تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز شب، موجب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804616212




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهید آیه الله دستغیب


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: ولادت
در عاشورای 1332 ق. در شیراز كودكی به دنیا آمد كه چون آن ایام، روزهای پرسوز شهادت سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام بود نامش را «عبدالحسین» نهادند.
خاندان عبدالحسین از سادات حسنی و حسینی به شمار می رفتند كه از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. سیادت نشان افتخار این خانواده بود و حلقه های نورانی پیوند او را (با سی و دو واسطه) به حضرت «زید شهید» فرزند امام سجاد علیه السلام می رساند.[1]
از این خاندان در طول تاریخ عالمان بزرگ برخاسته اند از جمله امیر فضل الله بن محب حسینی (متوفای 1043)، سید حكیم دستغیب (متوفای 1077)، میرزا ابوالحسن دستغیب (متوفای بعد از 1300 ق.) میرزا هدایت الله (متوفی 1320 ق.) میرزاابومحمد دستغیب و آقا سید محمد تقی پدر سید عبدالحسین.
تحصیل
سید عبدالحسین درس را از مكتب خانه شروع كرد و با فراگیری قرآن و نصاب و خواندن چند كتاب منظوم منشور فارسی دوره مكتب را پشت سر گذاشت. پس از آن شروع به تحصیل علوم اسلامی نمود و درسهای ابتدایی حوزه علمیه را نزد پدر خواند و از محبت های پدرانه و استادانه اش بهره برد. در سال 1342 ق. در حالی كه یازده ساله بود پدر را از دست داد و در نوجوانی روح لطیفش سخت آزرده و از نعمت پدر محروم گشت.
پس از فوت پدر تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد و از نورانیت و روحانیت مدرسه نیز بهره مند بود. این مدرسه در مدت حیات خود انسانهای پاك و والاتباری را در خود جای داده بود و آنان با دعاها و خلوص و معرفت خود فضای آن را عطرآگین كرده بودند. صدرالمتالهین شیرازی و بسیاری از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.
او در حوزه شیراز مدتها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملااحمد دارابی، و آیه الله ملاعلی اكبر ارسنجانی دوره مقدماتی و سطح را به پایان رساند پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله كشف حجاب رضاخانی بود و دستغیب جوان در همان سنین (حدود 25 سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال 1314 ش. مجبور به حركت به سوی نجف شد.[2] در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد.
استادان
آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آقا سید باقر اصطهباناتی، شیخ محمد كاظم شیرازی از معماران علمی او در حوزه نجف بودند.
تهذیب
روح جستجوگر آن شهید بزرگوار، بلند پروازتر از آن بود كه به درس و بحث بسنده كند و از علوم مرسوم حوزه نجف سیراب شود. عطش عصیانگر او پس از سالها درس و تدریس آرام نگرفت و او همچنان در پی یافتن صاحبدلی بود كه بتواند او را به وادی ایمن رسانده، در معرفت خود و خدای خویش به كمال برساند.
در همان ایام این توفیق و موهبت نصیب او شد و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه نجف، عارف نامور میرزا محمد علی قاضی تبریزی رضوان الله علیه راه یافت و در مكتب عرفانی او رشد كرد.
پس از گذشت چند سال مرحوم قاضی به سرای باقی شتافت و او به محضر آیه الله آقا شیخ محمد جواد انصاری همدانی را یافت و مدتها تحت نظر وی راههای ظریف و لطیف معرفت نفس را طی كرد. ارتباط او با آیه الله انصاری همدانی در ایامی بود كه وی در شیراز به سر می برد و برای استفاده از استاد به همدان می رفت.
سفر به عنایت دوست
سال 1321 ش. آیه الله با كوله باری از علم و معرفت عزم سفر به سوی شهر خود كرد. در این كوچ مبارك لطایفی نهفته بود كه نشان از عنایت خدای سبحان و ولی عصر (عج) به ایشان داشت. او خود در ابتدا اندیشه بازگشت به شیراز را نداشت اما روزی به درس آقا شیخ محمد كاظم شیرازی حاضر شد و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یكی از علما برای شما خواب خوبی دیده است بهتر است شما بهر شیراز برگردید. او در حالی كه سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن، در آسمان فقاهت درخششی شایسته می نمود اما قصد بازگشت كرد.
داستانی كه حاج مؤمن شیرازی حكایت كرده نشان از توجه اولیاء الهی به سید عبدالحسین دستغیب دارد و آن چنین است: در جوانی خادم مسجد سردزك بودم. مدتها بود كه آرزوی دیدار حضرت حجت (عج) را داشتم شوق دیدار چنان در جانم شعله می كشید كه خورد و خوراك را از من گرفته،از خوردن و آشامیدن غافل می شدم. با این حال عهد كردن تا آقا را نبینم چیزی نخورم.
دو روز گذشت و من هیچ غذا نخورده بودم. تشنگی بر من سخت گرفت بناچار جرعه ای آب نوشیدم و بیهوش شدم. ناگاه صدایی را شنیدم كه مرا صدا می زند. حاج مؤمن برخیز مگر نمی دانی كاری كه انجام دادی (نخوردن و نیاشامیدن) در دین اسلام حرام است. دیگر از این كارهای نامشروع بپرهیز.
از صدایش جانی گرفتم و برخاسته، نشستم كه چشمم به صورتی پرجمال افتاد و آقا را بالای سرم دیدم. به من فرمود حاج مؤمن برایت غذا می فرستد، بخور. آقا سید هاشم (امام جماعت مسجد سردزك) نیز به مشهد می روند شما هم با ایشان بروید. چون به قم رسیدید شخصی را ملاقات خواهید كرد، به دستورش رفتار كنید آنگاه به من خرج سفر مشهد را مرحمت كردند و از برابر چشمم ناپدید شدند.
به حال خود كه آمدم ثلث از شب گذشته بود و در مسجد هیچ كس نبود شنیدم كسی كوبه در را می كوبد. رفتم در را باز كردم، آقایی پشت در بود، عبایی بر سر كشیده و شناخته نمی شد. ظرف غذایی به من داد و دو مرتبه گفته: این غذا را تنها بخور.
چنان بوی عطری از غذا به مشامم رسید كه تا به حال هرگز غذایی با آن بو ندیده بودم در خود قدرت عجیبی احساس كردم و مشغول كارهای مسجد شدم. پس از چند روز با آقا سید هاشم به طرف مشهد حركت كردیم. دو روز در قم ماندیم. در یكی از روزها در حرم حضرت معصومه زیارت می خواندم كه مردی قباپوش با عبایی قهوه ای بر دوش و كلاه پشمی معمول آن زمان بر سر به من گفت: حاج مؤمن، در صحن منتظر شما هستم. پس از زیارت شما را ملاقات می كنم. پس از زیارت به دیدارش شتافتم. با وقار بود و متین و آثار زهد و تقوا در چهره اش نمایان. گفت به تهران می روید و پس از ده روز دیگر دروازه تهران شما را ملاقات خواهم كرد.
(او با ما همسفر شد و) چون نزدیك مشهد رسیدیم و گنبد حضرت رضا علیه السلام درخشش كرد ماشین در جایی ایستاد و آن عارف روشن ضمیر به من گفت: تمام این سفر و برنامه ها برای الان بوده است. حاج مؤمن مرگ من نزدیك شده، غسل و كفن و دفن من به عهده شماست. كفنم را همراه آورده ام. دوازده تومان پول هم به من داد و گفت این پول هم خرج مراسم خاك سپاری، گفتم حالا تكلیف من چیست؟ گفت:
سیدی از اهل شیراز كه تحصیلاتش در نجف تمام شده به شیراز بر می گردد با او مجالست داشته و همراهش باش كه برای تو سودمند است. نشانه این سید آن است كه مسجد جامع شیراز را كه زیر خاك پوشیده است با كمك مردم احیا می كند. شما قبل از آن سید می میرید و آن سید عهده دار دفن شما خواهد شد. بدان كه آن سید را شهید می كنند.
آن نیك مرد در همان محل رو به قبله خوابید و جان سپرده و او را به مشهد برده، با شكوه فراوانی به خاك سپردیم.
تلاش برای جامعه
در سال 1321 ش. آیه الله دستغیب بر خلاف میل خود و به توصیه استادانش به ایران بازگشت. بنابراین آیت خدایی، عارف سالك شیرازی با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت كرد.
با آمدن به شیراز از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس از آن چون ماه رمضان نزدیك می شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد كه طاق منبری مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطی مسجد جامع) نخاله برداری و آماده انجام مراسم ماه رمضان شود.این كار با زحمت فراوان انجام شد و مسجد تا حدودی آماده پذیرایی زائران خانه دوست شد.
پس از ماه رمضان و زمینه سازی ها آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت در آورند و آن بنای مقدس و دیرینه را احیا نمایند. بر این اساس كار را شروع كردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر سید خوب شیراز و مردم مؤمن آن دیار كار تكمیل بنا پایان یافت.[3] از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق كار فرهنگی وسیعی را شروع كرد.
او كه از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود انسانهای زیادی را جذب مسجد كرد. شیوه های تربیت اسلامی را در قالبی لطیف برای نسلهای جامعه مطرح كرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی همت گماشت. بسیاری از سوره های قرآن را در آن روزگاران تفسیر كرد (كه در بخش تاءلیفات از آن نام خواهیم برد) و زمینه تربیت عده ای را فراهم نمود. این برنامه های زندگی ساز تا قبل از سال 1340 به خوبی پیش می رفت و او در این كار پر توفیق ترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز كارهای خدماتی فراوانی را بنیان و تكمیل كرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آنها و تأسیس مراكز خدماتی و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای كارگران و بیكاران و دستگیری مستمندان همه را عهده دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.
شایستگی های روحی
گرچه آیه الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمی كرد و زمان بسیاری به این كار اختصاص می داد، حال و هوای دعا و مناجات را رها نكرد بلكه چون در عرصه اجتماع آسیب پذیری بیشتری وجود دارد باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر جست.
همسر ایشان نقل می كند كه در برخی از شبها ناله های پرسوز و گداز آقا خواب را از من می ربود و نمی توانستم بخوابم. به غذایی ساده بسنده می كرد و زیاد می شد كه به نان و پنیری راضی بود. بعضی روزها با نان پیاز سر می كرد و هرگز معترض نبود.
بعضی از شبها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شبهای ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به درگاه دوست قیام می كردند.
برخوردهای اجتماعی، خانوادگی تربیتی اش همه از خودسازیهای پیوسته در طول عمرش حكایت می كرد. با اینكه هشت فرزند داشت به امور همه با صبر و حوصله می پرداخت و خیلی مراقب بود بچه ها مادرشان را اذیت نكنند اساسا او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچ گاه برای بیدار كردن بچه ها برای نماز صبح یا كار دیگر سرزده بر آنها وارد نمی شد بلكه در می زد و آنها را صدا می كرد. یكی از دختران آن سالك پرهیزگار می گوید: برای نماز صبح در می زد و مرا چون خیلی زود بیدار می شدم و سحر خیز بودم با این عنوان زیبا صدا می زد: خانم بهشتی، خانم بهشتی، وقت نماز است. پاشو!
صبحها به پیاده روی می رفت و از نسیم صبحگاه استفاده می كرد. در راه بازگشت نان می خرید و به خانه می آمد. سپس چای و صبحانه را آماده می كرد. ما را صدا می زند تا با هم صبحانه بخوریم. براستی خداوند درزمین عده ای را بر می گزیند و فراوان شایستگی های انسانی را نصیبشان می كند به طوری كه هر دوستدار كمالی را به سر وجد می آورد.
در سر سفره، بسم الله آغازین را بلند می گفت و پس از هر لقمه باز بلند می گفت الحمد الله. این طور بچه ها نیز یاد می گرفتند. در مسائل خانوادگی نه جبارانه برخورد می كرد نه بی تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار می كرد. یكی از فرزندان ایشان نقل می كند: هنگامی كه خواهرم می خواست ازدواج كند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود. ببین دختر جان، آقای ... را من از بچگی می شناسم. فرد لایقی است. این آقا از كوچكی نمازش ترك نشده. من نظرم این است كه شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند می شوید. نظر خودت چیست؟
هر چه شما بگویید آقا جان!
و آقا گفته بود: شما می خواهیم زندگی كنید، من چی بگم؟!
در شیوه زندگی معتقد بود كه: ما باید از همه مردم سطح زندگی مان پایین تر باشد تا مردم به روحانیت شیعه بدبین نشوند. روزی یكی از دخترانشان به ایشان می گوید: آقا جان، پول بده برم لباس بخرم! آقا می گوید: «وصله لباست كو؟» یعنی چنین نیست كه لباس انسان تنها به دلیل اینكه نو نیست نیازمند تعویض باشد.
[1] . این سلسله را شهید دستغیب در پایان كتاب قلب سلیم آورده است.
[2] . پیام انقلاب، ش 99، ص 16 و 54، مصاحبه با آیه الله دستغیب.
[3] . یادداشتهای جناب آقای سود بخش (موجود در نزد مؤلف).
منبع:اندیشه قم





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن