واضح آرشیو وب فارسی:قدس: سياست - شاه رفت و آسمان بر زمين نيامد
سياست - شاه رفت و آسمان بر زمين نيامد
«از هنگامي كه در ايران خداپرستي جاي خود را به شاهپرستي داد و به جاي توحيد و عدل پول و سرنيزه حاكم بر مردم شد، هيات ثابتي از انساننماهاي درندهخو و در حقيقت بوزينهگان و كرگدنهاي بيشاخ و دم بلاواسطه مزدوري استعمارگران را گردن گرفته تمام هستي ملت ايران را با لختكردن مردم ايران حكومت و فرهنگ اين كشور خراب شده را در دست گرفتند و دين و مذهب را براي زورگويي و حاكميت دائمي خود آلت ساختند و به جاي اينكه حامي مساوات و طرفدار عدالت باشد، «چه فرمان يزدان چه فرمان شاه را» سرلوحه دروس در مكتبخانهها نمودند. به جاي درستي و صداقت و آزادمنشي و شجاعت، تملق و چاپلوسي و خدعه و رياكاري را برنامه فرهنگ قرار دادند، در مملكت اسلامي كه پيشواي آن عليبنابيطالب با صداي رسا ميگويد: «هركس شاه را بپرستد، خدا را نخواهد پرستيد.» اين هيات حاكمه مسلمانان اين هزار فاميل بدبخت كار را به جايي ميرساندند كه يك جوان عياش و شرابخوار، شخصي كه خانواده او در بيعفتي زبانزد خاص و عام است كه پدرش آشكارا و بيپروا دشمني خود را با دين و مذهب اعلام كرد، مردي كه برادران و خواهران او تا آخرين درجه بيعصمتي سقوط كردهاند، به نام شاهنشاه، شاه مشروطه، شاهي كه به دستبوس سروان لندني افتخار داشت و نوكر بياراده امپرياليستهاي خونآشام بود، مانند يك بت مورد پرستش قرار گيرد و امر را بهطوري مشتبه ساخته بودند كه از ميليونها مسلمان ايراني تابعين شرع و قانوني كه هر فردي از افراد را سلطنت امر به معروف و نهي از منكر قائل است كه احدي را قدرت اظهار اين حقيقت واقع و آشكار نباشد كه به شاه بگويد توبيخ، يك فرد مثل افراد ديگري حق غارت و چپاول اموال مردم را نداري. عده زيادي از مردم فلكزده كشور خيال ميكردند اگر شاه از ايران برود كوههاي ايران آتشفشاني خواهد كرد، انقلاب سلطانپرستان خاك ايران را زير و رو خواهند نمود، ولي خوشبخت بوديم كه ديديم بر مردم ثابت شد، شاه استعمارچيان رئيس لانه جاسوسي در مقابل خشم ملت تاب مقاومت نياورد دست زن عفيفه خود را گرفت و از كشور مقدس ما خارج شد، ولي آسمان به زمين نيامد. ستارگان آسمان ايران خاموش نشدند و ماه و خورشيد گرفته نشد.
چند ماه پيش در نهم اسفند وقتي كه شاه راست يا دروغ، قصد خروج از ميهن ما را داشت، عدهاي به سرپرستي شعبان بيمخها فرياد وادنيا و واشريعتا را به آسمان بلند كردند.
آنگاه حاميان چاقوكش دربار به سوي خانه نخستوزير رفتند و بعدها نيز نقشه شوم خود را تعقيب مينمودند. ما در اين موقع بالاي روزنامه خود به خط درشت فرمايش پيشواي خداپرستان سوسياليست را نوشتيم: «كامياب مبادا آن پادشاه كه كشوري را نيازمند و پريشان سازد تا عفريت شهوتش كامياب و راضي گردد.» آن موقع پليس كه از مزاياي فرهنگ شاهپرستي برخوردار بودند، رفقاي ما را كه با صداي بلند در حين فروش روزنامه، شعار فوق را بنا ميكردند توقيف نموده و افراد جمعيت ما را كه حقايق مكشوفه را در آن روز فاش ميساختند، مورد اهانت قرار ميدادند.
حالا پس از مدتي از آن تاريخ به رايالعين ديديم كه بر اثر فضل خداوند و هشياري مردم ايران، اقدام چرچيل و آمريكاپسند آن جوان خوشخط و خال، با ناكامي مواجه شده و به اميد خداوند دست جنايتبار دربار براي ابد از گلوي ضعيف مردم ايران كنار زده شد.
اكنون موقع آن است خطاب به مصدق، پيشواي نهضت ملي بگوييم: شاه رفت و ديگر برنميگردد، ولي مردم ايران به همان حال اولي يعني در زنجير است و عذاب گرسنگي و فلاكت باقي هستند. وظيفه حتمي و فوري دولت است شلغم رضاها و بلغم رضاها را بدون اينكه مالي از جيب خالي ملت به آنها اعطا شود از كشور عزيز برون ريخته، بودجه سلطنتي و كاخهاي آن را يكجا در اختيار فرهنگ و بهداشت مردم ايران قرار دهيد كه به جاي درس شاهپرستي و استعمارجويي، خداپرستي واقعي، آزاديخواهي و استقلالطلبي به جوانان و فرزندان اين آب و خاك تعميم و تفهيم شود و عملا به سوي سعادت و پيروزي ملت ايران نزديك شويم.
* قسمتي از شماره 57 روزنامه مردم ايران در مورد شرايط جامعه، شاه، مصدق و كودتاي نهم اسفند
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]