تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):از به زبان آوردن سخنان زشت بر حذر باش. زیرا فرومایگان را گرد تو جمع می کند و گرانم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816455905




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمان بوی نا | ماندا معینی- مودب پور-


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: به نام آفریدگار یکتا
"روزگار عجیبیه!آدم وقتی دقت کنه،می بینه که چه اتفاقاتی ،همین دور و ور خودش افتاده که واقعا باور نکردنیه!
مثل همین خاطره یا داستانی که می خوام براتون بگم!
می خوام داستان خانواده ی حاج عباس جوکار بولاتپه لوش و حاج حسن جوکار بولاتپه لوش رو براتون بگم!
اما قبل از اینکه شروع کنم اینم بگم که تمامی اسامی،نام خانوادگی،جاها و مکان ها و اشخاص ، اگرم شباهتی با کسی یا جایی دارن،تصادفیه و حقیقت نداره!
اصلا این فقط یه داستانه برای سرگرم شدن!
نام خانوادگی م چیزی گذاشتم که با هیچ نام خانوادگی یکی نباشه!جوکار بولاتپه لوش!فکر نکنم یه همچین نام خانوادگی اصلا پیدا بشه!
خب!
حالا برای سهولت کار، این دو نفر رو ، حاج عباس جوکار و حاج حسن جوکار صدا می زنیم!
برای اینکه به داستان حاج عباس و برادرش حاج حسن برسیم و بعدش برسیم سراغ بچه هاشون که اصل داستانه،باید یه خرده برگردیم عقب که ببینیم اصلا این دو نفر کی هستن!
پس می ریم به سالهای هزارو سیصد و سی شمسی و اون طرفا!
شایدم یه خرده این ور و اون ور ترش!
حالا کوچه پس کوچه های اون زمان تهران رو رد می کنیم تا برسیم به خونه حاج مصطفی جوکار که پدر همین حاج عباس و حاج حسن جوکاره!
البته تو این سالها این دو تا برادر سن و سالی ندارن و هنوز بچه ن!
هنوزم حاجی نشدن و همون حاج عباس و حسن صداشون می کنیم!
کوچه پس کوچه ها رو رد می کنیم تا برسیم طرفای محله ای قدیمی و اون طرفا که خونه حاج مصطفی جوکار اونجاس.
حاج مصطفی معتمد محل شونه!دو بار تا حالا حج رفته و تو محل عزت و احترام عجیبی داره!اون وقتام که سفر حج رفتن به راحتی الان نبوده که!چی می شده که یه نفر می تونسته تا مشهدش بره!حالا حساب کنین مکه رفتنش چه طوری بوده؟
اون زمان ها چون مردم خیلی فقیر بودن،کمتر کسی می تونست حاجی بشه!برای همینم اگه می گشتین،شاید تو هر محل یه نفر رو پیدا می کردین که سفر حج رفته باشه!چه برسه به اینکه تو یه محله یه نفر دو بار سفر حج رفته باشه!دیگه ببینین مردم چقدر بهش عزت و احترام می ذاشتن و تحویلش می گرفتن و بهش اعتماد می کردن!
خونه حاج مصطفی یه خونه چهارصد پونصد متری تو یکی از محلات پایین و قدیمی اون وقتا و از محلات معتبر تهران بوده!
حاج مصطفی با زنش و مادر زنش و پنج تا بچه ش که دو تا پسر و سه تا دخترن با یه کارگر زن به اسم رقیه خانوم تو همین خونه زندگی می کنن!
اسم دو تا پسرش رو که گفتم.عباس و حسن.اما اسم دختراش به ترتیب بتول و عصمت و عفته!
عباس بزرگترسن بچه خونواده س که الان پونزده شونزده سالشه!بقیه م با فاصله یه سال از همدیگه صف کشیدن!یعنی حاج مصطفی و زنش،شیره به شیره بچه دار شدن تا حالا!
ما زمانی داریم وارد داستان و خونه اینا می شیم که ماه حجه و حاج مصطفی گوسفند کشته و چون دوبارم سفر حج کرده دو تا گوسفند کشته و داره تقسیم شون می کنه که گوشت شونو بده دست مردم!
گوسفند کشتن م تو اون زمان آداب و مراسم خاصی داشته!یعنی مثل الان نبوده که تند تلفنی یه گوسفند بیارن دم خونه و زود سرش رو ببرن و تمام!
اون وقتا از سه چهار روز قبل می رفتن و گوسفند رو از چوبدار می خریدن و می اوردن می بستن تو خونه.تو این چند روزم تا عید قربون برسه گوسفنده از شب تا صبح و از صبح تا شب بع بع می کرده و تمام محل خبردار می شدن که فلان حاجی قراره گوسفند قربونی کنه!
عجب رسم و رسوم خوبی داشتیم!
خلاصه روز موعود که می رسیده از ساعت شیش صبحش تمام همسایه ها می اومدن خونه مورد نظر تا برای کشتن گوسفند و تقسیم گوشتش و تمیزی و نظافت بعدش به صاحب خونه کمک کنن و بعدش سهم شون رو بگیرن و برن!
بقیه اهالی محل م ،دم در صف می کشیدن تا صاحب خونه گوشتا رو فال فال کنه و بده دست شون!
دیگه خودتون سر وصداها و صلوات ها و حرف زدن ها و پچ پچ ها و در گوشی صحبت کردن ها که مثلا سهم فلانی یه سیر بیشتر از سهم من شده و دنبه فال فلانی یه مثقال کمتر از اون یکی شده رو حساب کنین!
تو این وسط م هر جا کم اوردین،من هستم و براتون تعریف می کنم!





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن