تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1865172909


انديشه - هدف اخلاق سعادت نيست
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: انديشه - هدف اخلاق سعادت نيست
.jpg)
انديشه - هدف اخلاق سعادت نيست
سعيد بابايي: نوشتار حاضر سخنراني شهين اعواني، مدرس و محقق فلسفه و عضو هيات علمي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه است كه با عنوان «فلسفه اخلاق كانت» در محل مركز آموزش سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران ايراد شد. اخلاق كانتي محور بحث درباره آياي اين فيلسوف آلماني بود كه متن آن را از نظر ميگذرانيد:
شهين اعواني:اخلاق كانتي چگونه اخلاقي است؟ كانت شاهد رشد افكار گروههاي بسياري همچون تجربهگرايان، شكاكان و دوآليستها بوده است. وي در اثر اين مشاهدات و تجربيات متوجه شد فلاسفه تا آن زمان بيشتر در حوزه عقل نظري فعاليت ميكردند تا حوزه عقل عملي. اگر اسپينوزا اخلاق خودش را مينويسد توجهاش به جنبه نظري اخلاق است.
كانت هم از حوزه اخلاق نظري آغاز به كار ميكند ولي وقتي كه حوزه نظر را به يك معنا در بنبست ميبيند و نميتواند آنطور كه بايد و شايد مكتب خود را پيش ببرد، به حوزه اخلاق و حكمت عملي وارد ميشود. كانت فكر ميكرد كه در عقل نظري جاهايي هست كه نميتواند مسائل را حل كند. كانت در حوزه عقل نظري ميخواهد جهان را تبيين كرده و نظريه تجربي فلاسفه ماقبل خودش مثل لاك، بركلي و هيوم را رد كند و اين را ثابت كند كه در مواجهه با جهان خارج، فقط جهان بر ما عرضه نميشود، بلكه ما هستيم كه جهان خارج را درك كرده و ميفهيم. يعني اگر انسان نباشد معلوم نيست جهان خارج چه خواهد شد؟ برعكس آنچه كه تجربه گرايان معتقدند جهان خارج بر روي ما اثر ميگذارد و ذهن ما در حقيقت، تصويري از جهان خارج نيست كه بر ما فهمانده ميشود بلكه ما هستيم كه جهان خارج را ميفهميم.
كانت نظر خود را بسط ميدهد. مثلا ميگويد وقتي ما به يك گل سرخ مينگريم اين زيبايي گل سرخ از كجاست؟ آيا فينفسه از گل سرخ است يا اين من هستم كه زيبايي را در گل سرخ ميبينم؟ كانت بر خلاف فلاسفه ماقبل خود ميگويد اين من هستم كه زيبا هستم و زيبا ميبينم. او وقتي اين جمله را ميگويد و همه چيز را به خود متصف ميكند، اعلام ميكند كه جهان خارج وجود دارد ولي فينفسه نميدانم جهان از حيث چه كسي جهان است؟ نميدانم اگر من (انسان) نباشم، فينفسه جهان هست يا نه؟ يعني آن را به پديده و phenomenon تبديل ميكند. ما به آنها نميتوانيم بپردازيم و جهان فيحدذاته براي ما مكشوف نيست و آنچه را كه از جهان خارج در مييابيم پديدارهايي است كه از جهان خارج ميگيريم.
پس چيزهايي هست كه در عقل نظري نميتوانيم به آن بپردازيم. پس به عقل عملي رجوع ميكنيم. كانت در شاخه عقل عملي، حيطه وسيعي را ترسيم ميكند. اخلاقيون قبل از كانت، تجربهگرايان بودند تا رسيدند به اين كه آنچه را كه ما از جهان خارج، از رفتارها، منشها و غيره درمييابيم، همه به صورت اعتباري بر ما عرضه ميشوند. كانت نميخواست اين نظر را بپذيرد. زيرا با اساس مكتب او سازگار نبود. همينطور وي طبق قولي كه داده بود ميخواست مسيحيت و كليسا را عقلاني كند. اخلاق اعتباريِ قبل از خودش براي وي نامفهوم بود و نميتوانست آن را بپذيرد. كانت در مكتب اخلاقي خويش ادعاي تبيين عقلاني داشت و ميخواست بفهمد كه دين با اخلاق چه نسبتي دارد؟ رابطه كليسا با اخلاق چگونه است؟ آيا اخلاق بدون كليسا معنا دارد يا نه؟
كانت در حوزه اخلاق ديني معتقد به اخلاقِ فراديني است نه ديني. بعضي از احكام اخلاقي وجود دارد كه فيحدذاته خوب هستند و خدا هم بر آنها صحه ميگذارد. اگر بخواهيم به زبان متكلمين صحبت كنيم اين طور ميگوييم كه: آيا در حوزه اخلاق، خوب و بد آن چيزي است كه خدا به ما ميگويد؟ يعني اينكه خداوند در تمام اديان به خصوص اديان ابراهيمي اعلام كرده كه اين مورد خوب و اين مورد بد است؟ اين كار را بايد انجام دهي و اين كار را نبايد انجام دهي؟ ما هم به اعتبار اينكه خدا گفته است كه خوب، خوب است آن را انجام ميدهيم. و يا نه؛ خوب و بد فيحدذاته خوب و بد هستند؟ آيا انسان وقتي به منش فكري و عقل خودش رجوع كند، اصولي را ميبيند كه اين اصول ذاتا اخلاقي هستند؟
اگر ما راست ميگوييم صرفا بدين دليل است كه آنهايي هم كه خدا را قبول ندارند به يك سري اصول اخلاقي پايبند هستند كه اين مورد راست و اين مورد دروغ است. كانت معتقد بود اصول اخلاقي فيحدذاته خوب و قائم به ذات هستند. جداي از امر خدا و البته خدا نيز آنها را تاييد كرده است. دين مويد اخلاق است، نه اينكه اخلاق مويد دين.
ميتوان گفت اخلاق اعم است و دين اخص. اينطور نيست كه اخلاق چيزي باشد تابع دين و بگوييم آنچه را كه انسان اخلاق مينامد حتما در يك مكتب خاص و در يك منش و جهانبيني ويژهاي خوب و بد را از همديگر تشخيص دهد. كانت معتقد است اصول اخلاقي خاصي در تمام انسانها فيحدذاته وجود دارند؛ چه ديندار و چه غيرديندار. كانت ادعا ميكند ميتواند اين مطلب را به اثبات رساند.
زندگي فكري و علميكانت به دو قسمت تقسيم ميشود: قبل از نقد و بعد از نقد. ميدانيد كه فلسفه كانت به فلسفه نقادي معروف است. در اين جلسه ما به مبحث قبل از نقد كانت نميپردازيم. چون ارتباط زيادي به اخلاق نداشته و بيشتر در مورد علوم است. وي در درره نقادي ابتدا به نقد عقل نظري ميپردازد، ولي در مورد بعضي از مطالب مجبور است كه اعتراف كند ديگر از آن حد بيشتر نميتواند برود. وي با ذكر بعضي از مطالب ميخواهد ببيند كه در حوزه اخلاق هم آيا چيزي هست كه بر ما مكشوف نباشد؟ آيا چيزي هست كه در آن تسليم دين شويم و احكام آن را بپذيريم؟ آيا چنين چيزي در اخلاق و عقل عملي هم هست؟ اخلاقي كه كانت ميخواهد توصيف و تبيين نمايد، مسلما اخلاق تجربي نيست. به همين دليل كانت مسير خود را از تجربهگرايي جدا ميكند. كانت اظهار ميكند آنچه را فلاسفه تا امروز اخلاق ميدانند و مينامند در واقع آن را با سعادت يكي ميدانند. آنها اظهار كردهاند انسان، اخلاقي و سعادتگرا است. انسان يا به دنبال نفع اخلاقي است يا به دنبال سعادت. وقتي هم كه ميخواهند تبيين اخلاقي به دست دهند غايت را سعادت در نظر ميگيرند و ميگويند انسان ميخواهد سعادتمند شود. براي همين سعي ميكند اخلاقي باشد.
