محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826822814
نويسنده: منصور حسيني مهندسي فرهنگي و ضرورت تفكر در آن (قسمت اول)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: منصور حسيني مهندسي فرهنگي و ضرورت تفكر در آن (قسمت اول)
خبرگزاري فارس: مهندسي فرهنگي رويكردي به برنامه ريزي و مديريت توسعه فرهنگي است كه با توجه به طبيعت متغير فرهنگ، به طراحي راهبردهاي عملي براي حل مسائل و مشكلات ناشي از تعامل فرهنگ و توسعه ميپردازد.
چكيده:
فرهنگها داراي مشتركاتي ميباشند كه ميتوان در آنها به تفكر و تعمق پرداخت، اين الگوي است كه در تمامي فرهنگها به عنوان يك ساختار بديهي ميباشد و به آن كليت و يكپارچگي وحدت ميبخشد.
جهانبيني حاكم بر فرهنگها مشخصه انديشيدن در فرهنگ و راهي براي رسيدن به واقعيتها در آن فرهنگ خاص ميباشد و اگر ما بخواهيم در فرهنگي تغييري ايجاد كنيم بايد بر روي مسائل اساسي و ساختاري آن كه جهانبيني حاكم بر آن مينامند جامعه است. مطالعه كرده و بيانديشيم كه اگر نگرش فرهنگي تغيير پذيرد بس در جهانبيني آن تغييراتي ايجاد شده است. و اين يكي كارهاي بسيار مهم در تاريخ هر جامعه است.
در درون هر فرهنگ، فقط افراد نادري هستند كه مي توانند جهان بيني آن فرهنگ و شيوه انديشدن ناشي از آن را به وضوح تشريح كنند زيرا اكثريت در فرايند رشد به گونه اي نا خواسته در فرايند اين شيوه انديشدن ذوب ميشوند.
ظهور جهان بيني نوين به ميزان زيادي مرهون رشد آگاهي نسبت به ماهيت سيستم ها و به كار گرفتن اين آگاهيها در سازماندهي و مديريت اثر بخش مي باشد.
فرهنگ ملي، تخصيصي، عمومي و سازماني است.و اين مهم از طريق مديريت راهبردي فرهنگي كشور محقق ميگردد.
واژگان كليدي: سيستم يا نظام، عملكرد سيستم، سيستمها يا نظامهاي كلان يك كشور، مهندسي سيستم، تفكر مهندسي، تفكر فرهنگي، مهندسي فرهنگ، مهندسي فرهنگي كشور
الف) تعريف سيستم:
سيستم يك كل است متشكل از دو جزء يا بيشتر كه مي بايست واجد پنج شرط زير باشد:
1ـ كل مورد نظر يك و يا بيش از يك ويژگي و يا كاركرد معين را دارا باشد.
مثال: يك كاركرد معين براي اتومبيل جابجايي مردم در جادههاست.
2ـ هر جزء از مجموعه اجزاي مورد نظر، بتواند رفتار و يا ويژگيهاي كل را تحت تأثير قرار دهد. مثلاً رفتار اجزايي از بدن انسان مثل قلب، ششها، معده و مغز.
3ـ در مجموعه مورد نظر، زير مجموعهاي از اجزاء وجود دارند كه براي تحقق كار كرد معين و تعريف شده كل در يك و يا بيش از يك محيط كفايت ميكنند. وجود هر يك از اين اجزاء براي تحقق كاركرد معين مورد نظر كفايت ميكند، اما هيچيك از اين اجزاء به تنهايي براي تحقق اين كاركرد كفايت نميكنند.
اين اجزاء جزءهاي ضروري سيستم محسوب ميشوند. بدون هر يك از آنها سيستم نميتواند كاركرد معين خود را دارا باشد. (موتور اتومبيل، كاربراتور، فرمان و باطري اجزاي ضروري اتومبيل محسوب ميشوند. ) ولي راديو در يك اتومبيل جزء اجزا غير ضروري است.
4ـ تأثير گذاري هر يك از اجزاي ضروري بر رفتار و ويژگيهاي سيستم بستگي به رفتار و ويژگيهاي دست كم يك جزء ضروري ديگر از همان سيستم دارد. مثلاً چگونگي تأثير گذاري قلب بر بدن بستگي به چگونگي كاركرد ششها دارد و چگونگي اثرگذاري ششها بر بدن وابسته به چگونگي كاركرد قلب، مغز و ساير اندامها است.
5ـ تأثير هر زير مجموعه متشكل از اجزاي ضروري برآن سيستم، وابسته است به رفتار حداقل يك زير مجموعه ديگر از همان سيستم.
مثال: اثرگذاري زير سيستم سوخت و ساز بدن بستگي دارد به رفتار زير سيستم اعصاب و اين خود بستگي دارد به رفتار زير سيستمهاي ديگري از بدن انسان.
يعني: ويژگيهاي هر سيستم حاصل تعامل بين اجزاي آن است و نه كنشهاي مستقل اجزا.
مثال: اگر يك اتومبيل را اوراق كنيم ديگر يك اتومبيل نيست حتي اگر همه اجزا آنرا در اتاقي كنار هم قرار دهيم.
ب) سيستمها يا نظامهاي كلان كشور
بر اساس ديدگاه ساختارگراي ـ كاركردي پارسونز نظامهاي كلان يك جامعه مشتمل بر چهار نظام اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي است كه هر كدام از اين نظامها داراي كاركردها، هنجار اجرا و مؤلفههايي است.
ج) مهندسي سيستم:
در اين نوشتار براساس تعريف سيستم، مهندسي سيستم چنين تعريف مي شود:
"تعيين اجزاء اصلي سيستم"
"تعيين روابط نظاممند بين اجزا اصلي سيستم"
"چينش موزون و برقراري ارتباط منطقي بين اجزا اصلي سيستم بگونهاي كه كاركرد سيستم با كارايي (انجام درست كارها) و اثر بخشي (انجام كارهاي درست) توام باشد. "
1I- ـ معاني
معناي تفكر، مهندس و مهندسي، فرهنگ و فرهنگي، تفكر مهندسي، تفكر فرهنگي، مهندسي فرهنگي و مهندسي فرهنگي كشور را براي درك بهتر بيان ميكنيم.
مفهوم فرهنگ
فرهنگ مجموعه دانستنيها و رفتارهاي (تكنيكي، اقتصادي، ديني و سنتي) و اعتقاداتي كه اختصاص به يك جامعه انساني معين دارد و مترادف با تمدن، جامعه قوميت نيز به كار ميرود.
"فرهنگ عبارت است از مجموعهاي از ارزشها، باورها، درك و استنباط و شيوههاي تفكر يا انديشيدن كه اعضاي سازمان در آنها وجوه مشترك دارند".
منظور از فرهنگ، كليه آثار فكري و مادي جامعه ميباشد».
تعريف فرهنگ از جنبه لغوي
از لحاظ معنوي فرهنگ، واژهاي فارسي است كه از دو جز مركب «فر» و «هنگ» تشكيل يافته است. «فر» به معني جلو و «هنگ» از ريشه اوستايي «تنگنا» و به معني كشيدن و بيرون كشيدن گرفته شده است. در زبانهاي انگليسي و فرانسوي واژه Culture بكار ميرود و نيز معناي آن كشت و كار يا پرورش بوده است.
ولي هيچگاه در ادبيات فارسي به طور مستقيم به مفهومي كه برخاسته از ريشه كلمه باشد نيامده است.
مفهوم Culture بظاهر پس از 1750 و براي اولين بار در زبان آلماني به كار رفته است.
معناي اصلي فرهنگ در اين مقاله
منظور از فرهنگ در اين مقاله عبارت است از:" الگوهاي رفتاري و باورهاي مشترك افراد يك جامعه كه در تعامل با محيط (طبيعي و اجتماعي) ايجاد ميشود". سه عنصر اساسي اين تعريف عبارتند از: الگوهاي رفتاري، باورهاي مشترك و محيط اعم از طبيعي و اجتماعي. اين سه عنصر در طول زمان نوعي تعادل و سازگاري با يكديگر دارند. به عبارت ديگر فرهنگ ناشي از فرايند ايجاد سازگاري و تعادل بين رفتارها و باورها متناسب با محيط طبيعي و اجتماعي است.
در واقع افراد هر جامعه براساس تجاربي كه خود بدست ميآورند و آموزشهاي كه دريافت ميكنند بر روي برخي الگوهاي رفتاري (شامل انواع مهارتهاي اجتماعي، فناوري، نهادها و محصولات ناشي از آنها) و باورهاي مشترك (شامل مذهب، اساطير، فرضيات ضمني، ارزشها و سمبلهاي عاطفي) به نوعي توافق جمعي ميرسند.
فرهنگ اسلامي انسان را براي حضور در صحنه هاي كار و تلاش آماده مي نمايد و رمزهاي موفقيت را براي انسان روشن مي كند و انسان را در ساختن زندگي ياري مي نمايد. امام علي (ع) مي فرمايد: بر شما باد به تلاش و سخت كوشي و مهيا شدن و آماده گشتن. به طاعت خداي سبحان دست نيابد مگر كسي كه تلاش كند و نهايت كوشش خود را به كار گيرد.
در اين مقاله واژه فرهنگ به معناي علم، دانش، ادب، معرفت، تعليم و تربيت، آثار علمي و ادبي يك قوم و ملّت و واژه كار به معناي پيشه، شغل، عمل و عبادت انسانها به جهت تأثير گذاري بر زندگي براي اداره اقتصادي، فرهنگي، بهداشتي، علمي، اجتماعي و.. . نيازهاي فردي و اجتماعي جامعه اطلاق مي گردد.
براي اين فرهنگ، ويژگي هايي را مطرح مي كنند كه:
اولا، هويت دهنده است;
ثانيا، مصونيت آور است;
ثالثا، هم پويا و هم پاياست;
رابعا، تإثيرپذير است;
خامسا، فطرت ثانوي است.
نخستين منبع موثر در شكل گيري فرهنگ هر جامعه، بنيان گذاران، مديران و رهبران شاخص جامعه ميباشند.
فرهنگ سياسي نيز (مجموعه ارزش ها، باورها و ايستارهاي احساسي مردم نسبت به نظام سياسي خودشان) تعريف شده است
كاركرد فرهنگ سياسي را در دو مقوله بايد بررسي كرد: اول اين كه فرهنگ سياسي، مشروعيت دهنده به نظام سياسي، فرآيند تصميم گيري و سياست گزاري مي باشد; دوم اين كه انگيزه مشاركت به مردم مي دهد. از اين روست كه گفته مي شود، آنچه نظام سياسي را شكل مي دهد، باورهاي سياسي جامعه است و يا به عبارت ديگر، گفته مي شود نظام سياسي، مانند درختي ريشه در آداب و سنن و رسوم و هنجارهاي جامعه دارد.
اين باورهاست كه كنش هاي اجتماعي و سياسي خاصي را شكل مي دهد و تعامل اين كنش ها، زندگي سياسي و نظام سياسي خاصي را درست مي كند. به بيان ديگر، همين رفتار و كنش هاي نشإت گرفته از باورها و پندارها، موجب بروز نقش هاي اجتماعي براي انسان مي شود و اين نقش ها در طول زمان استمرار يافته و به خلق الگوهاي جمعي مشترك و مستمر انجاميده و در نهايت، نهادهاي اجتماعي از آن متولد ميگردد.
فرهنگ چيست؟
انسان موجودي است كه با تمام موجودات و حيوانات غير هم نوع خود تفاوت هاي اساسي دارد، از جمله تفاوتهاي مهم انسان كه در منابع و كتب علوم اجتماعي به آن اشاره شده است. گروه جويي و زيست اجتماعي، سخن گفتن، ابزار سازي، انديشمندي، و هدف داري مي باشد. انسان از ابتداي حضور خود در زمين نيازهايي داشته تا به كمك آنها، تا ادامه حيات دهد.
براي ادامه حيات كار كرده، ابزار ساخته و با وسايل و امكانات مختلف اقدام به توليد كرده است، توليد تلاش آدمي براي فراهم كردن و ساختن، چيزهايي است كه مورد دلخواه انسان است و در طبيعت و يا توليد نيازمند وسايل و ابزار است، لذا انسان ابزار سازي را پيشه كرده است، ابزار سازي و ايجاد امنيت، لزوم همكاري با ديگر انسانها را مورد توجه قرار داد، از اين رو آدمي به جمع توجه مي كند.
در جهت ايجاد ارتباط با همنوعان سخن گفتن ضروري مي شود و سخن گفتن، علاوه بر ايجاد ارتباط به تقويت و انتقال تجربه افراد مي انجامد. به اين ترتيب هر گروه اجتماعي، اقدام به ساختن ابزارها و توليد مشترك مي كنند. تا به حيات مورد نظر و دلخواه خود ادامه دهند.
ساده ترين عنصر زندگي جمعي كنش اجتماعي است، كنش اجتماعي مجموعه حركات مشخصي است كه يك فرد براي تحقق هدف نسبت به فرد ديگر نشان مي دهد. كنش اجتماعي در برگيرنده برخوردهاي اجتماعي است، برخورد اجتماعي اولين اثري است كه در قالب جسمي يا روحي توسط يك انسان بر انسان ديگر بوجود مي آيد. چنين كنشي كار تحريك صورت مي گيرد. به دنبال هر تحريك انسان اول پاسخ يا واكنش انسان دوم بوجود ميآيد.
چنين كنشي مداوم است، لذا تحريك متقابل اجتماعي بوجود مي آيد، كه جريان دو سويه و مداومي است، تحريك متقابل اجتماعي به ارتباط متقابل اجتماعي منجر مي شود، ارتباطي است كه به شكل هاي مختلف مثل تقليد، تلقين، سخن گفتن و انتقال تجربه از انساني به انساني، و از نسلي به نسلي بعد منتقل مي شود، و به تدريج نوعي هماهنگي در كنش هاي متقابل اجتماعي بوجود مي آيد. كه سبب ميشود، آدمي از هنگام زادن، از جامعه آموزش گرفته و متكي به آن گردد. و لذا خواسته يا ناخواسته به حفظ جامعه و استقرار نظم در آن كمك كند.
معاني كلمات فرهنگ و فرهنگي:
1ـ فرهنگ (Culture):
از فر، (به معني جلو، بالا و پيش) پيشوند + هنگ از ريشه ثنگ، به معني فرهنج (كشيدن، سنگين و وزن) است كه علم و دانش و ادب باشد.
در تعريف لغوي ديگري از فرهنگ آمده است: صورت باستاني فرهنگ در اوستاي كنوني و نوشتههايي كه از فارسي باستان در دست داريم، ديده نشده است. صورت پهلوي آن "فرهنگ" (frahang) است. «اين واژه مركب از نظر لغوي به معني بالا كشيدن، بركشيدن و بيرون كشيدن است. »
2ـ معني اصطلاحي فرهنگ:
فرهنگ يك قلمرو پيچيده اي است كه تعاريف بسيار متعددي از آن به عمل آمده است و هر يك متناسب با نوع هدف و كاركرد ذيربط مي باشد. معمولاً دانشمندان، فرهنگ را از دو بعد متمايز مورد توجه قرار ميدهند:
ـ به عنوان واقعيتي عيني، نظير آثاري كه تحقق پذيرفتهاند يا هر آنچه به عنوان حاصل يا نتيجهاي ارائه و كسب ميشود؛
ـ به عنوان واقعيتي كه انسانها با آن زندگي ميكنند، مشاركت در سلسله امور مستمر و با تحرك، هيأتي پرتحرك متشكل از ارزشها.
«تعاريفي كه براي اين كلمه دو حوزه فرهنگ غرب و شرق آمده به گستردگي خود كلمه فرهنگ است. به گونه اي كه در يك بيان كلي، « تمامي مسائل و حوزه هاي مربوط به علم، دانش، موسيقي، هنر، آداب و رسوم، ارزشها و هنجارها و.. . را در دو حوزه مادي و معنوي شامل مي شود. »
3ـ فرهنگي(Cultural):
فرهنگدان، اهل فرهنگ آنكه در پي دانش و دانش آموزي است. (فرهنگ اسم بوده و "ي" اضافه شده به آخر آن، ي نسبت يا مصدري مي باشد.)
تفكر چيست؟
پيش از هر چيز روشن است كه تفكر يك «چيز» نيست، به آن معنايي كه مثلاً ميز، درخت، گربه يك چيز هستند. اين را تقريباً همه ميدانند. بنابراين پاسخ اين پرسش از پيش و به طور منفي داده ميشود: تفكر يك چيز نيست؛ كوزه، گل، پروانه، و چيزي از اين دست نيست. به جاي اين شيوه طرح پرسش، كه به قول هايدگر يوناني است، و تلاش براي پاسخ گفتن به آن، هايدگر سعي ميكند كه به جوانب خود پرسش بينديشد.
او نتيجه ميگيرد كه درباره تفكر اين گونه نپرسد؛ زيرا ما را در معرض اين خطر قرار ميدهد كه «تفكر» را يك «چيز» بگيريم. ما بايد ياد بگيريم كه چگونه درست بپرسيم و چگونه با يك پرسش مواجه شويم. اين كار مستلزم شنيدن و گوش سپردن به خود پرسش است.
مهندسي چيست؟
رشته تخصصي شما چيست؟ آيا پسوند مهندسي را بدنبال خود دارد؟ هيچ وقت از دانشجويان و متخصصين رشته هايي از گرايش هاي هنري و علوم انساني پرسيده ايد كه «آيا شما پس از اتمام تحصيلات مهندس ميشويد؟ » يا «آيا رشته شما مهندسي است؟»
1ـ مهندس (Engineer):
معرب از اندازه فارسي، اندازه گيرنده، محاسب، شمار دار، عالم هندسه كسي كه در علم هندسه و اشكال عالم باشد.
«واژه "هندسه" همان اندازه فارسي است كه معرّب گشته، سپس مشتقاتي چون مهندس از آن ساخته شده است، به نظر بعضي از فيلسوفان مسلمان ــ كه تا حدي نيز صحيح است ــ الفاظ براي ارواح معاني و جوهر مفاهيم، وضع شدهاند و اندازه هر چيزي به حسب و به تناسب همان چيز، مشخص ميگردد.»
2ـ معني اصطلاحي مهندس:
با توجه به اينكه كلمه مهندس اسم مي باشد، بنابر اين درتعريف اصطلاحي «مهندس كسي است كه قبل از پرداختن به عمل و اجرا و اقدام، نرمافزاري براي عمل در اختيار دارد، او به سختافزار و نرمافزار فكر ميكند و داشتن نرمافزار براي اجرا و عمل مستلزم شناخت موضوع، داشتن هدف مشخص، آگاهي از واقعيتها و امكانات موجود، داشتن طرحي براي استفاده از امكانات براي نيل به هدف بر اساس يك نظريه كه آن نظريه از دل دانش بيرون آمده باشد، است. »
3ـ مهندسي(Engineering):
شغل و حرفه مهندس (به عبارتي ديگر مهندس اسم بوده و " ي " اضافه شده به آخراين اسم، حاصل مصدر يا نسبت مي باشد.)
مفهوم مهندسي برگرفته شده از علوم پايه و تجربي است كه بر ضرورت و توجه به تفكر سيستمي نسبت به پديده هاي انساني دلالت مي كند. در پديده هاي انساني نيز بايستي بتوان در قالب يك طرح و نقشه جامع بر اساس اصول و اهداف مفروض، وبا ايجاد نسبت منطقي ميان عوامل و عناصر چنين مجموعه اي را مورد هدايت و ساماندهي قرار داد. مثلا اصطلاح فيزيك اجتماعي يا مهندسي اجتماعي در حوزه جامعه شناسي بر رفتار شناسي اجتماعي و اصلاحات و شكل بخشيدن به نظام اجتماعي معنا مي شود.
رويكرد مهندسي
در اين مفهوم مهندسي فرهنگي به معناي مهندسي و معماري اماكن فرهنگي مانند سينماها، گالريها و تالارها است و در كنار مفاهيمي چون مهندسي صنعتي (ساخت اماكن صنعتي) قرار مي گيرد. شركتهاي بزرگ طراحي و معماري مانند اينترفيس بخشي از كار خود را به فضاهاي فرهنگي اختصاص مي دهند.
تام شرمن در سال 1983 با همين رويكرد كتاب مهندسي فرهنگي را در زمره انتشارات گالري ملي كانادا منتشر كرد.
و در آخر و كلاً مهندسي فرهنگي در جامعه ما از حساسيتهاي دوچنداني برخوردار است. زيرا نياز جامعه به جامع نگري موجود مي تواند بديهي انگاشته شود.
مهندسي فرهنگي به عنوان زمينه ساز گشايش افق هاي جديد و فراهم شدن مقدمات لازم براي نيل به فرهنگ مطلوب و تعالي انسانها، داشتن يك جامعه پيشرفته توام با معنويت، اخلاق و فضيلتها در جهت دستيابي به راهكارهاي بنيادين توسعه و گسترش فرهنگ اصيل ايراني ـ اسلامي يك ضرورت غيرقابل انكار است.
مهندسي فرهنگ:
فرهنگ كلمه اي است عام و فراگير كه از عناصر و اجزا متعددي تشكيل شده است (فرهنگ خصوصي، فرهنگ ملي، فرهنگ ديني، فرهنگ عمومي، فرهنگ سازماني و…) وظيفه يك مهندس، همچنانكه در ديگر بخشها و امور نظير: كارهاي ساختماني، مكانيكي، الكترونيكي، برق و... مرسوم است، در ابتداي كار، تهيه يك طرح و ساختار مشخص همراه با شاخصهاي مورد نظر در قالب نقشه براي پياده كردن دقيق و اجراي مناسب و بدون كم و كاست و با حساب و كتاب و دقّت مي باشد.
چون در ابتداي كار مهندس تمام نيازها و درخواستهاي سخت افزاري به صورت دقيق و با محاسبه اي علمي مشخص شده است، در اجرا نيازها به صورت فله اي تهيه نمي شود، به طوري كه در يك بخش شاهد تورم و انباشت بعضي از لوازم و ابزار و امكانات باشيم و در بخش ديگر شاهد كمبود و نقصان وسايل.
در بحث مهندسي فرهنگ نيز مهمترين وظيفه مهندس در مهندسي فرهنگ، چينش موزون و متوازن و مناسب دقيق كليه عناصر و اجزاء فرهنگ كنار هم هست به طوري كه با اين چينش به جا و هماهنگ، برآيند و برونداد و خروجي فعاليتها و نتايج بر آمده از اجراي برنامه ها شاهد برجستگي در يك بخش و يا خلاء در ديگر بخشها از اين عناصر نباشيم و تعبير مهندسي فرهنگي يك تركيب اضافي و مضاف و مضاف اليه است.
«در اين تركيب، مقوله فرهنگ، متعلق و موضوع مهندسي است ؛يعني فارغ از آنكه خود مهندسي را به چه معنايي تفسير كنيم، مقوله فرهنگ متعلق مديريت و مهندسي است. آنچه بايد مهندسي شود، فرهنگ است نه چيز ديگر. به عبارتي، مطابق اين تركيب، مقوله فرهنگ بايد سامان يابد، متحول و متكامل گردد و جهت پيدا كند.
اين گونه مهندسي به لحاظ وسعت مفهومي و جنبه نظري مقوله فرهنگ، به عنوان متعلق و موضوع تحت مهندسي، تدبيري وسيع و مبتني بر يك سلسله مباني نظري مشخص ميطلبد. »
واژه مهندسي فرهنگ اساسا با توجه حوزه وگستره شمول از مهندسي فرهنگ متفاوت مي گردد. زيرا اساسا مهندسي فرهنگ، موضوعا به خود فرهنگ به عنوان بعدي از سه بعد سياست، فرهنگ، اقتصاد ميپردازد. مهندسي آن نيز به عوامل و عناصر و متغير دروني و بيروني خود فرهنگ معطوف است.
در مهندسي فرهنگ، كلمه مهندسي به فرهنگ اضافه شده است، عبارت تركيب مضاف اليه پديد آمده است. مهندسي را به هر معنايي تفسير كنيم منظور اين است كه خود مقوله فرهنگ بايد هندسي پذير باشد و اندازه مطلوب ما را بگيرد. بنابراين مهندسي فرهنگ يك كار فكري و تدبير وسيعي را ميطلبد مبتني بر يك سلسله مباني نظري در مقوله فرهنگ.
در مهندسي فرهنگي اساسا تلاش مي شود ميان همه ابعاد فرهنگي وسطوح و حوزه ها به سياسي و اقتصادي.. . مورد توجه قرار گيرد.
بايستههاي مهندسي فرهنگ:
با توجه به بحثهاي پيشين ميتوان نتيجه گرفت براي مهندسي فرهنگ كشور بايد:
1ـ فرهنگ، عناصر و مقولات فرهنگي و نقش ويژه آنها را در شكلگيري فرد و جامعه به خوبي شناخت.
2ـ بايد با نگاهي جامع، همه ابعاد فرهنگي مانند دانشها، نگرشها، هنر، آداب، رسوم و... و تأثير هر كدام بر يكديگر را مورد بررسي قرار داد.
3ـ وضعيت فعلي فرهنگ كشور بايد واقعبينانه و مبتني بر پژوهشهاي ميداني شناخته شود.
4ـ نقاط ضعف فرهنگ كشور و خطرهايي كه جامعه اسلامي را تهديد ميكند و بر آن تأثير منفي ميگذارد به خوبي مورد سنجش قرار گيرد. يقيناً آسيبشناسي يكي از عوامل مهم برنامهريزي فرهنگي ميباشد.
5ـ نقاط قوت فرهنگ كشور به عنوان سرمايههاي عظيمي كه ميتواند دستمايه اصلي تحولات تكاملي فرهنگي باشد شناخته شود.
6ـ وضعيت مطلوب و آرماني فرهنگ كشور يا همان جامعه آرماني (اتوپياي) اسلام با توجه به تمامي ابعاد و زواياي آن (آگاهيها، اعتقادات، هنرها، اقتصاد، سياست، معماري، لباس و...) تبيين شود.
7ـ براي حركت از وضع موجود و رسيدن به وضعيت مطلوب، نقشه راه كه نشاندهنده تمامي مراحل ميباشد طراحي و برنامهريزي شود.
8ـ اقدامات عملي لازم براي اجراي مرحلهاي اين حركت عظيم آغاز شود.
الزامات مهندسي فرهنگ
يكي از پيشنيازهاي مهندسي فرهنگ، شناخت فرهنگ است. شناخت فرهنگ را ميتوان به اكتشاف اقيانوس تشبيه كرد. در سطح اين اقيانوس هنگامي كه سوار اين امواج ميشويم ميتوانيم مصنوعات، آيينها و رفتارها را مشاهده كنيم و اينها نشاندهنده آن چيزهايي است كه در اعماق اين اقيانوس قرار داد. اما براي مطمئن شدن بايد زير آب را نگاه كرد؛ يعني براي يافتن دلايل آنها (مصنوعات، آيينها و رفتارها) بايد پرس و جو كرد.
ارزشها و باورها، دلايل بروز رفتارهاي خاص هستند. اما اگر كمي پايينتر برويم و عميقتر بنگريم، فرضيات زمينهسازي را ميبينيم كه دستيابي به آنها كار سادهاي نيست و بايد از طريق تفسير، آنها را استنتاج كرد.
سطوحي را كه فرهنگ ميتواند از رهگذر آنها مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد به شرح زير ميتوان نشان داد: در سطح بيروني، مصنوعات يا دست ساختهها قرار دارد كه شامل تمامي پديدههايي ميشود كه ديده يا شنيده و احساس ميشوند. مهمترين نكته در خصوص اين سطح فرهنگ، اين است كه مشاهده آن آسان و كشف رمز آن بسيار مشكل است.
ارزشهاي حمايت شده، هنجارها و مقرراتي هستند كه اصول عملي روزمره را فراهم و اعضاي گروه، رفتارشان را از آن طريق هدايت ميكنند. مفروضات اساسي، عميقترين سطح فرهنگ را تشكيل ميدهند؛ زيرا به اين مفروضات با ديده احترام نگريسته ميشود و به منزله امري معامله نشدني با آن رفتار ميشود.
ارزشها ميتوانند مورد بحث و گفتگو قرار گيرند و مردم ميتوانند در مورد آنها به توافق برسند يا نرسند. مفروضات اساسي آن قدر مورد توجه و احترام هستند كه اگر كسي به آنها اعتقاد نداشته باشد خود به خود طرد ميشود. از اين رو، تغيير آنها بياندازه مشكل است.
وقتي از برنامهريزي در مورد هر موضوعي سخن گفته ميشود منظور ايجاد تغييري آگاهانه درجريان تحولآن موضوع، مطابق خواست و الگوي ذهني خود برنامهريز است.
برنامهريزي به اين معنا، زيرمجموعه فعاليتهاي مهندسي (طراحي مجدد، نوسازي يا بهسازي) به حساب ميآيد. ديدگاههاي متفاوتي پيرامون برنامهريزي فرهنگي وجود دارد. طبق ديدگاه اول، فرهنگ به دليل ماهيت و معنويتش برنامهپذير نيست.
اين ديدگاه، فرهنگ را امري دروني، معنوي و اخلاقي ميپندارد. لذا عملاً فرهنگ را غير قابل برنامهريزي توصيف ميكند. در مقابل، ديدگاه دوم معتقد است استفاده از ابزارهاي فرهنگي، فعاليتهاي فرهنگي را شكل داده و هر يك از اين فعاليتها به نحوي فرهنگ جامعه را تحت تأثير خود قرار ميدهد. لذا براي استفاده بهينه از ابزارها و منابع فرهنگي و ساماندهي مسير فعاليتها، سياستگذاري و برنامهريزي فرهنگي غير قابل انكار است. (نگاهداري، 1383)
به بيان ديگر، دو رويكرد به ايجاد تغيير آگاهانه در فرهنگ وجود دارد. طبق رويكرد اول، فرهنگ از ساختار ويژهاي برخوردار است. لذا دگرگونيها و تغييرات آن تابع ساز و كارهاي دروني و تاريخي است و به هيچ وجه نميتوان از بيرون، مطابق طرح و برنامهاي خاص، تغييرات پيشبيني نشدهاي را در آن پديد آورد (يعني مهندسي فرهنگ امكانپذير نيست). در رويكرد دوم، فرهنگ همانند ساير پديدههاي اجتماعي تلقي ميشود. لذا برنامهريزي دراين زمينه ميسّر و ضروري است.
بنابراين، تجزيه و تحليل آن و خلق مبتكرانه شرايط وفرصتهاي جديد و نيز استفاده از روشهاي كمّي؛ يعني مهندسي فرهنگ، امكانپذير و لازم است.
ميتوان گفت پاسخ به اين پرسش (قابليت برنامهريزي آگاهانه و مهندسي فرهنگ) كاملاً به برداشت ما از معني و مفهوم فرهنگ بستگي دارد. اگر فرهنگ را شبكهاي از معاني و نماد هاي موجود در ميان جمعي از انسانها بدانيم كه به مرور ايام و با عبور از مجراي تحولات تاريخي شكل گرفته است، آنگاه اين پديدار انساني، غيرقابل برنامهريزي و تغيير آگاهانه خواهد بود.
با اين معنا، فرهنگ را مصداق بسياري از اصطلاحات رايج در حوزه اقتصاد و مديريت، همچون برنامهريزي و هدفگذاري، يا در شكل افراطي مهندسي اجتماعي نميتوان دانست. بر اساس گرايش ديگر كه در حوزه مطالعات فرهنگشناسي و علوم اجتماعي به چشم ميخورد، فرهنگ، دست ساخته برخي گروهها يا طبقات اجتماعي است. از اين رو، همانند اقتصاد و صنعت قابل برنامهريزي و تغيير شكل هدفمند است.
در نتيجه، يكي از الزامات مهندسي فرهنگ، انتخاب تعريفي از فرهنگ است كه امكان ايجاد تغيير آگاهانه درآن وجود داشته باشد.
نكته مهم ديگر، انتخاب نوع رويكرد به برنامهريزي تغيير آگاهانه است. در يك تقسيمبندي ميتوان چهار رويكرد به برنامهريزي را مشخص كرد.
الف) برنامهريزي خردگرا: اين ديدگاه اساساً متكي بر الگوهاي رياضي و نظر كارشناسي است؛
ب) برنامهريزي تعاملي: در ديدگاه تعاملي از طريق ايجاد ارتباط سازنده سعي ميشود تفاهم جمعي برقرار شود؛
ج) برنامهريزي هماهنگساز: در اين ديدگاه، هماهنگي ميان سازمانها مطرح است كه از راه طراحي چارچوبهاي تشكيلات و شيوههاي اجرايي امكانپذير است؛
د) برنامهريزي چارچوبساز: اساس كار در اين ديدگاه، رسيدن به يك يا چند ابر سياست براي هر وضعيت مشكلدار است. مراد از ابر سياست، گفتمان مسلط در يك حوزه معين اجتماعي است.
نظريه برنامهريزي از ديدگاه سنّتي يا خردگرا كه به طور عمده مبتني بر نظر كارشناس متخصص و روشهاي علمي تصميمگيري است، به ديدگاههاي جديدي نظير ديدگاه تعاملي يا ديدگاه هماهنگساز يا ديدگاه چارچوبساز تغيير يافته است. لذا در برنامهريزي براي ايجاد تغييرات آگاهانه در فرهنگ، پيروي از ديدگاههاي جديد برنامهريزي به خصوص ديدگاه چارچوبساز لازم است.
علامه محمدتقي جعفري ضمن تشريح فرهنگ پيرو و فرهنگ پيشرو چنين بيان ميدارد: مقصود از اينكه بشر در هر مورد كه با نظام پيشرو حركت و توفيق تكامل را به دست آورده است آن نيست كه بشر ميتواند با تجزبه و تنظيم تعدادي از قضاياي كليدي به عنوان قوانين، حركت و تحوّل تكاملي داشته باشد، بلكه منظور ما اين است كه انسانها در هر زمان و مقطعي از تاريخ، در هر موضوعي كه با آگاهي و اطلاع از جوانب گوناگون آن موضوع، واقعياتي را به دست آورده و آنها را به صورت قانوني درآورده و از آنها تبعيت كرده است، حركت و تحوّلش تكاملي بوده است.
برنامهريزي فرهنگي مقتضاي خاصي دارد و نميتواند بر اساس الگوهاي كلاسيك برنامهريزي منطبق باشد. برنامهريزي فرهنگي يك برنامهريزي نسبي است. فرهنگ چيزي نيست كه بتوان آن را كاملاً در قالبهاي كمّي تعريف، توصيف و برنامهريزي كرد. براي برنامهريزي فرهنگي، مدل رياضي ويژهاي وجود ندارد و هرگونه مدلسازي و شبيهسازي در اين خصوص با مشكل مواجه خواهد شد.
آخرين نكته در مهندسي فرهنگ، توجه به پيچيدگي و عدم اطلاع دقيق از ماهيت فرايندهاي پردازش سيستم فرهنگ است. هر گاه امكان آگاهي دقيق از ماهيت عملياتي كه بر روي دادهها انجام ميگيرد ميسّر نباشد، در مورد فرايند تبديل، از اصطلاح جعبه سياه استفاده ميشود. در اين صورت با مطالعه تغييرات در درونداد، بايد به بررسي برونداد پرداخت و رابطه بين اين دو را مشخص كرد.
در مطالعه سيستم، ميتوان اثر تغيير يك عامل را با ثابت نگهداشتن ساير عوامل، مطالعه، بررسي و اندازهگيري كرد و بدين طريق نسبت به مشخصات سيستم، ديدگاههاي جديدي كسب كرد. انجام چنين كاري با سيستمهاي واقعي به ندرت ممكن ميشود و اگر سيستم، سيستم پيچيدهاي باشد، براي شناخت، درك و تجزيه و تحليل رفتار اجزاي سيستم بايست از پوياييهاي سيستم بهره برد. پوياييهاي سيستم، روش درك انواع مشخصي از مسائل پيچيده سيستم است. اين رشته كه قبلاً به پوياييهاي صنعت موسوم بود، هم اكنون در زمينههاي مختلف مانند مديريت پروژهها، برنامهريزي شهري، رشد جمعيت انساني، درك آثار رشد نمايي و حالات آن در جهان متناهي، كاهش منابع طبيعي و حتي آزمون نظريههاي پزشكي كاربرد دارد.
مسائل موجود در اين سيستمها از دو ويژگي برخوردارند: 1. پويايي؛ 2. ساختار بازخوردي. بر اساس ويژگي پويايي، ابعاد كمّي و كيفي سيستم در طول زمان دستخوش تغيير ميشود و بر اساس ساختار بازخوردي، سيستم در فرايند تحول خود در هر مرحله، به مرحله قبل و بعد خود اطلاعاتي را ارائه ميدهد.
فرهنگ به مثابه يك سيستم، ويژگي سيستمهاي پويا را داراست؛ زيرا علاوه بر پيچيده بودن، همان گونه كه در بحث تغييرپذيري فرهنگ ذكر شد، مدام در طول زمان دستخوش تغيير است و بسته به عوامل مختلف، نرخ تغيير هم ميتواند متفاوت باشد و در هر مرحله از تحول خود، اطلاعاتي به مرحله قبل و بعد خود ارائه ميدهد. پوياييهاي سيستم به عنوان يك علم چند جنبهاي و ميان رشتهاي، براي تدوين برنامههاي راهبردي و كلان... ظرفيت و توان بالايي دارد و ميتواند با تنوع مؤلفهها و متغيرها، به تبيين و پيشبيني رفتار پديدهها بپردازد.
مهندسي فرهنگي در عمل و كاربرد:
در مهندسي فرهنگي هدف، ارائه طرح و برنامه اي جامع و فراگير همراه با نگاه و ديدي فرهنگي در تمامي حوزهها و فعاليتها در حيطه هاي مختلف اجتماعي، سياسي و اقتصادي مي باشد، در مهندسي فرهنگي، فرهنگ به عنوان حلقه اصلي ارتباط معنايي و ماهوي و شكلي صوري مفهوم پيدا مي كند. به طوري كه بحث فرهنگ آن چنان بايد در اين حيطهها و حوزهها عملياتي گردد كه بتوان در خروجي و توليدات آنها حضور عناصر و اجزاء فرهنگي را مشاهده نمود.
همانگونه كه مقام معظم رهبري اشاره فرمودند:« هر طرحي بايد پيوست فرهنگي داشته باشد. » با اين نگرش حكيمانه مقام معظم رهبري، بايد اين انتظار را داشت كه در طراحي، ساخت، تهيه و توليد هر برنامه و فعاليتي ابتدا جايگاه ويژه و در خور شأن فرهنگ خاص و مرتبط با موضوع را براي آن تعيين وتبيين كرد تا در حين اجرا و خروجي آن نمايي از فرهنگ مختص آن بروز و ظهور پيدا كند.
همچنان كه امروزه براي ساخت هر كارگاه، كارخانه و شركتي مجوز دستگاههاي حفاظت محيط زيست و نيز دريافت مجوز استاندارد، به جهت تأييد كيفيت كالاي توليد شده لازم است، بايد مكانيسمي در نظر گرفت كه بحث فرهنگي نيز در آن لحاظ گردد. تنها از اين طريق است كه ما مي توانيم بگوئيم فرايند مهندسي فرهنگي به طور كامل و جامع اجرا شده است.
با اين تفاسير مي توان اذعان داشت كه بحث مهندسي فرهنگي و موضوع پيوست فرهنگي لازم و ملزوم يكديگرند و اين پيوست فرهنگي است كه ضمانت و بازوي اجرايي مهندسي فرهنگي محسوب مي گردد. با جاري و ساري شدن اين ايده در تمام اركان تصميم گيري و اجرايي و نظارتي نظام ما شاهد خواهيم بود كه فرهنگ در تمام ابعاد، اضلاع و صور ظاهر و باطن و.. به عرصه ظهور خواهد رسيد.(براي مثال ما در توليد اسباب بازي براي كودكان و خردسالان از شخصيتهايي استفاده مي كنيم به نام دارا و سارا كه اين دو شخصيت در فرهنگ كشور ما داراي پيشينه و ريشه عميقي مي باشند و بيانگر تاريخ و فرهنگ ديرينه اين مرزو بوم هستند. اگر به جاي اين دو نماد فرهنگي از عروسكهاي باربي استفاده كنيم، ضمن ايجاد نوعي پارادوكس در شخصيت كودكان و در حين شكل گيري با دست خودمان زمينه اثر گذاري و اثر پذيري و به عبارتي ديگر نفوذ فرهنگ غرب را در نهاد و وجود انديشه فرزندان مان فراهم مي سازيم)
با عنايت به مطالب مطروحه، تعبير مهندسي فرهنگي كه تركيبي وصفي و موصوف و موصوف اليه است را مي توان اينگونه بيان نمود: مهندسي فرهنگي به معني «تدبير كردن و سامان بخشيدن، جهت دادن و اندازه كردن امور و شئون از نوع فرهنگي، با معيارهاي فرهنگي و از زاويه فرهنگ ميباشد.
در اين تركيب، متعلق مهندسي ذكر نگرديده و مشخصاً گفته نشده است چه چيزي را بايد مهندسي كنيم، در حالي كه در مهندسي فرهنگ متعلق خود فرهنگ بود. در عبارت مهندسي فرهنگي، همه شئون ميتوانند متعلق تدبير قلمداد گردند. بدينترتيب در مهندسي فرهنگي، متعلق بسيار وسيع گرفته شده است و ميتواند علاوه بر فرهنگ، بسياري مقولههاي ديگر را نيز شامل شود. »
در مهندسي فرهنگي، نيز مهندسي، به معناي ارائه هندسه و شكل و طرح كلي يك حركت كلان فرهنگي است تا به واسطه اين طرح و نقشه حركت، چشم انداز و دور نماي روشني از زمينه هاو بسترهاي حركت و از ظرفيت و توان زيرساخت ها و ساختارهاي فرهنگي حاصل گردد. به عبارت ديگر مهندسي فرهنگي؛ يعني مهندسي كردن، مديريت كردن، سامان بخشيدن، جهت دادن و اندازه كردن از نوع فرهنگي، با معيارهاي فرهنگي و در قالب فرهنگي، از زاويه فرهنگ و متعلق ديني نيامده، متعلق چه چيزي را مهندسي فرهنگي كنيم در اين عبارت نيامده است.
مهندسي فرهنگي رويكردي به برنامه ريزي و مديريت توسعه فرهنگي است كه با توجه به طبيعت متغير فرهنگ، به طراحي راهبردهاي عملي براي حل مسائل و مشكلات ناشي از تعامل فرهنگ و توسعه ميپردازد.
مهندسي فرهنگي به بيان ديگر به نظام ها، فرايند، جايگزين ها و فرمول بندي هاي مرتبط با پاسخ هاي خلاقانه به چالش هاي توسعه نهادهاي فرهنگي و تشويق مردم به مشاركت درحيات فرهنگي جامعه ميپردازد.
ادامه دارد/
يکشنبه 24 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 464]
-
گوناگون
پربازدیدترینها