واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: دست ها را مقابل مهاجمان به فرهنگ ايران بالا برده ايم
بنفشه محمودي:خود را در ادبيات مديون دكتر «محمدعلي اسلامي ندوشن» مي داند و در سينما به شاگردي «محمدرضا اصلاني» افتخار مي كند.آرمان آرين در سال 82 با نخستين جلد از سه گانه «پارسيان و من» در ادبيات نوجوان ايران ظهور كرد و در حالي كه در آن زمان تنها 22 سال داشت، به زودي به يكي از چهره هاي محبوب ادبيات نوجوان تبديل شد و اين محبوبيت، تا نامزدي او براي جايزه IBBY 2008 ادامه پيدا كرد. تير ماه 87 نخستين جلد از سه گانه جديد او با نام «اشوزدنگهه اسطوره هم اكنون» توسط نشر «موج» روانه بازار كتاب شد و در هفته سوم تير ماه عنوان سومين كتاب پرفروش را از آن خود كرد.
آرين معتقد است اشوزدنگهه يك اثر كاملاً ملي براساس بن مايه هاي ايراني است و شباهتي به فانتزي ها و اسطوره هاي غربي ندارد. او اسطوره هم اكنون ماست.
¦
¦ براي نثر خاطرات اشوزدنگهه كه پيش از آغاز برخي فصول كتاب آمده است، الگويي داشته ايد يا خودتان به اين شيوه رسيده ايد؟
اينها دست نوشته هاي من در 17 سالگي است، در آن زمان كتابي را به نام «خداوند، جهان و انديشه» شروع كردم و 300 بند از اينها را نوشتم كه حس هاي شخصي من در لحظات كاملاً شخصي بود اما اشوزدنگهه به عنوان يك شخصيت آنقدر براي من بزرگ و عزيز است كه كل آن كتاب را به او تقديم كردم و گفتم تو مي تواني از اينها استفاده كني، همه اش مال تو باشد، از اين به بعد هم كتابي با آن عنوان وجود ندارد و فقط «دست نوشته هاي اشوزدنگهه» است كه ان شاء الله به زودي آنها را در سه جلد مجزا با همين عنوان منتشر خواهيم كرد.
¦دست نوشته هاي اشوزدنگهه كه ابتداي برخي فصول آمده در طول شش هزار سال نوشته شده اما تاريخ هاي زير آنها مثلاً «هشتم دي ماه 1282 سال پيش» و «بيست و سوم شهريور ماه 5707 سال پيش» است. چرا تاريخ ها را به اين صورت ذكر كرده ايد؟
اين مساله به گرفتاري بزرگ ما درباره تاريخ ايران برمي گردد. چون تقويم مشتركي وجود ندارد، درگيري بزرگي داشتم. در ابتدا مبنا را بر ميلاد مسيح گذاشته بودم كه فكر مي كردم براي مردم آشناتر باشد. بعد فكر كردم كه خيلي ها نمي توانند اين جمع و تفريق را انجام دهند.بعد خواستم از تاريخ هاي ايران باستان مثل مادي و زرتشتي استفاده كنم اما ديدم جهت دار مي شود. چون من اشوزدنگهه را ساخته ام كه همه جهت گيري ها از بين برود. اينها خط كشي هاي دروغيني بر تاريخ ماست، در حالي كه فكر مي كنم اين تاريخ 6000 ساله، به شدت يكپارچه است و اشوزدنگهه نيز نماد يكپارچگي ايران است.
بنابراين از اين درگيري هاي تاريخي عبور كردم و سال نگارش كتاب را مبدا قرار دادم. البته كار با اين روش يك ايراد مشخص پيدا كرده و آن هم اين است كه انگار اشوزدنگهه همه آنها را همين امسال بازنويسي يا پاكنويس كرده اما من ترجيح مي دهم اين جرم بر گردن من باشد،
¦ در اين كتاب اشاراتي وجود دارد كه شباهت هايي به «هري پاتر» و «ارباب حلقه ها» دارد. مثلاً طريقه صحبت كردن شاه جن ها «چيس وهوش» كه در جاهايي شبيه «دابي» جن هري پاتر است يا توصيف چهره اش كه خواننده را به ياد چهره «گالوم» در ارباب حلقه ها مي اندازد. اين شباهت ها عمدي است؟
هري پاتر اصلاً مرجع من نبوده اما درباره اشاره دوم تان بايد بگويم كه وقتي چيس وهوش را مي نوشتم، حسي از گالوم در من بود اما اين كاملاً فرق مي كند. چون كتاب اشوزدنگهه يك اثر كاملاً ملي براساس بن مايه هاي ايراني است. شما هيچ چيزي در اين كتاب پيدا نمي كنيد كه شباهتي به فانتزي ها و اسطوره هاي غربي داشته باشد. گاهي گفته ام كه شبيه اسپايدرمن، بتمن و سوپرمن است اما منظورم اين نبوده كه شباهت كميك استريپي دارد. آن شخصيت ها، ابرمردهاي امروزي جهان غرب هستند و اشوزدنگهه هم اسطوره هم اكنون ماست. به غير از اين شباهت ظاهري و كلي كه گاهي خودم براي تفهيم بيشتر از آن استفاده كرده ام، هيچ شباهت ديگري با هيچ اثر ديگري ندارد و كاملاً برگرفته از افسانه ها و رسوم فراموش شده يا باقيمانده خود ماست.
در پرانتز بگويم زماني كه فيلم 300 در دنيا پخش شد ما شروع به داد و فرياد كرديم و با اين كار به فروش آن اضافه كرديم و پنجاهمين فيلم پرفروش جهان شد. فيلمي كه اگر حرف نمي زديم و ساكت مي مانديم، به راحتي از يادها مي رفت اما الان نامش در فهرست پرفروش هاي جهان حك شده است؛ فقط به خاطر اينكه ما بلد نبوديم با يك پديده فرهنگي مقابله كنيم. براي مقابله با يك پديده فرهنگي بايد يك اثر فرهنگي را مقابل آن بگذاريم. امثال فيلم 300، كار خودش را مي كند و ما هم هيچ جوابي براي آن نداريم. انگار كه دست هايمان را بالا برده باشيم،
¦فكر مي كنيد كارهاي تخيلي به چه دليل بين نوجوانان پرطرفدار است؟
نياز به تخيل آزاد و باز، رد شدن از سدها، ديدن آرزوها و روياهاي خودشان در آن آثار و نياز به هيجان و سرگرمي كه به خصوص امروز به وسيله بازي هاي كامپيوتري جهت داده مي شود، در اين گرايش تاثير گذار است. امروز بازي هاي كامپيوتري و تلويزيون جايگزين قصه گويي هاي ديروز شده است. پدر و مادرهاي امروز خيلي كم براي بچه هايشان قصه مي گويند و نقش قصه گويي مادربزرگ ها هم كمرنگ شده است. كتاب هايي مثل هري پاتر كه يكباره در سطح جهان با استقبال روبه رو مي شوند، به دليل هيجاني از نوع بازي هاي كامپيوتري، بچه ها را به خود جذب مي كند. اين را از خيلي از بچه ها پرسيدم و جواب مثبت داده اند.
فكر مي كنم كه بعضي كتاب ها - لااقل در بخشي از فصل ها- بازي هاي نوشته شده هستند و اصلاً بحث ادبيات مطرح نيست. بحث پيمودن هيجان و سرگرمي از جنس بازي كامپيوتري است كه شما را با خود به دل يك ماجرا مي برد اما اهداف اخلاقي يا تربيتي يا فرهنگي ندارد. خيلي از كتاب هاي ترسناك سريالي واقعا اينطورند. امروز توجه به كتاب هايي مثل «برادران شيردل» خيلي كم شده است. در صورتي كه چنين فانتزي هايي انسان سازند و پر از عاطفه، اخلاق و تربيت و احساسات خوب انساني هستند اما بچه هاي اين نسل بيشتر به تيپ داستان هايي گرايش دارند كه فقط سر آنها را گرم كند.
در مورد «اشوزدنگهه» اصلاً قصد ايجاد هيجان و سرگرمي و بازي را نداشتم.
¦ يعني حتي جاهايي كه هيجان ايجاد مي كرديد، تنها قصدتان اين نبود؟
هدف اصلي من نبود ولي آن هيجان خودش ايجاد مي شد. فضا كاملاً جوششي بود. من نمي خواستم چنين چيزي را القا كنم. قصد اشوزدنگهه موعظه يا خوشمزه كردن تاريخ هم نيست. اشوزدنگهه مي خواهد مباحث ايران شناسي، تاريخي، فلسفي، ادبي و فانتزي را با هم تلفيق كند.
¦ نامزدي «پارسيان و من» براي جايزه «IBBY» چه اثري در ديده شدن اشوزدنگهه در جامعه كتابخوان داشته است؟
مسلماً بي تاثير نبوده است. آماري در اين زمينه ندارم اما فكر مي كنم اشوزدنگهه به عنوان پله بعدي، پا بر سر «پارسيان و من» گذاشته است. اين تاثير مستقيم است و يقين دارم كه مخاطبان پارسيان و من به سراغ اشوزدنگهه رفته اند كه براي شخص من توفيق بزرگي است و مرا شاد مي كند. مخاطب امروز مي تواند به سراغ خيلي چيزهاي ديگر برود اما وقتي به سراغ اشوزدنگهه مي آيد، اتفاق فرخنده اي افتاده است.
¦ اقبال عمومي و موفقيت اقتصادي پارسيان و من و اشوزدنگهه، در تسريع روند كار شما تاثيري هم گذاشته است يا طبق آن قانون نانوشته كه نويسندگي در ايران حرفه نيست، در زندگي شما هم اثري نداشته؟
من در زمينه هاي مادي گلايه اي ندارم و فكر مي كنم وظيفه معنوي من مقدم بر وظيفه مادي است. البته انكار نمي كنم كه بحث مادي خيلي در روند زندگي و آسودگي خيال تاثيرگذار است. خوشبختانه پرفروش بودن كتاب هايم البته در حدي كه تيراژ و كتابخواني مردم در ايران اجازه مي دهد، تاثير خوبي هم بر زندگي من داشته. مسلم است كه تكاني كه در زندگي «جي. كي. رولينگ» به وجود آمده، براي من اتفاق نيفتاده. اين مساله برمي گردد به اينكه جمع كتاب نخوانان كشور ما بيشتر از انگلستان و اروپاست. بنابراين از مردم خواهش مي كنم براي بهترشدن وضعيت مادي نويسندگان هم كه شده كمي بيشتر كتاب بخوانند،
¦ حرفه اي بودن نويسنده تا چه حد در رشد او موثر است؟
من فكر مي كنم يك نويسنده بايد حرفه اي باشد. سخت است كه آدم بخواهد از راهي امرار معاش كند و از يك راه ديگر فعاليت هنري اش را ادامه بدهد. اما متاسفانه فكر مي كنم 90درصد نويسندگان ما دو شغله باشند.
¦حرفه اي نبودن نويسنده ها چه اثر منفي در رشد ادبيات ما دارد؟
بي هويتي كه امروز در جوانان ما وجود دارد، ريشه در كم كاري اهالي فرهنگ و هنرمندان ما دارد اما اين كم كاري فرهنگي در كتاب نخوان بودن اجتماع ما ريشه دارد. اين يك سيكل ناقص و يك دايره بي پايان است كه مدام در خود مي چرخد اما بالاخره بايد از يك جا بريده شود. نقطه بريده شدن آن هم كتابخوان شدن مردم ماست. وقتي فروش بالا برود، نويسنده ما چند شغله نخواهد بود، وقت بيشتري براي فرهنگ خواهد گذاشت، مطالعه بيشتري خواهد كرد و آثار پربارتري توليد مي كند كه در جامعه تزريق مي شود و جوانان ما ايرانيان واقعي تري خواهند شد.
نهادهاي مربوطه وظايف مشخص و بسيار حساسي برگردن دارند كه خوب از پس آن بر نمي آيند. مثلاً اداره اي كه وظيفه دارد كتاب خوب را به راحتي به دست مردم برساند، طوري عمل مي كند كه به همين سيكل نيمه كاره هم لطمه وارد مي كند.
من تريبوني ندارم. تريبون من كاغذهايم است ولي دوستاني كه تريبون در دست شان است و آمار فرهنگي ارائه مي دهند، خيلي خوب است كه قدمي در خيابان ها بزنند و بي هويتي جوانان ما را كه يك عبارت است، لمس كنند و ببينند كه جوانان ما چطور تحت رسوخ واقعي تمدن غرب و شرق هستند. امروز فقط غرب زدگي مساله ما نيست؛ شرق دورزدگي هم دارد اتفاق مي افتد.
بنابراين مهم نيست كه چه تعداد كتاب چاپ شده وجود دارد، مهم اين است كه چه تعداد از اينها خوانده مي شود و چه تعداد فقط براي پز روشنفكري در كتابخانه هاي مردم قرار مي گيرد. نبايد گول شلوغي نمايشگاه كتاب را بخوريم. خودمان مي دانيم اما مي توانيم سرمان را زير برف كنيم،
¦نام «اشوزدنگهه»، حداقل براي نوجوانان نامانوس و ثقيل است و خيلي ها حتي نمي توانند آن را بخوانند. چه فايده اي دارد كه اسم، تا اين حد ثقيل باشد؟
اين كار كاملاً تعمدي است. من سخت ترين اسم تاريخ ايران باستان را انتخاب كردم، به خاطر اينكه نهيبي بر بدنه بي هويتي هاي ما و نشناختن هاي ماست. فكر مي كنم بايد كمي از خودمان خجالت بكشيم. اين اسم آدم ها را كمي خجالت مي دهد. من خيلي ها را ديده ام كه در برابر كتاب مكث مي كنند و نمي توانند نامش را بخوانند. اين گام اول است كه از بدجنسي نويسنده برمي خيزد،از طرف ديگر مي خواستم يك اسم خاص باشد و ما به ازايي نداشته باشد. اين اسم به جز ارجاعات معدودي در كتاب هاي باستاني، در هيچ جاي ديگري ذكر نشده است. قبول دارم كه سخت است اما مطمئنم اگر چهار دفعه آن را بخوانيد، عادي مي شود و عجيب هم نيست كه اگر روزي ببينيم كسي اسم بچه اش را اشوزدنگهه گذاشته است.
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]