يكي از اصول اساسي اخلاق از رواقيون تا تجربهگرايان، سعادتگرايي است. كانت معتقد است اصل سعادت نميتواند هدف اصلي اخلاق باشد. زيرا سعادت نزد انسانها متفاوت است. هر انساني سعادت خويش را به نوع خاصي تفسير و معرفي ميكند. آيا در اين صورت بايد بگوييم كه هر كس اخلاق خودش را از ديگران جدا كند؟ آيا ما ميتوانيم به يك نقطه مشترك برسيم و همه معتقد شويم كه اين يك اصل اخلاقي است و اگر ميخواهيم سعادتمند شويم بايد اين اصل را رعايت كنيم؟ اگر از نقطه نظرات مختلف به اين قضيه بنگريم در مييابيم بايد اصلي باشد كه آن را پايه و اساس و اصل اوليه اخلاق قلمداد كنيم. كانت معتقد است آنچه را كه تا به حال سعادت ناميدهايم، يا خير اعلي و يا سعادت ديني، تعاريف مطلقي نبوده بلكه نسبياند و همه آنها به نوعي جهان را براي ما توصيف كرده و ما رفتارمان را بر اساس آن تطبيق دادهايم. سپس فكر ميكنيم در اين جريان و روند، سعادتمند ميشويم. در صورتي كه هيچ وقت سعادت مطلقي براي انسان نبوده و وجود نخواهد داشت. از اينرو اخلاق را چگونه ميتوان تعبير و تفسير كرد؟ اولين نكتهاي كه كانت مورد توجه قرار ميدهد اين است كه چون اخلاق تجربي نيست پس مابعدالطبيعه است. از نظر كانت مابعدالطبيعه چيزي است كه وراي نظر بوده و از طبيعت اخذ نشده باشد. در اينجا كانت مفهوم «اراده نيك» را مطرح ميكند. كانت ميگويد اراده نيك همان خواست خوب است. شرط لازم شايستگي سعادت همين اراده نيك است. ما بايد تصميم بگيريم كه ميخواهيم نسبت به اخلاق، موضعي اتخاذ كنيم كه اين موضع از منش و فكر انسان، قدري فراتر رود و جمع را به جاي خودمان در نظر بگيريم و نه سعادت فرد و نه سعادت جمع را در نظر بگيريم. بلكه ابتدا اراده كنيم و بخواهيم اخلاق را به معني يك مكتب انساني و عقلاني توجيه كنيم. وي سپس اظهار ميكند حيطه اين اخلاق كجاست؟ كانت ميگويد اگر فلسفه را كوششي براي روشن كردن كليات بدانيم در اين صورت بايد از كل به جزء حركت كرد. اولين پرسشي كه در حوزه عقل عملي مطرح ميشود اين است كه فلسفه چه ارتباطي با اخلاق دارد؟ آيا آنچه را كه من ميگويم فلسفه است يا اخلاق؟ كانت معتقد است اين فلسفه اخلاق است نه اخلاق محض و صرف و نه فلسفه محض. چنين فلسفهاي در اخلاق پرسشهاي بنياديني را مطرح ميكند.
كانت 4 سوال معروف را مطرح ميكند كه عبارتند از:
1) من چه چيزي را ميتوانم بشناسم؟ يعني انديشه و فاعل شناسا ميتواند علم داشته باشد؟ مثلا وقتي من يك شيء را ميبينم تا چه حدي ميتوانم آن را بشناسم؟ اگر بگويم شي تصويري در ذهن من است، به قول كانت اگر عينك دودي روي چشم من باشد، من شيء را طور ديگري خواهم ديد؟ از كجا معلوم ميشود كه عينك دودي از ابتدا روي چشمانم نبوده است؟ بعضي چيزها مانند يك نوشته، يك معنا را براي ما تداعي ميكنند و بعضي چيزها مثل يك شي، يك نقش را براي ما تداعي ميكنند. در واقع فهم ما نسبت به چيزهاي مختلف فرق ميكند. انسان تا كجا ميتواند علم داشته باشد؟ انسان موجودي است محدود و قواي شناسايي او هم محدودتر. با همه محدوديتهايي كه در اطراف انسان وجود دارد چگونه ميتوان جهاني به اين وسعت را شناخت؟ به طور خلاصه ارتباط انسان با پديدههاي اطراف تا چه حد است؟
2) من چه بايد بكنم؟ من عمل ميكنم، زيرا چيزي را ميخواهم براي اينكه زنده بمانم، براي اينكه چيزي براي من خوشايند و يا به سود من است. همه فعاليتهايي كه انسان انجام ميدهد كداميك از اين اهداف را تحتتاثير قرار ميدهد؟ حال بعد از اين چه؟ ما چقدر ميتوانيم اعمالمان را طبقهبندي كنيم؟ آيا زندگي، خوشي يا سودمندي به خودي خود ارزشمند هستند؟ كانت ميگويد من در جستوجوي معنا و غايتي هستم كه به كل معني ميبخشد. من سود فردي و زندگي شخصي را در نظر نميگيرم. من در پي معني زندگي خودم نيستم، بلكه ميخواهم كل زندگي و كل اخلاق را معني كنم. آيا انسان، بدون غايت ميتواند اين كار را انجام دهد؟ و آيا ميتوان بدون هدف اين سوال را مطرح كرد؟ آيا اراده نيك من نامشروط است يا شروط مختلف و لايههاي گوناگوني دارد كه من در عمل با آن مواجه ميشوم؟ كسي به من نميگويد كه اين يا آن كار را انجام بده و تمام اعمالام شرطي نيست. بعضي از كارها را به طور مطلق انجام ميدهم. مثلا اگر من راست ميگويم ميدانم كه راستي خوب است و اگر دروغ ميگويم ميدانم كه دروغ ميگويم و آن بد است. حتي اگر سعادت من در آن باشد، يك كار غيراخلاقي انجام دادهام. من اين موضوع را فيحدذاته درك كرده و ميفهمم، ولي ديگران ممكن است مطلع نباشند. كانت ميگويد آيا غايت انسان و انسانيت او تعريفي براي كل اخلاق دارد؟
3) به چه چيزي ميتوانم اميدوار باشم؟ نتيجه كرداري كه هماهنگ با قانون نامشروط باشد به هيچرو با سعادتي كه من طالب آن هستم مطابقت ندارد. نتيجه كرداري كه مطابق با قانون نامشروط است به هيچرو با سعادتي كه ميخواهم تطبيق ندارد. جهان بهرغم تمام نظم آن سرشار از بينظمي است. يعني جهان نسبت به اراده من، بينظم است. چرا آنچه را كه ميخواهم هميشه در اختيارم نيست؟ كانت معتقد است جهان فيحدذاته نظم دارد ولي وقتي من خود را مقابل جهان ميبينم، اراده من با توجه به شروط مختلفي تحقق مييابد و هرچه كه بخواهم نميتوانم به دست بياورم. پس به چه چيزي ميتوانم اميدوار باشم؟ يگانگي كه ميان هستي و معرفت من ايجاد ميشود به چه صورت معنا ميشود؟ آيا هر چه را كه بخواهم، ميتوانم نسبت به آن معرفت و شناخت بدست بياورم يا اينكه آن هم محدود است؟ پس به چه چيزي ميتوانم اميدوار و دلگرم باشم؟
4) انسان چيست؟ البته انساني كه متشكل از عقل عملي و عقل نظري است. سه سوال قبلي در سوال چهارم نهفته و مستتر است. اينكه چه چيزي را بايد بشناسيم، چه بايد بكنيم و به چه چيزي اميدوار باشيم. در هر سه سوال قبلي، انسان به عنوان اصل و شالوده سوال چهارم مطرح است.
ما ابتدا خودمان را فراموش ميكنيم، سپس ميخواهيم جهان را شناخته و رفتارمان را بر آن منطبق كنيم. در حالي كه سوال مهم در اينجا اين است كه من چه هستم؟ در مثالهاي قبلي، مثالها شامل محيط پيراموني ما بود. حال خودمان چه هستيم؟ كانت ميگويد پرسش چهارم دربردارنده سه پرسش مشخص است. بدين معني كه نه با خدا، نه با بودن، نه جهان، نه موضوع شناسايي و نه فاعل شناسا هيچ يك از آنها بدون انسان معني ندارد. يعني آيا شما ميتوانيد جهاني را تصور كنيد كه خدا باشد، عالم باشد ولي انسان در آن وجود نداشته باشد؟ اين ما انسانها هستيم كه همه اين موارد را بيان ميكنيم. اگر ما نباشيم چگونه ميفهميم كه ارتباط خدا با جهان چگونه است؟ چگونه نظم جهان را درك ميكنيم؟ حال سوال اين است كه چرا ما دنبال غيرخود هستيم و چرا خود انسان را تعريف نميكنيم؟ اگر قرار باشد دانشي را كه انسان بدان نيازمند است بررسي كنيم، همين دانشي است كه ميگويد انسان چيست؟ اگر توانستيم انسان را تعريف كنيم، همين تعريف به ما ميگويد كه به چه چيز اميدوار باشم و چه چيزي را ميتوانم شناسايي كنم.
كانت نظرات اخلاقياش را در كتابهاي مختلفي بيان كرده است. از كانت كتابي در مورد اصول اخلاق با نام «مباني مابعدالطبيعه اخلاق» ترجمه شده كه شامل درسهاي فلسفه اخلاق است. بعد از فوت كانت، يادداشتهاي او را كه به صورت مكتوب در كلاس اخلاق ارائه ميكرد، به صورت كتابي با اين عنوان به چاپ رساندند. از ديگر كتابهاي او «بنياد فلسفه اخلاق» است. وي مقالات متعددي در مورد اخلاق به رشته تحرير در آورده بود. آنچه كه كانت را واجد اهميت دو چندان نموده مطالعات او در حوزه فلسفه اخلاق است. كانت زمان خود را خوب دريافت كرده بود. كانت هنوز هم در آلمان به خاطر انضباط اخلاقياش معروف است. او را ميتوان فيلسوف رفتاري ناميد. همانطور كه ميدانيم در جهان مفهوم نظم آلماني بخاطر تاييد افكار اين فيلسوف در جامعه خودش است. در كشور آلمان همه چيز سر وقت انجام ميشود و نظم كانتي در همه جاي اين كشور به چشم ميخورد. آلماني ها، به وقت بودن و منظم بودن را كمال اخلاقي ميدانند.
ما درحوزه نظري، اخلاق را بسيار وسيع در نظر گرفته و بسيار دقيق به آن توجه ميكنيم و كتابهاي فراواني هم در موردش مينويسيم. ولي درحوزه عمل اين طور نيستيم. كانت از جمله فيلسوفاني است كه آراي خود را ابتدا در حوزه عملي اخلاق و بعد در حوزه نظري اخلاق پياده كرده است. كانت ميخواهد به ما نشان دهد و بفهماند كه آيا ميتوان با توجه به بينشهاي فكري مختلف به يك اصل مشترك رسيد كه به لحاظ اخلاقي، همه به آن معتقد باشيم يا نه؟ كانت ميگويد كارش بر اساس احساس نبوده و احساس در آن دخالت ندارد. كانت معتقد است اگر عقل در حوزه اخلاق در امور وارد شود، عواطف را به دنبال خود دارد ولي عواطف نميتوانند عقل را به دنبال خود داشته باشند.
كانت ميپرسد قواعد تربيت و قوانين حكومتي چقدر ميتوانند مبناي اخلاقي براي انسان ايجاد كنند؟ آيا انسان ميتواند هر قانوني را كه از بيرون بر وي اعمال ميشود بپذيرد؟ كانت اين نظر را رد كرده و ميگويد در اين حالت فرار از قانون براي انسان آسان و سهل ميشود. اگر انسان ترس از قانون داشته باشد و در اثر اين ترس عملي اخلاقي مرتكب شود، به محض برداشته شدن فشار قانون، فرار انسان از قانون راحت و آسان ميشود. پس قوانين اخلاقي نميتوانند از بيرون بر انسان اعمال شود. كانت ميگويد من به دنبال قانوني هستم كه از درون به آن معتقد باشم. ابتدا بايد آن را بپذيرم، بعد به آن عمل كنم. قانون اخلاقي كانت اعم از اينكه شامل دين، نظام اجتماعي، قرارداد اجتماعي و يا حكومت باشد، نميتواند از بيرون وارد شود. دين براي انسان بايدها و نبايدها را به ارمغان گذاشته است. از طرف ديگر در صورت عدمانجام بعضي كارها، پاداشهايي را هم قرار داده است كه اين مورد مدنظر كانت نيست.
دوشنبه 18 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]
-
گوناگون
پربازدیدترینها