واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ادبيات مكتبخانهاي در ايران
![](http://www.ettelaat.com/new/newdata/2008/09/09-11/12-13-21.jpg)
مقدمه:فرهنگ مكتبخانهاي كه پيشينه دور دستي دارد، تا پايان عصر قاجار پابرجا ماند. سنتهاي خشن و نادرست مكتبخانهاي بازتاب باورهاي آموزشي و بيانگر نگرش پرورشي جامعه آن دوران به كودك بود. تا ديرزماني پس از برچيده شدن مكتبخانهها نيز بسياري از اين روشها و رفتارها همچنان در سامانه نوآموزشي به كار گرفته ميشدند.
مكتبخانههاي ايران در دوران قاجار سه گونه بودهاند: مكتبخانه آخوندباجي، مكتبخانه عمومي، مكتبخانه خصوصي. در گونه نخست مكتبدار عاقله زني بود كه آخوندباجي، ملاباجي يا شاهباجي خوانده ميشد. او به كودكان چهار تا هفت ساله سورههاي كوتاه قرآن، اخلاقيات، شرعيات و الفبا ميآموخت.
روش شفاهي و ورود براي همگان آزاد بود و اجباري نداشت. كودكان ميتوانستند آموزش الفبا را از مكتبخانههاي عمومي آغاز كنند. بزرگان و فرادستان فرزندان خود را به مكتبخانههاي خصوصي ميفرستادند چون براين باور بودند كه فرودستان خلق و خوي كودكانشان را خراب ميكنند، بسياري از فرادستان نيز فرزندانشان را به آموزگار سرخانه ميسپردند.
مكتبخانهها كتابهاي درسي يكساني نداشتند، هر مكتبدار به پسند خود كتابهايي را براي آموزش برميگزيد. مكتبداران پس از آموزش الفبا به روشهاي نادرست، سورههاي قرآن و عم و جزء را به كودكان ميآموختند. همه كودكان بايد از آغاز قرآن ميخواندند و بخشهايي را از برميكردند. مكتبداران افزون برقرآن، كتابهاي ديگري كه براي كودكان جنبه آموزشي و اندرزي داشت برميگزيدند و با خود به مكتبخانه ميبردند.
گروه نخست، كتابهاي آموزشي بودند كه پيشينهاي طولاني داشتند. آثاري چون نصابالصبيان، قابوسنامه، جامع عباسي، ابوجنان، ترسل به همراه كتابهايي مانند گلستان، بوستان و ديوان حافظ... . ادبيات مكتبخانهاي و نخستين كتابهاي كودكان: ادبيات مكتبخانهاي، متنهاي گوناگوني را شامل ميشود. متنهاي ساده و كوتاه عاميانه چون شنگول و منگول، قصههاي بلند عاميانه همچون حسين كرد شبستري و نوشآفريننامه و بهرام و گل اندام، روايتهاي مذهبي همچون عاق والدين و حسنين و كتابهاي دشوار خوان و دوشار فهمي همچون: شارستان چهارچمن، تاريخ معجم و تاريخ نادري همه بخشي از ادبيات مكتبخانهاي به شمار ميآيند. با ورود چاپ سنگي به ايران و بنيانگذاري چندين چاپخانه خصوصي، بخشي از ادبيات عاميانه كه كودكان همواره از شنيدن آن بهرهمند بودند به شكل كتابهاي كوچك كم ورق و ارزان به چاپ رسيد و كتاب درسي مكتبخانهها شدند.
در كنار اين كتابها، چاپخانه دولتي وابسته به دربار، كتابهايي ناهمسان با ادبيات سنتي به چاپ ميرساند كه دستاورد انديشه تجددخواهي بودند.
ادبيات سنتي يا مكتبخانهاي، كمابيش قرباني نگرش تجددگراياني شد كه نه تنها با مكتب در افتادند، بلكه ادبياتش را نيز به حاشيه راندند. بدين سان ادبيات مكتبخانهاي كه از مايههاي نيرومند ادبي برخوردار بود جنبش و پويايي خود را از دست داد و نتوانست هماهنگ با ويژگيهاي روزگار نو در بستر تاريخ ادبيات كودكان ايران دگرگون شود. از دوره مشروطيت، رفته رفته تاثير و نفوذ اين گونه رو به كاستي نهاد و ادبيات برگرفته و الگوبرداري شده از غرب گسترش يافت. فرجام نبرد اين دو گونه ناسازگار، به شكست سامانه آموزش و پرورش مكتبخانهاي و پيروزي ديدگاههاي نو ادبي و آموزشي انجاميد.
مكتب در اسلام
ترغيب اسلام به علم و علم آموزي، توانايي خواندن و نوشتن را از افراد ميطلبيد. بدين منظور بيشتر مساجد جايي را به آموزش اطفال اختصاص ميدادند. در واقع اين مكان در مساجد و يا در جوار آن اولين شكلهاي مكتب را به وجود آوردند.
