واضح آرشیو وب فارسی:ايران ورزشی: نگاهى گذرا به سوره مباركه يوسف عليه السلام
وقتى اسيد را در ظرفى مى ريزى اولين آسيب و صدمه را به خود ظرف مى زند و بعد به جاهاى ديگر.
حسادت مثل اسيد است وقتى وارد دل ما شد بيش ترين آسيب را به خود ما مى زند تا به رقيب يا به حريف.
شما اگر دست خود را در تنورى داغ و آتشين فرو كرده و آنگاه بيرون كشيده و بر دوش ديگرى بگذاريد، كدام بيشتر آسيب خواهيد ديد بله ممكن است او داغ شده و احساس گرمى كند اما شما آتش خواهيد گرفت.
داستان يوسف اين حقيقت را به نمايش مى گذارد و نشان مى دهد كه حسادت با برادران چه كرد و براى يوسف چه پيامدى به همراه داشت. اما پيش از پرداختن به آسيب ها و پيامدها، ديدن و شنيدن اولين پرده از اين تراژدى خالى از لطف نيست، بلكه بسى آموزنده خواهد بود.
قَالُواْ يَاَبانا ما لَكَ لَا تَاْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنا لَهُ لَنَاصِحُون
آمدند پيش پدر و گفتند: چرا ما را بر يوسف امين نمى دانى و چرا يوسف را با ما همراه نمى كنى، در حالى كه هر چه باشد ما خيرخواه اوييم و شما تماشا كن و ببين چقدر فاصله است ميان آنچه ايشان در دل داشته و آنچه بر زبان دارند. آن ها در دل نقشه به چاه افكندن او داشته اما بر زبان چه نرم و ملايم سخن گفته و داد خيرخواهى سر مى دهند.
اى بسا شيرين كه چون شكر بود
ليك زهرش در ميان مضمر بود
خرما را نديده اى چقدر شيرين است و نرم اما درونش هسته اى استخوانى است كه دندان را مى شكند. پنبه را نديده اى كه ظاهرش نرم و لطيف است اما درونش پنبه دانه اى به سختى سنگ.
حال پاره اى ظاهراً مثل خرما شيرين، و مثل پنبه نرم و ملايم اند اما درونى سخت و سنگواره دارند و برادران يوسف نمونه اى از اين جماعت اند.
كسانى كه زبانى چرب و نرم داشته اما دلى سخت و سنگين و بى رحم دارند همان راهى را مى روند كه برادران يوسف رفتند، و آن ها هميشه يوسف ها را به چاه مى افكنند.
أرْسِلْهُ مَعَنا غَدًا يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُون
برادران ادامه دادند و گفتند: پدر! يوسف را بگذار با ما بيايد و در صحرا بالا و پايين پريده و بازى كند و ما حواسمان جمع اوست، و او را حفظ خواهيم كرد و هرگز اجازه نمى دهيم به او آسيبى برسد.
اما يعقوب در جواب مى گويد:
إِنيِّ لَيَحْزُنُنيِ اَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ اَخَافُ أن يَاكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أنتُمْ عَنْهُ غافِلُون
يعنى من از اينكه يوسف را با خود ببريد دلتنگ مى شوم و مى ترسم كه شما مشغول كار خود باشيد و گرگ او را بخورد.
و همين جا يك نكته قابل تأمل است و آن اينكه يعقوب پيامبر خداست و مى داند آن ها چه در سر دارند اما به رخ ايشان نمى كشد، بلكه از آنجا كه شهر كنعان منطقه اى گرگ خيز است همين را بهانه كرده و مى گويد: مى ترسم گرگ از راه برسد و او را از بين ببرد و اين خود يك پيام است كه اگر از فرزند خود خلافى و خطايى و لغزشى سراغ داريد هرگز با صراحت و سرعت بازگو نكنيد؛ اگرنه پرده حيا به كنارى رفته و آن ها گستاخ تر و جسورتر مى شوند.
قَالُواْ لَئنِْ اَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَه إِنَّا إِذًا لّخَاسِرُون
برادران با شنيدن اين سخن گفتند: ما جوانانى برومند و نيرومنديم و اگر گرگ او را بخورد پس ما خيلى زيانكار و بى عرضه ايم.
پنجشنبه 14 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران ورزشی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]