واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: قهوه مادهاي است که به صورت گسترده مصرف ميشود اما ارتباط آن با خطر سکته مغزي همچنان نامشخص است. برخي ادعا کردهاند که ترکيبات فنلي موجود در قهوه ممکن است خواص آنتياکسيداني داشته باشد و کارکرد اندوتليوم را بهبود بخشد؛ در حالي برخي ديگر معتقدند که کافئين موجود در قهوه ممکن است براي سلامت مضر باشد...
به عنوان بخشي از مطالعه همگروهي ماموگرافي سوئد (ارزيابي مبتني بر جمعيت و آيندهنگر وضعيت سلامت 34670 زن فاقد بيماري قلبي- عروقي در ابتداي مطالعه)، شرکتکنندگان يک پرسشنامه را در مورد فراواني غذاهاي مصرفيشان پر کردند که سوالاتي را نيز درباره مصرف قهوه پرسيده بود. بر اين اساس، ميزان مصرف قهوه طبقهبندي شد (کمتر از 1، 2-1، 4-3 و بيشتر يا مساوي 5 فنجان در روز). به دليل غيررايج بودن مصرف قهوه بدون کافئين در سوئد، نوع قهوه مصرفي مورد توجه قرار نگرفت.
طي مدت پيگيري با ميانه 4/10 سال، 1680 مورد انواع سکته مغزي رخ داد که شامل 1310 مورد انفارکت مغزي، 154 مورد خونريزي داخل مغز، 79 مورد خونريزي سابآراکنوييد و 137 مورد سکته مغزي نامشخص بود. پس از تعديل از نظر عوامل خطر قلبي- عروقي گزارششده توسط خود شرکتکنندگان (سيگار، مصرف الکل يا آسپيرين، شاخص توده بدن [BMI]، فعاليت جسمي، وضعيت اقتصادي- اجتماعي، ديابت و پرفشاري خون)، مصرف روزانه حداقل يک فنجان قهوه نسبت به مصرف روزانه کمتر از يک فنجان با 25 کاهش خطر کل سکتههاي مغزي، انفارکت مغزي و خونريزي سابآراکنوييد- ولي نه خونريزي داخل مغز- همراهي داشت (خطر نسبي تعديلشده براي کل سکتههاي مغزي 76/0؛ فاصله اطمينان 95: 88/0-66/0). هيچ گونه ارتباط پيوسته دوز- پاسخ بين مصرف قهوه و خطر سکته مغزي مشاهده نشد.
رهنمود: اين مطالعه بزرگ آيندهنگر روي زنان سوئدي کاهش خطر سکته مغزي را با افزايش مصرف قهوه نشان داد. اگرچه نتايج اين مطالعه با ساير مطالعات، نشاندهنده همراهي نوشيدن قهوه با اثرات مفيد بر سلامت، هماهنگ و همخوان است، احتمال وجود متغيرهاي مخدوشکننده بررسينشده داراي همراهي با دوز کافئين، ارزش آن را محدود ميکند؛ خصوصا فقدان اثر دوز- پاسخ در اين مطالعه نگرانکننده است. پيش از توصيه قهوه به عنوان يک نوشيدني سالم، بايد مطالعات آيندهنگر بيشتري براي بررسي ارتباط مصرف آن با سکته مغزي و ساير پيامدهاي قلبي- عروقي انجام شود.
نيتروگليسرين و استئوپوروز
Kaunitz AM. Nitroglycerin for osteoporosis? Journal Watch Women’s Health April 2011; 31-2.
اکسيد نيتريک فعاليت استئوکلاست را مهار ميکند و مصرف متناوب نيتروگليسرين (TNG) ميتواند پيامدهاي سلامت اسکلتي را در زنان يائسه بهبود بخشد. محققان کانادايي در يک مطالعه کورشده تکمرکزي 243 زن يائسه (ميانگين سن 62 سال، 92 سفيدپوست) بدون استئوپوروز و بدون مصرف داروي واجد اثر شناختهشده بر تراکم معدني استخوان را براي مدت 24 ماه به صورت تصادفي تحت درمان روزانه با پماد نيتروگليسرين (15 ميليگرم) يا دارونما قرار دادند.
در گروه نيتروگليسرين درصد تغيير تراکم معدني استخوان از ميزان پايه، طي دوره پيگيري به تدريج افزايش يافت. پس از 2 سال زنان گروه دريافتکننده نيتروگليسرين در مقايسه با گروه دارونما، افزايش بيشتر در تراکم معدني مهرهها و کل هيپ را نسبت به ميزان پايه نشان ميدادند (تفاوت بر حسب درصد تغيير از ميزان پايه به ترتيب 7/6 و 2/6؛ p کمتر از 001/0 براي هر دو قسمت). درمان با نيتروگليسرين با تقويتِ تشکيل و استحکام استخوان و کاهش بازجذب آن همراه بود. با اين حال 6/5 از زنان در گروه نيتروگليسرين و 7/1 از افراد گروه دارونما به دليل ابتلا به سردرد مطالعه را در سال اول ترک کردند. بين زناني که درمان را براي مدت 24 ماه ادامه دادند، سردرد در 0/35 دريافتکنندگان نيتروگليسرين ولي 4/5 دريافتکنندگان دارونما گزارش شد.
رهنمود: اين کارآزمايي نشان ميدهد که تجويز ترانسدرمال نيتروگليسرين براي مدت 2 سال تراکم معدني و استحکام استخوان را افزايش ميدهد. البته به نظر ميرسد که اثرات اسکلتي مفيد نيتروگليسرين در طي زمان ايجاد ميشود که اين امر در تضاد با اثر ساير داروهايي است که در حال حاضر براي پيشگيري از شکستگي داراي انديکاسيون هستند. مهمترين عارضه جانبي نيتروگليسرين سردرد است که درخواست تاييديه براي آن به منظور پيشگيري از شکستگي را با چالش مواجه ميسازد. انجام يک کارآزمايي بزرگتر و طولانيتر براي ارزيابي کارآمدي نيتروگليسرين در پيشگيري از شکستگي مناسب خواهد بود؛ به علاوه راهبردهاي به حداقل رساندن سردرد همراه با نيتروگليسرين در عين حفظ منافع اسکلتي آن بايد مورد ارزيابي قرار گيرند.
کدام نشانگر التهابي را بايد اندازه گرفت؟ ESR,CRP يا هر دو؟
Calderon AJ. Which Inflammatory Marker Should We Measure? ESR, CRP, or Both? Journal Watch Hospital Medicine October 25, 2010.
براي بيشتر بيماران بستري بايد پروتئين واکنشيC بر سديمانتاسيون اريتروسيتي ترجيح داده شود.
سديمانتاسيون اريتروسيتي (ESR) و پروتئين واکنشيC (CRP) آزمونهايي هستند که در کنترل و تشخيص اختلالات التهابي بسيار مورد استفاده مي باشند. معمولا هر دوي آنها با هم در خواست ميشوند ولي کاربرد باليني اين رويه مشخص نيست. محققين فرانسوي در يک بيمارستان آموزشي سطح سوم بصورت گذشته نگر تمام موارد اندازه گيري همزمان ESR و CRP را در يکسال گذشته ارزيابي نمودند تا ميزان سازگاري و دقت تشخيصي آنها را بررسي نمايند.
از ميان حدود 6000 بيمار، در 67 موارد نتايج ESR و CRP با هم همخواني داشتند (هر دو نرمال و يا هر دو افزايش يافته بودند). در بيماراني که نتايج با هم همخواني نداشت، شايعترين ناسازگاري ESR افزايش يافته وCRP نرمال بود (85). بازبيني 99 چارتي که بصورت تصادفي از ميان نتايج ناسازگار انتخاب شده بودند نشان داد که تمام 25 بيماري که CRP افزايش يافته ولي ESR طبيعي داشتند مبتلا به بيماري التهابي فعال بودند ( يعني نتايج ESR منفي کاذب بود)؛ در مقابل در 74 بيماري که ESR افزايش يافته ولي CRP نرمال داشتند تنها 6 نفر داراي بيماري التهابي فعال بودند (يعني نتايج CRP منفي کاذب بود). تعداد زيادي از نتايج ESR مثبت کاذب بودند در حاليکه نتايجCRP مثبت کاذب نداشتند.
رهنمود: اين نتايج نشان مي دهند که CRP نشانگر التهابي بسيار دقيقتري است و در بيشتر بيماران بايد آزمون ارجح باشد. هر چند که پزشکان ممکن است تمايل به بررسي توأم ESR و CRP در شرايط خاصي داشته باشند، اين موارد بايد محدود شوند. همانطور که نويسندگان اين مقاله متوجه شده اند ارزيابي نتايج ناهمخوان سبب تحميل هزينه هاي زيادي ميگردد و ممکن است بيماران را در معرض شيوههاي تهاجمي يا ساير درمانهاي غيرضروري قرار دهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]