تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دانش پيشواى عمل و عمل پيرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مى‏شود و بدبختان از آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820641512




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

استاد پيشكسوت تعليم وتربيت ايران


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: استاد پيشكسوت تعليم وتربيت ايران


اشاره:يكي از اقدامات شايسته انجمن آثار و مفاخر فرهنگي كه به همت استاد دانشمند آقاي دكتر مهدي محقق بيش از پيش رونق گرفته و تأثير گذار شده،نكوداشت وتجليل از پيشكسوتان رشته هاي گوناگون علم و فرهنگ است كه تاكنون از بزرگداشت نود نفر گذشته است و خوشبختانه در محفل اخير خود به قدر داني از معلم و استاد پيشكسوت و نويسنده پرتلا‌ش، آقاي دكتر علي اكبر شعاري نژاد پرداخته‌اند كه از جهات مختلف شايان توجه است.گفتني است كه تاكنون چندين اثر استاد به ياري انتشارات موسسه اطلا‌عات چاپخش شده است كه از آن ميان مي‌توان به اين موارد اشاره كرد:ادبيات كودكان (چاپ بيست و ششم)،نقش فعاليتهاي فوق برنامه‌ در تربيت نوجوانان (چاپ يازدهم)ونگاه نو به روان شناسي انسان سالم يا سيري كوتاه در شخصيت انسان .

***

احتمال مي‌دهم اگر بسامد كلمه را در نود و دو زندگي نامه پيشين استخراج كنيم، بدون آنكه كوچكترين ترديدي به دل راه دهيم كه اكثر نود و دو انسان برجسته و بزرگي كه انجمن آثار و مفاخر فرهنگي به ادله گوناگون و از جمله به دليل معلم بودن و موثر بودن آنان در فرهنگ و كوشش آن گراميان در تعالي امور فرهنگي در مرز و بوم ايران براي آنان بزرگداشت گرفته است، شايد به اندازه اين زندگينامه به كلمه معلم برنخوريم. در ميان هجده مقاله مندرج در زندگي‌نامه آقاي دكتر علي اكبر شعاري‌نژاد، قريب ده مقاله درباره معلم، آموزش و پرورش، تكنولوژي معلمي و عنوانهايي از اين قبيل است و مقالات ديگر هم بي‌ارتباط با عناوين دهگانه نيست. اين حسن تصادف از امتيازات استاد گرامي جناب آقاي علي‌اكبر شعاري‌نژاد است.‌

به نوشته شخص جناب شعاري‌نژاد: (معرفي كردن) به ويژه تقريبا در همه علوم و معارف، بسيار دشوار و حتي گاهي غيرممكن است. به همين سبب برخي از دانشمندان براين باورند كه خود را به مقيد نكنند؛ و در علوم به اصطلاح انساني را به عهده خود خوانندگان بگذارند....>‌

اگر در تعريف حرفه معلمي بگوييم كه يا ، يا ، و يا ، يا هر تعريف ديگري را پيدا و علاوه كنيم، من كه خود قريب چهل سال در كسوت معلمي بودم، هرگاه به كلمه معلم و مصداق آن و شغل معلمي انديشيده‌ام، سيماي استاد شعاري‌نژاد را در ضمير خود يافته‌ام. شكر خدا را بايد به جاي آورم كه در طول حيات خود معلمان برجسته‌اي داشته‌ام. معلمي ديگر كه هميشه در مخيله من مدلول كلمه معلم را تجسم بخشيده، زنده ياد استاد دكتر علي محمد كاردان بوده، ديگري استاد دكتر محرم آقازاده.‌

در سال 1338 - يا سالي بالاتر و پايين‌تر - در گرماي تابستان در دانشسراي مقدماتي تبريز كلاس‌هايي براي تربيت معلم تشكيل داده بودند، شخصا در آن كلاس‌ها شركت كرده‌ام و در كلاس درس استاد شعاري‌نژاد حاضر شده‌ام. باور كنيد هرگز در سر كلاس ايشان در هرم تابستان، گذشت زمان را احساس نمي‌كردم. صداقت و ايمان به گفته‌ها از بيان آقاي شعاري‌نژاد واقعا مي‌تراويد. آن زمان در بعضي كارها نوعي افراط و در بعضي كارها هم تفريط بود. همكلاسي‌هاي مستعد و خوبي داشتيم.

در جريان شعر و نثر معاصر بوديم و مي‌كوشيديم از قافله خيلي عقب نمانيم. صمد بهرنگي همشهري و همدوره ما بود. در كتابفروشي‌ها و باشگاه معلمان كه چسبيده به دبيرستان فردوسي در تبريز بود - ظاهرا هنوز هم هست - گاهي در باغ‌هاي پيكريه در جانب غربي دانشگاه تبريز او را مي‌ديدم. هنوز به مرگ نابه‌هنگام او بيش از ده سال باقي بود. ترديدي نيست كه او در درباره تعليم و تربيت و معلم، كودك، زبان قابل فهم براي كودك و مسائلي از آن قبيل به نكته‌هايي دست گذاشته بود كه پيش از وي يا كسي توجهي به آن مسائل نداشت، يا اگر داشت خيلي بي‌صدا و آميخته با سكوت و ولرم بود.

يادم مي‌آيد كه در آن زمان بازرسان اداره فرهنگ معمولا كيفي به دست و احيانا كلاه شاپويي بر سر داشتند، دانش‌آموزان نام آنان را نمي‌دانستند و هر وقت مردي كيف به دست و كلاه شاپو بر سر وارد مدرسه مي‌شد، به جاي ، مي‌گفتند. در قاموس بچه‌ها اين كلمه به حشره‌اي گفته مي‌شد كه به باور آنان در نيمه‌هاي تابستان روي درخت زردآلو مي‌نشست و با جيرجير خود سبب سرخ شدن نيمه‌اي از چهره زردآلو مي‌شد. بازرس با بچه‌ها درست آن كار جيرجيرك را مي‌كرد. سئوال دشوار از بچه‌ها مي‌پرسيد، نمي‌توانستند جوابش را بدهند، از شرم قرمز مي‌شدند. بهرنگي در آن كتاب در بخش به دقت تمام آن بازرسان را كه ما و بچه‌ها ديده بوديم، به تصوير كشيده است.‌

اما انصاف را - وبال ديگر همكلاسها را به گردن نگيريم - من در كلاسهاي استاد شعاري‌نژاد حرفهاي بسيار جديد، علمي، قابل پذيرفتن و قابل آزمودن مي‌شنيدم كه از ديگران نشنيده بودم. يكي دو بار به صمد بهرنگي كه در بعضي جاها اشاراتي به آقاي شعاري‌نژاد داشت، گفتم كه به نظر من فلان‌كس و بهمان‌كس را نبايد با آقاي شعاري‌نژاد در يك ترازو نهاد و يكسان به باد انتقاد گرفت. بهرنگي خود مي‌دانست كه آقاي شعاري‌نژاد با چه مجاهداتي مدارج تحصيلي را طي كرده است. در منزل پدري ايشان، همانند بسياري از خانواده‌ها، درس خواندن چندان مرسوم و پسنديده نبود. خانواده‌هاي ضد تحصيل در مدارس جديد كم نبودند. صمد همه اين ماجراها را مي‌دانست. الان كه من اين سطرها را مي‌نويسم، نيم‌قرن از آن سالها گذشته است، اكنون در ذهن من اين مضمون ته‌نشين مانده است كه بهرنگي هم براي آقاي شعاري‌نژاد جايگاهي ديگر قائل بود و او را با بسياري از معلمان كه واقعا يكي از تعاريف معلمي درباره آنان صادق بود كه نمي‌آميخت.‌

من از كودكي مي‌خواستم معلم شوم و - چنان‌كه عرض كردم - قريب چهل سال آن كسوت را به تن داشتم، به احتمال قوي اگر در كلاس‌هاي تابستاني شركت نمي‌كردم و آقاي شعاري‌نژاد را نمي‌ديدم، شايد در ميانه راه شغل ديگري پيدا مي‌كردم و معلم نمي‌شدم. مرا آقاي شعاري‌نژاد به اين راه كشانيد. اگر بخواهم براساس ارادت قلم بزنم، مثنوي هفتصد من كاغذ خواهد شد. فقط از انبوه خاطرات دو خاطره كوچك نقل مي‌كنم و نوشتن را به پايان مي‌برم:‌

آن زمان در تبريز اداره فرهنگ آذربايجان شرقي مديركلي به نام آقاي دهقان داشت كه مردي بلندبالا و خوش سيما بود، سيرت بسيار نيكويي هم داشت. در مدت كوتاه در استان هشتاد مدرسه ساخت. همان آقاي دهقان كه دوران خدمتش در آذربايجان به پايان رسيده بود، همه فرهنگ دوستان سوگوار شده بودند، او ترفيع پيدا كرده بود و مقرر بود كه استاندار گيلان شود. مرحوم شهريار در واقع در رثاي تغيير ماموريت دهقان چكامه‌اي به مطلع زير دارد:‌

جان آذربايجان دنبال دهقان مي‌رود

دارد از فرهنگ آذربايجان جان مي‌رود

اين مرد خير و نيكنام كه نمي‌دانم در حياتند يا نه، اگر در حياتند كه خداوند مويد و سلامت‌شان دارد و اگر به ديار حق رفته‌اند، خداوند روحش را شاد گرداند، كتابخانه‌اي هم در تبريز ساخته بود به نام كتابخانه ملي تبريز واقع در ضلع شرقي ارك تاج‌الدين علي‌شاه - وزير اولجايتو و ابوسعيد بهادرخان - يا باغ ملي. بناي رفيع و سنگي داشت، از نظر من كه ساختمان بلندتري نديده بودم، بسيار مجلل بود. آن زمان مرحوم حاج عباسقلي چرندابي روحاني دانشمند و مورخ نامي و بزرگ كتاب‌هاي خطي خود را به آن كتابخانه داده بود. كتاب‌هاي مرحوم حاج محمدآقا نخجواني و حاج حسين آقا نخجواني به آن كتابخانه اهدا شده بود. مرحوم ميرودود يونسي فهرست آنها را تهيه مي‌كرد و مرحوم عبدالعلي كارنگ به آنجا رفت و آمد داشت. آن بنا با كمك‌هاي مردمي سر برآورده بود. من شايد شخصا از پول يوميه خود قريب دو تومان به صندوق كمك‌هاي كتابخانه ريخته بودم و خود را در بناي آن سهيم مي‌دانستم. آن بنا را ويران كردند.

روزي به استاد شعاري‌نژاد برخوردم. ايشان هميشه حرف‌هاي شنيدني و ناب داشتند و هنوز هم دارند. صحبت بر سر تخريب كتابخانه ملي رسيد. گفتند: ‌

روزي مي‌گفتند: ‌

مي‌خواستم خاطره ديگري عرض كنم، يكباره از ذهنم گذشت كه نكند استاد شعاري‌نژاد از اينكه خاطراتي را كه ميان من و ايشان رد و بدل شده، اين چنين با همگان مطرح مي‌كنم، ناراحت شوند. اين است كه ديگر خاطره نقل نمي‌كنم.

در اينجا بر خود فرض مي‌دانم از استاد دكتر مهدي محقق كه واقعا جواهرياب‌اند و پيشكسوتان قافله فرهنگ و دانش كشور را براي تشويق جوانان كشف مي‌كنند و براي آنان بزرگداشت تهيه مي‌كنند، تشكر كنم. از خداي بزرگ براي ايشان و جناب دكتر علي‌اكبر شعاري‌نژاد و خانواده محترم‌شان سلامت و شادماني آرزو مي‌كنم.‌

دكتر توفيق سبحاني - مدير انتشارات‌

انجمن آثار و مفاخر فرهنگي‌

شصت سال در مكتب عشق‌

گفتگو با علي‌اكبر شعاري‌نژاد

ابراهيم اصلاني و مرتضي مجدفر

با تشكر از حضور شما در اين گفتگو، ابتدا كمي از مكان و زمان تولد و زندگي خانوادگي‌تان صحبت كنيد.‌

من در شهرستان تبريز در خانواده‌اي متوسط به دنيا آمدم. خانواده ما پنج نفر بود و من نفر ششم آن خانواده شدم. والدين و دو خواهرم، بي‌سواد و برادرم كم سواد (حدود سوم ابتدايي) بودند. من اين بخت را داشتم كه بيشتر با والدينم باشم. پدرم بيشتر به محافل درس قرآن مي‌رفت و با اينكه نام خودش را به زحمت مي‌نوشت، ولي غالبا با قرآن كريم مانوس بود و حتي ترجمه و تفسير هم مي‌كرد. گاهي نيز در برخي محافل به وعظ و خطابه مي‌پرداخت؛ به طوري كه براي اشخاص ناآشنا شخصي باسواد و مفسر قرآن جلوه مي‌كرد. شايد همين ويژگي آن مرحوم، و همراهي مداوم من با ايشان در مجالس وعظ و خطابه و روضه، از مهمترين عوامل تعيين‌كننده رفتار امروزم تلقي شوند.

موقعيت روزهاي كودكي من سبب شد كه پيش از رفتن به مدرسه، مكتب خانه را تجربه كنم و قرآن ياد بگيرم. حتي بعد از آغاز تحصيلات رسمي نيز به يادگيري قرآن و زبان عربي و درس‌هاي (به اصطلاح) حوزوي ادامه دادم. براي مثال، با يادگيري صرف مير، صمديه، سيوطي، و چندين كتاب عربي، به آموختن زبان عربي و دستور عربي ادامه دادم و كتاب‌هاي فقهي و حديثي متعدد و متنوعي را البته به زبان عربي، خواندم. هميشه در دوران تحصيل سعي مي‌كردم خودم بفهمم و خودگردان باشم.

دوره تحصيلات ابتدايي شش ساله را در دبستان تبريز پيمودم و جايزه‌اي كه اداره آموزش و پرورش به جهت كسب رتبه اول به من اهدا كرد، چهار مقاله عروضي بود. اين كتاب اكنون در دوره‌هاي كارشناسي ارشد و دكتري زبان و ادبيات فارسي استفاده مي‌شود. در پي حمله روس، انگليس و امريكا به ايران، مدرسه‌ها تعطيل شدند و به همين سبب، چند سالي ميان كلاس‌هاي پنجم و ششم فاصله افتاد. البته، من هم مثل ساير كودكان، از اين جريان لذتي كودكانه مي‌بردم، به خصوص از اين لحاظ كه معلم كلاس پنجم ما بسيار سخت‌گير بود و روزي نديدم كه بدون چوب تعليم در كلاس حاضر شود! مي‌زد و خيلي هم خوب مي‌زد.

دوران تعطيلي را چگونه گذرانديد؟

دو ماه به مكتب خانه‌اي در مسجد جامع تبريز رفتم كه مدير يا صاحب آن يك روحاني بود و شخصي به نام آقاي ميرزاعلي اصغر (مغازه‌دار) را معلم ما كرده بود. خودش فقط عصرها هنگام مرخصي مي‌آمد، با يك چوب تر و تميز. به مسائل انضباطي مكتب خردسالان رسيدگي مي‌كرد. روزي را به ياد ندارم كه چوب نخورده به خانه آمده باشم! همين محبت وجود به ز مهر پدر استاد سبب شد كه از مكتب خانه فرار كنم!

براي اينكه اخلاقم خراب نشود، به شاگردي يك مغازه زرگري در بازار امير تبريز مامور شدم، آنجا نتوانستم دوام بياورم؛ زيرا حتي عطسه كردنم براي صاحب مغازه مساله بود! پدرم در بازار راسته تبريز، مغازه فاستوني فروشي داشت. مرا مامور كرد كه ميرزاي ايشان باشم، و ناچار مدتي را هم به ميرزايي پدرم مشغول شدم. پيش از ‌آغاز تحصيل در كلاس ششم ابتدايي، مدتي هم به دستفروشي پرداختم و تجربه‌هاي رنگارنگي به دست آوردم!‌

به لطف الهي، وضع اقتصادي پدرم خوب شد و كارگاهي پارچه‌بافي با چهارده دستگاه به راه انداخت كه مديريت آن برعهده برادرم بود.

مرحوم برادرم بيست سال از من بزرگتر بود و با ادامه تحصيلم مخالفت مي‌كرد. حتي با جلب موافقت اجباري پدرم مرا واداشت مثل ساير كارگران در همان كارگاه كار كنم و از تحصيل محروم شوم! حتي حق نداشتم كمتر از يك كارگر با سن بيشتر، كار تحويل بدهم. اي كاش مي‌توانستم آن صحنه‌ها را شبيه‌سازي كنم و نشان دهم كه در هر صورت، مي‌توان ياد گرفت و پيش رفت. تنبلي هم مهارتي است آموختني!

براي ادامه تحصيل چه كرديد؟

من درس خواندن را دوست داشتم و پس از فراغت از كار رسمي و تحويل مقدار موظف كار، به يادگيري زبان عربي و درسهاي حوزوي و درسهاي كلاسهاي هفتم و هشتم و نهم مشغول مي‌شدم، به طوري كه اين سه پايه را در مدت چهار ماه و ده روز خواندم و در امتحان رسمي آموزش و پرورش شركت كردم و پذيرفته شدم. چون شغل معلمي را دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم، دو شاگرد خصوصي داشتم كه به آنها خواندن و نوشتن ياد مي‌دادم. چون برادرم با درس خواندن من مخالف بود، هرگز اجازه نمي‌داد من كتاب بخرم و ناچار بودم كتاب را از ديگران امانت بگيرم و رونويسي كنم يا اينكه پولهاي توجيبي هفتگي را جمع كنم و كتاب بخرم كه برخي از آنها را هنوز هم دارم.

بعد از فراغت از تحصيل در دوره اول دبيرستان، ابتدا در امتحان دفترياري و سردفتري وزارت دادگستري شركت كردم و پذيرفته شدم.حدود دو سال و اندي به دفترياري درجه يك چند دفترخانه در تبريز منصوب شدم، اما برايم قابل تحمل نبود. بعد در دبيرستان ملي شمس تبريز به عنوان آموزگار كلاس پنجم ابتدايي استخدام شدم. در همين زمان، به مطالعه درسهاي دانشسراي مقدماتي پرداختم و بعد از دو سال تحصيل، از دانشسراي مقدماتي تبريز فارغ‌التحصيل شدم و با ماهي 150 تومان، به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. در دبستان حكمت، واقع در كوچه مجتهدها در تبريز، به عنوان آموزگار كلاس پنجم ابتدايي به تدريس پرداختم. حدود ده سال هم در دانشسراي مقدماتي و كالج تربيت معلم كه از ابتكارهاي مرحوم علي دهقان، مديركل شايسته آموزش و پرورش بود، مفتخر شدم.

در خردادماه 1334 در رشته فلسفه و علوم تربيتي، با رتبه اول فارغ‌التحصيل و به اخذ ديپلم خاص و مدال فرهنگي‌ آن زمان از شوراي عالي آموزش كشور مفتخر شدم. در مهرماه همان سال‌، تدريس روان‌شناسي در دانشسراي مقدماتي را به عهده گرفتم.

در آن زمان شرايطي وجود داشت كه زمينه‌هاي فعاليت فراهم بود و براي همين هم من توانستم مجله را راه‌اندازي كنم. آقاي دهقان، مدير كل وقت آموزش و پرورش استان آذربايجان شرقي و آقاي خانلو، رئيس دانشسرا، به طور كامل از من حمايت مي‌كردند. آقاي دهقان منشاء خدمات زيادي براي آموزش و پرورش بود و طي 9 سال، 80 مدرسه ساخت. سال 1381 هم، در تبريز مراسم تجليلي براي وي برگزار شد.‌

در ايام تدريس، به كار خاص ديگري هم اشتغال داشتيد؟

با همكاري صميمانه و صادقانه مرحوم دكتر حسن محمد خانلو، رئيس دانشسراي مقدماتي پسران، توفيق انجام دو امر مهم تربيتي را يافتم: 1) تشكيل انجمن دبيران فلسفه و علوم تربيتي تبريز؛2) انتشار مجله معلم امروز. اين مجله تا سال انتقال من به تهران (يعني مهرماه 1344) چاپ و منتشر شد و مختص معلمان بود.

من صاحب امتياز و سردبير و مدير مسئول آن بودم؛ انتشار مجله معلم امروز مهرماه سال 1334 شروع شد و تا 1344 ادامه پيدا كرد. تيراژ مجله چهار هزار نسخه بود و به صورت صحافي شده عرضه مي‌شد و كساني مانند بهرنگي و ساعدي در آن مقاله داشتند. اين دوره ده ساله را بهترين ايام زندگي خود مي‌پندارم. اين مجله هيچ‌گونه درآمد اضافي جز به ميزان هزينه نداشت و هر شماره با بهاي پنج ريال منتشر مي‌شد. محصلان دانشسراي مقدماتي پسران، از بهترين ياران صادق و صميمي من بودند و در همه مراحل انتشار مجله، مرا كمك مي‌كردند.

تحصيلات عالي را چگونه ادامه داديد؟

در سال 1336 دوره تخصصي تربيت معلم در ايران و در شهر تبريز با نام براي ديپلمه‌ها تاسيس شد و تدريس درسهاي روانشناسي رشد، روان‌شناسي يادگيري و ادبيات كودكان، به اضافه روشهاي تدريس، به عهده اين جانب واگذار شد كه در ايران چندان سابقه نداشت. هم‌چنين، اين توفيق الهي، نصيب من شد كه يادداشت‌هاي خود را در درسهاي مورد اشاره گردآوري كنم و به صورت كتاب درآورم. شايد اين جانب اولين نفر باشم كه كتابهاي ، و را در ايران تاليف كرده است. اين كتابها با گذشت زمان، پيوسته تجديدنظر شده‌اند و هنوز هم اين كار ادامه دارد. خوشبختانه در حال حاضر بر شمار اين گونه كتابها افزوده شده است.

در سال 1344 به درخواست اداره كل مطالعات و برنامه‌هاي وزارت ‌آموزش و پرورش در تهران، به عنوان به اداره كل منتقل شدم؛ البته با كلي مشكلات خانوادگي، ناآشنايي با شهر تهران، نداشتن مسكن و بي‌تجربگي نسبت به كارهاي اداري كه به شخصيت و فرهنگ خاصي نياز دارد و معلم با آنها بيگانه است و زمان لازم است تا ياد بگيرد و بسازد!

تحصيلات عالي خود را در دانشگاه تهران، در رشته روان‌شناسي آغاز كردم و در سال 1347 به پايان رساندم. از مهرماه همان سال براي تدريس در دانشسراي عالي تهران (دانشگاه تربيت معلم امروز) و دانشگاه سپاهيان انقلاب، به صورت پاره‌وقت دعوت شدم. در سال 1352 به عنوان استاديار به دانشگاه سپاهيان انقلاب منتقل شدم. در نخستين سالهاي تاسيس آموزش عالي مكاتبه‌اي (آموزش از راه دور) به مديريت گروه آموزش ابتدايي انتخاب و در سال 1356 به رياست دانشكده ادبيات و علوم انساني همين دانشگاه منصوب شدم و تا پايان سال تحصيلي 1357 در اين سمت بودم. در دانشگاه سپاهيان انقلاب، ضمن مديريت گروه، به انتشار مجله موفق شدم كه چهار ‌شماره از آن انتشار يافت.‌

پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تاسيس موفق نظام جمهوري اسلامي و آغاز فعاليت‌هاي آموزش عالي، در دانشكده روان‌شناسي و علوم تربيتي دانشگاه علامه طباطبابي كه جانشين چند دانشگاه ادغام شده بود، به تدريس پرداختم. در همين دانشكده، به مديريت گروه روان‌شناسي تربيتي انتخاب شدم. در سال 1375 به سبب مسافرت به خارج از كشور، به صورت غيابي، بازنشسته شدم. پس از مراجعت به كشور، به صورت پاره وقت تدريس خود را در همان دانشكده ادامه دادم.

از خداوند متعال سپاسگزارم كه توفيق داده است تا به امروز خواندن، نوشتن، آموزش و معلمي را ادامه دهم و از سه نعمت پرارزش رشد شغلي، پيشرفت علمي و عشق حرفه‌اي بهره‌مند باشم. زندگي سالم و موفق از آن كساني است كه از تغذيه سالم، تحرك سالم و تفريح سالم برخوردار باشند وبپذيرند و باور كنند كه كار و تفريح، دو فرايند ضروري و نشاط‌انگيز زندگي سالم هستند و تنبلي و فرار از قبول مسئوليت، شخص را به شكل مجسمه‌اي بي‌روح در مي‌آورد كه بدون ترديد سربار جامعه خواهد شد.

فعاليتهاي تاليفي شما در حال حاضر شامل چه مواردي هستند؟

به توفيق الهي اكنون سرگرم كارهاي زير هستم: تجديدنظر و تكميل كتاب شامل افزودن بيش از هزار اصطلاح روان‌شناسي و آموزشي و پرورشي كه تازه گردآوري كرده‌ام؛ تجديدنظر اساسي در كتاب

چرا عمده كارهاي شما تاليفي است؟

علت آن روشن است. اعتقاد قوي دارم كه زباني را به زبان ديگر نمي‌توان ترجمه كرد. من تجربه‌هاي متعددي از اين موضوع دارم و ديده‌ام كه نويسنده، مطالبي را گفته، اما مترجم جور ديگري ترجمه كرده است. دو كتاب ترجمه‌اي دارم كه يكي چاپ شده و ديگري چاپ نشده است. كتاب كه به همراه يكي از دوستان ترجمه كردم، در تبريز به چاپ رسيد.

ضعف معلمان در نوشتن و بيان تجربيات‌شان را چگونه تحليل مي‌كنيد؟

تلاش مي كنم آنچه را مي‌فهمم، بنويسم. من بر روي واژه تاكيد دارم و به همه نويسندگان يا ويراستاران توصيه مي‌كنم كه مطلب را طوري تنظيم كنند كه خواننده هم به راحتي بفهمد.

من ممكن است از نظر خودم مطالب خوبي بنويسم؛ ولي نوشتن من ضمانت اجرايي ندارد و خوانند بايد بفهمد كه منظور نويسنده چه بوده است. الان هم در كلاسها و به‌خصوص امتحانات، يكي از بزرگ‌ترين مشكلات من اين است كه به نوشته دانشجو نمره مي‌دهم؛ اما او مي‌آيد و به كم بودن نمره‌اي اعتراض مي‌كند. مي‌گويد من منظورم اين بود، جواب مي‌دهم كه من منظور شما را از كجا بدانم؟ من به نوشته و برداشتي كه از آن مي كنم، نمره مي‌دهم. به تازگي به اين نتيجه رسيده‌ام كه معلمان ما هم در سه مورد ضعف دارند: اول: روش كار (متدلوژي). مدتي پيش در يكي از مناطق تهران براي دبيران فيزيك و رياضي كارگاه آموزشي اجرا مي‌كردم. از حجم كتابها و زمان كم براي تدريس شكايت داشتند؛ اينكه نمي‌رسند كتاب را تمام كنند. گفتم شما روش تدريس علم را با روش تدريس كتاب اشتباه نگيريد.

اگر با روش تدريس كتاب آشنا باشيد، نه تنها حجم كتاب زياد نيست، بلكه كم است، اما نه اينكه همه آنچه را در كتاب است، دوباره بيان كنند. دوم: تحليل موضوع. معلمها در حلاجي و تحليل موضوع مطالب درسي مشكل دارند. به عنوان مثال معلم ادبيات مي‌خواهد شعر را به فارسي روان ترجمه كند، اما مشكل بچه‌ها را چند برابر مي‌كند! چرا؟ چون نمي‌تواند شعر را تحليل كند. سوم: تبيين. چرا اين موضوع چنين است؟ هدف آن چيست؟ چه چيز را مي‌خواهد بيان كند؟ هدف نهايي هر معلم تغيير رفتار دانش‌آموز است، چون معلم در سه نكته ياد شده مشكل دارد و نمي‌تواند بنويسد.‌

در نوشته‌هاي شما به ويژگيهاي فرهنگي جامعه و مخاطبان توجه خاصي شده است. چگونه به چنين ديدگاهي رسيده‌ايد؟

من فرهنگ را اين‌طور مي‌فهمم، فرهنگ يعني شخصيت قوم، و زبان فرهنگ يعني زبان شرطي. هيچ فردي در هيچ جامعه‌اي بدون تاثير از فرهنگ نمي‌تواند زندگي كند. من سعي مي‌كنم در نوشته‌هايم به فرهنگ مخاطبم توجه كنم. گاهي يك نقطه، درك موضوع را تسهيل مي‌كند. موقع نوشتن، مخاطب را پيش چشم خودم تجسم مي‌كنم. بد نيست خاطره‌اي بگويم. اوايل انقلاب كه دانشگاهها تعطيل بود، مركز نشر دانشگاهي كتابي به من داد كه فقط از نظر فارسي، آن را بازخواني كنم. كتاب راجع به بيماريهاي قلب بود و اساتيد پزشكي دانشگاه شيراز آن را ترجمه كرده بودند. در جايي از اين كتاب خواندم كه هر كس شبها سرفه كند، ناراحتي قلبي دارد. چون من خودم گاهي سرفه مي‌كنم، شك كردم. در لغت‌نامه‌هاي مختلف گشتم و متوجه شدم واژه‌اي كه آنها ترجمه كرده‌اند، به معناي تك‌سرفه است. به مركز نشر دانشگاهي نامه‌اي نوشتم و تذكر دادم كه اگر همين مطلب را دانشجوي رشته پزشكي بخواند و بيماري پيش او برود و بگويد من شبها سرفه مي‌كنم، فوري تشخيص بيماري قلبي مي‌دهد. من اگر غلط بنويسم، مسئوليت آن با خود من است؛ ولي اگر غلط ترجمه كنم، عواقب آن بدتر است.‌

موضوع كتابهايتان را از كجا پيدا مي‌كنيد؟

مي‌دانيد كه من ماشين ندارم و اهل اتوبوس هستم. اعتقاد هم دارم كه هركس گفت من كتاب خواندم و روان‌شناسي ياد گرفتم، چيزي ياد گرفته است؛ ولي روان‌شناسي نيست! به عنوان مثال مي‌گويند تئوري فراشناخت؛ در حالي كه فراشناخت تئوري نيست. اين موضوع از قبل هم بوده؛ ولي الان بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.

يا در حال حاضر از صحبت مي‌شود. آنهايي كه كتابي فكر مي‌كنند، از دانياي واقعي فاصله دارند. من به دانشجويانم توصيه مي‌كنم كه هرچه در روان‌شناسي به شما مي‌گويم اول به خودتان مراجعه كنيد، ببينيد آيا موضوع در مورد شما صادق است يا نه؟ اگر صادق نبود، يا من غلط گفته‌ام يا اين موضوع نبوده است. منشاء علم خود انسان است. روان‌شناسان هم رفتار انسانها را مطالعه كرده و بعد قوانين رفتار را كشف مي‌كنند و اينها را مي‌نويسند.

هوش هيجاني هم موضوع تازه‌اي نيست؛ ولي حالا بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.

به اين ترتيب، آنچه كه در زندگي مردم جريان دارد، مهم است و من هم موضوعهاي كتابهايم را از زندگي مردم پيدا مي‌كنم.‌

از ديدگاه شما بزرگترين وظيفه معلم امروزي چيست؟

مي‌گويند آمريكايي‌ها سه تا مشكل دارند، اول: لال شدن زبانهاست. چون زياد با كامپيوتر كار مي‌كنند، حرف نمي‌زنند و حرف زدن بلد نيستند. دوم: خودشويي مغزي فرهيختگان است. كسي كه در فيزيك ‌‌P.HD گرفته است، فكر مي‌كند دنيا فقط فيزيك است و ديگران هم همين‌طور. سوم: هوش هيجاني است. منظور اين است كسي كه پشت ميز نشسته است، بداند مراجع هم مثل او انسان است و همان نيازهاي انسان را دارد. حالا اگر روان‌شناسان قوانيني را در مورد انسان كشف كرده‌اند، اين اتفاق بر مبناي آنچه در زندگي انسان روي مي‌دهد، حاصل شده است. مغز را مي‌توانيم با معلومات پر كنيم، دست را مي‌توانيم با تكنولوژي تقويت كنيم؛ اما دل راهي ندارد. الان هم بزرگترين كار معلمان در تمام دنيا، كمك به تغيير دل است و نه تغيير مغز يا دست.‌

تجربيات زندگي تا چه اندازه در تغيير ديدگاه‌ها و اصلاح نوشته‌هايتان موثر بوده است؟حداقل اين است كه انسان در طول زندگي بيشتر ياد مي‌گيرد. چند سال پيش در تبريز به دانشكده علوم تربيتي رفته بودم. اساتيد خيلي ابراز لطف كردند و يكي از آنها با حرارت گفت كه ما كتاب شما را در كلاس تدريس مي‌كنيم و منظورش كتاب بود كه در سال 1362 چاپ شده است. من تشكر كردم؛ اما بعد به صورت ضمني گفتم كه من خودم ديگر آن كتاب را قبول ندارم و چيزهايي را ياد گرفته‌ام كه در آن كتاب نيست.

شما چند كتاب با عناوين مشابه داريد مانند روان‌شناسي رشد. اين موضوع دليل خاصي دارد؟

اين نوع كتابها بيشتر درسي است و به سفارش آموزش و پرورش يا دانشگاه و طبق برنامه آنها نوشته شده است. به عنوان مثال يك كتاب 80 صفحه‌اي دارم كه براي تربيت معلم نوشته‌ام و حتي شبها نمي‌خوابيدم يا خيلي كم مي‌خوابيدم. مديركل وقت سازمان كتابهاي درسي از من دعوت كرد كتابهايي براي دانشسراها با همكاري يكي از اساتيد دانشگاهي تهيه كنم. پيش استاد مورد نظر رفتم و وي از موضوع استقبال كرد و گفت شما بنويسيد و بياوريد تا من هم مقدمه‌اي به آنها اضافه كنم. اگر اسم من روي كتابها باشد، اعتبارشان بيشتر مي‌شود. ماجرا را به مدير كل گفتم و اعلام كردم كه با چنين شرايطي كار نمي‌كنم. وي گفت كه خودت بنويس. طبيعي است كه در طي سالها، سرفصلها و محتواي كتابهايي كه عناوين مشترك داشته‌اند، تغيير كرده است. الان هم اگر بعضي از كتابهايم را دوباره بنويسم، تغييراتي در آنها مي‌دهم. براي كتاب افزوده‌ها و تغييرات زيادي دادم كه اگر فرصت چاپ مجدد پيش بيايد، آنها را اعمال خواهم كرد.‌

آن‌طور كه شنيده‌ايم، صمد بهرنگي از دانشجويان شما بوده. خاطره‌اي در اين خصوص داريد؟

من وقتي در سال 1334 وارد دانشسرا شدم صمد بهرنگي سال دومي بود و قبل از من مرحوم صبا روان‌شناسي تدريس مي‌كرد. اولين كار من تبديل كتابهاي ديويي به كتاب‌هاي درسي بود كه فكر مي‌كنم در تغييرات فكري بهرنگي هم موثر بودند. بهرنگي يك سال شاگرد من بود و در مجله هم همكاري مي‌كرد. در كتاب اسمي از من برده است و گفته كه: كتاب‌ها را خوانده و كتاب نوشته است؛ در حالي كه توجه نداشت كه علم به يكباره خلق نمي‌شود و استفاده از تجارب ديگران هم لازم است. ‌

از دكتر محمدعلي طوسي چه خاطراتي داريد؟

دكتر محمدعلي طوسي كه شهريور سال گذشته مرحوم شد، انساني بود كه براي فرهنگ اين كشور بسيار زحمت كشيد. وي بسياري از كتاب‌هاي مديريتي را در ايران ترجمه كرده است. اما وقتي از دنيا رفت، كمتر كسي از وي ياد كرد. طوسي مديركل مطالعات برنامه بود، من هم در دانشسرا دبير بودم. به دانشسرا رفت و آمد داشت و براي مجله ما مقاله مي‌نوشت. ايشان مرا به عنوان كارشناس تربيت معلم به تهران آورد و من تقاضاي انتقال به كسي ندادم. چهار سال با وي همكار بودم. سفرم به ژاپن به دعوت يونسكو به واسطه دكتر طوسي صورت گرفت. ‌

مدير خوب را چگونه تعريف مي‌كنيد؟ ‌

مدير خوب كسي است كه كار به كاردان بسپارد و به هركس كاري درحد ظرفيت خودش بدهد.

از تحصيلات حوزوي و همكاري‌تان با شهيد با هنر هم كمي صحبت كنيد.

دروس حوزوي را در تبريز و تهران و تا حدودي در قم خوانده‌ام.

يك اتفاق جالب اين بود كه به واسطه خواهرم با يك خانواده روحاني فاميل شديم. وقتي وي فوت كرد تمام كتابهايش را به من دادند كه خود تشويقي شد كه دروس حوزوي را بخوانم. در اداره كل مطالعات كه همان دفتر تاليف كتب درسي فعلي است، با شهيد باهنر همكار بوديم. ‌من كارشناس تربيت معلم بودم و ايشان كارشناس تعليمات ديني. يك روز به شهيد باهنر گفتم كه آيا مي‌خواهيد بچه‌ها واقعا مسلمان بشوند؟گفت: يعني چه؟ معلوم است. گفتم: يك راه بيشتر ندارد: تعليمات ديني را از برنامه درسي حذف كنيد. با تعجب گفت: چطوري؟ و توضيح دادم كه آموزشهاي ديني بايد جزء تمامي دروس باشد و نه فقط يك درس مشخص.

يكي از نكات مورد تاكيد شما در روان‌شناسي تربيتي، بحث روان‌شناسي معلم است. تأمين بهداشت رواني معلم چگونه امكان‌پذير است؟

براين انديشه هستم كه چگونه مي‌توان به حفظ و دوام سلامت شخصيت معلم كه گام اول تدريس موفق است، و تقويت مهارت تعيين كننده تدريس يعني تحصيل و تبيين مفاهيم و مسايل در حوزه آموزش و پرورش، كمك كرد. به نظر اين جانب، بزرگترين و خطرناك ترين فاجعه در دنياي امروز، سكوت كساني است كه مي‌توانند به روشهاي گفتاري و نوشتاري، به روشنگري بپردازند؛ به خصوص در حوزه آموزش و پرورش كه به همگان مربوط است و همگان در اين باره مسئول‌اند. ما معلمان ناگزيريم، هميشه:

- جرات داشته باشيم.

- واقعيت‌ها را دريابيم. ‌

- مومن و معتدل باشيم.

- بيدار باشيم.

- برانگيخته باشيم.

- ياد بگيريم و بر تجربه‌هاي زنده خود بيفزاييم.

- جهاني بينديشيم و جهاني عمل كنيم.

- آينده‌نگر و واقع بين باشيم، چرا كه تربيت در ذات خود آينده نگر است.

- جامع نگر باشيم.

- مهارتهاي نگاه كردن، گوش كردن و متفاوت‌ انديشيدن را در خود تقويت كنيم.

- مدام ياد بگيريم.

فكر مي‌كنيد براي توسعه و پيشرفت آموزش و پرورش در ايران، توجه به چه نكاتي لازم است؟

روزي از روزها كه يكي از دوستان و همكاران خوبم كانديداي وزارت آموزش و پرورش بود و با من مشورت مي‌كرد (البته توفيق نصيبش نشد و نمي‌دانم چرا؟) به او پيشنهاد كردم، اگر موفق شد، پيش از هر اقدامي، با روشنگري و واقع‌بيني و جهان‌نگري، به چند و چون چهار نهاد آموزشي زير كه بنيادهاي آموزش و پرورش كشورمان به شمار مي‌روند و تعيين كننده هستند؛ اما مورد غفلت قرار مي‌گيرند، بپردازند:

1-- تربيت معلم؛ كه به نظر من هنوز هم آنچنان كه بايد و شايد مورد توجه جدي قرار نگرفته است.

2-- انجمن اولياء و مربيان؛ مدرسه‌ها و ما معلمان و ساير مسئولان آموزش و پرورش كشور، بايد اين واقعيت را آگاهانه دريابيم و بپذيريم كه تا اولياي دانش آموزان و حتي دانشجويان را همكاران صادق خود تلقي نكنيم و نتوانيم در اداره امور گوناگون آموزش و پرورش از ايشان كمك بگيريم، هرگز در انسجام دادن وظايف خطير آموزشي خود موفق نخواهيم شد. البته جلب همكاري ايشان، مهارتي است كه همه مديران بايد ياد بگيرند.

ما هنوز دو چيز را نداريم، يكي از آنها همين اوليا و مربيان است و يكي هم تربيت معلم. اداره و سازمانش را داريم؛ اما به معناي واقعي، اينها را نداريم. مدير مدرسه نبايد منتظر بماند تا معلمي آموزش ديده از تربيت معلم تحويلش دهند. مدير، مدير تربيت معلم هم هست و خودش بايد اقدام كند.

3-- اداره امور مالي كه هنوز اكثر مسئولان اين نهاد نمي‌توانند يا نمي‌خواهند بينديشند و سرمايه‌گذاري در آموزش و پرورش را سرمايه‌گذاري بنيادي در سعادت جامعه و جهان تلقي كنند و به آن معتقد باشند.

4--- تجهيزات يا فناوري آموزشي مدرسه‌ها؛ با تاسف، اكنون در اكثر مدرسه‌ها اين وسايل نوعي بازي تلقي مي‌شوند و هنوز ارزش آموزشي و كاربردي بسيار مهم پيدا نكرده‌اند.

دوره‌هاي آموزش ضمن خدمت مديران و معلمان كه هميشه ضرورت دارد، تنها براي ارتقاء تشكيل نشوند، بلكه به مقتضيات علمي روزگار معاصر و براي پاسخ دادن به نيازهاي واقعي روز افزون محصولات معاصر نيز، توجه جدي شود. زندگي در هر شرايط، سراسر تجربه است و آموختني كه از عهده هيچ كتابي ساخته نيست؛ آموختن در عمل و از راه عمل، نه تنها خواندن مهارتهاي زندگي. ‌

كارنامه‌

1. روان شناسي رشد (چاپ هفدهم) .1385

2. روان شناسي يادگيري و كاربرد آن در آموزش (انتشارات توس).

3. ادبيات كودكان (چاپ بيست و ششم، انتشارات اطلاعات).

4. نقش فعاليتهاي فوق برنامه‌ در تربيت نوجوانان (چاپ يازدهم، 1385، انتشارات اطلاعات).

5 . نقش آموزش و پرورش در فرهنگ عمومي.

6 . فرهنگ علوم رفتاري (چاپ دوم 1375، انتشارات اميركبير، در حال تجديد نظر).

7. فلسفه آموزش و پرورش (وزارت آموزش و پرورش).

8.فلسفه آموزش و پرورش (چاپ هشتم، انتشارات اميركبير).

9. روانش شناسي عمومي 1 و 2 (وزارت آموزش و پرورش).

10. روان شناسي عمومي (دانشگاه سپاهيان انقلاب سابق).

11. روانش شناسي عمومي (انتشارات توس).

12. روان شناسي يادگيري و تربيتي 1 و 2 (وزارت آموزش و پرورش). ‌

13.‌ نگاه نو به روان شناسي آموختن، 2 جلدي (انتشارات چاپخش).

14. روان شناسي رشد (وزارت آموزش و پرورش).

15. روان شناسي رشد/1 (دانشگاه پيام نور).

16. روان شناسي رشد/2 (دانشگاه پيام نور). ‌

17.‌ روان شناسي نوجوان (انتشارات فاخر).

18 . مباني روان شناختي تربيت (چاپ سوم، 1375، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي).

19 . درآمدي به روان شناسي انسان (انتشارات آزاده). ‌

20‌. روان شناسي رشد بزرگسالان (انتشارات آزاد/مشهد). ‌

21‌. روان شناسي رشد و يادگيري (وزارت آموزش و پرورش).

22 . مباحثي از روان شناسي و آموزش و پرورش (وزارت آموزش و پرورش).

23 . بهداشت رواني خانواده، با همكاري مرحوم دانش دوست (انتشارات فرانكلين سابق).

24 . نگاه نو به روان شناسي انسان سالم يا سيري كوتاه در شخصيت انسان (اطلاعات، 1385). ‌

25‌.نظريه‌هاي رشد و تكامل انسان (آستان قدس رضوي).

26 . نظريه‌هاي انگيزش در آموزش و پرورش (نشرني).

27 . فرهنگ اصطلاحات روان شناسي و جامعه‌شناسي و آموزش و پرورش/ توصيفي (انتشارات حقيقت تبريز). ‌

28‌. گزارش پيشرفت دانش آموزان [ترجمه] (دانشسراي عالي سابق).

29. روان شناسي درسي (دانشگاه ابوريحان بيروني سابق).

30. روان شناسي نوجواني (وزارت آموزش و پرورش). ‌

31‌. روان شناسي پرورش كودك (ضميمه مجله معلم امروز).

32 . فلسفه پراگماتيسم (ضميمه مجله معلم امروز).

33. فرهنگ و آموزش و پرورش (وزارت ارشاد/در دست انتشار).

34 . روان شناسي كودك (آماده براي چاپ). ‌

35‌. روان شناسي اجتماعي (آماده براي چاپ). ‌




 يکشنبه 17 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن