واضح آرشیو وب فارسی:فارس: /رمضان در سخن شاعران/10 خاقاني: تا به رويش گرفتهام روزه، جز به يادش نكردهام افطار
خبرگزاري فارس: خاقاني، از بزرگترين قصيدهسرايان فارسي در شعرهاي بسياري به روزه و روزهداري پرداخته است.
به گزارش خبرنگار فارس،افضلالدين ابراهيم بن علي خاقاني حقايقي يكي از بزرگترين شاعران ايران است كه رقيب انوري در قصيدهسرايي است.
پدرش به شغل درودگري مشغول بود كه خاقاني بارها در اشعار خود به درودگري پدرش اشاره كرده است و مادرش از مسيحياني بوده كه اسلام آورده و مسلمان شده است. عموي او كافي الدين عمر بن عثمان مردي طبيب و فيلسوف بود كه خاقاني تا سن 25 سالگي تحت نظر او بود و بارها از عمويش به نيكي ياد كرده است.
بعد از اينكه او علوم ادبي و حكمي را نزد عمويش فرا گرفت به خدمت ابوالعلاء گنجوي كه در زمان خود شاعر بزرگي بوده رسيد و به فراگيري فنون شاعري پرداخت.
خاقاني علاوه بر قصايد بسياري كه پيرامون روزه و روزهداري سروده است، در رباعيات و تركيب بندهايش نيز به اين مضامين پرداخته است.
خاقاني در قصيدهاي ميآورد:
صبح خيزان بين قيامت در جهان انگيخته
نعرههاشان نفخ صور از هر دهان انگيخته
صبح پيش از وقتشان عيد از درون برخاسته
مرغ پيش از وجدشان شور از نهان انگيخته
روزه پا اندر ركاب، ايشان به استقبال عيد
دستها را از ركاب مي عنان انگيخته
بر جهان اين نقره گيران عيد كرده پيش از آنك
صبح عيدي نقره خنگي زير ران انگيخته
چشم ساقي ديده چون زنبور سرخ از جوش خواب
عشقشان غوغاي زنبور از روان انگيخته
ز آن ميي كاتش زند در خوانچه زرين چرخ
خوانچه كرده و آب حيوان در ميان انگيخته
خوانچههاشان چون خليل از نار گل برخاسته
جرعههاشان چون مسيح از خاك جان انگيخته
عاريت برده ز كام روزهداران بوي مشك
در لب خم كرده وز خم ضيمران انگيخته
در وداع روزه گلگون مي كشيده تا ز خاك
جرعه چون اشك وداع گلستان انگيخته
كرده سي روزه قضاي عشرت اندر يك صبوح
و آتشي ز آب صبوحي در جهان انگيخته
نكهت جام صبوحي چون دم صبح از تري
عطسه مشكين ز مغز آسمان انگيخته
شاهدان آب دندان آمده در كار آب
فتنه را از خواب خوش دندان كنان انگيخته
او در قصيده با مطلع «صبح خيزان بين به صدر كعبه مهمان آمده» ميگويد:
فاقه پروردان چو پاكان حواري روزهدار
كعبه همچون خوان عيسي عيد ايشان آمده
خاقاني در يكي از رباعياتش آورده است:
ديدم به ره آن مه خود و عيد سپاه
بر بسته نقاب و نو چنين باشد ماه
در روزه مرا بيست و ششم بود از ماه
ديدم رخ او روزه گشودم در راه
خاقاني در قصيدهاي با مطلع «نثار اشك من هر شب شكر ريزي است پنهاني» ميسرايد:
اگر خواهي گرفت از ريز روزي روزه عزلت
كه از روي گران باري ز ابجد حرف پاياني
وگر يك ره نماز مرده خواهي كرد بر گيتي
كلوخ انداز را از ديده راوق ريز ريحاني
اين شاعر قرن ششم در قصيده ديگري با مطلع «صبحدم چون كله بندد آه دود آساي من» آورده است:
روزه كردم نذر چون مريم كه هم مريم صفاست
خاطر روح القدس پيوند عيسي زاي من
نيست بر من روزه در بيماري دل زان مرا
روزه باطل ميكند اشك دهان آلاي من
او در تركيببند «بر سر شه ره عجزيم كمر بربنديم» ميگويد:
عيد جان بودي و تا روزه گرفتي ز جهان
بيتو از دست جهان دست به سر باد پدر
خاقاني در قصيده با مطلع «هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم» ميآورد:
چون در تنور شرق پزد نان گرم، چرخ
آواز روزه بر همه اعضا برآورم
آبستنم كه چون شنوم بوي نان گرم
از سينه باد سرد تمنا برآورم
آب سيه ز نان سفيد فلك به است
زين نان دهان به آب تبرا برآورم
خاقاني شرواني آمدن عيد را در قصيده زير چنين توصيف ميكند:
عيدي است فتنهزا ز هلال معنبرش
دل كان هلال ديد نشيند برابرش
آري چو فتنه عيد كند شيفته شود
ديوانهي هوا ز هلال معنبرش
من شيفته چو بحر و مسلسل چو ابر از آنك
هم عيد و هم هلال بديدم بر اخترش
ماندم چو كودكان به شب عيد بي قرار
تا نعل برنهاد چو هاروت كافرش
مهجور هفت ماهه منم ز آن دو هفته ماه
كز نيكويي چو عيد عزيز است منظرش
چون ماه چار هفته رسيدم به بوي عيد
تا چار ماه روزه گشايم به شكرش
گر صاع سرسه بوسه به عيدي دهد مرا
ز آن رخ دهد كه گندم گون است پيكرش
دوشم در آمد از در غم خانه نيمشب
شب روز عيد كرد مرا ماه اسمرش
عيد مسيح رويش و عود الصليب زلف
رومي سلب حمايل و زنار دربرش
دستار در ربوده سران را به باد زلف
شوريده زلف و مقنعه عيد بر سرش
برده مهش به مقنعه عيدي و چاه سيم
آب چه مقنع و ماه مزورش
بر كوس عيد آن نكند زخم كان زمان
بر جانم از شناعه زدن كرد زيورش
گيسو چو خوشه بافته وز بهر عيد وصل
من همچو خوشه سجده كنان پيش عرعرش
جان ريختم چو بلبله بر عيد جان خويش
چشمم چو طشت خون ز رقيب جگر خورش
در طشت آب ديد توان ماه عيد و من
در طشت خون بديدم ماه منورش
بيني هلال عيد به هنگام شام و من
ديدم به صبح نيم هلال سخنورش
چون ديدمش كه عيد سده داشت چون مغان
آتش ز لاله برگ و چليپا ز عنبرش
آن آتشي كه قبلهي زردشت و عيد اوست
ميديدمش ز دور و نرفتم فراترش
در كعبه كرده عيد و ز زمزم مزيده آب
چون نيشكر چگونه مزم آتش ترش
بودم در اين كه خضر درآمد ز راه و گفت
عيد است و نورهان شده ملك سكندرش
خاقانيا وظيفه عيدي بيار جان
پس پيش كش به حضرت شاه مظفرش
خاقان اكبر آنكه دو عيد است در سه بعد
شش روز و پنج وقت ز چار اصل گوهرش
بل شش هزار سال زمان داشت رنگ عيد
تا رنگ يافت گوهر ذات مطهرش
او در قصيده «دل من پير تعليم است و من طفل زبان دانش» ميگويد:
سگان آز را عيد است چون مير تو خوان سازد
تو شيري روزه ميدار و مبين در سبع الوانش
نعيم پاك بستاند، چو كرد آلوده بسپارد
نه شرم از آبدست آيد نه ننگ از آب دستانش
دريغا كاش دانستي كه در گلخن ميافزايد
ز چندين خوردن خون رزان و خون حيوانش
او در قصيده «بخ بخ اي بخت و خه خه اي دل دار» ميآورد:
تا به رويش گرفتهام روزه
جز به يادش نكردهام افطار
خاقاني در قصيده با مطلع «در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر» ميسرايد:
شاخ از جواهر اينك آذين عيد بسته
چون كام روزهداران گشته صبا معطر
او در قصيده «صبح گاهي سر خوناب جگر بگشاييد» ميگويد:
از طرب روزه بگيريد وز خونريز سرشك
نه به خوان ريزه اين خوانچه زر بگشاييد
خاقاني در قصيده «صبح خيزان كز دو عالم خلوتي برساختند» ميگويد:
تا دهان روزهداران داشت مهر از آفتاب
سايه پروردان خم را مهر بر در ساختند
چون لب خم شد موافق با دهان روزهدار
سر به مشك آلوده يك ماهش معطر ساختند
از پس يك ماه سنگ انداز در جام بلور
عده داران رزان را حجلهها برساختند
هم صبوح عيد به كز بهر سنگ انداز عمر
روزه جاويد را روزي مقدر ساختند
انتهاي پيام/ش
دوشنبه 25 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 941]