واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: راز طالقاني - مصطفي ايزدي
تاريخ معاصر ايران رازهاي فراوان و گوناگوني دارد. يكي از اين رازها پديدهاي بيبديل به نام سيد محمود طالقاني است. اين مرد- كه دوست دارم همه القاب تشريفاتي را از پيش و پس نامش براندازم و تنها ش بنامم- چه كسي بود و چه كرد كه اين همه در سرزمين ما و شايد در ساير بلاد اسلامي، مورد احترام بوده و هست.يك انسان چگونه محبوبيت پيدا ميكند؟ الزامات رسيدن به درجهاي كه قريب به اتفاق كساني كه فردي را ميشناسند، دوستدار و اراتمند او ميشوند، چيست؟
اگر فردي دانشمند و فرهيخته باشد. اگر دانشمندي شجاع و مبارز باشد. اگر مرد شجاع و مبارزي، مخلص و بيريا باشد. اگر دانشمند شجاع و مخلصي، متدين و خداشناس باشد. اگر اين بزرگمرد، پر آوازه و فرهمند باشد. اگر اين انسان سرشناس و نامدار، متواضع و مردمي و بيادعا باشد، بايد چه ناميدش؟ جز سيدمحمود طالقاني؟
اگر اين سيد نستوه را اينگونه كه وصف او آمد، نميشناختيم، اينگونه كه تاريخ زندگياش نشان ميدهد، مردم زمانهاش او را احترام ميكردند و دوست ميداشتند؟ مگر ديگراني نيامدند و رفتند؟ مگر در تاريخ صد ساله اخير دانشمندان بسيار، مبارزان فراوان، مردان بيريا، متدينين بنام و مشاهير بيادعا نداشتيم؟ چرا طالقاني تا اين اندازه نيكنام و عزتمند زيست و رفت؟
چرا طالقاني اينقدر آزادانديش بود؟ انسي كه با قرآن داشت او را به اين مقام رسانده بود؟ آزاد انديشي مقام بسيار والا و بالايي است. خيليها ادعاي آزادانديشي دارند ولي همچنان در پايين پاي اين مقام والا ايستادهاند. سيد محبوب ما، حتي با آناني كه نسبت به اعتقاداتش مساله دار بودند، نيكو و پسنديده برخورد ميكرد. دوست همرزم و همبندش، خاطراتي از چند سال آخر نظام پيشين در زندان و در روزهاي سخت مبارزه نقل ميكند كه بزرگواري اين سيدجليلالقدر را نشان ميدهد. آيتالله منتظري براي علاقمندان به مرحوم طالقاني نقل ميكندكه:
طالقاني يك روستازاده شريف بود كه در هنگامه نهضت مشروطه در ميانه كوههاي البرز در منطقه زيباي طالقان و در فضاي ساده خانه آيتالله سيد ابوالحسن طالقاني پاي بر جهان گذاشت.
اين چند جمله تاريخي كه لحظه اول زندگي سيد محمود را ترسيم ميكند، همه آينده اوست. در بيت روحانيت متولد شده كه به سوي علوم اسلامي و قرآن روي آورده است. همينگونه، مشروطيت و البرز و محيط ساده و زيباي طالقان، مردي را پرورش داد كه تا 70 سال پس از آن، عالم و انقلابي و مقاوم و ساده و خوش برخورد بود.
سيد محمود تا 10 سالگي در روستاي ماند و نزد پدر سياستمدارش شاگردي كرد. مبارزه با استبداد، همانجا بر ذهن و دلش جاي گرفت و راه بزرگي و بزرگواري را به او نشان داد. هنوز دستاوردهاي مجاهدت مشروطهخواهان، با كودتاي رضاخان به محاق استبداد نرفته بود كه خانواده طالقاني در تهران اسباب اقامت فرود آورد و به خدمت خلق خدا در آمد. آن سالها در تهران فاجعه عبور از انقلاب به استبداد، پريشاني مردم، به ويژه آزاديخواهان را فراهم ميساخت و چشمانداز تير و تاري را براي ملت ايران نمودار ميكرد. در چنين شرايطي، جوان بيست ساله گليرد كه 10 سالي در تهران شور انقلابي را با عشق به تحصيل در آميخته بود، راهي حوزه علميه قم شد و به درس آيات عظام: حجت و خوانساري نشست. مدتي هم به نجف رفت و دوباره به قم بازگشت و پس از اخذ اجازه اجتهاد از آيتالله حائري يزدي، به خانواده در تهران پيوست و زندگي پر جنب و جوشي را براي خود تدارك ديد.
سيدمحمود طالقاني ازآن پس، در لباس يك روحاني مجتهد و در قامت يك مبارزه نستوه، روزهاي سختي را كه همه آموزش بود و جهاد و پيشتازي، در پيش گرفت. زندانها رفت و رنجها ديد و مقاومتها كرد. تفسير گفت و آزادگي سرود. در ميانه راه به انقلاب اسلامي رسيدو در جايگاه يكي از رهبران بلند پايه نهضت و مبارزه ايستاد. نظام استبدادي كه سقوط كرد، درس ديگري را آموخت كه هنوز در خاطرهها پا برجاست. قصه تلخ و شيرين آن 50 سال سيد را تاريخها نوشتهاند و اندكي از رازهايش را نگاشتهاند، اما...
***
... اما اين راز همچنان سربه مهر است كه اگر طالقاني با 30 سال عمر ديگر به امروز ميرسيد در چه شرايطي بود؟ امروزه شرايط كاملا متفاوت است، مدعياني چند، علم شعارهاي پيشين را بر افراشتهاند، اما با طالقانيها بيگانهاند. 30 سال از آن روزهاي خوب با طالقاني بودن گذشته است. همانها كه در آن ايام بر سيد سالخورده ايراد ميگرفتند كه چرا دامنه آزادمردي و بزرگواري اسلامي را فراگيرتر از به اصطلاح خوديها گسترده است.
هشدارها و نگرانيهاي مرحوم طالقاني در آغازين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي، چنان بود كه امروز حقانيت آن، بدون هيچ شبه و شكي، ثابت ميشود.
وجدانهاي بيداري كه امروز را و شرايط اجتماعي و فرهنگي و مذهبي امروز را خصوصا در نزد متوليان امور ميبينند و از ديدگاهها و نگاهها و دل مشغوليهاي ابوذر زمان اطلاع دارند، به آساني به تفاوت عمق آن واقفاند. لذا بسيار روشن است كه اگر طالقاني زنده بود، هيچ مقامي، توصيف را همراه شخصيت عظيمالشان او نميكرد. در انتها بايد گفت بدا به حال ما كه آن سيد بزرگوار را در ميان خود نداريم و خوشا به حال او كه امروز نيست تا شرايط همرزمانش را ببيند.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]