محل تعليم خواندن و نوشتن كتاب و مكتب ناميده ميشد. روشن نيست كه آيا اين دو نام يكسان و همانند به كار ميرفت يا نه. لسان العرب را جايگاه آموزش نوشتن تعريف ميكند. اين خود روشن ميسازد كه مكتب بيشتر به ياد دادن خواندن و نوشتن، و نه چيز ديگري وابسته بود. كودكاني كه در اين مكتبخانهها درس ميخواندند در جاي ديگري كه ويژه ياد دادن قرآن و مقدمات ديني بود، به آموختن ميپرداختند. همين انگيزهاي شد تا نام به دومين جايگاه داده شود. اين نامگذاري رايج شد و بدينگونه مكتب به جايي گفته شد كه كودكان هر موضوعي را اعم از قرآن و خواندن و نوشتن ميآموختند.
از همان قرون اوليه هجري، جويندگان دانش از نقاط مختلف به مساجد كشيده شدند و به تدريج در حجرهها سكنا گزيدند. لذا مسجد ديگر نميتوانست نيازهاي آموزشي را برآورد. وقتي تعداد كودكان تحت تعليم بيش از پيش افزايش يافت آموزش كودكان به تدريج از مسجد جدا و در محلها و گذرهاي دورتر تشكيل گرديد و در مكتبها متمركز شد. به هر صورت علت جدايي مكتب از مسجد را كثرت دانشآموزان وكمبود محل مناسب و نيز عدم رعايت طهارت توسط كودكان ذكر كردهاند.
در سده دوم هجري و سدههاي پس از آن شمار مكتبها و معلمان رو به افزايش نهاد، به طوري كه در هر روستا و محله يك و گاهي چندين مكتب بنياد يافت.اين مكتبها با هم تفاوت داشتند و اين تفاوتها بيشتر ناشي از وضع مالي اهالي بود.
آموزگاران مكتبخانهها
نام آموزگاران در مكتبخانهها، معلم، مكتب يا مكتب و مودب بود. درحالي كه معلم نيز يك لقب افتخاري بود. حقوق آموزگاران و كرايه محل مكتب توسط شاگردان پرداخت ميشد كه آن را ميناميدند. علاوه بر آموزگار گاهي از شاگردان به مناسبت اعياد هديهاي ميگرفت و يا براي ختم قرآن از سوي شاگردان مبلغي به عنوان به وي پرداخت ميشد. درس بهاي معلمان به شكل ثابت و يكسان نبود. (در ميان دانشمندان كششي بود كه براي قرآن آموزي چيزي نستانند. قرآنآموزي پيوسته وظيفه هر مسلمان به شمار ميآيد).
سازمان، برنامه و روش آموزشي مكتبخانه
مكتب را عموما اشخاص تاسيس ميكردند. لذا سازمان و ضوابط دروني واحدي براي آن وجود نداشت و براساس سليقه و خواست موسس آن اداره ميشد. البته اراده وخواست مكتبدار نيز نقشي اساسي داشت. براي ورود به مكتب هيچگونه محدوديت سني و يا اجباري وجود نداشت چرا كه هيچگاه براي آموختن و نوشتن دير نبود و شاگرد در هر لحظه ميتوانست به راحتي وارد مكتب شود.
سازماندهي مواد آموزشي توسط معلم صورت ميگرفت و نظام مكتبي داراي تشكيلات واحد مركزي نبود. اصولا معلمين فرصتهاي تمرين تجربي را براي شاگردان در سر كلاس فراهم ميكردند و در همان جا يادگيري تحت نظم و انضباط درميآمد و به وسيله يادآوري تقويت ميشد. آموزگار با پس گرفتن درس خوانده شده در مكتبخانه آموختههاي شاگرد را مورد ارزشيابي قرار ميداد.
آنچه مسلم است موضوعاتي همچون ورود و خروج، حضور و غياب، تنبيهات و تشويقات همه به وسيله معلم و در چهارچوب پيشنهادهاي اولياي مذهبي وقت صورت ميگرفت.
در كشورهاي مسلمان مكتبها مختلط نبودند. مكتبخانههايي براي پسران با معلم مرد وجود داشت اما در ايران ميتوان صراحتا ابراز كرد كه مكتبخانههايي وجود داشتند كه مختلط بودند و دختر و پسر با هم به كلاس مي رفتند.هدف اصلي و دائمي مكتب، آموزش خواندن و نوشتن به مردم و آشنا كردن آنها با اصول و قواعد ديني بود. افزون برآن دانشآموز در كنار فراگيري متن، احترام به معلم و علم را نيز ميآموخت. لذا اولين تعليم معلم، شكل دادن به رفتار و ديدگاه دانشآموز نسبت به دانش و معلم بوده است كه اين آموزش و مراقبت تا دوران عالي (حوزههاي علميه) هم ادامه داشت.
در مكتب شاگردان با استعداد در مرحله اوليه آموزشي توسط معلم شناخته ميشدند و معلم توجه خاصي به آنها معطوف ميداشت و آنها را به ادامه تحصيل تشويق ميكرد. تعليم ابتدايي در سطح مكتب، خواه در مسجد صورت ميگرفت،خواه در خانه و به وسيله آموزگاران سرخانه به وضع اساسي كه بايد دانشآموز نسبت به معلم و نسبت به خود علم داشته باشد، شكل ميبخشيد.
آموزش مكتبخانهاي در ايران
چنين ميگفت شاگردي به مكتب
كه اين مكتب چه تاريكست يارب
نباشد جز همين تاريك ديوار
همان لوح سياه و تيره و تار
همان درس و همان بحث مبين
همان تكليف و آن جاي معين
هميشه اين كتاب و اين قلمدان
همين دفتر كه در پيشست و ديوان
نشايد خواند اين را زندگاني
كسالت باشد اين نه شادماني
فرهنگ مكتبخانهاي كه پيشينه دور دستي دارد، تا پايان عصر قاجار پابرجا ماند و سنتهاي خشن و نادرست مكتبخانهاي، بازتاب باورهاي آموزشي و بيانگر نگرش پرورشي جامعه آن دوران به كودك بود. تا ديرزماني پس از برچيده شدن مكتبخانهها نيز بسياري از اين روشها و رفتارها، در سامانه نوآموزشي به كار گرفته ميشدند.
مكتبخانههاي ايران در دوران قاجار سه گونه بودهاند:
- مكتبخانه آخوندباجي
- مكتبخانه عمومي
- مكتبخانه خصوصي
در گونه نخست، مكتبدار، عاقله زني بود كه آخوندباجي، ميرزاباجي، ملاباجي يا شاهباجي خوانده ميشد. او به كودكان چهار تا هفت ساله، سورههاي كوتاه قرآن، اخلاقيات، شرعيات و الفبا ميآموخت.
روش آموزش شفاهي، و ورود براي همگان آزاد بود. دانشآموزان پس از اين دوره، وارد مكتبخانههاي عمومي ميشدند. البته آموزش در مكتب آخوندباجي اجباري نبود و كودكان ميتوانستند آموزش الفبا را از مكتبخانههاي عمومي آغاز كنند. بزرگان و فرادستان فرزندان خود را به مكتبخانههاي خصوصي ميفرستادند، چون براين باور بودند كه فرودستان، خلق و خوي كودكانشان را خراب ميكنند. بسياري از فرادستان نيز فرزندانشان را به آموزگار سر خانه ميسپردند.كودكان در بعضي از مكتبخانهها بسيار آزار ميديدند. مكتبداران كه بعضا ناآگاه و كم سواد بودند، كودكان بي پناه را به دلخواه خود مجازات ميكردند. روشنفكران و نظريهپردازاني نظير يحيي دولت آبادي، ميرزا تقيخان كاشاني و... آموزش و پرورش روزگار قاجار و مشروطيت كه دوران شيرين كودكي خود را به تلخي در مكتبخانهها سپري كرده بودند، در يادنامههاي خود از حال و روز مكتبخانهها گزارش دادهاند و تاريخ مستندي را در برابر چشمان نسل امروز به نمايش گذاشتهاند.
مواد آموزشي و ادبيات مكتبخانهاي
مكتبخانهها كتابهاي درسي يكساني نداشتند، هر مكتبدار به پسند خود كتابهايي را براي آموزش برميگزيد. مكتبداران پس از آموزش الفبا به روشهاي نادرست، سورههاي قرآن و عم و جزء را به كودكان ميآموختند. همه كودكان بايد از آغاز قرآن ميخواندند و بخشهايي را از بر ميكردند. به گفته مرتضي راوندي: برنامه مكاتب درابتدا عبارت بود از آموختن الفبا و قرائت قرآن و از بر كردن بخشي از آن. چون قرآن به زبان عربي است و اطفال نميفهميدند به زحمت زياد و در مدت طولاني آن را طوطيوار ياد ميگرفتند.
ميرزا فتحعلي آخوندزاده درباره مواد آموزشي مكتبخانهها مينويسد: يك سال متصل به مكتب رفتم، الفبا را خواندم، شروع كردم به خواندن بعضي سورهها از جزء آخر قرآن مجيد. اما يك حرف را نميشناختم و هر چه روز اول بواسطه حدث ذهن حفظ ميكردم فردايش فراموش ميشد. عاقبت به مرتبهاي از خواندن نفرت به هم رسانيدم كه به هر قسم شغل شاق راضي ميبودم به شرطي كه از خواندن خلاص شوم لهذا از مكتب گريختم.
عباس يميني شريف نيز كه در دوران كودكي، آموزش در مكتبخانه را تجربه كرده بود، درباره مواد آموزشي آن مينويسد: به خاطر دارم كه در حدود هفت سال داشتم و به مكتب ميرفتم. در آن مكتب سه كتاب را با هم ميخواندم: قابوسنامه، گلستان، نصاب الصبيان. حال ببينيم كه اين كتاب از لحاظ فهم، معني كلمات و عبارات و مربوط بودن موضوعات آن با فكر و عالم كودكي هفت ساله تا چه حد تناسب داشت.
پنجشنبه 21 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]