تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه نفس از لذتهاى دنيوى سودمندترين روزه‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828121110




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حكم خدا


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: حكم خدا
هاينتس ريسه
[*]

در میهمان‌خانه او را دیده بودند؛ او تعریف می‌کرد که تاجر است و نیمی از زندگی‌اش در میان راه‌ها و جاده‌ها می‌گذرد.
‏میهمان‌خانه‌دار که قاضی برای همین فراخوانده بودش، این موضوع را تأیید کرد و افزود: «‏مرد غریبه شب هنگام پس از صرف شامی مفصل میهمان‌خانه را ترک کرد و گفت می‌خواهد به سفرش ادامه دهد. دو مرد جوان همراه او هنگام خوردن غذا سر میز مسافر نشسته بودند و با او صحبت می‌کردند و صورت حساب‌شان را هم مرد غریبه پرداخت کرده بود.»
‏قاضی پرسید: «آ یا آن دو مرد جوان در «ف» زندگی می‌کنند.» میهمان‌خانه‌دار اطمینان داد که آن دو آن‌جا زندگی می‌کنند و اسامي‌شان را گفت: اوربینی[**] و دیگری ویگیلیو.[***]
‏قاضی هر دو نفر را احضار کرد. هرچند که آنان می‌گفتند کنار در میهمان‌خانه از تاجر جدا شده‌اند و هرچند در بازرسی‌یی که همان وقت از خانه‌های آنان انجام شد، چیز مشکوکی به چشم نخورد، اما قاضی دستور داد آن دو نفر را بازداشت کنند. در روزهای بعد نیز چندین بار از آنان بازجویی کرد، اما هر چه قدر هم که پرسش‌هایش را ماهرانه طرح می‌کرد، موفق به کشف چیزی نمی‌شد، مگر نشانه‌های ضعیفی برای اثبات جرم. سرانجام قاضی شخصاً به این باور رسید که نه ویگیلیو و نه اوربینی هیچ کدام قاتل تاجر نبوده‌اند. با وجود این نمی‌توانست تصمیم بگیرد که برای‌شان حكم حبس تعلیقی صادر کند. بعد شبی در میان افکار پُر شک و شبهه‌اش این فکر به ذهنش رسید که صدور حكم را به خدا واگذار کند. صبح روز بعد دستور داد نخست اوربینی را بیاورند و از او پرسید آیا در هیچ یک از این شب‌هایی که در زندان به سر برده، خوابی دیده است؟ اوربینی با شگفتی به قاضی نگاه کرد و پاسخ داد: «بله، حتا می‌توان گفت خوابی بسیار استثنایی و عجیب.»
‏او در این رؤیا دیده بود که روی جاده‌ای بی‌حرکت دراز کشیده است و قادر به تکان خوردن نیست. هوا تاریک می‌شد و ترس از اینکه زیر ارابه‌ی يادگاری برود که تصادفاً از جاده رد می‌شود، بسیار آزارش داده است. به ویژه که از دوردست صدای حرکت ارابه‌ها را نیز می‌شنیده است، اما هیچ کدام به نزدیکی او نمی‌رسیدند. هنگامی که از خواب بیدار شد، از ترسی که در خواب دچارش شده بود، خیس عرق شده بود.
‏قاضی لحظه‌ای فکر کرد، آن گاه دستور داد روز بعد به هنگام طلوع خورشید اوربینی را با دست و پای زنجیر شده جلو شهر و روی جاده‌ای که در این ساعت دهقانان از طریق آن کالاهای خود را از حومه به بازار روز می‌آوردند، بخوابانند. او می‌بایست دو ساعت در آن جا دراز بکشد. دهقانان در برابر این مجازات موظف بودند، وسایل نقلیه‌ی خود را طوری حرکت دهند که گویا جاده خالی است. اگر اوربینی از این آزمایش زنده بیرون می‌آمد، آزادی بار دیگر به او باز می‌گشت.
‏روز بعد، قاضی به شخصه در محلی که اوربینی را خوابانده بودند، حضور یافت. او به همراه قضات دیگر آن قدر منتظر ماند تا زمانی که برای تصمیم در نظر گرفته بود، سپری شد؛ با کمال تعجب، آن مدت بدون این که ارابه‌ای به آن جا بیايد، گذشته بود. پس از آنکه قاضی زنجیرهای زندانی را باز کرد، به دو نفر از افرادش دستور داد از جاده به سوی بالا بروند و در دهکده‌های پای کوه خبر بگیرند که چرا امروز دهقانان به بازار شهر نیامده‌اند. دو قاصد به زودی بازگشتند و حکایت کردند که در فاصله‌ی نه چندان دور نرسیده به محلی که اوربینی را خوابانده بودند، کوه ریزش کرده بود و سنگ و خاک جاده را بند آورده بود.
‏قاضی که متوجه شد در جریان اثبات جرم عملاً کسی بار تصمیم‌گیری را از دوشش برداشته است، بی‌درنگ دستور داد ویگیلیو را بیاورند و از او نیز پرسید ‏که آ یا در دوران حبسش خوابی دیده است. زندانی لبخند زد و پاسخ داد: «خواب دیده‌ام دستم را داخل دهان شیر سنگی کنار در شهرداری فرو برده‌ام.»
‏قاضی پیش خود فکر کرد، لابد او هم بی‌گناه است. ويگیلیو ادامه داد: «‏شیر دستم را گاز گرفت.»
‏قاضی با تعجب پرسید: «شیر سنگی؟»
زندانی پاسخ داد: «‏اما این فقط خواب بود »
‏قاضی گفت: « بسیار خب، ما به شهرداری خواهیم رفت و تو دستت را در دهان شیر خواهی کرد. اگر دستت را گاز نگرفت، دستور خواهم داد تو را نیز آزاد كنند.»
‏قاضی با زندانی و دو نگهبان در خیابان‌ها به سوی شهرداری راه افتادند. گروهی از مردم آنان را تعقیب می‌کردند، زیرا خبر نجات اوربینی به سرعت همه جا پخش شده بود. این معجزه بسیاری را مایل کرده بود که در آزمایش ویگیلیو حضور داشته باشند. اما هنگامی که مردم از توضیح قاضی در مورد چیزی که ویگیلیو می‌بایست برای اثبات بی‌گناهی‌اش انجام دهد، آگاه شدند، صدای خنده‌ها بلند شد. خود زندانی نیز در حالی که پله‌های شهرداری را در هنگام نگریستن به چهره‌های خندان مردم در میدان بالا می‌رفت، لبخند می‌زد. او با اطمینانی آشکار از نجاتش، لبخند بر لب، دست راستش را داخل دهان گشوده‌ی شیر سنگی کرد. اما فوراً با فریادی از درد دوباره آن را بیرون کشید. کسانی که در آن اطراف ایستاده بودند، دیدند که ناگهان عقربی با جهشی سریع روی پله‌های شهرداری پرید. بی‌شک حیوان در سوراخ تاریک دهان شیر لانه داشت و با نیش زدن به دست تجاوزگر به لانه‌اش، از خود دفاع کرده بود. قاضی دستور داد بی‌درنگ زندانی را به زندان بازگردانند. همچنین دستور داد، برای معالجه‌ی جراحت وارده اقدامی نشود. اکنون دیگر از گناهکار بودن ویگیلیو مطمئن بود. ویگیلیو چند ساعت بعد از درد شدید جان سپرد. با وجود این، قضاوت قاضی در مورد عامل قتل تاجر اشتباه بود. در حقیقت، نه اوربینی و نه ویگیلیو تاجر را به قتل رسانده بودند، بلکه مردی که بیست سال بعد در بستر مرگ به عمل افشا نشده‌ی خود اعتراف کرد، چنین کرده بود. با وجود این، در «ف» هیچ‌کس، حتا قاضي، از این موضوع باخبر نشد. حتا در صورتی که قاضی ‏از این امر آگاه می‌شد، کسی اجازه نداشت، در درستی حکمی که او صادر کرده ‏بود، شک کند.
-------------------------------
*Heinz Risse: نويسنده آلماني (1989 - 1898)





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 218]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن