تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):در روز جمعه هيچ عملى برتر از صلوات بر محمد و خاندان او (ع) نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831404742




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هایدگر , انسان , هستی


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: منبع / نويسنده : .mindarchs




تفکّر هايدگر را معمولاً به دو مرحله‌‌ی متقدّم‌ و متأخر تقسيم‌ می‌کنند و مدّعی می‌شوند که‌ بر دوره‌ی‌ اول‌ تفکّر او مفهوم‌ «وجود» يا «دازاين‌» ، رجوع‌ شود به‌: فروتر حاکم‌ بوده‌ و بر دوره‌ی دوم تفکر او مفهوم «هستی».

اما، چنانکه‌ خواهيم‌ ديد، هايدگر بر اين‌ نظر اصرار می‌ورزد که‌ هر متفکّر بزرگی از «فکری واحد» سخن‌ می‌گويد و لذا خود او را بايد بيش‌ از هر متفکّر بزرگ‌ ديگری مشمول‌ اين‌ قاعده‌ دانست‌. فکر واحد هايدگر «پرسش‌ هستی» است‌، اما او برای انجام دادن اين‌ پرسش‌ در دوره‌ی‌ متقدم‌ تفکّرش‌ از هستی‌شناسی بنيادی، يعنی مطالعه‌ی‌ هستی آن ‌باشنده‌ای که‌ هستی برای او مسئله‌ است‌ («دازاين‌»)، آغاز می‌کند و سپس‌ به‌ «تاريخ‌ هستی» (، يعنی مطالعه‌‌ی تجليّات‌ عصری هستی يا «حقيقت‌ هستی»، می‌رسد. و اين‌ همان‌ «گشت‌» اوست‌.

«گشت‌» يا «چرخش‌» ( مشهور در تفکّر هايدگر به‌ هيچ‌ وجه‌ تغيير نظری ريشه‌ای و بنيادی نيست‌ و او در واقع‌ در تفکّر متأخرش‌ نيز از همان‌ واژگانی استفاده‌ می‌کند که‌ در کتاب‌ ماندگارش‌ هستی و زمان‌ به ‌کار برده‌ بود، جز اينکه‌ می‌توانيم‌ بگوييم‌ که‌ او، به‌دلايلی که‌ شرح‌ آنها خواهد آمد، تأکيد را از روی برخی مفاهيم‌ برمی‌دارد و بر برخی ديگر می‌گذارد، شايد با توجّه‌ به آنچه‌ از برداشتها و ترجمه‌های نادرست‌ افکار او پديد آمد.

«گشت‌» هايدگر با مقاله‌‌ی «در باب‌ چيستی حقيقت‌» (۱۹۳۰) آغاز و از اواسط‌ دهه‌ی سی کاملاً متمايز می‌شود و در «نامه‌ در باب‌ انسان‌گرايی» (۱۹۴۶) به‌ صورت‌ دفاعی صريح‌ و علنی از فلسفه‌اش‌ به جلوه‌ درمی‌آيد. مقصود من‌ از نوشتن‌ اين‌ مقاله‌ در وهله‌ی‌ نخست‌ آن‌ بود که‌ گزارشی از «نامه‌ در باب‌ انسان‌گرايی» به دست‌ دهم‌، اما انجام‌ دادن‌ اين‌ کار ممکن‌ نبود مگر آنکه‌ ابتدا از نسبت‌ «هستی» و «انسان‌» در تفکّر هايدگر گزارشی می‌دادم‌. بنابراين‌ در اينجا برای عرضه‌ی‌ گزارشی از فلسفه‌ی‌ هايدگر در دوره‌های متقدم‌ و متأخر تفکّر او، با اعتقاد به‌ وحدت‌ تفکّر او، نسبت‌ «هستی» و «انسان‌» را در فلسفه‌ی‌ او بازگو می‌کنم‌ و در قسمت‌ دوم‌ اين‌ گزارش‌ که‌ در مقاله‌ی‌ مستقلی ارائه‌ می‌شود به بازگويی «نامه‌ در باب‌ انسان‌گرايی» و ملاحظات‌ راجع‌ به‌ آن‌ می‌پردازم‌. از آنجا که‌ ترجمه‌ای از آثار هايدگر به‌ زبان‌ فارسی موجود نيست‌ کوشيده‌ام‌ از «بدعت‌ تلخيص‌» ( پرهيز کنم‌ و تا آنجا که‌ می‌توانم‌ «مرقّعه‌»ای از عبارات‌ خود هايدگر و شارحان‌ بصير او به‌ دست‌ دهم‌. بادا که‌ گام‌ کوچکی باشد برای روشن‌ شدن‌ «سوءِ تفاهمی» به‌ نام‌ هيدگر: های وهوی بسيار برای‌ هيچ‌.

۱ ديباچه‌‌ی مقدمه‌‌ی هستی و زمان (۱۹۲۷) با استشهادی از افلاطون‌ آغاز می‌شود: «پُر واضح‌ است‌ که‌ از ديرباز می‌دانسته‌ای وقتی از لفظ‌ "هست‌ / باشنده‌" استفاده‌ می‌کنی چه‌ مقصود داری. اما همين‌ لفظی که‌ هميشه‌ می‌پنداشتيم‌ معنايش‌ را می‌فهميم‌ اکنون‌ ما را سردرگم‌ ساخته‌ است‌» (سوفيست‌، ۲۴۴). و سپس‌ هايدگر می‌پرسد: «آيا ما در عصر خودمان‌ پاسخی به‌ اين‌ پرسش‌ داريم‌ که‌ از کلمه‌ی ‌"هست‌" واقعاً چه‌ معنايی در نظر داريم‌؟ نه‌، ابداً. پس‌ بايسته‌ است‌ که‌ پرسش‌ معنای هستی را باز مطرح‌ کنيم‌. اما آيا ما در عصر کنونی از ناتوانی‌مان‌ در فهم‌ لفظ‌ "هستی" سردرگم‌ هستيم‌؟ نه‌، ابداً. پس‌ پيش‌ از هر چيز می‌بايست‌ طلب‌ برای فهمِ معنای اين‌ پرسش‌ را باز بيدار کرد».

هايدگر با افلاطون‌ موافق‌ است‌ که‌ هر کس‌ بايد به‌ معنايی بداند که‌ وقتی درباره‌‌ی چيزی می‌گويد «آن‌ هست‌» چه‌ مقصود دارد. اما، به‌ قول‌ افلاطون‌، فلسفه‌ درباره‌‌ی معنای هستی سردرگم‌ شده‌ است‌. و اين‌ آن‌ سردرگمی است‌ که‌ هايدگر اميد به‌ فهم‌ و حلّ آن‌ دارد. او می‌خواهد مدلّل‌ سازد که‌ فلسفه‌ بايد به‌ مسئله‌‌ی هستی بازگردد، مسئله‌ای که‌ خود افلاطون‌ از قضا اشتباه‌ ديد و هستی را با برخی هستهای خاص‌، يعنی «مُثُل‌»، يکی پنداشت‌. هايدگر نيک آگاه‌ است‌ که‌ پرسش‌ «هستی چيست‌؟» بی‌معنا شمرده‌ شده‌ است‌. نيچه‌، فيلسوفی که‌ به ديده‌‌ی هايدگر واپسين‌ ارباب‌ مابعدالطبيعه‌ در غرب‌ است‌، صريحاً مدّعی شد که‌ هستی کلمه‌ای توخالی است‌: «واپسين‌ سايه‌‌ی مه‌آلود واقعيتِ در حال‌ تبخير».

اما هايدگر در درآمدی به مابعدالطبيعه‌ به‌ نيچه‌ پاسخ‌ می‌دهد که‌ انسان‌ نمی‌تواند بدون‌ تصوری از هستی هيچ‌کاری انجام‌ دهد. انسان‌ بدون‌ استفاده‌ از اين‌ فعل‌ بی‌زبان‌ خواهد بود و «اصلاً هيچ‌ زبانی وجود نخواهد داشت‌»، و در نتيجه‌ انسان‌ نيز وجود نخواهد داشت‌، چون‌ انسان‌ اساساً موجودی است‌ که‌ زبان‌ دارد. در واقع‌ برای سخن‌ گفتن‌ ما بايد قادر باشيم‌ بگوييم‌ که‌ اشياء «هستند» و بی‌شک اشياء به طرق‌ متفاوتی هستند.

ما بايد نشان‌ دهيم‌ که‌ فهم‌ ما از هستی دارای معنای مشخّص‌ و معيّنی است‌ که‌ خاصّ خودش‌ است‌ و خود هستی آن‌ را مقرّر کرده است‌. اکنون‌ وقت‌ آن‌ است‌ که‌ از گفتار درباره‌‌ی هستی آغاز کنيم‌، چون‌ به معنايی ما همواره‌ و اساساً مجبوريم‌ که‌ اين‌ معنا را نقطه‌‌ی شروع‌ خودمان‌ قرار دهيم‌. [بنابراين‌] می‌کوشيم‌ خود هستيی را در نظر بگيريم‌ که‌ در گفتار از آن‌ سخن‌ گفته‌ می‌شود. ما نوع‌ ساده‌ و آشنا و تقريباً بی‌اهميتی از گفتار را برمی‌گزينيم‌ که‌ در آنجا هستی به‌ شکل‌ کلمه‌ای به زبان‌ می‌آيد که‌ استفاده‌ از آن‌ چندان‌ مکرّر است‌ که‌ ما به ندرت‌ به‌ آن‌ توجّه‌ می‌کنيم‌. می‌گوييم‌: «خدا هست‌». «زمين‌ هست‌». «در تالار سخنرانی است‌». «اين‌ مرد اهل‌ سوآبياست‌».

«اين‌ فنجان‌ از نقره‌ است‌». «مرد روستايی در مزرعه‌ است‌.»... در هر يک از اين‌ جملات‌ کلمه‌‌ی «هست‌/است‌» به‌ معنايی متفاوت‌ مراد است‌. ما می‌توانيم‌ در اين باره‌ خودمان‌ را به‌ راحتی قانع‌ کنيم‌، به‌ويژه‌ اگر به‌ اين‌ ادای «هست‌/است‌» چنانکه‌ واقعاً رخ‌ می‌دهد توجّه‌ کنيم‌، يعنی به‌ موقعيت‌ و قصد و وجه‌ مشخصی که‌ در هر جمله‌ بر اساس‌ آن‌ گفته‌ می‌شود، و نه‌ به‌منزله‌‌ی جمله‌ای محض‌ يا مثالی پيش پا افتاده‌ در دستور زبان‌. «خدا هست‌»، يعنی او واقعاً حاضر است‌. «زمين‌ هست‌»، يعنی ما واقعيت‌ دائماً آنجا بودن آن‌ را ش-ا-هديم‌ و به‌ آن‌ باور داريم‌. «در تالار سخنرانی است‌»، يعنی در آنجا سخنرانی انجام‌ می‌شود. «اين‌ مرد اهل‌ سوآبياست‌»، يعنی او از آنجا می‌آيد. «اين‌ فنجان‌ از نقره‌ است‌»، يعنی از نقره‌ ساخته‌ شده‌ است‌. «مرد روستايی در مزرعه‌ است‌»، يعنی او به‌ مزرعه‌ رفته‌ است‌ و آنجا می‌ماند. ... صرف ‌نظر از اينکه‌ ما اين‌ مثالها را چگونه‌ تأويل‌ و تفسير می‌کنيم‌، اين‌ مثالها يک چيز را به‌ وضوح‌ نشان‌ می‌دهند: هستی در «هست‌/است‌» خودش‌ را به‌ طرق‌ مختلفی بر ما منکشف‌ می‌کند. يک بار ديگر اين‌ ادعا که‌ هستی کلمه‌ای توخالی است‌، ادعايی که‌ در وهله‌ی‌ نخست‌ موجّه‌ به نظر رسيد — ناگزيرتر از هميشه — نادرست‌ از آب‌ درمی‌آيد.

اما گيريم‌ — در اينجا بتوان‌ مدلّل‌ ساخت‌ — که‌ اين‌ «هست‌/است‌» به‌ طرق‌ بسيار مختلفی معنا می‌شود. اين‌ امر از خود «هست‌/است‌» ناشی نمی‌شود، بلکه‌ منحصراً از محتوای مختلف‌ جملاتی ناشی می‌شود که‌ هر کدام‌ به‌ باشنده‌‌ی متفاوتی اطلاق‌ می‌شود: خدا، زمين‌، فنجان‌، روستايی... فقط‌ به‌ اين‌ دليل‌ که‌ اين‌ «هست‌/است‌» ذاتاً نامعيّن‌ و خالی از معنا می‌ماند می‌تواند برای اين‌‌گونه‌ استفاده‌های مختلف‌ آماده‌ قرار بگيرد، و می‌تواند کار خودش‌ را «هرگاه‌ که‌ مقتضی باشد» انجام‌ دهد و خودش‌ را متعيّن‌ کند. تنوّع‌ معانی معيّن‌ پيشگفته‌ خلاف‌ آن‌ چيزی را اثبات‌ می‌کند که‌ امکان‌ داشت‌ نشان‌ داده‌ شود و روشنترين‌ برهان‌ بر اين‌ است‌ که‌ هستی برای اينکه‌ به‌ تعيّن‌ درآيد بايد نامتعيّن‌ باشد. ما معانی متفاوتی را که‌ با بيان‌ ديگری تأويل‌ و تفسير کرده‌ايم‌ به‌اجمال‌ از نظر می‌گذرانيم‌. «هستی» به زبان‌ آمده‌ در «هست‌/است‌» بدين‌ معانی است‌: واقعاً حاضر، دائماً آنجا، انجام‌ شدن‌، آمدن از، متعلق‌ بودن‌ به‌، ساخته‌ شدن‌ از، ... دريافتن‌ معنايی عام‌ به‌ منزله‌ مفهومی کلّی و نوعيه‌ که‌ در ذيل‌ آن همه‌‌ی اين‌ وجوه‌ «هست‌/است‌» را بتوان‌ به‌ عنوان‌ انواع‌ طبقه‌بندی کرد دشوار، و شايد ممتنع‌، باقی می‌ماند. با اين همه‌ خصوصيتی معيّن‌ و واحد در همه‌ی‌ آنها حاضر است‌. اين‌ خصوصيت‌ تأمل‌ ما در باب‌ «هستی» را به افق‌ مشخّصی معطوف‌ می‌کند که‌ فهم‌ در آن‌ حاصل‌ می‌شود.

[و لذا] حدّ معنای «هستی» در درون‌ سپهر فعليّت‌ و حضور و سپهر بقا و دوام‌ و سپهر خلود و وقوع‌ باقی می‌ماند. با همه‌ی‌ اين‌ نکات‌ آن‌گاه‌ مواجه‌ می‌شويم‌ که‌ در مسير آن‌ چيزی قرار بگيريم‌ که‌ تجربه‌ و تأويل‌ يونانی از «هستی» وصف‌ کرديم‌. اگر تأويل‌ معمول‌ از هستی را حفظ‌ کنيم‌، کلمه‌ی‌ «هستی» معنايش‌ را از وحدت‌ و متعيّن‌ بودن‌ افقی کسب‌ می‌کند که‌ فهم‌ ما را هدايت‌ کرده‌ است. در يک کلام‌: ما اسم‌ فعل‌ “Sein” [«هستی»] را از طريق‌ مصدر آن [sein/هستن‌] می‌فهميم‌، و اين‌ نيز به‌ نوبه‌‌ی خود مرتبط‌ است‌ با «هست‌/است‌» [ist] و صورتهای مختلف‌ آن‌ که‌ وصف‌ کرده‌ايم‌. صورت‌ محدود و جزئی فعل‌ «هست‌»، سوم‌ شخص‌ مفرد وجه‌ اخباری، در اينجا مرتبه‌ی‌ بسيار بالايی دارد. ما «هستی» را با توجّه‌ به‌ «هستی»، «هستيد»، «هستم‌»، يا «خواهند بود» نمی‌فهميم‌، گرچه‌ همه‌‌ی اينها دقيقاً به يک اندازه مبيّن‌ تصريفات‌ فعل‌ «هستن‌» «است‌».

«هستن‌» [sein] برای ما مصدر «هست‌» [ist] است‌. و ما بی‌اختيار، تقريباً تو گويی امکان‌ ديگری نداشته‌ايم‌، مصدر «هستن‌» را از طريق‌ «هست‌» برای خودمان‌ توضيح‌ می‌دهيم‌.

در اينجا هايدگر به‌ تجربه‌ی‌ زبانی فلسفه‌ی‌ يونانی نزديک می‌شود. يونانيان‌ از مصدر ειναι (= هستن/Sein)، از ريشه‌‌ی *ες-، به‌ عنوان‌ ضمير سوم‌ شخص‌ مفرد و جمع‌ وجه‌ اخباری (= هست‌/er ist، هستند/ (sie sind و فعل رابط‌ (= است‌/ist، صورتهای صرفی ديگر آن فعل εστι و εστιν است‌ و البته‌ اين‌ فعل‌ نيز هم‌ معنای وجودی و حقيقت‌گويانه‌ دارد و هم‌ معنای رابطی استفاده می‌کردند؛ و با افزودن‌ حرف‌ تعريف‌، το ειναι (= هستی/das Sein)، از آن‌ اسم‌ می‌ساختند؛ اين‌ مصدر در وجه‌ وصفی (اسم‌ فاعل‌)، برای مفرد، به صورتهای ων ،ουσα ،ον، صرف‌ می‌شد، که‌ از آن‌ برای اشاره‌ به‌ آنچه‌ هست‌ (= هست‌/باشنده‌/بوده‌/Seinde؛ با استفاده‌ از حرف‌ تعريف‌، το ον/das Seinde؛ صورت‌ جمع‌، τα οντα/die Seienden) استفاده‌ می‌کردند؛ و بالاخره‌ از همين‌ فعل‌ اسم‌ معنی ουσια (در ترجمه‌های عربی: جوهر، مأخوذ از گوهر در زبان‌ پ-ه-ل-و-ی) را می‌ساختند که به معنای «هستی هستها» يا «هست بودن هستی» (das Sein des Seiende يا Seiendheit des Seins) بود.

از آنچه‌ گفته‌ شد شايد اين‌ پرسش‌ به ذهن‌ بيايد که‌ آيا با چند بحث‌ دستوری و ريشه‌شناختی درباره‌‌ی يک کلمه‌ می‌توان‌ به حقيقت‌ آن‌ پی برد؟ هايدگر خود به مطرح‌ شدن‌ اين‌ شبهه‌ واقف‌ است‌: ... پرسش‌ هستی موضوع‌ صرف‌ و نحو و ريشه‌شناسی نيست‌. اگر با اين‌ وصف‌ باز زبان‌ را نقطه‌‌ی شروع‌ کارمان‌ می‌شماريم‌، می‌بايست‌ در اينجا و به‌طور کلّی شأن‌ خاصّی برای نسبت‌ موجود ميان‌ هستی و زبان‌ قائل‌ باشيم‌. معمولاً زبان‌ و کلمه‌ را بيان‌ تجربه‌ می‌شماريم‌ و معتقديم‌ که‌ زبان‌ به‌ دنبال‌ تجربه‌ می‌آيد و مادام‌ که‌ اشياء و رخدادها در اين‌ تجارب‌ به ‌تجربه‌ درمی‌آيند، زبان‌ در حقيقت‌ بيان‌ است‌، اگر چنين‌ تعبيری روا باشد، زبان‌ رونوشتی از باشنده‌‌ی به‌ تجربه‌ درآمده‌ است‌. محض‌ نمونه‌، کلمه‌‌ی ساعت‌ مچی اين‌ تفکيک سه‌گانه‌ی‌ معروف‌ را به‌ ما نشان‌ می‌دهد. اين‌ کلمه‌ را می‌توان‌ بدين‌ گونه‌ بررسی کرد:
۱) با توجّه‌ به صورت‌ سمعی و بصری کلمه‌؛
۲) با توجّه‌ به‌ معنای آنچه‌ ما در خصوص‌ آن‌ تصوّر می‌کنيم‌؛
۳) با توجّه‌ به شیء: يک ساعت‌ مچی، اين‌ ساعت‌ مچی خاص‌. در اينجا ۱) نشانه‌ای است‌ برای ۲) و ۲) نشانه‌‌ی ۳ ) است‌.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن