واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سلامت-خدا کند شما از آن خانوادههايي نباشيد که همه اعضايش با هم قهرند و اگر مجبور شوند در مجلسي دور هم جمع شوند هر کسي گوشهاي را انتخاب ميکند و ثانيهشماري ميکند که مجلس تمام شود؛ اما به هر حال اگر در خانواده شما، دو نفر با هم قهرند و کدورتي به دل دارند، قطعا شما هم که با هر دوي آنها رفت و آمد داريد، در عذاب خواهيد بود. ايام عيد که ميرسد، گروه اول آمار ميگيرند که مبادا طرف مقابل در منزل شما باشد و آنها با هم روبهرو شوند. گاهي دلتان ميگيرد که مگر ما چند روز ديگر زندهايم ياچند بهار ديگر زمان داريم که آن را به قهر و جدايي سپري کنيم؟ تصميم ميگيريد آن دو نفر را آشتي بدهيد اما ناگهان اين در ذهن شما جرقه ميزند که: «مبادا از دستم ناراحت شوند و روابطشان خرابتر شود؟!» ... اگر شما هم مثل يکي از دوستان من، اکرم، قصد داريد توي اين عيد مراسم آشتيکنان راه بيندازيد، آماده شويد تا سري به بدريسادات بهرامي بزنيم و راه و چاه اين کار را از او بپرسيم. اکرم، سه خاله و دو دايي دارد. مادرش با خالههايش قهر است و از قهرشان بيش از سه سال و نيم ميگذرد. از وقتي مادربزرگش به رحمت خدا رفته انگار کانون گرم خانواده و صميميتهايشان هم مرده. اکرم 35 ساله است، داستان زندگياش را از زبان خود او بشنويد: قصه از کجا شروع شد؟ سه سال پيش عروسي کردم. با اينکه دو تا خاله خوب داشتم اما تا زمزمه کردم که آيا ميتوانم دعوتشان کنم يا نه، مادرم اخم درهم کشيد و گفت: «چرا که نه، اما من توي عروسيات پا نميگذارم.» دايم جاي خالي آنها را حس ميکردم، به خصوص دخترخاله و پسرخالههايم که از کودکي با هم بزرگ شده بوديم. آنها هم به خاطر مادرهايشان حق ندارند با من يا مادرم تماس بگيرند. مدتي بعد باخبر شدم، دخترخالهام باردار است و تا چند وقت ديگر زايمان ميکند. يواشکي به بيمارستان رفتم اما نه تنها آنها تحويلم نگرفتند بلکه مادرم نيز وقتي فهميد تا يک هفته رابطهمان شکرآب بود. باور کنيد موضوع قهر آنها به حدي خندهدار است که خودشان هم نميدانند، دقيقا چيست. شايد سوءتفاهمي ساده، بدگماني، چه ميدانم، اما من خسته شدهام! خاله بزرگم 60 ساله است و بيماري قلبي دارد؛ نميدانم اگر خداي نکرده اتفاقي بيفتد مادرم چه طور خودش را به خاطر اين سالهاي دوري خواهد بخشيد. من کوچکتر از آن هستم و نميدانم آيا حق دارم يادشان بدهم که گذشت کنند يا نه. هر سال عيد دلم ميخواهد بگويم به جاي خانه تکاني، قلبهايشان را از کينه بتکانند و تمامش کنند. اما نميدانم چطور از ايام عيد به عنوان بهانه آشتي استفاده کنم. اکرم: ميدانيد خانم دکتر، من نميدانم همه اين حرفهاي پرمهر را چه طور به خالهها يا مادرم بگويم؟ به نظر شما ميتوانم با کمک يک بزرگتر و روبهرو کردن آنها، بخواهم با هم آشتي کنند؟ بله، به عقيده من براي پايان چنين کدورتها و قهرهايي بين خواهر و برادرها و يا دوستان، يک نقطه شروع لازم است. گاهي خودشان خجالت ميکشند يا حس ميکنند که نبايد غرور خودشان را بشکنند و پيشقدم شوند و بنابراين اگر يک تسهيلگر در اين ميان باشد بسيار کمککننده است ولي نکات مهمي وجود دارد که افراد آشتيدهنده و بهخصوص دو طرف دعوا و قهر بايد بدانند. اول اينکه شما فقط بايد در مکاني مناسب، مثلا در يک مراسم ديدار عيد، قراري ترتيب بدهيد و زمينه دور ريختن عواطف منفي آنها را فراهم کنيد و حتما لحظات خوبي که آنها با هم داشتند و به دست فراموشي سپرده شده را يادآوري کنيد. تعريف کنيد که اين دو خواهر در فلان موقعيتهاي خاص که شما کوچک بوديد يا نوجوان بوديد چه طور عاشقانه در کنار هم بودند، چه روزگار خوشي داشتند، چه قدر مادر و پدرشان به آنها توصيه ميکردند فداکار و صادق باشند و از اين قبيل صحبتها. سپس همانطور که مرسوم است مراسم روبوسي برگزار شود. معمولا در اين مرحله ديگران ميگويند هر چه بوده را فراموش کنيد و کينهها را به دور بيندازيد ولي اشکال کار در همينجاست. قدمهاي بعدي اين آشتي را بايد خود دو نفر بردارند و در موقعيتي مناسب ريشهها و عواملي که باعث شد تا رابطهشان به قهر برسد بررسي کنند. جستجو کنند که چه اتفاقي افتاد که در اين سيکل معيوب افتادند و چرا همه لحظات خوب قبل فراموششان شد. در اين حل و فصل بايد فقط طرفين قهر حضور داشته باشند و اگر در همان مجلس و در حضور ديگران اين حرفها زده شود، اغلب اوقات اوضاع بدتر ميشود چون ديگران هم نظرات مختلفي ميدهند و مثلا ميگويند: «راست ميگه، تو بزرگتر بودي و نبايد چنين و چنان ميکردي!» پس قدم دوم بعد از آن مهماني آشتي دادن و مرور لحظات خوب که سالها براي شکلگيري آن رابطه اعتبار و سرمايه صرف شده بوده و حالا يک دفعه فراموش شده و خاک خورده است، ميباشد. بايد دو خواهر قراري دو نفره بگذارند و در آن گفتگوي صميمانه، وقتي حالشان خوب است، سر صحبت را باز کنند و کشف کنند چرا دچار اين سوءتفاهم شدند. اکرم: ولي خانم دکتر! اين طوري دوباره دعوايشان ميشود. اين ريشهيابي به چه دردي ميخورد؟ البته چون از موضوعات تلخ حرف ميزنند ممکن است حتي حال خوبشان هم به بدي تبديل شود اما ما توصيه ميکنيم اين صحبت کردن تا آنجايي پيش رود که در حد آستانه تحملشان باشد. اگر يکي متوجه شد امکان دارد کنترل خود را از دست بدهد بايد مثلا بگويد خب براي اين دفعه بس است. من يک چاي بياورم و خلاصه سوژه را عوض کنند و توقف و ادامه بحث به جلسه بعد موکول شود. درست است که پروسه مرور و زنده کردن ماجراهاي دردآور گذشته غمگين و تلخ است اما بايد حتما به آن پرداخته شود تا اولا آن دردها يا سوءتفاهمها با توضيح منطقي التيام يابد و در دل شما عقده نشود و دوم اينکه راهي پيدا کنيد که آن اشتباه در آينده تکرار نشود و يک بحران و تنش جديد درست نکند. مثلا من به شما ميگويم، تا شنيدم شما نزد خانم فلاني از من بدگويي کردي ناراحت شدم. نتوانستم خشمم را کنترل کنم و فکر کردم بهتر بود سوءتفاهمات را با خودم مطرح ميکردي تا اينکه گله مرا نزد او بگويي. او نه فقط اعتبار مرا در محل کارم زير سوال برد بلکه هرچه خودش دوست داشت بگويد از قول تو گفت و آبرويم را ريخت. از اين به بعد هر نقطه تاريکي در حرف و رفتارم ديدي از خودم بپرس. يا علتش را ميگويم يا توضيح ميدهم که سوءتفاهم نشود. من و تو دوست هستيم. اگر مشکلمان را با هم حل نکنيم، ديگراني که سودجو هستند، هيزم در آتش ما ميريزند. پس بيا ديگر نگذاريم هيچ حرفي بين ما در هالهاي از ابهام بماند. حرف آخر ايام عيد فرصت خيلي خوبي است که به بهانه اين جشن باستاني که بيانگر هويت ما ايرانيهاست، عواطف منفي را از خود دور کنيم و مثل درختان و زمين با بهار، دوباره نو شويم. عيد ما و تحويل سال نو با خودش پيامهاي زيادي دارد که اگر کمي دقت کنيم متوجه آنها ميشويم. همين ديد و بازديدها ميتواند زمينه رفع کدورتهاي سال قبل باشد. ميتواند بهانه تجديد ديدار باشد. بهانهاي براي اينکه به خاطر خودمان و نه به خاطر ديگران، کينهها و خشمها را دور بريزيم تا سال توام با آرامشي را شروع کنيم. گاهي وقتها که با طرفين دعوا يا قهر صحبت ميکنيد متوجه ميشويد آنها، طرف مقابل را مستحق اين بخشش نميدانند و حاضر به آشتي کردن نيستند. نکته همين جاست که آنها نميدانند بايد به خاطر خودشان و براي اينکه عواطف منفي را از خود دور کنند تن به آشتي بدهند. بايد با خود بگويند حيف است که سلامت روح و جسم خودم را با انباشته کردن تلخي اين خشم و کينه به خطر بيندازم. ممکن است آن آدم به نقطه استحقاق از نظر شما نرسيده باشد اما خود شما آيا استحقاق مصون ماندن از آسيبهاي رواني را نداريد؟! گذشته از همه اين حرفها بايد يادمان باشد همين آدمي که الان مورد غضب و قهر ماست قبلا با ما لحظههاي خوبي هم داشته، لحظات نابي که پر از فداکاري، مهرباني و صداقت بوده است. نبايد تلخي يک سوءتفاهم يا حتي يک اشتباه باعث شود روي همه آن لحظات زيبا چشم ببنديم. اين بيانصافي است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 419]