واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: خبرگزاری فارس:امأموران برای آنكه جلوی خودكشی مرا بگیرند لباس هایم را از من گرفتند. این كار آنها مرا دچار شوك كرد زیرا كاملاً برهنه مانده بودم و همه پلیس ها برای تماشای من به سلول می آمدند. یكی از مأموران حتی در حالت برهنگی كامل از من فیلمبرداری كرد. "
به گزارش خبرگزاری فارس، سیئم سوئید یك پلیس زن فرانسوی است كه بعلت تبعیضهایی كه در پلیس فرانسه دید اقدام به انتشار كتابی با نام «پرده پوشی در پلیس [فرانسه]» نمود. اگرچه سوئید از پدر و مادر تونسی متولد شده ولی فرانسه را بعنوان كشوری كه در آن متولد شده دوست دارد و به همین دلیل بوده كه به گفته خودش نتوانسته از این تبعیضهای ناروا كه او را بشدت آزار داده به راحتی بگذرد ولو اینكه این كار به از دست دادن شغل و یا خطرات دیگری برایش منجر شود.
سوئید در مقدمه كتابش آورده است: «این كتاب یك هجونامه نیست، بلكه مطالب آن به زندگی داخلی دستگاه پلیس مربوط می شود. تمام آنچه در این كتاب نقل شده بر پایه شهادت شهود، اسناد، صورت جلسات، گزارش های رسمی، و گزارش ها و یادداشت های حین خدمت تنظیم گردیده است. ممكن است با انتشار این كتاب، من شغلم را از دست بدهم ولی اگر حقیقت به این بها به دست آید، پشیمان نخواهم بود.»
خبرگزاری فارس به دلیل اهمیت این موضوع و دست اول بودن مطالب آن اقدام به ترجمه متن كامل این كتاب نموده كه قسمت بیستم آن تقدیم خوانندگان محترم می گردد:
*حق ندارید مرا اخراج كنید
شرح ماجرا از زبان خود متهم در یكی از جلسات بازجوئی روز 10 سپتامبر 2009 كه در صورتمجلس جداگانه ای درج شده به شرح ذیل است: "خانمی كه خود را مأمور پلیس مرزی معرفی كرد با تلفن همراه من تماس گرفت. این خانم چهار مرتبه به من زنگ زد و از من خواست تا به فرودگاه مراجعه كنم و دخترم را همراه خود ببرم. او بر این موضوع اصرار داشت زیرا بچه نمی توانست در دفتر پلیس تنها بماند... من حدود ساعت 22 به فرودگاه اورلی رسیدم. ابتدا خود را به قسمت پذیرش معرفی كردم و فرزندم را در آنجا دیدم كه به سمت من آمد. از من تقاضای ارائی مدرك شناسائی كردند و من هم گذرنامه ام را ارائه نمودم.
تصریح كردم كه مجوز اقامت ندارم اما تحت نظارت قضائی هستم كه خانم كیامانگا نیز عیناً همین مطلب را به آنها گفته بود. من موظفم ماهی یكبار دفتر كمیسر پلیس محلی را امضا كنم.
برایشان توضیح دادم كه با توجه به این نظارت قضائی، نمی توانند مرا مشمول اخراج از مرز قرار دهند و بزودی حكم قضائی جهت صدور مجوز اقامت من صادر خواهد شد. مأمور پلیس از دست من عصبانی شد و به من گفت كه باید قرار نظارت قضائی را همیشه همراهم داشته باشم، حتی اگر برای خریدن نان از منزل خارج می شوم. او صدایش را برای من بالا برد. واقعاً خشمگین به نظر می رسید. متوجه شدم كه بی جهت عصبانیت به خرج می دهد و اصلاً به توضیحات من گوش نكرده است، بنابراین من هم عصبانی شدم و به او گفتم: می خوام خودمو بكشم... اصلاً منظورتونو نمی فهمم... از جون من چی می خواین؟... علت عصبانیتم این بود كه برای بردن بچه به فرودگاه مراجعه كرده بودم اما در عوض خودم را در معرض بازداشت می دیدم.
چهار پنج نفری بر سر من ریخته بودند تا مرا مهار كنند. بالاخره تسلیم شدم. درست است: من فریاد زدم و خواستار رعایت حقوق بشر از سوی آنها شدم. مأموران بازوی راست مرا مجروح كردند و به دستانم دستبند زدند... آنها از من سؤال كردند آیا فردی را كه خود را امپیایا سودری معرفی می كند می شناسم كه جواب دادم خیر. "
*شبكه خانوادگی قاچاق انسان
همكاران من تصور می كنند یك شبكه قاچاق انسانی را كشف و مت***** كرده اند. البته یك شبكه جمع و جور خانوادگی و بدون شاخه و شعبه؛ هرچند كه به هرحال برای خودش یك شبكه محسوب می شود. یك جور كسب و كار خانوادگی. چند نفر گدا گشنه كه سعی می كنند با كلاهبرداری از چند نفر بدبخت تر از خودشان پولی به جیب بزنند.
آنتوانت و متیو هر دو در سلول های جداگانه تحت بازداشت قرار می گیرند و سراپای وجودشان نگران حال دختر كوچكشان است. مأموران بچه را چكار كرده اند؟ او را در دفتر پلیس نگه می دارند؟ آیا به او چیزی برای خوردن و نوشیدن داده اند؟ رویش پتو كشیده اند؟ عروسكش را بغل كرده است؟
دختر كوچولوی آنها كه متولد 6 می 2005 در ایوری سور سن است در تاریخ 10 سپتامبر 2009، ساعت 12 و بیست دقیقی نیمه شب به مهدكودك سوسی آن بری سپرده می شود.
*همكارانم زن مظنون را عریان كرده و سپس با تلفن هایشان از آن فیلم برداری كردند
و از این لحظه به بعد است كه همه چیز به هم می ریزد. گزیدی صورتم جلسه شماره 8/0028510/2009 امضا شده توسط آنتوانت كیامانگا: "من مشخصات شوهرم را به آنها دادم. وقتی او به فرودگاه رسید، او هم تحت بازداشت پلیس قرار گرفت. مأموران با او نیز مثل من رفتار خشنی داشتند. من از شدت بدرفتاری آنها می خواستم با لباسهایم خودم را خفه كنم.
مأموران برای آنكه جلوی این كار مرا بگیرند لباس هایم را از من گرفتند. این كار آنها مرا دچار شوك كرد زیرا كاملاً برهنه مانده بودم و همی پلیس ها برای تماشای من به سلول می آمدند. یكی از مأموران حتی در حالت برهنگی كامل از من فیلم برداری كرد. "
این خانم سیاه پوست در سلول خود تنهاست. تنها و برهنه! مأموران پلیس از او در حالت برهنه فیلم می گیرند و می خندند. موضوع مناسبی برای شوخی و خنده پیدا كرده اند. از آن خنده های قهقهه وار كه از افراد منحرف سر می زند.
كثافت ها! عوضی های گناهكار، باید تقاص این ظلمتان را پس بدهید.
*هیچ كس به مأمور پلیس تذكر نمی دهد كه عملش حیوانی است
آنتوانت سعی می كوند تا جائی كه می تواند بدن خود را با دست بپوشاند و به این منظور در گوشه از سلول خود را جمع می كند و دست هایش را به دور زانو حلقه می كند. یكی از مأموران زن با تلفن همراهش از او فیلم می گیرد. چرا ناراحتی؟ بقیه هم به تماشای مأموری ایستاده اند كه با تلفن همراه مشغول فیلم گرفتن از این زن سیاه پوست برهنه است. با دیدن این صحنه آنها نیز به این نتیجه می رسند كه بد فكری نیست. بهرحال، هیچ یك از آنان به مأمور زن تذكر نمی دهد كه فیلم گرفتن از یك زندانی برهنه عملی زشت، مشمئز كننده، وحشتناك و غیر انسانی است.
انگار برای همه جریان عادی است. شرم همی مأموران من ریخته و اصلاً انگار نه انگار كه با یك انسان طرفند. این صحنه عملاً بازسازی نمائی از باغ وحش های انسانی رایج در اوائل قرن بیستم است كه چندان هم ناآگاهانه از آنان سر نمی زند.
*پای والدین پسرك هم به پرونده باز می شود
بقیه مأموران به كار بازجوئی و جمع آوری مدارك ادامه می دهند. والدین پسر جوانی كه خود را امپیایا سودری معرفی كرده است هم به اداری پلیس احضار می شوند و آنها هم تحت بازداشت قرار می گیرند.
از آنجا كه آنها هم به ورود غیر قانونی پسرشان به خاك فرانسه كمك كرده اند، بابت قاچاق مهاجرین غیرقانونی مقصر شناخته می شوند. دست كم، پلیس كه موضوع را به این ترتیب برایشان تشریح می كند.
*هیچ عمل خلاف قانونی صورت نگرفته است
پرونده در اختیار دادسرا قرار می گیرد. قضات دادسرا بر خلاف نظر مأموران پلیس به این نتیجه می رسند كه هیچ جرم جدی ای در این پرونده به وقوع نپیوسته كه سزاوار صدور حكم اخراج از كشور یا زندان- حتی كوتاه مدت- باشد. در مورد پسر نوجوانی كه خود را امپیایا سودری معرفی می كند، نظر دادسرا این است كه با توجه به مشكلات اداری سنگینی كه بر سر راه پیوستن اعضای خانواده به یكدیگر قرار داده شده، والدین وی هیچ راه دیگری برای آوردن او به فرانسه و نزد خود نداشته اند.
تمام اعضای این خانواده آزاد می شوند هر چند كه بهرحال وضعیتشان بحرانی است: پدر، مادر و پسر هر سه مبتلا به ویروس HIV هستند.
ایدز، این ویروس لعنتی، هر سی آنان را به آرامی خواهد كشت. در كنگو به دلیل فقدان امكانات بهداشتی، آنها از هیچ شانسی برای زنده ماندن برخوردار نبودند. اینجا در فرانسه می توانند به كسب چند سال زندگی بیشتر امید ببندند.
قضات در مورد متیو و آنتوانت هم هیچ عمل خلاف قانونی كشف نمی كنند. زن سیاهپوست می تواند لباس هایش را تنش كند. هردو آزادند.
همان شب به آمار پلیس مرزی پنج چوب خط اضافه شد. چیزی كه می توانند بعداً به آن بنازند.
منبع: کلوب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]