واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: آزادى مرد اعدامى پس از ۲۳ سال
گروه حوادث ـ فرناز قلعه دار: يكى از قديمى ترين زندانى هاى كشور پس از ۲۳ سال با تلاش گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران و مسئولان قوه قضائيه و يك نيكوكار ناشناس تهرانى آزاد شد.
با تلاش گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران و مرد نيكوكار صورت گرفت
به گزارش خبرنگار جنايى ما، پنجشنبه گذشته گروه جويندگان عاطفه گزارشى درباره سرنوشت غم انگيز يك مرد ۷۰ ساله زندانى منتشر كرد. اين مرد به اتهام قتل همسرش به قصاص - اعدام - محكوم شده بود. اما با گذشت ۲۳ سال از زمان تأييد حكم، از آنجا كه خانواده مقتول حاضر به اجراى حكم نبودند، محكوم بلاتكليف، همچنان زندانى بود. او چندى قبل با ارسال نامه اى به رئيس قوه قضائيه درخواست عفو و بخشش يا كمك براى تغيير وضعيت نامعلومش كرده بود. بدين ترتيب به دستور آيت الله هاشمى شاهرودى، رئيس قوه قضائيه پس از بررسى هاى صورت گرفته در پرونده قرار وى ابتدا به وثيقه و سپس به كفالت تبديل شد. با اين حال هيچ يك از اعضاى خانواده يا آشنايان مرد زندانى حاضر به سپردن قرار كفالت ۱۰ ميليون تومانى او نشدند. تا اين كه با نظر قاضى جعفرزاده ( سرپرست دادسراى جنايى تهران )، عصمت الله جابرى، سرپرست اجراى احكام دادسرا براى كمك به حل مشكل پيرمرد زندانى از گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران نيز تقاضاى كمك كرد. پس از انتشار اين مطلب، جمعى از مردم نيكوكار در تماس با گروه جويندگان عاطفه براى كمك به مرد زندانى اعلام آمادگى كردند. بدين ترتيب صبح ديروز يكى از نيكوكاران تهرانى با حضور در شعبه اجراى احكام دادسراى جنايى تهران پس از گفت وگو با مسئولان دادسرا و مرد زندانى با واريز ۱۰ ميليون تومان به حساب صندوق دولت، مقدمات آزادى «صفرعلى» را فراهم كرد. قاضى جابرى - سرپرست اجراى احكام دادسرا - نيز در اين باره به خبرنگار ما گفت: پس از واريز پول به حساب، نامه آزادى وى براى زندان ارسال شد. مسئولان زندان نيز بلافاصله شرايط آزادى وى را فراهم كردند.
گفت وگو با مرد زندانى
صفرعلى كه صبح ديروز همراه دو تن از مأموران زندان قزل حصار كرج به شعبه اجراى احكام دادسراى جنايى تهران منتقل شده بود در حالى كه از شنيدن خبر آزادى اش شوكه بود با تقدير از همه افرادى كه به آزادى اش كمك كردند، گفت: در كمال ناباورى از اين كه خبر آزادى ام را مى شنوم بشدت خوشحالم، با اين حال آزادى ام را مديون گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران و نيكوكاران هستم.
از روز حادثه بگو.
من همسر و سه فرزند داشتم كه به خاطر بيمارى همسر اولم مجبور به ازدواج مجدد شدم. زهرا هم يك سال بعد باردار شد و پسرى برايم به دنيا آورد. من او را خيلى دوست داشتم بخصوص كه تازه زايمان كرده و هنوز هم در بستر بود. اما متأسفانه او دو روز قبل از مرگ با زن صاحبخانه به خاطر سر و صداى بچه ها دعوايش شده بود. زن و شوهر صاحبخانه هم او را كتك زده بودند. شب كه به خانه آمدم و او را در آن وضع ديدم خيلى عصبانى شدم. سر همين موضوع با صاحبخانه درگير شدم. صورتم مجروح شده بود كه همين جراحت ها را بعد از مرگ همسرم به حساب درگيرى من و او گذاشتند.شب حادثه - 11 فروردين ۶۴ - من و زهرا و چهار فرزندم در خانه بوديم كه نيمه شب حال او بد شد. انگار كه داشت خفه مى شد، فرياد زد و كمك خواست. وقتى اورژانس آمد اعلام كردند همسرم جان سپرده.
علت مرگ همسرت چه بود
اول اعلام شده بود مرگ او طبيعى بوده. اما بعد گفتند خفه شده. ولى به تمام مقدسات عالم قسم مى خورم كه همسرم را نكشته ام و بى گناهم. حتى در دادگاه نيز كار به اجراى مراسم قسامه كشيد و چون خانواده همسرم قسم خوردند كه من قاتل هستم مرا به قصاص - اعدام - محكوم كردند.اگرنه هيچ دليل و مدركى عليه من وجود نداشت. ضمن اين كه قتل يك زن كه تازه مادر شده و برايم فرزندى آورده بود دليل محكم مى خواهد كه بر همگان اثبات شد ما هيچ اختلافى با هم نداشتيم. ضمن اين كه همسر اولم به دليل بيمارى اش مرا مجبور به ازدواج مجدد كرد و خودش برايم به خواستگارى رفت. پس هيچ دليلى براى قتل وجود نداشت.
همسر اولت چه شد
در اين سال ها كه زندان بودم غيابى طلاق گرفت. اما شنيدم كه بچه هايم را او بزرگ كرده است.
از فرزند همسر دومت خبر دارى
او هم نزد همسر اولم بود. الآن بايد ۲۳ ساله باشد.
در اين سال ها ملاقات كننده داشتى
بچه هايم بعضى اوقات مى آمدند. يكى ـ دو بار هم مادرم آمد اما خيلى كم و دير به دير ملاقاتم مى آمدند.
از شرايط زندگى سال هاى طولانى در زندان بگو.
شرايط خيلى سخت است. در زندان هر يك ساعت يك هفته مى گذرد. دو بار در زندان سكته كردم. (در حالى كه به كيسه داروهايش اشاره كرد ، ادامه داد: ) ببينيد چقدر دارو مى خورم تا بتوانم راه بروم.
در زندان چه كار مى كردى
نجارى و كار روى چوب. البته قبل از زندانى شدن در داروخانه كار مى كردم.
بعد از آزادى چه كار مى كنى
يك راست مى روم ترمينال يك بليت مى خرم و مى روم به شهرمان در شمال نزد مادر پيرم تا چند روز آخر عمرم را پيش مادرم زندگى كنم. بچه ها هم اگر خواستند مى توانند آنجا به ديدنم بيايند.
از خانواده همسرت خبر دارى
نه! آخرين بار ۲۳ سال قبل مادرزنم را در دادگاه ديدم. وقتى قاضى از او پرسيد دامادت با دخترت اختلاف داشت، گفت: نمى دانم. به او گفت قسم مى خورى او قاتل دخترت است. گفت: بله! آنها هم به حساب حرف او برايم حكم اعدام دادند.
اگر بعد از آزادى، خانواده همسر دومت - مقتول - تصميم بگيرند حكم را اجرا كنند چه كار مى كنى
اجراكنند. من حاضرم. ولى قسم مى خورم اگر مرا اعدام هم كنند خون بى گناهى را ريخته اند. چون من همسرم را نكشته ام. من او را دوست داشتم. اما افسوس كه آن موقع تحقيقات درست و حسابى نشد و يكسرى مسائل دست به دست هم داد تا زندگى من و فرزندانم تباه شود.
مى دانى چه كسى باعث آزادى ات شد
وقتى روزنامه ايران ماجراى زندگى ام را نوشت ، مرد نيكوكارى براى آزادى ام ۱۰ ميليون تومان به حساب دولت واريز كرد.
و حرف آخر
از مرد خيرخواه، آيت الله شاهرودى و روزنامه ايران سپاسگزارم. من آدم بى سوادى نيستم. مى دانم چه كمك بزرگى در حق من شده است. چون داشتم در زندان مى پوسيدم. اميدوارم خداوند اجر همگى شان را بدهد.
پنجشنبه 21 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 788]