واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نگاهي به فيلم روي پرده/"روز برميآيد"؛ فيلمي با يك موضوع نه چندان تازه
فيلم سينمايي "روز برميآيد" ساخته بيژن ميرباقري كه روي پرده سينماها است، اثري اقتباسي و متكى بر هويت دوگانه شخصيتها به شمار ميرود كه باز شدن زودهنگام گرهها و موضوع نه چندان تازه آن فرصت تأثيرگذاري را از فيلم ميگيرد.
به گزارش خبرنگار مهر، ميرباقري در دومين فيلم بلند سينمايي خود تلاش كرده با تكيه بر يك نمايشنامه خارجي نگاهي داشته باشد به اقتباس در سينماي ايران كه در همه دوران كمتر مورد توجه فيلمسازان قرار گرفته است.
اين فيلمساز پس از كسب موفقيت در عرصه فيلم كوتاه، اولين گام براي ورود به سينماي حرفهاي را با ساخت "ما همه خوبيم" برداشت. فيلم بر اساس فيلمنامهاي از مژگان فرحآورمقدم به گونهاي موجز و جزئينگر زندگي يك خانواده طبقه متوسط را تبديل به اثري گرم كرد و اولين گام ميرباقري را به عنوان اثري محكم و حساب شده در كارنامهاش ثبت كرد.
ميرباقري در "روز برميآيد" با تكيه بر نمايشنامه "دوشيزه و مرگ" آريل دورفمان كه رومن پولانسكي نيز بر مبناي آن فيلمي ساخته، اثري ميسازد كه بخش عمده قوت آن در وهله اول چگونگي ايرانيزه كردن و اينجايي كردن موقعيت و بستر اصلي قصه است.
"مرگ و دوشيزه" پولانسكي در حال و هواي جريانهاي انقلاب آمريكاي لاتين ميگذرد و ميرباقري در اولين گام براي ايراني كردن اين بستر و واقعي كردن مواجهه يك زنداني سياسي و بازجوي سابقش در زمان حال، مقطع پر التهاب و شناسنامهدار نزديك به انقلاب را براي گذشته كاراكترهاي اصلي انتخاب كرده است.
به اين ترتيب هر چند كليت فيلم در زمان حال و در خانهاي در طبيعت شمال ميگذرد، اما اين گذشته تاريخي است كه رويارويي سه كاراكتر اصلي را پيش برده و در هر مقطع چرخش قدرت بين آنها را واجد پتانسيل درام و البته منطقي از جنس رئاليسم و واقعگرايي ميكند.
"روز برمىآيد" با سفر نابهنگام زوج فروغ و جلال (يكتا ناصر - امير آقايي) آغاز مىشود. سفري كه در كنار همه اتفاقات بيروني قرار است اين زوج را به شناختي تازه تر از هم و بخصوص در موقعيت رويارويي مياني آنها را به شناختي تازهتر از خودشان هم برساند.
در چنين فيلمنامهاى كه به نوعى با چرخش بازى و هويت دوگانه شخصيتها سر و كار داريم، طبعاً نحوه معرفى شخصيتها در بخش ابتدايي اهميتى ويژه پيدا مىكند. بخصوص كه شخصيتها محدود به سه كاراكتر اصلي فروغ، جلال، مهندس دانشور (داريوش فرهنگ) و شخصيت فرعى مأمور پليس محلى (مهران رجبي) است.
در مقطع ابتدايي سفر بدون آنكه به پيشينه فروغ و جلال اشاره شود، فقط به زمان طولانى اشاره مىشود كه آنها با هم به سفر نرفتهاند. همچنين وجود اسلحه داخل داشبورد كه اين مورد در كنار تلفن ضرورى جلال از بين راه، به نوعى شغل حساس او را يادآور مىشود. فروغ هم به عنوان زنى با پيچيدگي و بحران روحى معرفى مىشود كه به توصيه پزشك براى استراحت به ويلاى خارج از شهر آمده است.
ويلاي شمال مكانى است كه مواجهه حياتى فيلم در آن اتفاق مىافتد. فيلمساز براى ايجاد فضاى لازم و زمينهسازى هسته ملتهب ماجرا، چند كد درونى مىدهد كه به نوعى احساس خطر و نگرانى را به قصه تزريق مىكند.
مانند حرفهاي جلال به فروغ كه ويلا را جاى امن و راحتى مىداند كه كسى نمىتواند مزاحمشان شود، ديالوگ او هنگام ترك ويلا در حاليكه محيط را امن مىداند ولى اسلحه را به فروغ مىسپارد و حتى مأمور محلي كه تأكيد مىكند با وجود او هيچ مزاحمى نمىتواند آن اطراف پيدايش شود.
اينها همه نشانههايى است در جهت تأكيد بر امنيت و آرامشى كه بايد در آن مكان باشد، ولى در واقع نيست و حضور يك تازه وارد ناامنى و تشنج را با خود به موقعيت مىآورد. مهندس دانشور يا همان بازجوي سابق فروغ در زندان، تازهواردى است كه حضور ناخواستهاش پرده از گذشته فروغ برمىدارد و موقعيت به ظاهر با ثبات ابتدايى به صحنه يك گروگانگيرى و بازجويى ديرهنگام تبديل مىشود.
"روز برميآيد" از وجه ساختار روايي و نقطهگذاري آغاز و پايان تلاش كرده موتيفي بسازد كه با تكرار در دو مقطع زماني مفهومي فراتر پيدا كند. فيلم با سكانس داخل ماشين آغاز مىشود كه جلال به طرف صندلى عقب برمىگردد و از فروغ مىپرسد چند سال است با هم سفر نرفتهاند؟ زن بدون آن كه ديده شود دستش را روى شيشه ماشين مىگذارد و ميگويد، پنج سال است.
سكانس پايانى فيلم با چند تغيير در موقعيت اوليه، همين طراحى را دارد. با اين تفاوت كه آنها در راه بازگشت هستند، فروغ تير خورده و اميدى به زنده بودنش نيست و دست خونىاش را روى شيشه مىكشد و... البته مهمتر از همه اين كه نگاه جلال به همسرش به عنوان يك بيمار متوهم روحى تغيير كرده است.
در فاصله اين دو سكانس و مواجهه بخش ميانى آنچه بيش از هر چيز برجسته مىشود نوعى موازنه قدرت و تغيير موقعيت فروغ و مهندس به عنوان بازجو و متهم است. فيلم در اين بخش از ساختاري قابل پيشبينى استفاده مىكند و متكي بر اصولى است كه هر چند جايگاه كلاسيكوار خود را حفظ ميكنند اما نياز به بازنگرى دارند تا مخاطب را از حدس زدن پايان بازداشته و غافلگيرى خاص را براى او تدارك ببيند.
از همان ابتدا قابل پيشبيني است كه فروغ دچار توهم نشده و مهندس را درست شناخته، همانطور كه زنبوردارى، غذا بردن براى سگ، اطلاعات گياهشناسى و... مهندس هم نمىتواند او را از چهره يك بازجو با خلق و خوى حيوانى متمايز كند.
مشخص است كه تمارض مهندس به وخامت حالش براى فرستادن جلال به خانه براى آوردن قرص، تنها ماندن با فروغ و گير انداختن او است و ... اما هيچيك از اين بديهيات توجه جلال را جلب نميكند كه هم فروغ را بهتر مىشناسد و هم شغلي حساس در ارتباط با وكالت و چنين مسائلى دارد.
اينجاست كه جلو افتادن مخاطب از فيلم منطق كلي كار را زير سؤال مىبرد و پرداخت و طراحىهاى انجام شده را بياساس مىكند. "روز بر مىآيد" فيلمى است متكى بر هويت دوگانه شخصيتها و بازي با اين وجوه، اما لو رفتن آنها و باز شدن زودهنگام گرههاي فيلم در كنار موضوعي نه چندان تازه و بديع تأثيرگذاري را به دنبال ندارد.
فيلم "روز برمي آيد" دومين فيلم بيژن ميرباقري پس از "ما همه خوبيم" و اقتباسي از رمان "دوشيزه و مرگ" آريل دورفمان است كه رومن پولانسكي نيز فيلمي بر اساس آن ساخته است. فيلم قصه زني را روايت مي كند كه قبل از انقلاب در زندان بوده و به همراه همسرش براي استراحت به نقطهاي كوهستاني ميرود. اما آنجا با مردي برخورد مي كند كه بازجوي او در زندان بوده است.
داريوش فرهنگ، يكتا ناصر، ناصر آقايي و مهران رجبي بازيگران اين فيلم هستند كه به تهيهكنندگي سعيد شاهسواري در گروه فيلم و سريال شبكه سوم سيما ساخته شده است. "روز برمي آيد" از چهارشنبه 13 شهريور در گروه سينمايي آزاد اكران شده است.
جمعه 15 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]