واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: چالش هاي فرهنگي ورزش و شكست المپيك
سعيد فائقي: ايراني جماعت از ديرباز اسطوره ساز بوده و در همه ادوار گذشته اسطوره زمان خود را خلق كرده و همين امر موجب شده قهرمانان در كنار آيين ها و نمادها و ارزش ها از پايه ها و ستون هاي فرهنگي اين مرز و بوم قرار گيرند و به همين علت پهلواني ريشه در تاريخ ما دارد و همواره سرنوشت جامعه ما با سرنوشت پهلوانان گره خورده و همواره با آنها و خاطرات آنها زندگي مي كنيم و اين علاقه مندي يا بهتر بگوييم عشق به اسطوره موجب شده هر گاه ناكامي داشته ايم روان جامعه به درد آمده و جامعه ايراني دچار افسردگي شده و همين امر شرايطي فراهم آورده است كه مديران و مسوولان ارشد كشور هر آنگاه كه رويداد بزرگي در عرصه قهرماني صورت مي گيرد، از اين عشق و علاقه نهايت استفاده را بكنند و در سال هاي اخير به نوعي سرنوشت خود را به سرنوشت قهرماني ها گره زده اند.
هنگام برگزاري انتخابات ها عملكرد و امضا و... قهرمانان زينت بخش پوسترها و تراكت ها و... تبليغاتي مي شود و هر گروه و دسته و حزبي تمام تلاش خود را جذب قهرمانان براي تبليغ به كار مي گيرد و چون قهرمانان مورد قبول مردمند، براي رونق انتخابات اين عزيزان در تيررس احزاب و گروه ها و دسته ها قرار مي گيرند. به همين دليل حزب و گروه و دسته حاكم تلاش در استفاده بيشتر از اين موضوع دارد و به اين علت در گزارش هاي مسوولان اجرايي ورزش و قهرماني يكي از پارامترهاي مهم تلقي مي شود و در كنار آن جامعه رسانه بسيار قدرتمندي در اين حوزه به دليل مردمي بودن آن و نيز علاقه مندي سياستمداران و كارگزاران اجرايي شكل گرفته است. از آنجايي كه قرار نيست در حوزه فرهنگ - كه اتفاقاً ورزش هم در آن حوزه قرار دارد- يك مهندسي تمام عيار صورت گيرد و ارزش ها و آيين ها و نمادهاي مثبت نهادينه شوند و البته جامعه به لحاظ قهرماني در جايگاه اصيل فرهنگي خود قرار گيرد، مسائل معروضه در بالا چالش هاي جدي فرهنگي را موجب مي شود كه هنگام ناكامي و شكست علائم آن بروز مي كند و جامعه دچار آسيب جدي مي شود و تازه در اين زمان فرار از زيربار شكست و آثار ناشي از آن شروع مي شود و هر كسي به نوعي به فكر تبرئه كردن خود مي افتد «و كي بود كي بود؟ من نبودم» مي شود اصل. و فراموش مي كنيم كه چرا چنين شده و تا زماني كه در اين امر غور نكنيم و ريشه يابي نشود وضع به همين منوال خواهد بود. اميدوارم بتوانم در سرفصل هاي كلي مشكلات را معروض بدارم.
الف- چالش رويا: اعتقاد به اسطوره، ما ايرانيان را به رويا مي برد. اين امر همه ما را شامل مي شود از جمله در مورد ورزش. اگر يكي، دو ماه قبل از شروع بازي هاي المپيك دچار درشت نمايي شده بوديم، از همين چالش نشأت مي گيرد. مخصوصاً بعد از بازي هاي آسيايي قطر ما دچار غلو شديم و شعارهايمان تا حد كسب مقام سومي آسيا ارتقا پيدا كرد. ملاحظه بفرماييد سال هاست همه عادت كرده ايم حرف خوب زياد مي زنيم و بيشتر در آرمان هايمان غوطه وريم.
در دنياي برنامه ريزي از آرمان هدف مي سازند، از هدف به ماموريت ها مي پردازند و سياست اجرايي را مشخص مي كنند و منشور تدارك مي بينند و نهايتاً برنامه كوتاه يا ميانه يا بلندمدت را مدنظر قرار مي دهند و به اجرا مي پردازند. اما ما چون رويايي هستيم، فقط در آرمان متوقف مي مانيم و اگر امروز در المپيك نتيجه نگرفته ايم، ريشه در همين امر دارد و مسوولان ارشد ورزش كشور در خيالات و آرزوهايشان بودند و براي كسب نتيجه كمتر به امور ديگر پرداخته اند و متاسفانه شد آنچه نبايد مي شد.
ب- چالش احساس: ورزش در حوزه احساس قرار دارد و توليد احساس مي كند و ما ايرانيان كه انسان هايي احساسي هستيم، توليد احساس توسط ورزش، احساسات ما را تشديد مي كند. باز مديران هم مستثني از اين امر نيستند و احساس توليدشده در ورزش آنها را به شدت تحت تاثير قرار مي دهد و موجب مي شود احساسي عمل كنند و غفلت كنند از اينكه قهرمانان براي اخذ نتيجه نياز دارند در تعادل سه سطحي قرار گيرند و جسم و خرد و روان شان بايد در شرايط مسابقه قرار گيرد. احساسي شدن مديران به لايه هاي پايين سرايت مي كند و تعادل سه سطحي را بر هم مي زند يعني در حقيقت در بعضي موارد مديران ناخواسته مبادرت به اعمالي مي كنند كه با دست خود اخذ نتيجه را با چالش مواجه مي سازند. حوزه ورزش در حوزه شهرت است و شهرت تيغ دولبه اي است كه هم محبوبيت به همراه دارد و هم منفوريت. ما در خيلي موارد به خاطر شهرت ورزشي اعمالي را انجام مي دهيم كه منجر به نفرت مي شود.
حوزه رسانه اي ورزش حوزه قدرتمندي است و مديران ورزش در معرض دائمي حوزه رسانه اند و براي تحريك احساس با رسانه هم احساسي برخورد مي كنند و خود اين برخورد احساسي به جامعه تزريق مي شود و به تدريج اثرات خود را بر جا مي گذارد و چون به اوج مي رسد، همراه با مشهوريت، منفوريت را تزريق مي كند و در نتيجه ناكارآمدي به سرعت خود را نشان مي دهد. شايد در ساير حوزه ها اينچنين به سرعت مديران تخريب نشوند. مثلي در ورزش است كه مي گويند مديريت در ورزش عبور از لوله بخاري است؛ سفيد وارد مي شوي و سياه خارج مي شوي. اگر قدري منصف باشيم، بايد اذعان كنيم كه ارزيابي عملكرد مديران در حوزه ورزش هم احساسي است.
ج- چالش عقل: چالش احساس و رويا عقلانيت را به حداقل كاهش مي دهد و ورزش پديده مدرن و زاييده جهان صنعتي است. امروز نمي توان با ديدگاه سنتي ورزش را اداره كرد. اگر به چارت تشكيلاتي و ساختار سازمان ورزش ما دقت شود، ملاحظه خواهد شد كه به طور سنتي اداره مي شود و عقل جمعي در آن كمتر به كار گرفته شده و مي شود. حرفه اي گري در پايين ترين سطح و لايه قرار دارد يا به عبارت جامع تر اصلاً جامعه ما طبقه توليد ندارد كه لايه ورزش در درون آن طبقه شكل گرفته باشد. اگر صاحبان رتبه در المپيك پكن را نگاه كنيم، در رديف يك تا 20 صاحبان سكو و مدال به جز يكي، دو مورد استثنا، كشورهاي توسعه يافته و صنعتي را ملاحظه خواهيم كرد. ما تا زماني كه از توسعه نيافتگي رنج مي بريم، نبايد انتظار داشته باشيم كه ورزش ما در اوج باشد. حجم كوچك اقتصاد ما توان حرفه اي شدن در ورزش را ندارد و به همين علت هستي ورزش را در دولت جست وجو مي كنيم. گرچه در