واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: حقوق بشر، قانون يا ابزار

امروزه واژههاي حقوق بشر، حقوق بشردوستانه، حقوق شهروندي، حقوق صلح، حقوق مدني، حقوق طبيعي و حقوق فطري، بيش از پيش و فراتر از آن چه در قرن هيجدهم و در قرن نوزدهم تصور ميكردند، در سراسر جهان بكار برده ميشود. طيفهايي مختلف از نحلههاي فكري، مذهبي و سياسي و نظامهاي سياسي متغير، از جمهوريهاي واقعي تا جمهورينماها، از حقوق بشر به منزله حقيقت و يك ياد ميكنند.
اين امر براي انسانيت كه جدا از تكيه بر نژادها، قوميتها، رنگها، زبانها، فرهنگها و مذهبها به دنبال كرامت انساني براي همه است، يك موفقيت محسوب ميشود. حقوق بشر به دنبال آن است تا فارغ از عوامل و متغيرهاي مذكور، در سراسر جهان، حقوق انساني را كه در دو بعد اراده آزاد افراد و حقوق اجتماعي آنها تجلي پيدا ميكند، جداي از وجود هر نوع نظام سياسي و فكري حاكم، در جامعه پياده كند؛ حقوقي كه فردگرايي و خلاقگرايي را در جامعه موجب ميشود و افراد را از هر دسته، طبقه، سن و جنس، حتي هنگامي كه در نقش متهم يا مجرم قرار دارند، مورد حمايت قرار ميدهد.
در نظام بينالملل نو كه با واقعگرايي و محوريت دولت، با پيگيري صرف منافع ملي آغاز شد، سخن از حقوق بشر و پيگيري آن توسط دولتهاي مختلف، در حال حاضر بسيار فرخنده و مبارك است، هرچند كه اين امر يك طرف قضيه است و طرف ديگر، پيگيري همان منافع ملي است كه در مواردي توسط بسياري از دولتها، مواضع و اعلام نظرها با سطح و رونمايي حقوق بشر، اما با باطن و هدف نائل شدن به امنيت و منافع ملي مطرح ميشود.
ايالات متحده آمريكا پيشتاز اين نوع از رفتار بوده و موضعگيري واشنگتن در قبال نقض حقوق بشر، اصول انساني و آزادي شهروندان در يك كشور و در عين حال سكوت آن در برابر نقض همان حقوق و آزاديها در كشور ديگر، جالب به نظر ميرسد. با توجه به اين نكته ظريف و مهم كه ريشه هر يك از موارد نقض، حقوق انسانها در فرهنگ يك كشور است، بايد پرسيد كه موضعگيري فرضا عليه نسلكشي در دارفور و از طرف ديگر، حمايت از جنايتهاي رژيمصهيونيستي عليه مردم مظلوم فلسطين، چگونه از سوي آمريكا توجيهپذير است؟
بايد اشاره كرد كه دولتها در مورد حقوق بشر صادق نيستند، زيرا همان طور كه بيان شد، براي آنها امنيت و منافع ملي اهميت و محوريت اصلي را دارد و هرچقدر كه منافع ملي خود را گسترده تعريف كنند، جلوهها و نمادهاي بيشتري از حقوق بشر را ناديده ميگيرند، اما جامعه مدني جهاني شامل سازمانهاي غيردولتي حقوق بشري، افكار عمومي و مردم، در حمايت از حقوق بشر و اصول آن، درستتر و پاكتر عمل ميكنند، همانطور كه عملكرد مثبت گروهها و جمعيتهاي حقوق بشر، در مواردي چون فلسطين، بوسني، سيرالئون، نيجريه و سودان، مورد مشاهده قرار گرفت.
البته بايد يادآور شد كه در بين كشورهاي توسعه يافته مردمسالار نيز تمامي مردم و افكار عمومي به حقوق بشر اولويت نميدهند. چنان چه نگارنده كه در يكي از فضاهاي عمومي بيننده يك برنامه تلويزيوني از شبكه Press TV بود، در آن تعدادي از شهروندان انگليسي پاسخگو به سوال در حدود 50 درصد آنان، امنيت ملي را اولويت دانستند. اين امر نشان ميدهد كه جامعه جهاني با مفهوم شهروندي جهاني و درك مستقيم دردها و لذتهاي همه انسانها به مثابه شهروندان همان دولت، هنوز به طور كامل به وجود نيامده است و چه بسا كه در داخل بسياري از حكومتها به مانند اسرائيل، در عمل شهروند درجه يك و دو نيز وجود دارد.
همان طور كه در حوادث مختلف مشاهده ميكنيم، دعواي اصلي بين دولتها (اعم از ريزقدرتها، قدرتهاي منطقهاي، قدرتهاي جهاني و دولت (هژمون) برتر در نظام بينالملل) بر سر منافع ملي است كه در شكلهاي مختلف چون حمايت از جداييطلبيها، يارانههاي كشاورزي يا رقابتهاي تسليحاتي جلوه ميكند. با اين كه از دوره جداييطلبي و نبردهاي استقلالخواهانه گذشته است، اما همچنان اقدامات خشونتآميز استقلالطلبانه مانند جنبش باسك در اسپانيا يا استقلالطلبي چچنها، نشان از اولويت اين گونه امور بر حقوق بشر، براي حاميان آن حركتها دارد.
چندين دهه از بحث عدم تفاوت نژادها و قوميتها توسط نخبگان ميگذرد، اما نژاد و تكيه بر مسائل هويتي، كه به هيچ وجه عامل برتري انساني بر انسان ديگر نميشود، همچنان ادامه دارد. اين امر زماني خطرناك محسوب ميشود كه توسط دولتها پيگيري شود؛ به مانند حفظ نژاد اسلاو در مناطق يوگسلاوي سابق يا تصور برتري مذهبي همچون صهيونيسم و تلاش براي گسترش آن به سراسر جهان.
در اين جا دو نكته مهم به نظر ميرسد: اول آن كه علاوه بر دولتها و افراد خاطي مرتكب نقض حقوق بشر و به خصوص نسلكشي، برخي دولتها نيز به حمايت از ناقضين حقوق بشر در شكلهاي مختلف، به صورت علني و غيرعلني مبادرت ميورزند. به عنوان مثال، كشتار وحشيانه مسلمانان بوسني همراه با بيشرمانهترين اذيت و آزارها، مورد حمايت دولت قدرتمند بلگراد همنژاد صربها بود قرار گرفت و تلختر از آن زماني است كه تعداد زيادي از مردم صربستان در سال 2008 از ناقضين حقوق بشر به رهبري رادووان كاراژيچ كه فرمانده و دستوردهنده نسلكشي انسانهايي همانند خود آنها بود، حمايت كردند. در اين راستا بايد به افرادي كه در مجازاتهاي غيرانساني نيز مشاركت ميكنند، اشاره نماييم كه علاوه بر آزار جسمي مجرم، منجر به تحقير شخصيت وي ميشود.
آن چه كه مهم است ادامه جنبش حقوق بشري در همه نقاط جهان است تا اصول و ارزشهاي جهان شمول حقوق بشر، متجلي در اعلاميه جهاني 10 دسامبر 1948 مصوب مجمع عمومي سازمان ملل متحد اجرا و اعمال شود. در اين راه، افكار عمومي از نقش اصلي برخوردار است. اولين قدم، كسب آگاهي نسبت به حقوق بشر و سپس حركت عمومي و كلي جامعه به سمت دفاع از اصول ياد شده است. البته تجربه موفقيتآميز اين امر، يعني آگاهي نسبت به حقوق، فراگير شدن آن و دفاع سراسري از آن، در جامعه جهاني وجود دارد. به عنوان نمونه در كشور آمريكا كه تنها تا حدود 60 سال قبل، سياهپوستها از حقوق سفيدپوستها برخوردار نبودند و حتي حق حضور در كنار آنان را نداشتند، هم اكنون نامزد حضور در انتخابات رياست جمهوري ميشوند. يا حق راي بانوان كه به قول سناتور براي مادر وي وجود نداشت، اما خود در عرصه رقابت براي رياست جمهوري آمريكا ظاهر شد.
بنابراين به نظر ميرسد كه نبايد موضعگيريهاي دوگانه كشورها و سوءاستفاده سياستمداران از حقوق بشر به عنوان ابزاري در جهت منافع ملي را راه پايان يافتهاي در فرايند تحقق حقوق بشر دانست و نااميدانه تنها به آن نگريست، بلكه بايد با دوري از يك جانبهنگري و آرامش، اصول و ارزشهاي حقوق بشر را فرا گرفت و به ديگران نيز مقدس بودن تمامي انسانها را آموخت تا به صورت فراگير، عاملي جهت اجراي آن اصول در جوامع شود.
يکشنبه 17 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]