محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840686826
گفت وگو با محمدرضا خاكي كارگردان نمايش «مرغ دريايي» اثر آنتوان چخوف آينه هاي روبه رو
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت وگو با محمدرضا خاكي كارگردان نمايش «مرغ دريايي» اثر آنتوان چخوف آينه هاي روبه رو
علي قلي پور
اجراي شاهكارهاي ادبيات نمايشي جهان توسط يك گروه تئاتر فرصت مغتنمي براي عرضه توانايي كارگردان، بازيگران و... است. براي مخاطب هم يك فرصت است؛ فرصتي كه در آن شاهد اجراي يك شاهكار است كه حتي احتمال دارد پيش از اين نمايشنامه را هم خوانده باشد. بدين ترتيب همين دو ويژگي بسنده است تا بگوييم سنجش قدرت و ضعف اين اجرا اهميت بسيار دارد. از اين رو مي خواهيم بدانيم كه گروه چگونه اين كار دشوار را به انجام رسانده و تا چه اندازه از اجرا و رويكرد خود دفاع مي كند. اما در اين ميان نبايد نقش مخاطب را ناديده گرفت؛ مخاطبي كه ممكن است كمي بي حوصله باشد يا علاقه يي به تماشاي آثار چخوف نداشته باشد. اين گونه تماشاگر قطعاً بيشترين انتقاد را به اجراي «مرغ دريايي» خواهد داشت. از سوي ديگر تماشاگري كه علاقه به چخوف دارد، لحظه به لحظه اجرا را تعقيب خواهد كرد و تعليق براي او به معناي حدس زدن اين نكته است كه كارگردان فلان صحنه از نمايشنامه را چگونه اجرا خواهد كرد؟ حال پس از همه آن تعليق ها به گفت وگو با دكتر محمدرضا خاكي كارگردان اين نمايشنامه پرداختيم تا از فرآيند عرضه اين اثر بيشتر بدانيم؛ اثري كه پيش از اين با كارگرداني حميد سمندريان و پس از آن اكبر زنجانپور هم به صحنه رفته است.
---
-آيا مايل بوديد كه براي تماشاگر بي حوصله، روي در ورودي تالار مي نوشتيد؛ اگر چخوف را دوست نداريد، لطفاً وارد نشويد؟
نه اين كار را نمي كردم.
-چرا؟
به چند دليل. من چنين چيزي نمي نويسم، چون مي خواهم دعوت كننده باشم. اتفاقاً ممكن است تماشاگراني كه هيچ گونه آشنايي با چخوف ندارند، وارد سالن شده و اجراي نمايشنامه يي از چخوف را ببينند و هر يك برداشت خاص خود را از آن داشته باشند. اين حق طبيعي هر تماشاگري است و در همه جاي دنيا هم همين طور است. فكر مي كنم تماشاگر تئاتر ما طيف هاي متنوعي دارد، از آدم هاي حرفه يي تئاتر تا دانشجوي تئاتر و تماشاگران عادي و نيز تماشاگراني كه اصطلاحاً به آنها تماشاگر عام مي گوييم. بنابراين چون يك سوي كارم به آموزش مربوط است، بايد بگويم كه براي ما يك هدف اجرا است و هدف ديگر وجه آموزشي است. به اين معني كه هر كس علاقه يي به اين اجرا در خود ديد، با يك نويسنده يا يك نمايشنامه آشنا شود. اما آثار چخوف به گونه يي است كه حقيقتاً بايد دوستدار آثار او بود و اين دوست داشتن مي تواند به نگاهي كه ما مي خواهيم به صحنه داشته باشيم، كمك كند. به نظر من كساني كه نمايشنامه را خوانده اند به درك بهتر و لذت بيشتري در تماشا خواهند رسيد. چون به هرحال ما در قرائت يك نمايشنامه ذهنيت خاص خود را داريم. حال تماشاگر مي تواند ببيند كه كارگردان چه رويكردي به اين نمايشنامه دارد. بدين ترتيب تماشاگر به يك تعامل دعوت مي شود. تعامل بين تماشاگر علاقه مند و آنچه كه يك گروه تئاتري عرضه مي كند.
- ديدن اين اجرا خيلي وابسته به علاقه مخاطب است، پيش فرضي در تئاتر ما وجود دارد كه مي گويد مخاطب امروز تئاتر ما بسيار بي حوصله است.
اين يك تئوري است كه اين روزها خود تئاتري ها آن را گسترش داده اند؛ تماشاگر ما بي حوصله است. مسيري كه تئاتر ما در اين سال هاي اخير طي كرده، بيش از پيش به سوي كوتاه تر و جمع و جورتر شدن پيش مي رود. بدين ترتيب اين ما هستيم كه نوعي از سليقه يا ظرفيت را ايجاد مي كنيم. اين پروسه امروز در تئاتر معاصر دنيا معكوس است. امروزه در اروپا يا ديگر كشورهايي كه تماشاگر آموخته تئاتر دارند، آثاري با زمان هشت ساعت و 10 ساعت يا حتي چند شبانه روز اجرا مي شود. تماشاگر در اين آثار حضور مي يابد تا در فضاي درك معنا قرار داشته باشد و در مواجهه با اثر هنري به يك فهم متقابل برسد.
-شما براي احتمال كسالت بار شدن اجراي خود اضطراب نداشتيد؟
مي توان هميشه اين نگراني را داشت. آن هم وقتي كه با نمايشنامه يي سر و كار داشته باشيم كه در آن اتفاق خاصي نمي افتد و در واقع به نوعي زندگي در اندازه هاي خاص خود در جريان باشد. به هرحال كارگردان همواره درگير چنين موضوعي است اما مي خواهم بگويم كه وقتي اين نمايشنامه را انتخاب كردم، يك تجربه كار طولاني ديگر يعني اجراي «پرتره» را داشتم. در آن اجرا آنتراكت گذاشتم. بچه هاي گروه اصرار مي كردند و مي گفتند كه احتمال دارد تماشاگر برود، اما خوشبختانه اين اتفاق رخ نداد. علت اين امر روشن است. وقتي كه ما براي اثري كه مي خواهيم عرضه كنيم جاذبه هاي بصري در نظر بگيريم، تماشاگري هم كه از خانه براي تماشاي تئاتر شال و كلاه كرده و بيرون آمده، اجراي اثر را دنبال خواهد كرد. ما بايد به تماشاگر حق انتخاب بدهيم. اتفاقاً يكي از نيازهاي تئاتر امروز ما اين است كه به سراغ آثاري برويم كه داراي شناسنامه و هويت هستند. امروز بخش مهمي از آثاري كه روي صحنه اجرا مي شوند، تكه پاره هايي از اجراها يا رمان ها هستند. اين گونه آثار به فرض چخوف از منظر آموزشي، توانايي ايجاد ظرفيتي دارد كه برخي از تماشاگران كه تا پيش از اين با چخوف آشنايي نداشتند با ديدن اجرا به خواندن آثار ديگر او هم تشويق شوند.
-به هرحال اجراي آثار بزرگ واجد يك خطر و يك مزيت هستند. مزيت اين كار همان طور كه شما گفتيد روشن است، اما اين خطر هم وجود دارد كه با اجرايي كه چندان قابل قبول نيست، كارگردان دوچندان با انتقاد مواجه شود، در واقع شدت انتقادات بيشتر به دليل انتخاب يك اثر مهم است.
اين مربوط به پتانسيل هاي اجرايي در گروه يا به طور كلي در تئاتر ما است. يعني ما در تئاتر خود تا چه اندازه اين امكان را به خود مي دهيم كه ريسك كنيم. وگرنه مي توان از ضريب هاي موفقيت و فرمول هاي خيلي شناخته شده يي در ارتباط با تماشاگر استفاده كرد؛ يعني نمايشنامه يي انتخاب كنيم كه زمان محدودي داشته باشد؛ مثلاً يك ساعت. پس از اين فكر مي كنيم ببينيم امروزه چه چيز بيش از همه جذابيت دارد. بنابراين يك نمايشنامه كمدي انتخاب مي كنيم تا براي تماشاگر لذت بخش باشد. اما باز بايد نمايش هاي گوناگوني داشته باشيم كه تماشاگر بتواند از ميان آنها انتخاب كند. اتفاقاً فكر مي كنم بايد بيشتر به سمت آثاري برويم كه اجراي آنها زحمت بيشتري دارد و نياز است كه براي انجام آن به خوبي عزم خود را جزم كنيم.
- نخستين بار كه استانيسلاوسكي اين اثر را مي خواند، اعتراف مي كند كه چيزي از آن دستگيرش نشده. البته احتمال اين اتفاق براي كارگردان امروزي كمتر است، اما مي توان گفت درك نكردن يا برداشت غلط از برخي صحنه هاي نمايشنامه اجراي آن را ناكام خواهد كرد، شما چگونه بر چنين مشكلي با آثار چخوف فائق آمديد؟
بهتر است بگوييم رويكردي كه به عنوان كارگردان داشتم، در حوزه اجرا داراي چه مشكلاتي بوده است. ما شش، هفت ماه درگير اين اجرا بوديم، پيدا كردن بازيگر و بازيگراني كه آمدند و رفتند. كساني بودند كه مدت كوتاهي حضور داشتند و بعد رفتند، البته حضور آنها بسيار هم مفيد بود. اما اين آمد و رفت ها ضربه بسياري به كار وارد مي كند. علت اين است كه ما امروز گروه تئاتر نداريم. گروه هايي كه نمايش اجرا مي كنند، اكثراً گروه هايي هستند كه من نام آنها را «گروه هاي اتفاقي» مي گذارم يعني براساس اتفاق اجراي يك نمايشنامه دور هم جمع مي شوند. دست شما براي پيدا كردن آن شخص كه به آن فكر كرديد، باز نيست. بنابراين اگر شما نحوه خاصي از اجرا، بازيگري و تعامل صحنه يي بين پرسوناژها مد نظرتان باشد، به راحتي توانايي انجام آن را با توجه به مسائلي كه ذكر شد، نخواهيد داشت. چون شما از بازيگري دعوت مي كنيد كه به عنوان جايگزين بازيگري ديگر به گروه وارد شود، اما بعد مي بينيد تناسبي با پرسوناژ مقابل ندارد، پس ناچار هستيد آن را هم عوض كنيد. پس با اين شرايط ممكن است لزوماً آنچه در آن تبحر داري را نتواني اجرا كني. بنابراين اين مشكلي است كه وجود دارد و به خوبي ديده مي شود. اما به نظر من جوان ها نيروي بيشتري دارند چون علاقه دارند كه در خود تغيير ايجاد كنند، اما خيلي از بازيگرها شكل خاص بازي خود را پيدا كرده اند و همان را ارائه مي دهند. اين يكي ديگر از مشكلات است.
خيلي از بازيگرها هم كمتر مي پذيرند كه الگوي بازي خود را براي اين اجرا يا اجراي ديگر كنار بگذارند. در حالي كه به عنوان مثال در فرانسه بازيگراني كه در سنين بالا هستند به ايجاد تغيير در خود علاقه داشته و همواره در ورك شاپ ها و دوره هاي آموزشي جديد شركت مي كنند تا به نوعي بازي خود را به روز كنند و كهنه نشوند و خود را نو كنند. آنها مي خواهند روش ها و تكنيك هاي جديد بازيگري را بياموزند تا بتوانند در گروه حضور پيدا كنند. وضعيت ما اين گونه نيست كه همه بازيگران ما به طور يكسان از اين آمادگي برخوردار باشند كه بتوانند مثلاً قبل از تمرين حتماً مقداري آمادگي بدني داشته باشند. بنابراين در تئاتر ما اين يك وضعيت عمومي است و شما ممكن است در اجراي كار خود با مشكلاتي روبه رو باشيد.
-با اين توضيح شما ما مي توانيم دريابيم كه بازيگران شما انتخاب صد درصد و مورد قبول خودتان نبودند.
در برخي موارد انتخاب مورد قبول بودند. برخي از بازيگران اين كار هستند كه از آغاز تمرين تا امروز هيچ گونه ترديدي درباره آنها نداشتم. چند نفر از روزهاي اول تمرين با ما بودند. مانند دكتر «دلخواه» كه شخصيت «تريگورين» را بازي مي كند .اين نمايشنامه طيف هاي سني گوناگوني دارد. ما نياز به بازيگراني جوان، مسن و ميانسال داشتيم. براي نينا و ترپلف جلسات ايديسيون گذاشتم و با آنها چندين جلسه كار كردم. يكي از بازيگراني هم كه از او براي يكي از دشوارترين نقش هاي اين نمايش دعوت كرديم خانم مهين ترابي بود. ايشان دعوت ما را پذيرفتند. به نظرم بسيار آمادگي داشتند و براي اين نقش مناسب بودند اما پس از يك ماه تمرين مشكلي براي ايشان پيش آمد و عذرخواهي كردند. اين اتفاق زماني رخ داد كه ما كست را بسته بوديم و با رفتن بازيگر آركادينا ناگهان با خلاء بزرگي روبه رو شديم. ما براي اين نقش از بازيگران مختلفي دعوت كرديم و برخي از آنها سر كارهاي ديگري بودند. سرانجام خانم سليماني آمد و تلاش بسياري براي بازي اين نقش كرد و انرژي زيادي گذاشت. نمونه ديگر نقش سورين است كه هشت نفر براي آن آمدند و رفتند. رفتن خانم ترابي موجب تاخير شد و چند بازيگر نمي توانستند صبر كنند و تعهدات ديگري داشتند. پس بايد براي آنها هم بازيگر پيدا مي كرديم. اين اتفاقات در طول تمرين فرساينده بود و من بارها تصميم گرفتم كار را متوقف كنم با اين حال من يك راي بودم.
-ما از اول اجرا تا آنتراكت اول را در رديف وسط نشستيم و ادامه را در سمت چپ نشستيم و ديديم. با اين حال ايده دو آينه در صحنه به لحاظ كاربردي براي ما مبهم بود. آيا اين دو آينه قرار بود ميزانسن ها را هم نشان بدهد؟ آيا اين آينه ها كاركردي معنايي هم داشتند؟
ايده آينه ها را از آغاز كه تصميم به اجراي اين نمايشنامه گرفتم در ذهن خود داشتم و در تمرين هم اين فرض بود و بازيگران هم از آن آگاه بودند. اما تاكيد مي كردم شما اين آينه هايي را كه تماشاگر مي بيند، نمي بينيد. اما بايد دو نكته را در مورد آينه ها توضيح دهم؛ اول اينكه نمايشنامه «مرغ دريايي» براي صحنه يك سويه يا به اصطلاح صحنه ايتاليايي نوشته شده است. من خواستم در اجراي خود آن را از شكل قراردادي صحنه يك سويه خارج كنم. دو اجرايي هم كه در گذشته از اين متن ديدم؛ يكي اجراي آقاي سمندريان و ديگري اجراي آقاي زنجانپور هر دو روي صحنه يك سويه اجرا مي شد. پس مولوي را هم به اين دليل انتخاب كردم تا امكان خارج شدن از صحنه يك سويه وجود داشته باشد. اما درباره كاركرد معنايي كه گفتيد بايد گفت خود هنر و تئاتر يكي از مضامين عمده اين نمايشنامه است. در اين اثر چخوف رويكردي متفاوت از تئاتر قرن نوزدهمي يا تئاتر بورژوازي را به ما نشان مي دهد. براساس همين، تماشاگر در كل اجرا يك صحنه قراردادي يك سويه در مقابل خود مي بيند. اما در مورد آينه ها. وقتي ما با يك صحنه يك سويه روبه رو نيستيم، قطعاً به لحاظ تكنيكي بايد ميزانسن هايي متناسب با اين ويژگي داشته باشيم تا بتوانيم زاويه ديدي ايجاد كنيم كه تماشاگر در تداوم صحنه ها بتواند شخصيت ها را دنبال و نقاط تمركز در صحنه را پيدا كند. اين را هم نبايد از نظر دور داشت كه به كار بردن آينه در صحنه يك ريسك است و احتمال ايجاد مشكل از طريق انعكاس نور در آن وجود دارد. ما آينه ها را در فاصله دو متري از ميدان نور قرار داديم تا اين مشكل پيش نيايد. از سوي ديگر بايد در زاويه يي قرار مي داديم كه انعكاس بازيگران و براي من از همه مهم تر انعكاس تماشاگران را در آن مي ديديم. آينه ها در واقع تاكيد بر اين جمله چخوف است كه در بروشور هم آورده ام؛ «دوستان من، آنچه اساسي است اين است كه براي اجراي اين نمايش از بازي كردن پرهيز كنيد... بايد همه چيز ساده باشد... كاملاً ساده، اينها آدم هايي معمولي هستند، كاملاً معمولي،» به همين دليل وقتي تماشاگر وارد سالن مي شود، نخستين چيزي كه در صحنه مي بيند، انعكاس خودش در آينه است.
-از اجراي آقاي سمندريان چيزي به ياد داريد؟
من در آن زمان دانشجو بودم و بايد به 30 سال پيش برگردم. چيزي به خاطر ندارم تا با دقت درباره آن قضاوت كنم.
-در همين حد كه در آن زمان چه حسي از ديدن اجرا به شما دست داد، آيا به نظر شما اجراي خوبي بود؟
بله، به نظرم كار خوبي بود. به طور كلي در آن زمان يادم هست كه بسيار با علاقه آن را ديديم. به خاطر دارم پس از آن نشستي با حضور آقاي سمندريان و خسرو خورشيدي كه طراح صحنه بود، در دانشگاه تهران برگزار شد. من هم در آن شركت كردم و يك سوال پرسيدم. چون آن نمايش روي صحنه يك سويه اجرا شده بود، در پرده چهارم چخوف نوشته كه نينا از پنجره خارج مي شود. من پرسيدم چرا در ميزانسن شما نينا از پنجره نرفت؟ دقيقاً پاسخ را به ياد ندارم. اما يادم هست آقاي خسرو خورشيدي مرا تشويق كرد و گفت آفرين نمايشنامه را با دقت خواندي و جزئيات آن را هم به ياد داري. در آن زمان در توضيح پرسش خود به يكي از جمله هاي ترپلف اشاره كردم. در مقاله يي هم كه در مجله نگين نوشتم، باز همين نكته را آورده ام. ترپلف به نينا مي گويد من شب مي آيم و كنار پنجره اتاق تو مي مانم و از آنجا به تو نگاه مي كنم. نينا به اين خواست او پاسخ رد مي دهد و مي گويد سگ ما پارس مي كند. به نظر من با توجه به آن ذهنيت معنايي و تحليلي درباره چخوف عمدي در اين صحنه است. آن پنجره يك استعاره است. ترپلف آدمي است كه در عشق خود آنچنان اكتيو نيست؛ اگرچه هميشه نينا را دنبال كرده است. او بيش از اينكه با عشق چيزي بخواهد، از نينا درخواست توجه دارد، برخلاف نينا كه ريسك مي كند و به دنبال علايق خود مي رود و حتي شكست خود را هم مي پذيرد. پس به همين دليل مي گويد؛ من ايمان دارم، پس كمتر آسيب مي بينم. بنابراين نينا كسي است كه واقعاً جست وجوگر است. او به هيچ وجه پشيمان نيست. ترپلف آدمي است كه مضمون نمايشنامه او مرگ است و حتي وقتي ترپلف مي خواهد عشق خود را به نينا ابراز كند، مي رود يك مرغ دريايي را مي كشد و جلوي پاي او مي اندازد و با استعاره مرغ مرده ابراز عشق مي كند. ترپلف از آن دسته آدم هايي است كه هميشه به نيمه خالي ليوان نگاه مي كند و با آن زندگي مي كند. حتي وقتي آثارش چاپ مي شود، همچنان زندگي پوچي دارد. اين نقطه يي كليدي در شناخت اين شخصيت است. در واقع وقتي نينا را چخوف از قاب پنجره مي برد، اين قطعيت براي ترپلف ايجاد مي شود كه ديگر آن نگاه منتظر و رمانتيك راه به جايي نمي برد. به همين دليل ميزانسن از پنجره رفتن داراي يك معنا در نمايشنامه مي شود. اما باز بايد تاكيد كنم اجراي آقاي سمندريان يك اجراي خوب از «مرغ دريايي» بود.
يکشنبه 17 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]
-
گوناگون
پربازدیدترینها