تخلف عنه خلق كثير لم يفوا بما قالوه، و بما وعدوه، و غروه كما غروا اميرالمؤمنين (ع) من قبله؛(16) اگر(در گفتارتان) صادقيد، وعده گاه من و شما پادگان مدائن است. پس در آن جا به من بپيونديد.
پس آن حضرت، سوار شد و به سوي مدائن حركت كرد، كساني كه قصد جنگ كرده بودند با وي حركت نمودند ولي جمعيت زيادي تخلف كرده و به آنچه گفته بودند، وفا نكردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعدهشان نيامدند و او را فريب دادند، همانطوري كه پيش از وي پدرش اميرمؤمنان(ع) را فريب داده بودند.
مردم عراق چنان خسته و بيرمق بوده و احساس كسالت و بيحالي مينمودند، كه نشاط و خوشي را از سبط پيامبرخدا(ص) و خليفه وقت مسلمانان، يعني امام حسن(ع) سلب نمودند و وي را وادار نمودند تا آنان را با اين سخن نكوهش و سرزنش كند: يا عجبا من قوم لاحياء لهم و لادين مرة بعد مرة، ولو سلمت الي معاوية الأمر، فايم اللّه لاترون فرجا ابداً مع بني امية، واللّه ليسومنّكم سوء العذاب، حتي تتمنّون ان يلي عليكم حبشيا؛(17) شگفت از ملتي كه نه حيا دارد و نه هيچ مرتبهاي از مراتب دين را. اگر من أمر حكومت را به معاويه تسليم نمايم، پس به خدا قسم هيچ گاه شما در دولت بني اميه، فرجي نخواهيد يافت(و يا فرح و شادي نخواهيد ديد). سوگند به خداوند متعال، با بدترين عذاب و آزار با شما بدي خواهند كرد، به طوري كه آرزو كنيد كه (سياهان) حبشي بر شما حكومت كنند(بهتر است از تحمّل حكومت بني اميه).
ابن اثير در اين باره گفت: هنگامي كه معاوية بن ابي سفيان به امام حسن بن علي(ع) پيشنهاد صلح داد، مردم به گرمي آن را پذيرفتند. امام حسن(ع) در خطبهاي پيشنهاد معاويه را به اطلاع لشكر خود رسانيد و خاطرنشان كرد: ألا و انّ معاوية دعانا الي أمر ليس فيه عزّ و لانصفة. فان اردتم الموت رددناه عليه و حاكمناه الي اللّه ـ عزّ و جلّ ـ لظبي السّيوف، و ان اردتم الحياة قبلناه و أخذنا لكم الرضي؛(18) آگاه باشيد، معاويه ما را به امري فرا ميخواند كه نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر داراي روحيه شهادتطلبي هستيد، درخواستش را رد كنيم و دست به شمشير ببريم تا خداوند سبحان ميان ما حكم كند، ولي اگر زندگي دنيا را ميطلبيد، خواستهاش اجابت كرده و رضايت شما را فراهم كنيم.
هنگامي كه كلام امام(ع) به اين جا رسيد: فناداه النّاس من كلّ جانب: البقيه، البقيه، فلمّا افردوه أمضي الصلح؛(19) مردم از هر سو فرياد برآوردند كه ما زندگي و بقاي دنيايي را ميخواهيم، (با اين سخن، صلح را بر امام(ع) تحميل كردندو) امام(ع) پس از آن كه از آنها جدا شد، صلح با معاويه را امضاء نمود.
7ـ اضمحلال و از هم پاشيدگي كشورهاي اسلامي، خطر ديگري بود كه جامعه مسلمانان را تهديد ميكرد.
مسلمانان آن عصر، چه آناني كه در ظلّ حكومت عدالت جويانه امام حسن مجتبي(ع) زندگي ميكردند و چه در سيطره حكومت غاصبانه معاوية بن ابي سفيان به سر ميبردند با دشمنان مشتركي رو به رو بودند كه از هر سو آماده هجوم به مناطق اسلامي و باز پسگيري سرزمينهاي آزاد شده بودند. آنان گرچه داراي مليت، قوميت و دينهاي متعدد و مختلف بودند، ولي در يك چيز اتفاق و اتحاد داشتند و آن نابودي اسلام و كشتار بي رحمانه مسلمانان و غارت سرزمينهاي اسلامي بود.
از اين رو، ادامه اختلاف و كشمشهاي داخلي، دشمنان بيروني، به ويژه روميان را خوش حال و اميدوار ميكرد و زمينه هجوم و تجاوزشان را فراهم مينمود.
امام حسن مجتبي(ع) به عنوان سبط اكبر رسول خدا(ص) و سكان دار اصلي دين و دلسوزترين شخص به مسلمانان و مؤمنان، به اين مسئله توجه خاص داشت و اگر معاويه و سپاهيان گمراه وي با بيخردي و دنياطلبي خود زمينه آمال و آرزوي دشمنان خارجي را فراهم ميكردند، امام حسن مجتبي(ع) و ياران و شيعيان مخلص او نميتوانستند آنان را در اين راه مساعدت و همراهي كنند و عقل و شرع حكم ميكرد كه بايد به هر طريق ممكن نبرد ميان مسلمانان پايان يابد، تا اصل دين و حيات مسلمانان ادامه يابد.
زيرا اگر امام حسن(ع) نبرد با معاويه را ادامه ميداد، يكي از سه اتفاق ذيل روي ميداد:
1ـ پيروزي سپاه كوفه و سركوب سپاه شام.
2ـ پيروزي سپاه شام و نابودي سپاه كوفه.
3ـ عدم پيروزي طرفين و عقب نشيني اجباري دوسپاه.
در هر صورت، مسلمانان به ضعف و كم تواني ميرسيدند و دشمنانشان كه سالها خود را تقويت و آماده چنين فرصتي كرده بودند، با هجوم سراسري و مرگ بار، تومار مسلمانان را پيچيده و جامعه اسلامي را با چالش بزرگ مواجه مينمودند.
در نتيجه، زحمات و تلاشهاي پيامبر خدا(ص) و ياران فداكارش به هدر ميرفت.
امام حسن(ع) به اين أمر فطانت داشت و در سخني به آن اشاره نموده و فرموده: انّي لمّا رأيت النّاس تركوا ذلك الّا اهله، خشيت أن تجتثوا عن وجه الارض، فاردت ان يكون للدين في الارض ناعي؛(20) هنگامي كه ديدم مردم جز عدهاي اين كار (جنگ با معاويه) را ترك كردند، ترسيدم كه ريشه شما از زمين كنده شود. پس مصمم شدم تا براي دين، در روي زمين فريادگري باقي بگذارم.
8 ـ به وقوع پيوستن خيانتي بزرگ از سوي دنياپرستان چيزي نبود كه بتوان آن را ناديده گرفت. معاوية بن ابي سفيان براي درهم شكستن اتحاد و مقاومت سپاهيان كوفه، رشوهها و جايزههاي زيادي بذل و بخشش كرد و بسياري از سران و بزرگان قبايل و طوايف و فرماندهان و اميران سپاه را از درهم و دينار و وعدههاي كاذب بهرهمند كرده و آنان را به خود و روي گرداني از امام حسن(ع) جلب نموده بود. به طوري كه برخي از آنان، نامههايي براي معاويه نوشته و اظهار پيروي و فرمانبرداري از او نمودند و برخي ديگر، پا را از اين فراتر گذاشته به وي نوشتند كه اگر وي بخواهد، حسن بن علي(ع) را دستگير و به سپاه شام تحويل دهند و يا بر او شورش نموده و وي را به طوري پنهاني به قتل رسانند.(21)
در حقيقت، اگر امام حسن(ع) صلح را نميپذيرفت اين خطر بزرگ وجود داشت كه جاه طلبان و منافقان، وي را دستگير و تسليم سپاه شام كنند و يا براي تقرّب به دستگاه معاويه و خوش آيند بني اميه، امام(ع) را ناجوانمردانه ترور و به شهادت برسانند.
در هر صورت، اين يك پيروزي براي سپاه شام و فضيلت و منقبتي براي معاويه بود و براي خاندان نبوّت و امامت، شكست به شمار ميآمد.
امام حسن(ع) در اين باره فرمود: به خدا سوگند، اگر با معاويه نبرد ميكردم، مرا ميگرفتند و به وي تسليم مينمودند. به خدا سوگند، اگر با او مسالمت كنم و عزيز باشم، برايم دوستداشتنيتر است از اين كه در حالي كه اسيرش باشم مرا بكشد و يا بر من منّت گذارد و تا پايان روزگار اين عار بر بنيهاشم بماند و معاويه هميشه خودش و أعقابش بر زنده و مرده ما به آن منّت بنهد.(22)
9ـ امام حسن(ع) از روشهاي غير اسلامي و شيوههاي سالوسانه پرهيز داشت، بر خلاف معاوية بن ابي سفيان كه براي تحكيم و تثبيت حكومت خود دست به هر كاري ميزد و هيچ گونه محدوديتي از جهت شرعي و عرفي براي خويش قائل نبود.
به همين انگيزه در دستگاه حكومتي خود از افراد شرور و خدعه گري چون عمروبن عاص، مغيرة بن شعبه، بسربن ارطاة، مروان بن حكم و مسلم بن عقبه، بهره ميجست و از شيطنت و جنايت آنان به نحوي استفاده مينمود.
امّا امام حسن مجتبي(ع) كه به مانند جدّش محمد مصطفي(ص) و پدرش امام علي بن أبي طالب(ع) مظهر تقوا و عدالت بود و هدفش از زمامداري، جز احقاق حق و اجراي عدالت اسلامي، چيز ديگري نبود، طبعاً نميتوانست به مانند معاويه رفتار نمايد.
سياست اهل بيت(ع) با سياست معاويه در تضاد و ميان آن دو، تفاوت از زمين تا آسمان بود.
معاوية بن ابي سفيان با انتخاب سياست «رسيدن به هدف از هر راه ممكن» سيطره سياسي و اجتماعي فزايندهاي بر ملت پيدا كرده بود و همين امر باعث شد كه صلح را با نيرنگها و سالوس كاريهايش بر سپاهيان عراق و بر امام حسن مجتبي(ع) تحميل نمايد.
او توانست با دادن رشوه و تطميع متنفذان، وعده به دنياطلبان، تهديد مخالفان، رواج بيبند و باري، پخش شايعات بي اساس و انجام امور غير انساني و غير شرعي ديگر، زودتر به هدفش برسد.
به هر روي، علل و اسباب متعددي دست به دست هم داد تا در جدال ميان نيكيها و زشتيها، خوبيها و بديها و در حقيقت ميان حق و باطل، اين بار امام حسن مجتبي(ع) مقهور قهر ناجوانمردانه شيطان صفتان قرار گرفته و از حق طبيعي و الهي خويش محروم بماند و حكومت و زمام داري مسلمانان با حيله و نيرنگ از اوستانده شود.
بيترديد، آنچه درباره اسرار و علل صلح امام حسن(ع) در اين جا بيان نموديم، كافي و وافي نبوده و جاي بحث و بررسيهاي بيشتر و عميقتري دارد و طالبان را به كتابهايي كه در خصوص «صلح» امام حسنبن علي (ع) نگاشته شدهاند، ارجاع ميدهيم.
پينوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
23. الارشاد، شيخ مفيد، ص 356 ، تاج المواليد، مجموعه نفيسه، ص 26 ؛ كشف الغمّة، ج 2، ص 162.
24. فضائل الخمسة، ج 2، ص 32 و ج 3، ص 388.
25. فضائل الخمسة، ج 3، ص 388 ؛ احكام القرآن، (ابن عربي)، ج 4، ص 1720.
26. سوره بقره، آيه 208.
27. سوره حجرات، آيه 10.
28. اشاره به داستان همراهي و مصاحبت حضرت موسي(ع) با حضرت خضر(ع) كه در سوره كهف، از آيه 65 تا 82 به آن اشاره شده است.
29. كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 316.
30. تحف العقول، ص 227.
31. بحارالانوار، ج 44، ص 1.
32. كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 316.
33. تحف العقول، ص 227.
34. شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، ص 105، حديث 1039.
35. اشاره به آيه 111 سوره انبياء.
36. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
37. همان، ص 574.
38. احكام القرآن، ج 4، ص 1719.
39. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 574.
40. همان، ص 576.
41. اسدالغابة، ج 2، ص 14.
42. همان.
43. ترجمة الامام الحسن(ع)، ص 203.
44. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
45. رمضان در تاريخ، ص 150.
.................................................................................
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 298
پنجشنبه 28 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]
-
گوناگون
پربازدیدترینها