سال هاي اخير با تدوين برنامه جامع و راهبردي در ورزش گام اول را برداشته ايم اما متاسفانه مديران سنتي طرح را به محاق فراموشي سپردند و با بازگشت به عقب خواستند دوباره ورزش را با عقل فردي اداره كنند. در دنياي فوتبال اين امر برتابيده نشد و منجر به محروميت فوتبال ما شد و ناچار مدرنيته و عقل جمعي را پذيرفتيم اما اتفاقاً همين موجب تضعيف مديريت كميته ملي المپيك ما شد چرا كه دبيركل ما رئيس فدراسيون هم شد. هر اندازه ما در اين بخش غور كنيم، بيشتر نقاط ضعف ما نمايان خواهد شد. از سوي ديگر از سال 1948 كه در المپيك پكن حضور پيدا كرده ايم، كمتر در جهت مدرن كردن مديريت گام برداشته ايم. گرچه كلاس هاي مديريت سوليداريتي را در سطوح مختلف برگزار كرده ايم، اما هيچ گاه نحوه مديريت مان را با مديريت المپيك هماهنگ نكرده ايم. فقط در دوره اي در زمان رياست جناب مهندس هاشمي طبا اين اتفاق به وقوع پيوست كه تحمل نكرديم و با كنار زدن ايشان سمت و موقعيت خود را هم از دست داديم.
د- چالش علم و زمان: ورزش پديده اي فراعلمي است و حداقل نگاه علمي به ورزش داشتن متدولوژي براي مديريت زمان است به لحاظ فرهنگي. ما هيچ فرصتي را براي زمان سوزي از دست نمي دهيم و باز به لحاظ فرهنگي روش علمي را كمتر به كار گرفته ايم، علي الخصوص در ورزش. و بدتر از همه اينكه نيازهايمان به علم در ورزش تعريف نشده است. با اينكه طرح جامع ورزش را تدوين كرده ايم ولي نقشه علمي جامع ورزش خود را فراموش كرده ايم. عادت كرده ايم زمان را از دست بدهيم. امروز همه به نقد نتيجه المپيك نشسته ايم اما دو ماه ديگر همه چيز به دست فراموشي سپرده خواهد شد و باز تا چهار سال ديگر در همين نقطه توقف خواهيم كرد.
اينكه عرض مي كنم مديريت علمي را كمتر به كار مي بريم، ملاحظه بفرماييد ميزان تحصيلات علمي روساي فدراسيون هاي كشتي ورزش اول كشور و مدال آورترين ورزش المپيك ما در 30 سال گذشته ميانگين از ديپلم بالاتر نرفته است. اين امر را به سطوح تخصصي پايين تر هم اگر اشاعه دهيم، وضع بسيار بدتر خواهد بود. مستندات كتابخانه اي، تطبيقي، آماري و... را در مجموعه ورزش مان يا نداريم يا كمتر داريم. اگر دنياي امروز مديريت هوشمند را در ورزش به كار گرفته است، ما اهميتي به تخصص در ورزش نمي دهيم. براي مثال اين حقير چهار سال رئيس فدراسيون وزنه برداري بودم و هشت سال معاون ورزشي سازمان تربيت بدني و تحصيلاتم مهندسي مكانيك بوده است و بعد از 12 سال تجربه تازه ياد گرفته بودم كه بايد با ورزش خداحافظي مي كردم. امروز وضع بسيار بدتر از آن روز است و مديريت دست كساني است كه بيگانه تر از دوران ما با ورزش هستند.دفتر ملي مديريت و توسعه ورزش كشور داريم، سال هاست مدارس عالي ورزش و دانشكده هاي ورزشي تا سطح درجه دكترا در كشورمان است اما چرخه ارتباطي مناسبي بين سطوح اجرايي و علمي وجود ندارد. و سخن خلاصه كنيم؛ تا اين چالش ها وجود دارند و تا مديريت كم كارآمد در ورزش هست، بهتر از اين نمي توان نتيجه گرفت.
ان شاءالله به خود آييم و از رويا و احساس به در آييم و با علم و عقلانيت ورزش را به سرمنزل مقصود برسانيم.
دوشنبه 18 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]