واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: به عشق سید علی اصغر زنده ایم
سالهای دور و نزدیك در گفت و گو با علاءالدین بابا شهابی
http://www.astafe.eu/rklam/shaxsit/sid_Ali_Asxar_Kurdstani.gif
فیض اله پیری:
((سيدعلاءالدین بابا شهابی)) نوه پسری مرحوم »سید علی اصغر كردستانی« استاد مسلم آواز و صاحب صدای ماندگار موسیقی كردی است. چهره اش نسبتا شادمان و جوان می نماید،اگر چه 66 ساله است. سال 1318 در محله چهارباغ سنندج به دنیا آمد. نسل سوم، میانی و همسالان بابا شهابی او را خوب می شناسند و به یاد دارند. موسیقی و ورزش را توأم از كوچه پس كوچه های چهار باغ به دنیای مدرن امروز آورده و شاگردانی بزرگ دراین عرصه ها تربیت كرده است. »نجم الدین غلامی« و »ارژنگ كامكار« در موسیقی، »بیژن ذوالفقار نسب« مربی سرشناس فوتبال و »كامران نجات الهی« و... همگی در مكتب بابا شهابی تلمذ كرده اند كه هر كدام به رسم شاگردی واستادی هر از چند گاهی از او یاد می كنند.
ذوالفقار نسب چندی پیش درتلویزیون بودن خویش را مدیون این استاد فرهیخته دانست ودر »سوئد« نیز »نجمه« به دیدارش آمد واستاد را دوباره پس از سالهای طولانی ستایش كرد.
بابا شهابی تحصیلات مقدماتی را در سنندج گذراند و سال اول دبیرستان به رادیو سنندج دعوت شد و با مرحوم »حسن كامكار« - پدر كامكارها - همكاری خود را آغاز كرد. خود نخستین بار اثر ارایه و مرحوم كامكار آن را تبدیل به نت و آهنك كرد و بعدها در صدا و سیما اجرا شد.
همزمان دو كار دیگر با نامهای »ساقی سه روی باڵات « را به »ایرج عندلیبی« پسر عموی »جلیل عندلیبی« داد كه به قول خودش »گل كرد« و این آغاز رسمی فعالیت هنرمندی جوان بود كه در 15 سالگی به موسیقی روی آورده بود.
كار اصلی بابا شهابی ورزش فوتبال بود. اوادبیات فارسی و زبان عربی تدریس می كرد اما انتقال او به تهران و عشق وعلاقه اش به موسیقی والبته آشنایی با هنرمندان بزرگ او را از فوتبال دور و در موسیقی غرق كرد.
حكایت های آن سال و دیدارش باهنرمندان بزرگ را در گفتگویش با سیروان به یاد می آورد. خود می گوید: سال 46 به تهران رفتم. درتهران دوره موسیقی كوتاه گذراندم وبا اركسترهای »مفتاح« و »كردی تهران« همكاری ام آغاز شد. »وطن«، »گل اندام« از اولین كارهایم بود كه براساس ملودی خودم، استاد حسن كامكار آن را ساخت. اما سومین اثرم با عنوان»نامه وێ بۆ چیمه ئاهه نگ و به زم و ره زمی سه ر چنار« مرحوم كامكار خود با ذهن خلاق و هرمندانه اش ساخت. این آهنگ پنج مصراع و به گمانم شعرش مربوط به ماموستا »هه ردی« بود.
هنرمند سالهای دور و نزدیك كردستان كه 50 سال است در عرصه موسیقی، ماندگاری صدا را دنبال می كند، به گفته خود تنها پنج یا شش آهنگ را در سنندج ساخته واجرا كرده است. در تهران برای اركستر بزرگ صدا و سیما حدود ، 60 كار زیبا و برای اركستر مفتاح و سنتی نیز بیش از 40 اثر اجرا كرده است. صدای عندلیبی و روح لطیف و دلنوازش د ركاست »پائیز پائیزه« رامی توان احساس كرد،آن گونه كه می شود »از باده ی گویا« ی او طلب آرامش نمود.
او البته در این دو اثر كه اولی سال 69 و دومی توسط »ذوالفنون« در سال 71 منتشر شد چند آهنگ فارسی رانیز اجرا كرده اما در سی دی »شنه ی به ر به یان« در لندن و»هاورازی دڵ« برای اركستر بزرگ تهران زیباترین ملودی های كردی را به كام تشنه ی عاشقان هنر می نشاند.
بیژن كامكار چندی پیش در گفت و گو با سیروان از روزگاری سخن گفت كه پدرش برای راه اندازی اركستر موسیقی كردی سرزمین كردها را زیر و رو می كرد، اما بابا شهابی امروز اگر چه به بازاری شدن موسیقی انتقاد دارد كه در همین گفت و گو به آن اشاره می كند، لیكن او از آنچه كه آن را »شكوفایی موسیقی كردی« می نامد، خوشحال است. او محفل آن زمان موسیقی و عصر پدر كامكارها را یادآوری می كند و می گوید: »در آن زمان ماموستا حسن كامكار بود و چند نفر دیگر كه اركستر رادیو را تشكیل می دادند. تلویزیون هنوز نبود . آقایان »نوروزی« و »رومی« آواز می خواندند. آقای »نوبری« دایی عندلیبی ها قبل از ما آمد. بعد ها ما و »مظهر خالقی« و »جلیل« و ... آمدیم.
* با مظهر خالقی چگونه آشنا شدید؟
- با مظهر خالقی درتهران آشنا شدم. حدود سالهای 46 تا 55 با هم بودیم. من و مظهر نزدیك به یازده سرود به صورت مشترك با هم خوانده ایم كه هیچ كس نمی داند این صدا، صدای دو نفر است. همه فكر می كنند یك نفر آنها را خوانده است. در آرشیو تلویزیون كرماشان موجود بود. الان نمی دانم بر سرش چه آمده است! به نظرم الان قابل پخش نباشد.
بابا شهابی اگر چه سه سال بعد از مرگ سید علی اصغر (پدر بزرگش ) به دنیا آمد،اما خود می گوید: از او تاثیر پذیرفته، آن گونه كه به عشق او زنده است: »وقتی استاد سید علی اصغر كردستانی فوت كرد من سه سال بعد به دنیا آمدم، بنابراین شناخت تحقیقی و جامع درباره او ندارم. البته ناآشنا نیستم. اما »حمه حمه باقی« شناخت تحقیقی حیات او را دنبال و منتشر كرد. برخی روابط خانوادگی در بین ما بود كه طبیعتا در این كتاب منتشر نشده است.
او می گوید كه در زمان ما خانواده ها حاضر نبودند فرزندانشان را آن گونه كه تبدیل به فرهنگ شود،به مكتب موسیقی بفرستند، اما امروز فضا متفاوت و بسیار عالی است.
با این شرایط آینده موسیقی كردی روشن است؛ هر چند كه متاسفانه عده ای موسیقی را فقط با هدف مادی،نه با انگیزه خدمت به فرهنگ و هنر كردی دنبال می كنند.
به اعتقاد بابا شهابی اگرچه تعداد هنرمندان نسبت به گذشته افزون گشته است اما تولیدات موسیقی از نظر كیفیت نسبت به گذشته قوی نیست. دلیل آن هم این است كه عده ای موسیقی را از جنبه ی مادی دنبال می كنند. نوازندگان هنرمندان ماقبل از اینكه به فكر تولید موسیقی باشند،در فكر بازاریابی هستند. زندگی مادی شده و موسیقی و هنر را هم در بر گرفته است. موسیقی به عنوان كالا فروخته می شود. قبلا موسیقی به خاطر عشق به موسیقی و فرهنگ بود اما امروز به جرات می گویم به خاطر تنگناهای مادی است. البته نباید تقصیر را به گردن خواننده هایی انداخت كه به دنبال پول هستند. فضا این گونه شده است. من هم باور ندارم كه حتی افرادی مثل ما به این راه بروند. البته خدا آن روز را نیاورد.
آنچه كه این هنرمند را تا به امروز نگه داشته تنها عشق به موسیقی است.
این را بارها درمیان گفته هایش بیان می كند. از نگاه او موسیقی روح فرهنگ جامعه است. اگر موسیقی نباشد فرهنگ معنی ندارد. برای اثبات گفته های خود به بابا طاهر استناد می كند:
تن بی عشق را افسردن ولا
هر كه عشقی ندارد، مردن ولا
هركه نیست ثابت در ره عشق
ذره ذره به آتش سوتن ولا
و باز این گونه ادامه می دهد: اگر موسیقی نباشد، اگر عشق نباشد، مردم چگونه روحیه بگیرند؟ جامعه ای كه در آن عشق و هنر و موسیقی نباشد،مرده است.
در میان مصاحبه آن گونه كه گویی تنها این دیدارها ست كه آن خاطرات را به یادش می آورد، گاهی در خلسه ای غمگین فرو می رود وباز لبانش همرنگ موهای سپید او می شود. زیر و بم نگاه و احساس او هر كدام روایتی به دنبال دارد: دلیل رفتن من از سنندج انتقال به تهران بود. آنجا ازدواج كردم و همسرم از فامیلان خودم است. یادش به خیر،تازه با یوسف زمانی آشنا شده بودم! زندگی ام را مدیون او هستم. روزی مرا صدا كرد و از من خواست كه موسیقی را به صورت جدی تر واصولی دنبال كنم. درآن زمان بزرگان موسیقی ایران در اركسترهای گلها وباربد بودند. »فرهاد فخرالدینی«، »كسروی«، »فریدون ناصری«، »مرتضی حنانه«و ... همگی بودند. آشنایی من با هنرمندان باعث حضورم در اركسترهای بزرگ شد. الان سالهاست از آن خاطرات می گذرد. سخن گفتن از این ایام خاطرات خاص خود را برایم زنده می كند.
* نمی خواهی به كردستان برگردی؟
- من البته با این آب و خاك زندگی كرده ام، اگر چه در تهران باشم. سالی حدود دوبار به كردستان می آیم. برادرانم ، خواهرانم و دیگر نزدیكانم اینجاهستند. البته من نمی توانم برای همیشه به كردستان برگردم. فرزندانم در تهران مشغول شده اند. من هم مجبورم بمانم. یكی از فرزندانم دكترای مدیریت را تحصیل می كند و در وزارت معادن و فلزات جایگاهی خوب دارد.
حتی اگر خودم هم بخواهم به ملاقات او بروم، باید از منشی اش اجازه بگیرم!
در آلمان و سوئد و نروژ هم پیشنهاد كردند بمانم، اما من نمی توانم از خانواده ام جدا شوم.
»دكتر ذوالفقارنسب« كه دومین طعم حضور در جام جهانی را به ایران چشاند، هم محله ای و شاگرد استاد بابا شهابی است. آنان فرزندان چهارباغ هستند . هنرمندان امروز نظیر» ارژنگ كامكار« و »نجم الدین غلامی« هنرمندان بزرگ عرصه موسیقی كردی نیز در كلاس درس این استاد حضور داشته اند.
شنیدن ناگفته ها وحضور این هنرمندان در كلاس بابا شهابی جالب است. در این زمان خنده اش می گیرد و می گوید: »نجمه« از همان كودكی صدایی خوش داشت. او البته خیلی زرنگ بود.. دكتر نجات الهی هم شاگرد من بود. او اهل بیجار بود. الان خیلی یادم نیست، اما همه با وفا هستند و معمولا احوال ما را می پرسند.«
هنگامی كه »ناصر رزازی« به عنوان هنرمند رسمی در كردستان فعالیت داشت، »بابا شهابی« در تهران بود. اما خود می گوید به آثار هنری او علاقه مند است.
از میان شاگردان این استاد موسیقی، »ارژنگ« به همراه برادرانش راه پدر را ادامه و گروه موسیقی»كامكارها« را به همراه برادرانش تشكیل داد، نجمه، نغمه های ناب می خواند و بیژن در فوتبال مرتضی گشته است.
* استاد، در سالهای اخیر حضور شما در محافل عمومی كمرنگ شده است. مردم منتظر حضور شما هستند. به نظر می رسد شما سكوت كرده ای ، این سكوت را كی می شكنی؟
- من سكوت نكرده ام در تهران فعال هستم. در شورای موسیقی بودم والان هم در اركستر بزرگ در تهران هستم. من بدون دعوت به جایی نمی روم، دوست ندارم. قبلا از سنندج و مهاباد و دیگر شهرهای كردنشین دعوت می شدم. من الان در تهران هستم. گروه كامكارها هم مستقل است و به كسی غیر از خودشان راه نمی دهند. عندلیبی هاهم گروهی مجزا دارند. من هم خودم البته گروه دارم اما بیشتر وقتم را در اركسترها می گذرانم.
از مجموع نزدیك به 200 آهنگ كه بابا شهابی در طول نیم قرن حیات هنری خود را اجرا كرده، بیش از 50 آهنگ را قبل از انقلاب اجرا كرده و به گفته ی خود حتی روی اشعار آهنگهایش خیلی حساس است. در پاسخ به سئوالی مرتبط با این موضوع می گوید:
شعرها را خودم انتخاب می كنم. به نظرم نمی آید كه شعر سبك انتخاب كرده باشم. سعی كرده ام ضمن اینكه كار موسیقی انجام می دهم،خدمت فرهنگی هم بكنم. می خواهم مردم همچنانكه »كریم كابان« ، »حمه جزا« ، »علی مردان« و »طاهر توفیق« را می شناسند ، ماموستا »گوران« و »وفایی« و »طاهر بگ« و دیگر شاعران را هم بشناسند. هدفم تنها خودم نیست. هدفم این است كه افراد غیر كرد هم بدانند ما شاعران بزرگی داریم. مولوی كرد با مولانای بلخ تفاوتی ندارد.«
او دوباره از استاد مسلم موسیقی كردی مظهر خالقی، سخن می گوید كه پنج سال پیش در لندن به كنسرتش آمدو در دو روز تمام خاطرات سالهای دور را مرور كردند،سپس او را به پدر پزرگش »سید علی اصغر كردستانی« آوازخوان بی نظیر كرد ربط می دهد كه صدای شیشه ای او، آن هنگام كه دختران و زنان بر سر طناب ها لباس آویزان می كردند، بر فراز بلندیهای صلوات آباد، فضا و مردم را روحی تازه می بخشید، صدایی كه به قول بابا شهابی ماندگار است و مانا. آری »صدا، صدا، صدا تنهاست كه می ماند«.
با هر آنچه كه تصور كنی در فضای صدای ناب این هنرمند كرد فرو می رود و آنگاه آهی از دل می كشد و می گوید: همه ما به عشق سید علی اصغر زنده ایم. او تنها متعلق به خانواده ما نیست. سید علی متعلق به تمام كردها و عاشقان هنر است. همانطوری كه ما تعصب او را می كشیم، دیگران هم این گونه اند و به او ادای احترام می كنند. او هنرمندی ابدی و افتخار آمیز برای كردهاست. صدایش هنوز كه بعد از سالها می شنوی،خیال می كنی همین دیروز خوانده است.
بابا شهابی خود اینك به همراه فرزندش شاهین و شهرام وآرش در علم و هنر و رزش پای جای پدر نهاده اند و در تهران ساكن اند.
یكی از فرزندان این نواده سید علی اصغر با خانواده »خیابانی« های تبریز وصلت كرده است. بابا شهابی اگر چه سالهاست در تهران زندگی را به سر می برد، اما همچنان در هنر و زندگی اش در پی احیای فولكلور كردی است.
او موسیقی را تا به امروز دنبال كرده و در بهار كوتاه جوانی نیز از فوتبالیستهای سرشناس كردستان بود كه بعدها در كسوت مربیگری نیز فعالیت كرد.
وی به مدت11 دوره د رمسابقات فوتبال قهرمان وآموزشگاههای كشور شركت داشت و هشت سال مربی تیم باشگاه تاج (استقلال كردستان) بود.
تاج كردستان آن سالها بهترین تیم غرب كشور بود و بعد از تهران، تبریزو اصفهان مقام چهارم كشور را كسب كرده بود. بابا شهابی با افسوس از این قهرمانی ها یاد می كند به گفته او دیگر خبری از آن سالها نیست، آه!
گفت و گوی ما با این هنرمندورزشكار كرد در تازه ترین سفر او به زادگاهش صورت گرفت.
منبع: www.sanandaj-love.blogfa.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 433]