واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: گفتگو با شهنام شهابي، بازيگر نقش هومن در سريال «تاوان»
آهسته و آرام در دنياي بازيگري
http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1389/04/22/100880314649.jpg
وقتي با او قرار مصاحبه را هماهنگ ميكنم انتظار دارم فردي به تحريريه روزنامه بيايد كه كمي از ويژگيهاي جسورانه هومن سريال تاوان را در وجودش داشته باشد. اما با پسر جواني مواجه ميشوم كه بيش از حد خندهرو و خونگرم است و از زمين تا آسمان با هومن تفاوت دارد. او خودش تاكيد ميكند كه هيچ شباهتي با هومن ندارد. شهنام شهابي ميگويد: هومن خيلي پر جنب و جوش است، من خودم بيشتر خجالتي و آرامم. او بازي در سينما را با فيلم «شاخ گاو» به كارگرداني كيانوش عياري آغاز كرده است. سريالهاي سايهاي در تاريكي (ابراهيم جوادخاني)، لبه تاريكي و جواني (سعيد سلطاني) و فيلمهاي از كنار هم ميگذريم، ابراهيم و تعطيلات تابستاني از جمله كارهايي هستند كه شهابي در آنها نقش آفريني كرده است.
شهنام شهابي متولد سال 1361 است و مدرك كارشناسي ادبيات نمايشي دارد. با او به بهانه ايفاي نقشش در سريال تاوان همصحبت شديم.
شنيدهام در سنين كودكي كيانوش عياري براي بازي در يكي از كارهايش شما را انتخاب كرده. درست است؟
بله. زماني كه 8 ساله بودم داشتم با دوچرخه سر كوچه بازي ميكردم. آقاي عياري من را اتفاقي ديد و خوشش آمد. رفت و با پدر و مادرم صحبت كرد. من اصلا نميدانستم بازيگري يعني چي! پدرم اولش با اين كه من بازي كنم مخالف بود. ميگفت از درسهايت عقب ميافتي. اسم فيلم كوتاهي كه من در آن بازي كردم «دلپذير» بود.
شاخ گاو را بعد از دلپذير بازي كردي؟
قرار بود نقش اول را در شاخ گاو بازي كنم. اما پدر و مادرم نگذاشتند. به خاطر شاخ گاو، 8 ماه مدرسه نرفتم. با اين كه من بچه بودم و هيچ چيز از سينما نميفهميدم كيانوش عياري خوب من را راهنمايي ميكرد. او خيلي خوب از بازيگرانش بازي ميگيرد. من آن موقع عشق و علاقهاي به بازيگري نداشتم. بيشتر به دامپزشكي و دنياي حيوانات علاقه داشتم.
پس چطور شد كه بعدها بازيگري را به عنوان شغل انتخاب كردي؟
وقتي چند تا كار بازي كردم در يك مسيري افتادم. يكدفعه ديدم هيچ كار ديگري به جز بازيگري بلد نيستم. از لحاظ زماني و فكري درگير اين كار شده بودم.
از 8 سالگي تا الان در تعداد انگشت شماري فيلم و سريال بازي كردهاي. چند تا هم تله فيلم داشتهاي. چرا تعداد كارهايت اينقدر كم است؟
من 4 سال سر كار نرفتم. با اين كه به من خيلي فيلم پيشنهاد شد. يعني درست بعد از سريال طنز اين زمينيها چند سال بازي نكردم. براي فيلم ابراهيم در جشنواره چهاردهم فيلم فجر از بازي من تقدير كردند. جشنواره جيفونيه ايتاليا هم به من لوح تقدير داد. آن زمان پيشنهادهايم زياد شد.
ميترسيدم مثل بازيگراني باشم كه از رده خارج ميشوند. خيلي ترس داشتم. چون تمام هم سن و سالان من وقتي به نوجواني رسيدند ديگر بازي نميكردند. دوست داشتم يك كاري باشد كه بازيام به چشم بيايد.
خودت از تجربه بازي در سريال تاوان چقدر راضي هستي؟
تاوان به خاطر پخشش يك مقدار لطمه خورد. اولا كه پخش سريال با جام جهاني همزمان شد. ضمن اين كه تابستان فصل خوبي براي سريالها نيست. ساعت 9 شب تازه هوا تاريك ميشود و خنك، مردم دوست دارند از خانه بيرون بروند. اما وقتي متن تاوان را ميخواندم خيلي ازش خوشم آمد.
عوامل گروه در انتخاب بازيگر نقش هومن چه معيارهايي داشتند؟
كارگردان دنبال كسي ميگشت كه بتواند آواز بخواند و صداي خوبي داشته باشد. من هم كار آهنگسازي و خوانندگي انجام ميدهم. كارگردان و تهيهكننده روي اين نقش خيلي حساس بودند. ميخواستند نقش دوتا دوست خوب دربيايد. قبل از من خيليها بودند و تست داده بودند. همزمان ميخواستند بازيگر نقش كامبيز را هم انتخاب كنند. من هر روز به دفتر ميرفتم. افراد مختلفي ميآمدند. ما را نسبت به هم ميسنجيدند. شهرام شاهحسيني به من خيلي لطف داشت. از او ممنونم كه به من اعتماد كرد.
با اين كه 27 سال داري نقش جواني را بازي ميكني كه سنش هفت هشت سال از خودت كوچكتر است. بهتر نبود يك بازيگر جوانتر از تو را انتخاب ميكردند؟ براي خودت سخت نبود كه در نقش يك نوجوان ظاهر بشوي؟
هيچكس باورش نميشود من 27 سال داشته باشم. هركس ميشنود تعجب ميكند. قيافهام بيشتر به نوجوانها ميخورد. هومن يكسري درگيري با پدر و ناپدرياش داشت. كارگردان دوست داشت كه هومن خيلي بچه سال نباشد. اگر سن بازيگر خيلي پايين بود نميتوانست اينقدر درگير بشود و حركت داشته باشد. البته اين طوري نبوده كه هميشه سنم كمتر باشد. من در سريال سايهاي در تاريكي نقش پسري 26 ساله را بازي كردم، در حالي كه 22 سال داشتم.
شنيدهام هنگام تصويربرداري، فيلمنامه تاوان آماده نبوده و سر صحنه نوشته ميشده است. شما به عنوان بازيگر چطور با اين مساله كنار آمديد؟
ما متننهايي فيلمنامه را در دست نداشتيم. پايان سريال تاوان باز است و هنوز سكانسهاي نهايياش تصويربرداري نشده است. در حد چهار پنج روز كار تصويربرداري باقي مانده است. من قسمت اول طرح اوليه فيلمنامه را كه خواندم، ديدم قهرمان داستان همان اول كار ميميرد. از همان ابتدا احساس كردم كه بايد تاوان داستان هيجان انگيزي داشته باشد. يكسري اتفاقاتي داشت كه با متنهاي ديگر فرق ميكرد. 3 ماه اول كه تصويربرداري كار انجام شد، فقط من و بازيگر نقش كامبيز انتخاب شده بوديم. بازيگر نقش مادر انتخاب نشده بود. عوامل گروه مجبور بودند همه نماهاي ما دو نفر را جدا جدا بگيرند. ما فقط فيلمنامه 4 قسمت اول را داشتيم و بقيه سكانسها در حال نوشته شدن بود. همان زمان رج ميزدند و سكانس قسمتهاي پاياني را تصويربرداري ميكردند. من نميدانستم اين وسط چه اتفاقي افتاده است. حتي جاهايي طرح اوليه فيلمنامه را هم نداشتيم. بخشي از فيلمنامه سرصحنه نوشته ميشد و گفتگوها همان جا عوض ميشد.
يعني دورخواني نداشتيد؟
آن اوايل دورخواني داشتيم. اما بعد كهسريالجلوتررفتنه.
كامل نبودن فيلمنامه كار بازيگر را سختتر ميكند. نه؟
كار همه عوامل سختتر ميشد. فيلمبردار و طراح صحنه هم ميخواهند راكوردها حفظ بشود. حفظ كردن حس نقش هم خيلي سخت بود. در طول داستان صد تا اتفاق براي هومن ميافتاد. وقتي متن را كامل نخوانده باشي كارت سخت ميشود.
در بين فيلمهاي در حال اكران فيلمنامه هفت دقيقه تا پاييز هم سر صحنه نوشته شده است. اين كار بعضي جاها باعث ميشود خلاقيت بازيگر بيشتر شود و حس جاري در نقش واقعيتر ديده شود.
در سينما ميشود اين كار را كرد. اما در سريال نه. در سريال تاوان در يك روز هم سكانس اول قسمت اول را تصويربرداري ميكردند و هم سكانس 40 قسمت دوازدهم. من دقيقا نميدانستم بار دوم چه واكنشي نشان بدهم. شايد در اين مدت رابطه هومن با پدرش خوب شده باشد. شايد هم بدتر شده باشد. كارگردان زياد توضيح ميداد. اما وقتي خودت متن را بخواني خيلي تسلطت بيشتر ميشود.
خودت در رشته ادبيات نمايشي درس خواندهاي. اين تحصيلات باعث ميشد كه در مسير تكميل فيلمنامه نظر بدهي و نقش داشته باشي؟
من در رشته بازيگري و كارگرداني در دانشگاه بوشهر قبول شدم. بعد به رشته ادبيات نمايشي تغيير رشته دادم. شهرام شاهحسيني از اين نظر خيلي خوب بود. ميگفت بايد روزي بيست تا پيشنهاد بدهيد.
درباره شخصيت هومن خودت چه پيشنهادهايي ميدادي؟ نميترسيدي از اين كه اين شخصيت باتوجه به معتاد بودنش و شرارتهايش خيلي سياه و منفور از كار دربيايد؟
ميخواستم هومن خيلي سياه و منفي درنيايد. من دوست داشتم با بازي ام بگويم هومن ذاتش خوب است. اما با سن و سال كمش در شرايط بدي قرار ميگيرد. دوستانش اشتباه راهنمايياش ميكنند. او مادرش را دوست دارد. در فيلمنامه اوليه صحنهاي كه سر خاك مادرش ميرود، هومن كلي گريه ميكند. پس از آن كه ميفهمد مادرش ارث زيادي براي او نگذاشته شاكي و معترض ميشود. سنگ قبر مادرش را ميشكند. كلي مونولوگ ميگويد و ميرود. بعد ديديم اينطوري خيلي بد و زننده ميشود. به هر حال مادرش است. تهيهكننده گفت اين سكانس را متعادلتر بگيريم.
ما يك تصوير كليشهاي از معتادان سريالها در ذهن داريم. يعني آدمهايي كه كمرشان خميده است و مثلا سين را شين تلفظ ميكنند. اما در تاوان اين كليشه شكسته شده و كنشهاي حسي هومن فقط در تيكهاي عصبياش خلاصه ميشود. چطور به نقش اينچنيني يك معتاد رسيدي؟
درباره اين كه هومن بايد اعتيادش به چه چيزي باشد خيلي صحبت كرديم. قبلا بازي كردن در نقش معتاد خيلي راحتتر بود. آدم يك تيپ خاصي ميگرفت. اما اعتيادهاي جديد فرق دارند. من پسري را ميشناسم كه شيشه ميكشيد. روزي 20 ساعت به او خيره ميشدم. او مثل آدمهاي عادي بود. هيچ كار عجيب و غريبي نميكرد. وقتي هم حرف ميزد حرفهايش منطقي بود. من هيچ نكته خاصي از او نديدم كه نشانه اعتيادش باشد. البته يك حالتهاي مختلفي به اينجور آدمها دست ميدهد. وقتي ميترسند ترسشان يك كم اغراق شدهتر است. ما در اين سريال تصميم گرفتيم كه اعتياد هومن به ماده مخدر كك باشد. اين ماده خماري زيادي ندارد. مادر هومن نميداند كه پسرش معتاد است. ميخواستيم اعتيادش يك جوري باشد كه هر كسي متوجه نباشد.
جنس اعتياد فرق ميكند. اگر هومن معتاد ترياك بود و مصرفش بالا بود، بايد با كمر خميده بازي ميكردم.
در مرحله تحقيقات با چه جور معتادهايي مواجه شدي؟
خيلي سخت بود. بايد آدمي پيدا ميكرديم كه معتاد باشد. كسي اعتراف نميكند كه من معتادم. بسختي چنين آدمي را پيدا كردم. به كلينيك ترك اعتياد هم رفتم. مصرف آدمهاي آنجا خيلي بالا بود. هومن اين طوري نيست. او تفنني مصرف ميكند.
هومن بجز معتاد بودنش يك ويژگي ديگر هم دارد. او از همه چيز ناراضي است. حس خشم و نفرتش را چطور در آوردي؟
هومن يك آدم عصبي است. او همه چيز را درون خودش ميريزد. هومن خيلي روحيه پرخاشگري دارد. او دور خودش ميچرخد و به هيچ جا نميرسد. من چون خوانندهام خوب ميتوانم داد بزنم. سعي كردم صدايم را در گلويم بريزم.
يكي از دشواريهاي اين نقش جنب و جوش زيادش است. درباره اين موضوع صحبت كن.
يك جورهايي شبيه بدلكارها شده بودم. اين سريال صحنه كتك خوردن و كتك زدن زياد داشت. تعقيب و گريز و بدو بدو زياد داشتيم. اين صحنهها چند بار تكرار ميشد. يك بار بوم توي كادر ميآمد. يك بار آدمي از پشت دوربين رد ميشد. وقتي از سر صحنه به خانه ميرسيدم از خستگي ميافتادم.
درباره آسيبديدگيات در اين سريال توضيح بده. يادم ميآيد آن زمان چند روزنامه با آب و تاب خبرش را چاپ كردند.
من زماني كه نماهاي قسمت سوم را ميگرفتند دچار حادثه شدم. در يكي ازسكانسها رضا رويگري ـ سعيد ـ در را قفل كرده بود و من بايد از پنجره بيرون ميرفتم. قرار بود از پنجره آويزان شوم. بعد كات ميدادند و اين نما به نماي بعدي تدوين ميشد كه پاهاي من روي زمين بود. يك ساختمان دو طبقه بود. من لبه پنجره را گرفته بودم. هوا گرم بود اما من كاپشن به تنم كرده بودم. صحنهها مربوط به فصل زمستان ميشد. چون كت تنگ بود دستم را نتوانستم تكان بدهم و از آن بالا به پايين افتادم. از بيمارستان آمدند و با كاردك من را جمع كردند! (مي خندد) دستم از سه چهارجا شكست. قرار بود عمل بشود. نفسم بند آمده بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 356]