تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس سه خصلت داشته باشد، دنيا و آخرتش سالم مى‏ماند: به خوبى فرمان دهد و خود به آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850238993




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصطفی رحماندوست


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: مصطفی رحماندوست

*



نام ونام خانوادگی : مصطفی رحماندوست
تاریخ تولد : یکم تیرماه ۱۳۲۹
محل تولد : همدان


س از اخذ لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، به عنوان كارشناس كتاب های خطی در كتابخانه مجلس مشغول به كار شد.
بعد از انقلاب اسلامی با عنوان مدیر مركز نشریات كانون پرورش فكری كودكان نوجوانان، مدیر مسئول نشریات رشد، سردبیر رشد دانش آموز، سردبیر سروش كودكان و نوجوانان، مدیر كل دفتر مجامع و فعالیت های فرهنگی و مدرس داستان نویسی و ادبیات كودكان و نوجوانان در دانشگاه ها، آثار متعددی به صورت مجموعه شعر برای كودكان و نوجوانان، داستان، ترجمه و تألیفاتی در زمینه هنر كودكان و نوجوانان منتشر شده است.
او در جشنواره بین المللی فیلم های كودكان و نوجوانان اصفهان در هیئت داوری بین المللی نیز شركت داشته است.

مصطفی رحماندوست از خودش می گوید :
كودكی قابل‌ ذكری نداشتم. مثل‌ همهِ‌ بچه‌ها بازی می كردم‌ و درس‌ می خواندم. اسباب‌بازی مهمی نداشتم. وسیلهِ‌ بازی فردی من‌ جوی آب‌ توی كوچه‌ بود. سدّی جلو خانه‌مان‌ میساختم‌ و حركت‌ آب‌ را به‌ سوی درختهای حاشیهِ‌ جوی هدایت‌ میكردم. حوضچه‌ای هم‌ پدید میآمد كه‌ من‌ پاچهِ‌ شلوارم‌ را بالا بزنم‌ و پاهایم‌ را در خنكی آب‌ حوضچه‌ بازی بدهم.
كلاس‌ پنجم‌ دبستان‌ بودم‌ كه‌ فهمیدم‌ میتوانم‌ شعر بگویم. بعد از نیمه‌ شبی از خواب‌ بیدارم‌ كردند كه‌ به‌ حمام‌ برویم. هفته‌ای یك‌ بار شبها به‌ حمام‌ میرفتیم، چون‌ حمام‌ محلّه‌ ما روزها زنانه‌ بود. بوق‌ حمام‌ را كه‌ میزدند از خواب‌ بیدارمان‌ میكردند و با چشمهای خواب‌آلوده‌ كوچه‌های تاریك‌ را بقچه‌ به‌ بغل‌ پشت‌ سر میگذاشتیم‌ تا به‌ حمام‌ برسیم. در حمام‌ كار ما بچه‌ها كمك‌ كردن‌ به‌ بزرگترها بود: سرِ یكی آب‌ میریختیم، پشت‌ آن‌ یكی را كیسه‌ میكشیدیم‌ و...
آن‌ شب‌ هم‌ به‌ دستور پدر، مشغول‌ كمك‌ كردن‌ به‌ بندهِ‌ خدایی بودم‌ كه‌ بسیار ضعیف‌ و لاغر بود. پوست‌ و استخوانی بود و ستون‌ فقراتش‌ را میشد شمرد. تعجب‌ كردم. علت‌ لاغری پیش‌ از حدش‌ را پرسیدم. از روزگار نالید و بیماری طولانی و این‌ كه‌ مسافر است‌ و باید به‌ شهرش‌ برگردد. آمده‌ بود تا تن‌ و بدنی بشوید. به‌ خانه‌ كه‌ برگشتم‌ نتوانستم‌ بخوابم. سعی كردم‌ شرح‌ رنج‌ آن‌ بندهِ‌ خدا را بنویسم. نوشتم:

