واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب ايران - مفتعلن مفتلعن كشت مرا
ادب ايران - مفتعلن مفتلعن كشت مرا
مهدي مظفريساوجي:قافيه انديشم و دلدار من/ گويدم منديش جز ديدار من(1)
با اينكه از شعر گفتن چيزي بيهود است و شعر چيزي نيست كه قابل تعريف باشد و حدود و حاشيهاي را بر خود بپذيرد، اما گاه آدم در لابهلاي متوني كه در آنها انتظار برخورد با تعريف يا تصويري از شعر را ندارد، به نشانهاي برميخورد كه اگر شامه قوي و شعرشناسي داشته باشد، رنگ و بوي خاصي از آنها استشمام ميكند كه به شعر ميزند. از جمله اين متون «اساسالاقتباس» خواجهنصيرالدين طوسي است. خواجه نصير اساس شعر را بر تخيل ميگذارد و حتي وزن را از آن جهت معتبر ميشمارد كه به وجهي اقتضاي تخيل كند.2 پس به اين ترتيب حساب وزن در دايرمدار شعر مشخص است. همچنين حساب صاحبنظراني نظير شمس قيس و رشيد و طواط. نامههاي عينالقضات همداني و مقالات شمس تبريزي نيز از ديگر آثاري هستند كه ميتوان روي آنها در ارائه نشانه و تصويري ضمني و ذوقي از شعر حساب كرد.
عينالقضات همداني گويد: «جوانمردا! اين شعرها را چون آيينهدان! آخر داني كه آيينه را صورت نيست در خود؛ اما هر كه در او نگه كند، صورت خود تواند ديد. همچنين ميدان كه شعر را در خود هيچ معني نيست؛ اما هر كسي از او آن توان ديدن كه نقد روزگار و كمال كار اوست. و اگر گويي شعر را معني آن است كه قايلش خواست، و ديگران معني ديگر وضع ميكنند از خود، اين همچنان است كه كسي گويد: صورت آيينه صورت روي صيقل است كه اول آن صورت نمود.»3
شمس تبريزي فرمايد: «ورقي فرض كن، يك روي در تو، يك روي در يار، يا در هر كه هست. آن روي كه سوي تو بود خواندي، آن روي كه سوي يار است هم ببايد خواندن.»4 هم او گويد: «اين سخن دو روي دارد، اگر بازگويي با كسي كه او را انديشهاي هست، او البته همان يك رو فهم كند كه انديشه او باشد.»5
همه اينها اشاره غيرمستقيم به هرمنوتيك يا تاويلپذيري دارد؛ مقولهاي كه هسته شعر را در بردارد و چيزي شبيه جاذبه زمين است. از اين منظر به تعداد انسانهاي روي كره زمين ميتوان تصوير و برداشت خاص و شخصي از هر شعر داشت؛ همانطور كه اثر انگشت هيچ دو نفري در عالم يكسان نيست. اما در هنر آنچه بيش از همه اهميت دارد «آن» است. «آن» فارغ از هر قانون قاعدهاي شكل ميگيرد و هيچكس هم تاكنون نتوانسته هسته آن را بشكافد و به درون آن راه يابد. هم ديده ميشود و هم ديده نميشود. مثل شيشهاي صاف و شفاف كه بيآنكه ديده شود، فضا و چشمانداز زيبايي را پيش روي انسان ميگشايد. راز سر به مهر و مكتومي است كه در زبان نميگنجد و طنين آن فارغ از هرگونه صوت و صدا در دل و جان رسوخ ميكند و يك وقت خبردار شدهاي كه پرده را كنار زده است و چشمانداز بكر و دلانگيزي را پيش رويت گشوده:
شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت آن باش كه آني دارد 6
اما اصل و اساس «آن» اگر بر چيزي استوار باشد، شيدايي و جنون است. هنرمند هرچه به سمت عقل برود بيشتر از «آن» فاصله ميگيرد. هنر به طور عام و شعر بهطور خاص،چنان كه از ديرباز گفتهاند حاصل كشف و الهام، يا به قولي «محصول بيتابي آدم است در لحظاتي كه شعور نبوت بر او پرتو انداخته» 7 يا حاصل غياب از خود و افسردگي گاه بسيار شديد است.8 به هر حال، حاصل دو دوتاي آن عددي ميشود كه فرسنگها از چهار فاصله دارد. شايد به همين دليل است كه بعضي از هنرمندان هرچه پا به سن ميگذارند و به اصطلاح جاافتادهتر ميشوند، از آنجا كه ميل به عقلانيت در وجودشان بيشتر ميشود، گامهايشان را با احتياط و ترديد بيشتري برميدارند و ترس از لغزش و سرخوردن يك لحظه رهايشان نميكند. و درست از همين جا فاصله آنها با هنر هر روز زياد و زيادتر ميشود. در واقع اينجا ما با يك رابطه معكوس سر و كار داريم؛ رابطهاي كه در نهايت به نوعي تضاد منجر ميشود. مثل الاكلنگي كه عدم حفظ تعادل و توازن در آن به التذاذ طرفين ميانجامد. واقعيت جز اين است كه ميبينيم. هميشه بايد «آن» را در جاي ديگري جستوجو كرد. هرچند «آن» ميتواند مجال و محملي نيز براي بروز و ظهور واقعيت فراهم آورد؛ البته واقعيتي فرا رفته تا وهم و جنون.
پينوشتها:
1- مولوي
2- اساس الاقتباس، خواجه نصرالدين طوسي، به تصحيح مدرس رضوي، تهران: دانشگاه تهران، 1326، ص 587.
3- نامهها، عينالقضات همداني، به اهتمام علينقي منزوي و عفيف عسيران، تهران: بنياد فرهنگ ايران، بيتا، ص 216.
4و 5. مقالات شمس، شمسالدين محمد تبريزي، ويرايش متن: جعفر مدرس صادقي، تهران: مركز، 1385، ص 75.
6. حافظ
7. صداي حيرت بيدار، گفتوگوهاي مهدي اخوان ثالث (م.اميد)، زير نظر مرتضي كافي،
تهران: زمستان، 1382؛ ص 20.
8. درباره هنر و ادبيات، گفتوشنودي با احمد شاملو، ناصر حريري، بابل: آويشن، گوهرزاد، 1377، ص 139.
چهارشنبه 27 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]