واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: جوانمردی کوروش کبیر
کوروش بزرگ با سرعت و سهولت روز نوزدهم ماه ژوییه سال 531 قبل از میلاد مسیح وارد شهر صور شد اما روزی که کورش وارد شهر شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فنیقیه تصمیم گرفت که کورش را به قتل برساند آن مرد به اسم (ارتب )خوانده می شد
و برادرش در یکی از جنگها به دست سربازان کورش به قتل رسیده بود
در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت ارتب وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کورش را می کشید و همین که کوروش نزدیک شد گلوی او را هدف ساخت وزه کمان را بعد از کشیدن رها ساخت صدای رها شدن زه به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از ساخه های آن نشسته بود در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید اسب کوروش سر سم رفت و اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر به گلوی کورش اصابت می کرد و او را به قتل می رساند کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که در عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگری به سوی کوروش پرتاب شود و عده ای دیگر ازآنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن بیرون آوردند و دستهایش را بستند
کوروش بعد از این که اسم و رسم سوء قصد کننده مطلع گردید فرمان داد تا او را نگاه دارند تا این که بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش شده بود مورد نوازش قرار داد
کوروش بعد از مراجعت از معبد امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند
و از وی پرسید برای چه به طرف من تیرانداختی
ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند و من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت زیرا تیر من خطا نمی رود
کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی
سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد
دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد اما من فکر می کنم هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دودستت اقدام به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر تیر را رها کردی
ارتب گفت همین طور است
کوروش گفت پس هر دودستت در سوءقصد گنهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستو ر بدهم هر دو دست تو را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی
این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم
ارتب که نمی توانست باور کند که پادشاه ایران از مجازاتش گذشته گفت
ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند
((کوروش بزرگ)) گفت نه
ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دستهای مرا نخواهی برید
((کوروش بزرگ)) گفت نه
ارتب گفت من شنیده بودم که کوروش بزرگ پادشاه پارس هیچ جنایت را بدن مجازات نمی گذارد و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند به طورحتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رساند
کوروش گفت همین طور است
ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من
می خواستم خودت را به قتل برسانم
پادشاه ایران گفت برای این که من می توانم از حق خودم صرفنظر کنم ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد
ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم
کوروش گفت من می گویم که تو را وارد خدمت کنند
از آن روز به بعد ارتب در سفر و جنگها پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست بیاورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید
ولی آن را به دست نیاورد
و در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل سکاها بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از این که کوروش بزرگ به قتل رسید ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد کوروش بزرگ از میدان جنگ خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند و لی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش را به خاک سپردند کنار قبر کوروش با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و قبل از این که جان بسپارد گفت
بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]