واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
علیرضا افخمی اما با همه تجربیاتی كه در زمینه ساخت آثار ماورایی دارد بدجوری در دام تكرار گرفتار شده است. در سریال «5 كیلومتر تا بهشت» او امیرحسین را كه جوانی شایسته و مثبت است....
سریالهای ماه رمضان امسال نشان داد كه برای نزدیك شدن به موضوعات ماورایی باید زاویه جدید پیدا كرد
از چند سال پیش كه تلویزیون تصمیم گرفت ماه رمضان را به عنوان یك مناسبت مهم در نظر بگیرد و سریالهای شبانه مناسب این ماه تولید و پخش كند، موضوعات ماورایی در اولویت قرار گرفت.
منظور از موضوعات ماورایی آثاری هستند كه انسان زندهای را كه روی كره خاكی زندگی میكند به نوعی به عالمی مرتبط میكنند كه ملموس نیست و با چشم معمولی دیده نمیشود. این آثار قرار بود روزهداران و بقیه مردم را به این فكر وا دارد كه ورای این دنیا، دنیای دیگری هم هست كه ذخیره آنجا، رفتار و نوع زندگیای است كه در این دنیا داشتهای. هر چه در این خاك بكاری در آن دنیا كه خاكی نیست، برداشت میكنی. آثار ماورایی ماه رمضان قرار بود و هست كه تلنگری باشند به ذهنهایی كه گاهی غفلت، آنها را فقط در این دنیا محدود میكند.
از اولین آثاری كه در این زمینه ساخته شد میتوان به سریال «گمگشته» ساخته رامبد جوان اشاره كرد. سریالی كه با مقابل هم قرار دادن خیر و شر، به بینندههای خود این تذكر را میداد كه برای رستگاری نگذارید كفه ترازوی شر از خیر سنگینتر شود و تا فرصت است ترازوی اعمال دنیوی را به گونهای میزان كنید تا خیر سنگینتر از شر شود تا در آن دنیا بتوانید از كفه سنگینتر برداشت كنید. آدمهای گمگشته در همین دنیای خاكی زندگی میكردند و در همین دنیا بود كه متوجه كارهای نادرست خود میشدند و «بازگشت» راهی بود به سوی رستگاری آنها.
ورود ارواح آزاد شد
سریال «كمكم كن» ساخته قاسم جعفری را اولین سریالی میتوان دانست كه به دنیای ارواح پا گذاشت و نشان داد كه ارواح بعد از خارج شدن از جسم برای خود دنیایی دارند. در این سریال جوانی به تصویر كشیده شد كه بر اثر سانحهای به كما رفت. روح او از جسمش خارج شد. حالا دیگر زمان و مكان نمیتوانست او را محدود كند. پردههای محدودكننده افتاده بودند و او میتوانست آینده و گذشته را ببیند و با ارواح سرگردان دیگر ارتباط برقرار كند. او برزخ خود را هم میدید و متوجه بود كه اگر با این اعمال به سرای باقی برود چه جهنمی در انتظارش است. در واقع رفتن به كما به جوان این فرصت را میداد كه مانند یك قاضی بیطرف اعمال دنیوی خود را ببیند و به آنها امتیاز بدهد، اما در انتهای سریال جوان از كما خارج میشد. او اكنون میدانست كه از این فرصت برگشت كه به خیلیها داده نمیشود باید استفاده كند و رفتار و اعمال گذشته را اصلاح كند. شخصیتی كه در سریال كمكم كن به تصویر كشیده شد برای تعدادی از مردم ملموس بود. آنها در زندگی با كسانی روبهرو شده بودند كه بعد از خروج از كما رفتار و اعمالشان كاملا با قبل تغییر كرده بود. شنیده بودند انگار اینجور آدمها دیگر در این دنیا نیستند، اما آدمهایی كه برگشته بودند برای عموم مردم ناشناخته بودند و سریال كمكم كن دریچهای شد برای اینكه عموم مخاطبان تلویزیون با اینگونه شخصیتها آشنا شوند و به این نكته فكر كنند كه در كنارشان ارواحی زندگی میكنند كه برای نجات خود دست و پا میزنند و در آن مرحله كه هستند از خداوند میخواهند یك فرصت دیگر به آنها داده شود. كمكم كن در زمان خود مخاطبان زیادی را متاثر كرد، اما چون یك اثر نمایشی بود نباید این انتظار را داشت كه تاثیرش طولانیمدت باشد. در واقع كمكم كن مانند یك مسكن بود كه برای مدتی بیننده را به آرامشی توام با اندیشه فرو میبرد، اما در ماههای رمضان سالهای بعد شخصیتهایی كه به كما رفته بودند، اما بازگشته بودند و زندگی تازهای را شروع كرده بودند به دیگر آثار تلویزیون هم راه پیدا كردند. با این تفاوت كه آنها واقعی بودند و مثلا در برنامهای مانند ماه عسل حاضر میشدند و از اتفاقی میگفتند كه آنها را به كما برده است، اما واقعیت این است كه هیچ كدام از آنها به یاد نداشتند كه در آن مرحله چه دیده بودند و بر روح و ذهن آنها چه گذشته بود. آنها فقط بر این باور بودند كه فرصت دیگری برای زندگی به آنها داده شده و آنها دیگر دوست ندارند مانند گذشته زندگی كنند. آنها با گذشته خود فاصله گرفته بودند و تلاش میكردند هر طور كه شده بهترین و مومنترین آدم باشند. ذهن آنها چیزهایی دیده و ثبت كرده بود كه به زبان آنها جاری نمیشد، اما از حس و نوع حرف زدن آنها میتوانستی این نكته را باور كنی كه آنها در مكاشفهای بیبدیل خدا را به گونهای دیگر لمس كردهاند؛ گونهای كه برای ما دور از دسترس و ذهن است.
ماورا بر صفحه جادویی
سریال كمكم كن و آدمهای واقعی كه مرحلهای جز دنیای مادی را تجربه كرده بودند با استقبال مردم روبهرو شد. حالا دیگر خیلیها دوست داشتند تا بدانند ورای این زمین و زمان چه اتفاقاتی رخ میدهد. خیلیها دوست داشتند قبل از مرگ واقعی بدانند كه چه اتفاقاتی در انتظارشان است. دنیای بعد از مرگ همیشه برای همه جالب و سوالبرانگیز بوده و هست. این استقبال و تا حدودی تاثیرگذاری باعث شد تا عالمان مذهبی به كمك فیلمنامهنویسان بیایند و علم خود در این زمینه را در اختیار آنان بگذارند تا سریالسازی درباره آدمهایی كه با مرگ مواجه میشوند، اما بار دیگر به آنها فرصت داده میشود، ادامه یابد.
سال گذشته تلویزیون با ساخت سریال «ملكوت» نوع دیگری از ساخت این آثار را تجربه كرد. حاجی كه مردی پا به سن گذاشته و در ظاهر خیر بود بر اثر تصادف به كما رفت. او اعمال خود را دید و به این نتیجه رسید كه خیلی از اعمالی كه به نظر او خیرخواهانه بوده قابل قبول نیست چون منیت بیش از خلوص در آن دیده شده است. حاجی با دیگر شخصیتهایی كه در آثار ماورایی دیده بودیم یك فرق دیگر هم داشت؛ او را یك فرشته همراهی میكرد، فرشتهای كه وظیفهاش این بود تا به حاجی كمك كند تا اعمال خود را صاف كند تا زمانیكه با مرگ واقعی روبهرو میشود جهنم واقعی را كه گریزی از آن نیست تجربه نكند. حاجی به كمك فرشته، زندهها را وادار میكرد تا به او كمك كنند. حاجی در انتهای سریال به دنیا برنگشت، اما رستگار شد چون خدا این فرصت را به او داده بود تا اعمال خود را درست كند. حتی برای این كار یك فرشته هم در اختیار او گذاشته بود تا ارحم و راحمین بودن خود را به اثبات برساند.
فرشتهها و ارواح تكراری
در ابتدای مطلب نگارنده نوشت كه آثار ماورایی كه براساس شخصیتهای خاص كه رودرروی مرگ قرار گرفتهاند تولید میشود برای مردم جذابیت دارد چون آنها را با روی دیگر حیات و زندگی بعد از خروج روح از بدن آشنا میكند، اما این آثار تا زمانی جذابیت خود را حفظ میكنند و برای مردم عبرتآموز میشوند كه از زاویهای جدید به آنها نگاه شود. تكرار باعث دلزدگی میشود و مخاطب تلویزیون در روبهرو شدن با آثار كه سوژهای تكراری دارند چشم خود را روی آنها میبندد و ترجیح میدهد با تجربیاتی كه در ذهن دارد مثلا به موضوعی مانند ماورا نزدیك شود. سال گذشته محمدرضا آهنج با وارد كردن یك فرشته به داستان ملكوت توانست تا حدودی موضوع تكراری احوالات یك فرد به كما رفته را تازه كند، اما واقعیت این است كه رمضان امسال این موضوع در چند سریال تكرار شده است و این تكراری بودن نشان میدهد كه سازندگان این آثار حرف تازهای برای مخاطب ندارند یا نتوانستهاند از زاویهای جدید به موضوع نزدیك شوند.
سریال «سیامین روز» ساخته جواد افشار خوب شروع شد. مرد جوان متهم به قتل در سپیدهدمی كه قرار بود قصاص شود و طناب دار به گردن او آویخته شد با پاره شدن طناب از مرگ نجات یافت؛ چیزی شبیه به معجزه. حالا او باید از زندگیای كه دوباره نصیب او شده استفاده كند و كارهای گذشتهاش را جبران نماید. همه از این زندگی دوباره سخن میگویند، اما برای اینكه این مرد به خوبی به مساله واقف شود، فرشتهای بر او ظاهر میشود و به او میگوید فقط 30 روز فرصت دارد. فرشته سیامین روز مثل فرشته ملكوت مدام كنار سوژه خود نیست، اما هرازگاهی ظاهر میشود و پیغام خود را میرساند. جوان نجات یافته (سیاوش) هم در كما نیست و زنده است، اما باید گذشته را جبران كند و مخاطبان هم از همان اول میدانستند كه او حتما موفق به این جبران میشود و رستگار میشود و گرنه طناب پاره نمیشد!
علیرضا افخمی اما با همه تجربیاتی كه در زمینه ساخت آثار ماورایی دارد بدجوری در دام تكرار گرفتار شده است. در سریال «5 كیلومتر تا بهشت» او امیرحسین را كه جوانی شایسته و مثبت است به كما برده است. روح او سرگردان است، اما افخمی به جای قرار دادن یك فرشته در كنار روح امیرحسین یك روح سرگردان دیگر را به كمك او فرستاده! روح دختر جوانی كه 20 سال است به مرگ مغزی دچار و روحاش سرگردان است و البته نه امیدی به رستگاری دارد و نه زنده شدن مجدد. روح این دختر خیلی بانمك است چون در حالت سرگردانی خیلی كارها میكند؛ به دانشگاه میرود و درس پزشكی را كه تمام كرده و حالا سركلاسهای دانشگاه آزاد، واحد جنوب تهران میرود و به درس تاریخ گوش میكند! او روح امیرحسین را هم با خود به خیابانها میبرد و او را از میان مردم عادی چنان عبور میدهد كه در زندگان این تلقی و تا حدودی ترس را ایجاد میكند كه در كنار آنها معلوم نیست چه تعداد روح سرگردان در حال رفت و آمد و زندگی هستند! اینجاست كه تاثیرگذاری سریال بر بیننده كم میشود. سریال 5 كیلومتر تا بهشت مشاور مذهبی هم دارد و نویسنده هم حتما برای نوشتن فیلمنامه خود تحقیقاتی انجام داده است، اما گاهی اتفاقاتی كه برای روح دختر جوان و امیرحسین رخ میدهد چنان دور از ذهن و باور است كه مخاطب ترجیح میدهد فكر كند دارد یك داستان و درام میبیند تا اثری كه مبتنی بر واقعیت یا تحقیقات مذهبی و علمی نوشته و ساخته شده است، واقعا چه كسی به این دقیقی خبر دارد كه روحهای سرگردان چگونه زندگی میكنند. همان طور كه گفته شد افراد واقعی هم كه سرگردانی روح را تجربه كردهاند تاكنون لب به سخن باز نكردهاند تا بگویند چه دیدهاند و چه كردهاند!
5 كیلومتر تا بهشت موضوعی تكراری دارد. از ارواح كه بگذریم به موضوع شركت همایون و سرقت از آن و پسرش میرسیم، از همان قسمتی كه دزد به شركت زد مچ نویسنده هم تا حدودی باز شد كه این سرقت كار پسر همایون است! بیشتر مخاطبان این حدس را زدهاند و درباره امیرحسین هم میدانند كه او رستگار خواهد شد. پس 5 كیلومتر تا بهشت میماند و بامزگیهای روح دختر جوان... .
اینجاست كه بازهم میتوان به این نكته اشاره كرد كه موضوعات ماورایی كه با ایمان و باور مردم سروكار دارند حیف است كه دچار تكرار و در نتیجه ضعف شوند. در اینجا بد نیست اشارهای داشته باشیم به گفته علیرضا افخمی بعد از ساخت سریال موفق «او یك فرشته بود» كه بازار ساخت اینگونه آثار داغ شد. او گفت هر موضوع و سوژهای ظرفیتی دارد كه اگر بیش از ظرفیتش از آن استفاده شود، دیگر تاثیرگذار نخواهد بود (نقل به مضمون)... حالا هم شاید زمان آن رسیده كه نویسندگان و كارگردانان برای مدتی هم كه شده دست از سر ارواح سرگردان بردارند تا زمانیكه بتوانند دریچهای تازه به روی آنان باز كنند.
منبع: jamejamonline.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 243]