بود مسافر یكی اندر به‌ راه‌
توشه‌ كم‌ راه‌ فزون‌ بیپناه‌

و همین‌طوری ادامه‌ دادم‌ و فردا، سر كلاس‌ خواندم‌ و معلم‌ گفت‌ كه‌ تو شاعری و این‌ كه‌ نوشته‌ای شعر است. بعدها فهمیدم‌ كه‌ بیت‌ نخست‌ این‌ نوشته‌ام، برگرفته‌ از یكی از ابیات‌ صامت‌ بروجردی است. صامت‌ و قمری هم‌ داستانی در كودكیهای من‌ دارند. پدرم‌ كنار كرسی مینشست‌ و با آواز صامت‌ و قمری میخواند. هر دو شاعر دربارهِ‌ كربلا هم‌ سرده‌ بودند. پدرم‌ قوی بنیه‌ بود. وقتی شعرهای كربلایی را میخواند اشكش‌ درمیآمد. برای من‌ كه‌ ایشان‌ را قوی و زورمند میدیدم، دیدن‌ اشك‌ و اندوهشان‌ عجیب‌ بود. خیلی دلم‌ میخواست‌ بدانم‌ آن‌ كلمه‌های سیاهی كه‌ بر كاغذ دیوان‌ صامت‌ و قمری نقش‌ بسته‌ چه‌ چیز هستند و چه‌ قدرتی دارند كه‌ پدر زورمندم‌ را به‌ گریه‌ مینشانند. این‌ بود كه‌ تا سواددار شدم، سعی كردم‌ شعرهای این‌ دو دیوان‌ را بخوانم. صامت‌ فارسی بود و با حروف‌ سربی چاپ‌ شده‌ بود و كمی میتوانستم‌ كلماتش‌ را بفهمم. اما قمری تركی بود و چاپ‌ سنگی و فاصله‌ سواد من‌ و آن‌ دیوان‌ بسیار.
نخستین ‌شعرهاییكه‌ حفظ كردم، شعرهای ‌مثنوی مولوی بود. مرحوم‌ مادرم‌ گاه‌ و بیگاه‌ قصه‌های مثنوی را زمزمه‌ میكردند. نیم‌ دانگ‌ صدایی داشتند و برای دل‌ خودشان‌ مثنوی را كه‌ در مدرسه‌ كودكی و در خانهِ ‌پدر آموخته ‌بودند، از حفظ ‌میخواندند. من ‌عاشق ‌زمزمه‌های ‌گرم‌ مادر بودم. وقتی ‌به‌ كارِ خانه‌ مشغول‌ بودند و مثنوی هم‌ میخواندند، سكوت‌ میكردم‌ و سراپا گوش‌ میشدم‌ كه‌ جام‌ وجودم‌ را از شراب‌ پرعاطفه‌ و گرم‌ شعرهایی كه‌ میخواندند لبریز كنم.
یكی از سخت‌ترین‌ كارهای آن‌ روزگار، “لباس‌ شستن” بود. مخصوصاً در سرمای زمستان. گرم‌ كردن‌ آب‌ و چنگ‌ زدن‌ لباسها در تشت‌ لباسشویی و بعد آب‌ كشیدن‌ لباسهای شسته‌ شده، ماجراهایی داشت. خشك‌ كردن‌ لباسهایی هم‌ كه‌ روی بند رخت‌ چند روز یخ‌ میزدند، ماجرای دیگری بود. تا مادرم‌ مشغول‌ شستن‌ لباس‌ میشد، من‌ خودم‌ را كنار بساط‌ شستن‌ لباس‌ میرساندم. آستینم‌ را بالا میزدم‌ و در كنار مادر مشغول‌ چنگ‌ زدن‌ لباسها میشدم‌ تا صدای مادر بلند شود و زمزمه‌ كند:

دید موسی یك‌ شبانی را به‌ راه‌
كو همی گفت‌ ای خدا و ای اِله‌
تو كجایی تا شوم‌ من‌ چاكرت‌
چارقت‌ دوزم، كنم‌ شانه‌ سرت.

وقتی هم‌ شستن‌ لباسها یعنی وقتی حدود صبح‌ زود تا ظهر تمام‌ میشد، لباسهای شسته‌ شده‌ را توی سطل‌ و تشتی میریختیم‌ و روی سر میگذاشتیم‌ تا به‌ خانه‌ای برسیم‌ كه‌ چشمهِ‌ آبی داشته‌ باشد و لباسها را آب‌ بكشیم.
معمولاً چشمه‌ها در زیرزمین‌ قرار داشتند، ده بیست‌ پله‌ از كف‌ حیاط‌ پایین‌تر. برق‌ كه‌ نبود، جایی تاریك‌ بود و ساكت. تنها زمزمهِ‌ آب‌ چشمه‌ به‌ گوش‌ میرسید. چه‌ جایی بهتر از آن‌ برای زمزمه‌ مثنوی. ترس‌ از نامحرمی كه‌ صدا را هم‌ بشنود در كار نبود.
از جالب‌ترین‌ سرگرمیهای گروهی آن‌ روزگار دعوای محله‌ به‌ محله‌ بچه‌ها بود در خارج‌ از مدرسه‌ و مشاعره‌ در داخل‌ مدرسه. من‌ در هر دو فعالیت‌ گروهی آن‌ روزگار فعال‌ بودم.
شاهِ محله‌ خودمان‌ میشدم‌ و به‌ بچه‌های محله‌ دیگر حمله‌ میكردیم. كتك‌ میخوردیم‌ و میزدیم‌ و بعد رفیق‌ میشدیم‌ تا بهانهِ‌ دیگری برای دعوا پیش‌ آید. در مدرسه‌ هم‌ یكی از پاهای اصلی مشاعره‌ بودم. حافظ‌ كهنه‌ای در خانهِ‌ خاله‌ام‌ بود. به‌ هر بهانه‌ای به‌ خانهِ‌ خاله‌ میرفتم‌ تا حافظ‌ آنها را به‌ دست‌ بگیرم‌ و چند بیتی حفظ‌ كنم. وقتی به‌ من‌ گفته‌ شد كه‌ شاعرم، كم‌ نمیآوردم. هر جا بیتی میخواستند كه‌ حفظ‌ نبودم، فیالبداهه‌ بیتی بیمعنی یا با معنی از خوم‌ سر هم‌ میكردم‌ و تحویل‌ میدادم.
پس‌ از گذراندن‌ شش‌ سال‌ ابتدایی وارد دبیرستان‌ شدم. سه‌ سال‌ نخست‌ دبیرستان‌ را در دبیرستان‌ ابن‌سینا گذراندم. كتابخانه‌ خوبی داشت، اما به‌ سختی میتوانستم‌ از آنجا كتاب‌ بگیرم. خیلی از كتابهای آنجا را خواندم. كمبودها را هم‌ با كرایه‌ كردن‌ كتاب‌ و مطالعه‌ سریع‌ آنها جبران‌ میكردم. شبی یك‌ ریال‌ كرایه‌ كتاب‌ میدادم. خلاصهِ‌ كتابها را از بچه‌های اهل‌ كتاب‌ میشنیدم‌ تا كرایه‌ كمتری بپردازم.
سه‌ سال‌ دوم‌ دبیرستان‌ را در دبیرستان‌ امیركبیر گذراندم‌ كه‌ رشته‌ ادبی داشت‌ و كتابخانه‌ نداشت. به‌ هزار در و دروازه‌ زدم‌ تا اتاقی از اتاقهای دبیرستان‌ را كتابخانه‌ كنم‌ و كتابخانه‌ای در آن‌ مدرسه‌ راه‌ بیندازم. دبیر فلسفه‌ ما آقای اكرمی كه‌ پس‌ از انقلاب‌ وزیر آموزش‌ و پرورش‌ شدند ، كمك‌ زیادی برای راه‌اندازی آن‌ كتابخانه‌ كردند. خودشان‌ هم‌ كتابخانه‌ای در بالاخانهِ‌ مسجد میرزاتقی همدان‌ راه‌ انداخته‌ بودند به‌ نامه‌ كتابخانهِ‌ خرد. آنجا هم‌ پاتوق‌ من‌ شده‌ بود. بیشتر كتابهایش‌ مذهبی بود و جلسه‌های هفتگی مذهبی هم‌ داشت.
قرآن‌ خواندن‌ را از زمزمه‌های مادربزرگم‌ كه‌ مكتب‌دار بودند و به‌ دختربچه‌ها قرآن‌ خوانی میآموختند، شروع‌ كردم. ایشان‌ هفته‌ای یك‌ بار كوله‌ باری از نان‌ و گوشت‌ و نخود و... را به‌ دوش‌ من‌ بار میكردند تا به‌ خانه‌های افراد مستمندی كه‌ میشناختند، برسانیم. با هم‌ وارد خانه‌ آنها میشدیم. چایی میخوردیم‌ و گپ‌ میزدیم. چپقی چاق‌ میكردند و سهمیه‌ آن‌ خانه‌ را از محموله‌ برمیداشتند و میدادند و بعد خداحافظی میكردیم. چپق‌ كشیدن‌ را هم‌ از مادربزرگم‌ آموختم.
بعد از آن‌ در جلسات‌ هفتگی قرائت‌ قرآن‌ شركت‌ میكردم.
در دبیرستان‌ به‌ تشویق‌ پدرم، مدتی دروس‌ حوزوی میخواندم. سه‌ معلم‌ داشتم‌ كه‌ بهترین‌ آن‌ها طلبه‌ای بود افغانی. چرا كه‌ علاوه‌ بر علوم‌ عربی، ادبیات‌ فارسی هم‌ میدانست‌ و گهگاه‌ شعری میخواند و تفسیر میكرد. سطح‌ را نزد آن‌ها به‌ پایان‌ رساندم، اما در آن‌ روزگار چیزی نفهمیدم. در سالهای آخر دبیرستان‌ به‌ موسیقی هم‌ روی آوردم. همینطور به‌ نقاشی. در نقاشی كاری از پیش‌ نبردم، اما در موسیقی تا آنجا جلو رفتم‌ كه‌ در مراسم‌ مدرسه‌ سنتور بزنم. این‌ كار را هم‌ در دانشگاه‌ پی نگرفتم.
سال‌ 1349 برای ادامه‌ تحصیل‌ به‌ تهران‌ آمدم‌ و در رشته‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی مشغول‌ تحصیل‌ شدم. حضور در تهران‌ فرصتی بود برای آشنایی با دكتر علی شریعتی، استاد مرتضی مطهری و دكتر بهشتی.
رفت‌ و آمد به‌ جلسه‌های درس‌ این‌ بزرگواران‌ و شركت‌ در محافل‌ و مجالس‌ ادبی و هنری آن‌ روزگار، باعث‌ شد كه‌ خوشه‌های ارزشمندی از خرمن‌ آگاهان‌ و آگاهیهای دیریاب‌ بیندوزم.
اولین‌ نوشته‌ام، زمانی چاپ‌ شد كه‌ دانش‌آموز دبیرستان‌ بودم. آن‌ هم‌ در یك‌ مجلّه‌ محلّی و نه‌ اثری كه‌ برای بچه‌ها نوشته‌ شده‌ باشد. در دوره‌ دانشجویی قصه‌ها و شعرهای بسیاری نوشتم‌ و چاپ‌ كردم. همه‌ برای بزرگسالان، اما در اواخر دورهِ‌ دانشجویی بود كه‌ “ادبیات‌ كودكان‌ و نوجوانان” را شناختم‌ و تصمیم‌ گرفتم‌ سالك‌ و ره‌پوی این‌ راه‌ باشم. روانشناسی خواندم؛ ساده‌نویسی كار كردم؛ كتاب‌های بچه‌ها را ورق‌ زدم؛ معلم‌ بچه‌ها شدم؛ چند جا درس‌ دادم؛ اول‌ قصه‌ نوشتم: سربداران‌ و خاله‌ خودپسند و بعد شعر سرودم.
حماندوست، ترجمه قرآن كريم را براي نوجوانان در دست انجام دارد.
آثار تاليفي، ترجمه‌اي يا بازنويسي مصطفي رحمان‌دوست كه در قالب مقاله، مجموعه شعر، نمايشنامه، قصه، قصه منظوم كتاب درسي و آموزشي، به چاپ رسيده‌اند، عبارتند از:

1- امام مهدي حماسه‌اي از نور
2- خاله خودپسند
3- سربداران
4- بلبل خوش آواز
5- به سوي خانه
6- ماهي‌ها با هم
7- اسم من علي اصغر است
8- انتظار را در درخت و كوه و خورشيد مي‌بينم
9- بازگشت
10- ادبيات كودكان و نوجوانان 6015
11- ادبيات كودكان و نوجوانان 6008
12- درسي براي گنجشك
13- نگهبان چشمه
14- جوانه‌هاي اميد
15- چشمه نور
16- سه قدم دورتر شد از مادر
17- صداي پنجره
18- ظهور نور
19- فرشته باد
20- پولك نقره‌اي
21- به راست راست
22- آهنگ لالايي
23- هر پرنده قصه‌اي است
24- خانه‌اي زير باران
25- زنگوله طلايي
26- شاخه‌ها در باد، ريشه‌ها در خاك
27- باغ مهرباني‌ها
28- بچه گربه كنجكاو
29- قصه‌گويي اهميت و راه و رسم آن
30- ماست و خروس كد خدا
31- يك جوجه اينجا، يك جوجه آنجا
32- يك فصل اگر كم بود
33- استقبال
34- پشت اين پنجره‌ها
35- پشت ديوار بلند
36- فرهنگ اسلامي و تعليمات ديني
37- صد دانه ياقوت
38- زيباتر از بهار
39- رود روستا
40- هر كسي كار خودش
41- كوچه‌هاي آبي
42- آخرين سخن
43- بمب و ژنرال
44- بهار اينجاست
45- خاكستري مثل كبوتر
46- صداي ساز مي‌آيد
47- كي بود كي بود من نبودم
48- مرد عمل!
49- سكه‌هاي پيروزي
50- پرندگان
51- حيوانات اهلي
52- حيوانات وحشي
53- دوستي شيرين است
54- قصه‌گويي در خانه و خانواده
55- گربه‌ها، بزبزي و تربچه نقلي 1
56- گربه‌ها، بزبزي و تربچه نقلي 2
57- ميوه‌ها 1
58- ميوه‌ها 2
59- وسايل نقليه
60- بچه‌ها و پيامبر
61- گريزان از باد
62- موسيقي باد
63- نمازي ديگر
64- دو پر و پر، چهارم پر
65- سگي بود، جنگلي بود
66- موش و گربه
67- هم صدا با ترانه باران
68- گاو حسن چه جوره
69- موش دم بريده
70- ترجمه جزء سي قرآن
71- خره شير شكار مي‌كرد
72- خواهران گمشده
73- گرگ و خرگوش
74- زنداني شب
75- قصه آيه‌ها
76- سفر فرشته‌ها
77- لباس عيد گنجشك
78- بابا آمد نان آورد
79- بهار
80- تابستان
81- پاييز
82- زمستان
83- عمو نوروز و خاله روزگار
84- فصل بهار بنويس
85- گل لبخند و سلام
86- آسمان هنوز آبي است
87- باغ و باد و گل
88- بزرگ‌ترين خانه دنيا
89- بيست افسانه
90- پاييزي‌ها
91- تولد نخودي
92- درخت الفبا
93- دو تا عروس، دو تا داماد
94- سفر عجيب يك كك
95- گنجشك ما گرسنه بود
96- مرغ قشنگ تپلي
97- موش كوكي
98- نامه‌اي به ايتاليا
99- يك قايق و ده ماهيگير
100- بعد از آن صداي آسماني
101- خاله خاله جان بابا مهربان
102- شازده كوچولو
103- خورشيد و فصل‌ها
104- نخودي به ديدن پدرش مي‌رود
105- الياس
106- ايوب
107- خودت را بترسان تا خوابت ببرد
108- دويدم دويدم
109- فيل و فنجان
110- قدقد هر روزت چي شد
111- مرد مقوايي
112- گل پري غنچه پري
113- چگونه از يك فرهنگ لغت استفاده كنيم
114- بچه زمين
115- مرغ افتاد مرد، خروس غصه خورد
116- همه ناز و چهار برادران
117- ترانه‌هاي عاشقانه
118- ابراهيم
119- بازي با انگشت‌ها
120- نخودي و دزدها
121- جوجه من كو
122- غول كوچولو آمده، بترس لولو آمده
123- گل و چاي و خواستگاري
124- چه طوري نيشت بزنم
125- پرنده گفت: به به
126- رنگ و وارنگ از همه رنگ
127- بازي‌هاي پنج انگشت
128- سلام خداي مهربان
129- مثل‌ها و قصه‌هايشان فروردين
130- مثل‌ها و قصه‌هايشان ارديبهشت
131- مثل‌ها و قصه هايشان خرداد
132- پدر و پسر در جزيره دور افتاده
133- پدر و پسر يك شبه پولدار مي‌شوند
134- با چي ببرم، با چي بيارم
135- كاش حرفي بزني
136- ترانه‌هاي نوازش
137- قصه دو لاك‌پشت
138- پينوكيو
139- يك گربه و پنج موش
140- ترانه‌هاي لي‌لي پر
141- پنج انگشت بودند كه... شغل‌ها
142- پنج انگشت بودند كه... مراسم
143- پنج انگشت بودند كه... بازي‌ها
144- پنج انگشت بودند كه... غذاها
145- مثل‌ها و قصه‌هايشان تير
146- مثل‌ها و قصه‌هايشان مرداد
147- مثل‌ها و قصه‌هايشان شهريور
148- ني‌ني، ني‌ني نازه ني‌ني
149- فوت كوزه‌گري
150- چند تا ستاره واي خدا
151- مثل‌ها و قصه‌هايشان مهر
152- مثل‌ها و قصه‌هايشان آبان
153- مثل‌ها و قصه‌هايشان آذر
154- گربه ناز قندي
155- بچه‌ها را دوست دارم
156- ترجمه جزء اول قرآن
157- راز آن درخت
158- بچه‌ها حضرت علي(ع)
.............................
او تا به حال در سمت های زیر به کودکان خدمت کرده است :
مدیربرنامه‌ كودك‌ سیما
مدیر مركز نشریات ‌كانون ‌پرورش ‌فكری ‌كودكان ‌و نوجوانان‌
سردبیر نشریه‌ پویه‌
مدیر مسئول ‌مجله‌های رشد
سردبیر رشد دانش‌آموز
سردبیرسروش‌كودكان‌





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن