محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855019942
ستایشگران بنىهاشم و حدود آزادى آنان در دوره خلفا
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: ستایشگران بنىهاشم و حدود آزادى آنان در دوره خلفا
http://img.tebyan.net/big/1384/05/68228682481068016618134175986265208165120.jpg
از نیمه دوم سده نخستین هجرت،برغم تمایل حكومت دمشق،در شعر عربى نشانههائى از گرایش به خاندان پیغمبر پدید گشت. (1) بحق دانستن آنان، سوگوارى در مصیبت این خاندان،ناخشنودى نمودن از ستمهائى كه بر ایشان رفت.و گاه نكوهشى از آن مردم كه موجب چنین ستم شدند.از میان آن شعرها نمونههائى انتخاب گردید كه با زندگانى دختر پیغمبر (ص) ارتباطى داشت.اما آنچه درباره امیر المؤمنین على علیه السلام و فاجعه كربلا سروده شده فراوانست،چندانكه در چند مجلد بزرگ جاى خواهد گرفت.
با بر افتادن امویان بسال یكصد و سى و دو هجرى این دسته از شاعران مجال فراخترى یافتند. و با آنكه عباسیان از آل على دلى خوش نداشتند،براى ریشهكن ساختن مانده خاندان اموى ستایندگان بنى هاشم را آزاد مىگذاشتند،و اگر ضمن ستایش آل پیغمبر از آل عباس هم مدحى مىكردند،ستاینده بىجایزه وصلت نمىماند.اما بهر حال آزادى آنان تا آنجا بود كه مدح علویان با نكوهش عباسیان توام نباشد و گرنه شاعر بجان خود امان نمىیافت-گاهى هم زمامدارانى چون متوكل و معتصم كمترین گرایشى را بآل على (ع) بر نمىتافتند و از آزار شاعران ثناگوى آنان دریغ نمىكردند.
با گسترش تسلط دیلمیان بر بغداد،در این شهر كه از سالها پیش مركز اجتماعى شاعران شیعى شده بود،انجمنها تشكیل گردید كه در آن فضیلتهاى اهل بیت را مىخواندند و بر مظلومیت آنان اشك مىریختند.
اما در شعر فارسى ،ستایش آل پیغمبر و گرایش به على (ع) و خاندان او از سده چهارم هجرى آغاز شده،و شمار این شعرها (آنچه در دست ماست) در سراسر حكومتسامانیان غزنویان،سلجوقیان و خوارزمشاهیان بسیار اندك است.
در آن دسته از شعرها كه بعنوان نخستین شعرهاى درى معرفى شده جز وصف طبیعت و ستایش حكومت چیزى نمىبینیم.
آیا مىتوان گفت همه شعرهاى فارسى ایران اسلامى كه تا سده چهارم هجرى بزبان درى یا دیگر لهجههاى ایرانى سروده شده از این نوع بوده است؟هر چند نمىتوان بدین پرسش پاسخ مثبت داد،اما گمان نمىرود شعرهاى در موضوع مورد بحث ما سروده شده باشد.در اینصورت علت آن چیست؟فشار سختحكومت؟جاى چنین احتمالى هست.و ما مىدانیم از سال چهل و سوم هجرى تا پایان حكومت ولید بن عبد الملك بن مروان،ایران و منطقه شرقى زیر فشار حاكمانى چون زیاد،عبید الله،حجاج بن یوسف،پسر اشعث.و كسانى از این دست مردم،روزگار مىگذرانده است.اما چرا در مدینه كه مستقیما زیر نظر خاندان اموى بود،كمیتبه ستایش هاشمیان بر مىخیزد ولى در نیشابور،طوس،غزنه و هرات نظیر چنین شاعرى را نمىبینیم؟. آیا مىتوان گفت در سده نخستین هجرت مردم ایران از خاندان پیغمبر (ص) و آنچه بر سر آنان رفت اطلاعى نداشتند؟هرگز جاى چنین احتمالى نیست.از این گذشته در فاصله تقریبا نیم قرن از حكومت ولید بن عبد الملك تا پایان كار مروان بن محمد كه گروههاى مقاومت در شرق ایران مخفیانه سرگرم كار بودند و بنام حكومتخاندان پیغمبر«الرضا من آل محمد»شعار مىدادند،مىتوان گفت هیچگونه شعرى كه بازگوینده این تمایل باشد سروده نشده؟مىدانیم شعر عامل مهمى براى تحریك عاطفه و احساس عمومى است.آیا مىتوان گفتحكومتها و یا عاملان آنان چنین شعرها را از میان بردهاند؟اگر چنین است چرا با شعر عربى چنین معاملهاى نشده است؟مضمون شعرهاى عربى مذمت مستقیم از خلفاى اموى و عباسى بود،در صورتیكه اگر در زبان فارسى چنین شعرهایى سروده شده باشد،تعریض به حاكمان صفارى،سامانى و یا غزنوى نبوده،چه آنان دخالتى در آن ستمكارىها نداشتهاند.
درست است كه بحث ما درباره شعر درى است و این لهجه از سده سوم رسمیتیافت،اما در شعر تازى هم كه ایرانیان عربىگو سرودهاند چنان نمونههائى دیده نمىشود.از سده چهارم هجرى یعنى همزمان با تاسیس دولتهاى شیعى در ایران مركزى است كه گاهگاه نظیر این مضمونها در شعر فارسى دیده مىشود:
مدحت كن و بستاى كسى را كه پیمبر
و یا این نمونه:
و یا این نمونه:
بستود و ثنا كرد و بدو داد همه كار (2)
چنین زادم و هم بدین بگذرم
همین دان كه خاك ره حیدرم (3)
و یا این بیتها:
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
كه روز حشر بدین پنج تن رسانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و على و فاطمه حسین و حسن (4)
در اواخر سده چهارم كه فاطمیان بر مصر دستیافتند و حكومتى مقتدر را پى افكندند وصیتشهرت آنان بدیگر كشورهاى اسلامى رسید و در شرق ایران طرفدارانى پیدا كردند، شاعران فارسى گوى آن سامان بمدح اهل بیت زبان گشودند و نمونه برجسته آنان ناصر خسرو علوى است.لیكن باز هم در سراسر قرن پنجم و ششم.شمار شعرهائى كه در مدح آل پیغمبر بفارسى سرودهاند،فراوان نیست.شگفت اینكه در سده پنجم شیعیان در بغداد و مركز خلافت عباسى انجمنها تشكیل مىدادند و بر مصیبت اهل بیت مىگریستند ،اما در شرق ایران دور افتادهترین نقطه بمركز خلافت،ناصر خسرو باید از بیم جان از بیغولهاى به بیغوله دیگر پناه برد.این چنین سختگیرى را باید بحساب عباسیان گذاشت و یا بحساب خوش خدمتى حكومتهاى محلى كه براى پایدارى خود،خشنودى خاطر آنان را از هر راهى مىجستند،و یا بحساب پاىبندى سخت مردم این منطقه بمذهب سنت و جماعت و یا پذیرش وضع (پس از مقاومتى اندك) ،بحثى است كه پس از گذشت هزار سال آنچه پیرامون آن نوشته شود حدس و گمانى است كه منشا آن نیز تمایل و عاطفه و یا طرز تفكر بحث كننده است.بهر حال چنانكه نوشتیم از نشات زبان درى در شرق ایران تا دهه نخستین سده هفتم،از شعر فارسى آنچه در ستایش خاندان پیغمبر سروده شده نمونههائى اندك است.و نام دختر پیغمبر به تلویح یا ضمنى در بعض این بیتها دیده مىشود.با هجوم مغولان بایران براى مدتى بیش از یكصد سال همه چیز درهم ریخت و در سده هشتم هجرى است كه شاعران شیعى در نقاط مختلف كشور ایران بمدح اهل بیت زبان مىگشایند.
در ادامه نمونه شعرهایی از نظر خواننده مىگذرد و چنانكه مىبینیم طولانىترین مدیحه از خواجوى كرمانى و ابن حسام خوسفى است.
آنچه در این فصل فراهم آمده،به پایان قرن نهم خاتمه مىیابد.چه قرن دهم آغاز سمیتیافتن مذهب شیعه در ایران است و در این دوره است كه قسمت مهمى از شعر فارسى را مدیحهها و مرثیههاى اهل بیت تشكیل مىدهد.
ناصر خسرو
ابو معین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانى بلخى متولد به سال 394 و متوفى بسال 481 هجرى قمرى از شیعیان اسماعیلى و مداح خلفاى فاطمى مصر و حجت از سوى ایشان،در جزیره خراسان.
آنروز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پیمبر
بدهد بتمام ایزد داد ارتعالى
دیوان.تقوى ص 4
هم مطلع جمال خداوندى
هم مشرق طلیعه انوارش
صد چون مسیح زنده ز انفاسش
روح الامین تجلى پندارش
هم از دمش مسیح شود پران
هم مریم دسیه ز گفتارش
هم ماه بارد از لب خندانش
هم مهر ریزد از كف مهیارش
این گوهر از جناب رسول الله
پاكست و داور استخریدارش
كفوى نداشتحضرت صدیقه
گرمى نبود حیدر كرارش
جنات عدن خاك در زهرا
رضوان ز هشتخلد بود عارش
رضوان بهشتخلد نیارد سر
صدیقه گر بحشر بود یارش
باكش ز هفت دوزخ سوزان نى
زهرا چو هستیار و مدد كارش
دیوان ص 209
سنائى
ابو المجد مجدود بن آدم.از شاعران قرن پنجم و ششم هجرى.متوفاى اوائل قرن ششم (518هجرى) .
نشوى غافل از بنى هاشم
وز ید الله فوق ایدیهم
داد حق شیر این جهان همه را
جز فطامش نداد فاطمه را
(حدیقه.مدرس رضوى ص261)
در صفت كربلا و نسیم مشهد معظم
آل یاسین بداده یكسر جان
عاجز و خوار و بى كس و عطشان
كرده آل زیاد و شمر لعین
ابتداى چنین تبه در دین
مصطفى جامه جمله بدریده
على از دیده خون بباریده
فاطمه روى را خراشیده
خون بباریده بى حد از دیده
(حدیقه.ص270)
قوامى رازى
بدر الدین قوامى از شاعران معروف نیمه اول قرن ششم.متوفى در نیمه دوم قرن ششم هجرى.
در مرثیه سید الشهداء
زهرا و مصطفى و على سوخته ز درد
ماتم سراى ساخته بر سدره منتها
در پیش مصطفى شده زهراى تنگدل
گریان كه چیست درد حسین مرا دوا
ایشان درین كه كرد حسین على سلام
جدش جواب داد و پدر گفت مرحبا
زهرا ز جاى جست و به رویش در اوفتاد
گفت اى عزیز ما تو كجائى و ما كجا
چون رستى از مصاف و چه كردند با تو قوم
مادر در انتظار تو دیر آمدى چرا
حب یاران پیمبر فرض باشد بى خلاف
لیكن از بهر قرابت هستحیدر مقتدا
بود با زهرا و حیدر حجت پیغمبرى
لاجرم بنشاند پیغمبر سزائى با سزا
(دیوان.ص 1206-127)
اثیر اخسیكتى
از شاعران سده ششم هجرى و متوفى بسال 577یا 579 هجرى قمرى.
سبزه فكنده بساط بر طرف آبگیر
لاله حقه نماى شعبده بو العجب
پیش نسیم ارغوان قرطه خونین بكف
خون حسینیان باغ كرده چو زهرا طلب
(دیوان ركن الدین همایون فرخ ص27)
خواجوى كرمانى
ابو العطا كمال الدین محمود مرشدى متولد به سال 689و متوفى بسال 753 هجرى قمرى.
روشنان قصر كحلى گرد خاك پاى او
سرمه چشم جهان بین ثریا كردهاند
با وجود شمسه گردون عصمت فاطمه
زهره را این تیره روزان نام زهرا كردهاند
خون او را تحفه سوى باغ رضوان بردهاند
تا از آن گلگونه رخسار حورا كردهاند
باز دیگر بر عروس چرخ زیور بستهاند
پرده زر بفتبر ایوان اخضر بستهاند
چرخ كحلى پوش را بند قبا بگشودهاند
كوه آهن چنگ را زرین كمر در بستهاند
اطلس گلریز این سیما بگون خرگاه را
نقش پردازان چینى نقش ششتر بستهاند
مهد خاتون قیامت مىبرند از بهر آن
دیده بانان فلك را دیدهها بر بستهاند
دانه ریزان كبوتر خانه روحانیان
نام اهل بیتبر بال كبوتر بستهاند
دل در آن تازى غازى بند كاندر غزو روم
تازیانش شیهه اندر قصر قیصر بستهاند
(دیوان.ص 133-134)
منظومه محبت زهر او آل او
بر خاطر كواكب از هر نوشتهاند
دوشیزگان پردهنشین حریم قدس
نام بتول بر سر معجز نوشتهاند.
(دیوان.ص584)
از آن بوصلت او زهره شد بدلالى
كه از شرف قمرش در سراچه دربان بود
چون شمع مشرقى از چشم سایر انجم
ز بس اشعه انوار خویش پنهان بود
نگشت عمر وى از حى (6) فزون ز روى حساب
چرا كه زندگى او بحى حنان بود
وراى ذروه افلاك آستانه اوست
زمرغزار فردایس آب و دانه اوست
بدسته بند ریاحین باغ پیغمبر
كه بود نیره برج قدس را خاور
عروس نه تتق (7) لاله برگ هفت چمن (8)
تذرو هشت گلستان (9) و شمع شش منظر
ز نام او شده نامى سه فرع (10) و چار اصول (11)
بیمن او شده سامى دو كاخ و پنج قمر (12)
كهینه سورى (13) بیت العروس او ساره (14)
كمینه جاریه خانه دار او هاجر (15)
بمطبخش فلك دود خورده را در پیش
زمه طبقچه سیم و ز مهر هاون زر
ز سفره انا املح (16) طعام او نمكین
ز شكر انا افصح (17) كلام او شیرین
(دیوان ص615)
ابن یمین
محمود بن یمین الدین فریومدى.از شاعران سده هشتم هجرى و از ستایشگران خاندان سربدارى و وابسته بدین خاندان.بسال هفتصد و شصت و نه هجرى درگذشته است.
شنیدم ز گفتار كارآگهان
بزرگان گیتى كهان و مهان
كه پیغمبر پاك والا نسب
محمد سر سروران عرب
چنین گفت روزى باصحاب خود
بخاصان درگاه و احباب خود
كه چون روز محشر در آید همى
خلایق سوى محشر آید همى
منادى بر آید بهفت آسمان
كه اى اهل محشر كران تا كران
زن و مرد چشمان بهم بر نهید
دل از رنج گیتى بهم بر نهید
كه خاتون محشر گذر مىكند
ز آب مژه خاك تر مىكند
یكى گفت كاى پاك بى كین و خشم
زنان از كه پوشند بارى دو چشم
جوابش چنین داد داراى دین
كه بر جان پاكش هزار آفرین
ندارد كسى طاقت دیدنش
ز بس گریه و سوز و نالیدنش
بیك دوش او بر،یكى پیرهن
بزهر آب آلوده بهر حسن
ز خون حسینش بدوش دگر
فرو هشته آغشته دستار سر
بدینسان رود خسته تا پاى عرش
بنالد بدرگاه داراى عرش
بگوید كه خون دو والا گهر ا
ز ین ظالمان هم تو خواهى مگر
ستم كس ندیدست از این بیشتر
بده داد من چون توئى دادگر
كند یاد سوگند یزدان چنان
بدوزخ كنم بندشان جاودان
چه بد طالع آنظالم زشتخوى
كه خصمان شوندش شفیعان او
(دیوان.حسینعلى باستانى راد ص590-589)
ابن حسام
محمد بن حسام الدین خوسفى از شاعران مشهور قرن نهم.شاعر مقتدر طبع و عالم بلند همت كه عمر خود را به مدح خانواده پیغمبر گذراند،و مردمان را براى نواله ستایش نگفت چنانكه گوید:
شكم چون به یك نان توان كرد سیر
مكش منتسفره اردشیر
سراینده خاوران نامه و دیوان او مركب از قصیدهها و ترجیعبندها و مخمسها و دیگر انواع شعر است.متوفى بسال هشتصد و هفتاد و پنج هجرى قمرى.
قصیده در مدح فاطمه زهرا
چنین گفت آدم علیه السلام
كه شد باغ رضوان مقیمش مقام
كه با روى صافى و با راى صاف
زهر جانبى مىنمودم طواف
یكى خانه در چشمم آمد ز دور
برونش منور ز خوبى و نور
زتابش گرفته رخ مه نقاب
ز نورش منور رخ آفتاب
كسى خواستم تا بپرسم بسى
بسى بنگریدم ندیدم كسى
سوى آسمان كردم آنگه نگاه
كه اى آفریننده مهر و ماه
ضمیر صفى از تو دارد صفا
صفا بخشم از صفوت مصطفى!
دلم صافى از صفوت ماه كن
ز اسرار این خانه آگاه كن
ز بالا صدائى رسیدم بگوش
كه یا اى صفى آنچه بتوان بگوش!
دعایى ز دانش بیاموزمت
چراغى ز صفوت برافروزمت
بگو اى صفى با صفاى تمام
بحق محمد علیه السلام
بحق على صاحب ذوالفقار
سپهدار دین شاه دلدل سوار
بحق حسین و بحق حسن
كه هستند شایسته ذو المنن
بخاتون صحراى روز قیام
سلام علیهم علیهم سلام
كز اسرار این نكته دلگشاى
صفى را ز صفوت صفایى نماى
صفى چون بكرد این دعا
از صفا درودى فرستاد بر مصطفى
در خانه هم در زمان باز شد
صفى از صفایش سر انداز شد
یكى تخت در چشمش آمد ز دور
سرا پاى آن تخت روشن ز نور
نشسته بر آن تخت مر دخترى
چو خورشید تابان بلند اخترى
یكى تاج بر سر منور ز نور
ز انوار او حوریان را سرور
یكى طوق دیگر بگردن درش
بخوبى چنان چون بود در خورش
دو گوهر بگوش اندر آویخته
ز هر گوهرى نورى انگیخته
صفى گفتیا رب نمىدانمش
عنایتبخطى كه بر خوانمش
خطاب آمد او را كه از وى سؤال
بكن تا بدانى تو بر حسب و حال
بدو گفت من دخت پیغمبرم
باین فر فرخندگى در خورم
همان تاج بر فرق من باب من
دو دانه جواهر حسین و حسن
همان طوق در گردن من على است
ولى خدا و خدایش ولى است
چنین گفت آدم كه اى كردگار
درین بار گه بنده راهستبار
مرا هیچ از اینها نصیبى دهند
ازین خستگیها طبیبى دهند
خطابى بگوش آمدش كاى صفى
دلت در وفاهاى عالم و فى
كه اینها به پاكى چو ظاهر شوند
بعالم به پشت تو ظاهر شوند
صفى گفتبا حرمت این احترام
مرا تا قیام قیامت تمام
پىنوشتها:
1.مقصود از این شعرها شعرهائى است كه نشان دهنده مظلومیت آل پیغمبر باشد و گرنه شعرهاى مدحى از آغاز تاسیس حكومت اسلامى در مدینه سروده شد.
2.كسائى مروزى.
3.فردوسى.
4.غضائرى رازى.
5.قصیدهاى كه این بیتها جزء آن آمده در چاپ مینوى.محقق دیده نمىشود.
6.اشارت استبه سالیان عمر دختر پیغمبر،حى بحساب جمل هیجده است.
7.نه افلاك.
8.هفتسیاره.
9.هشتبهشت.
10.موالید سه گانه:حیوان.نبات.معادن.
11.چهار آخشج:آب.باد.خاك.آتش.
12.هفت افلاك.
13.میهمان.
14.زن ابراهیم (ع) و مادر اسحاق.
15.مادر اسماعیل (ع) .
16.ماخوذ از حدیث«كان یوسف حسننا و لكنین املح» (سفینة البحار ج 2 ص546) .
17.ماخوذ از حدیث«انا افصح العرب بیدانى من قریش (سفینة البحار ج 2 ص361)
منبع :زندگانی فاطمه زهرا سلام الله علیها ص 211
سید جعفر شهیدى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 278]
-
گوناگون
پربازدیدترینها