واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: طلاق؛ رهایی یا نابسامانی
http://img.tebyan.net/big/1384/10/22523254255197100232351267746135250194189188.jpg
پدیده طلاق، در جامعه امروز به عنوان یكی از آسیب های اجتماعی مطرح می شود كه ریشه در تغییر و تحولات گوناگون فرهنگی، اجتماعی، زیستی و ... دارد كه با پیچیده تر شدن زندگی امروز، سطح آن نیز شدت یافته است. در این گفت وگو، مسئله طلاق و عوامل تشدید آن در جامعه ایران از منظر دكتر صدیق سروستانی - آسیب شناس اجتماعی - مورد بررسی قرار گرفته است.
با توجه به این كه طلاق در گذشته نزد مردم، به عنوان یك امر مذموم و قبیح و در عین حال وحشت آور تلقی می شده، ولی امروزه می بینیم كه طلاق، ابزار رایجی شده كه به مدد آن، افراد خود را از وضعیت موجود رها می كنند. به طوری كه نسل امروز ما نسبت به گذشته از پدیده طلاق، وحشت و استرسی به خود راه نمی دهد و این امر خیلی راحت در حال جا افتادن در جامعه است.
آقای دكتر، شما این تغییرات را چگونه ارزیابی می كنید؟
از نظر من، بحث طلاق به لحاظ شرعی مباح و به لحاظ قانونی هم مجاز است، یعنی شارع مقدس، طلاق را برای این گذاشته است كه وقتی زندگی مشترك خانوادگی دو نفر به بن بست می رسد، راه فراری داشته باشند یا این امكان وجود دارد كه در یك زندگی، یك وضعیت بهتر و سالم تری شكل بگیرد. مثلا زن و شوهری بچه دار نمی شوند تا زمانی كه با هم هستند، اما اگر این زوج، از هم جدا شوند - یعنی این زن، همسر مرد دیگری شود و آن مرد هم، شوهر یك زن دیگر- بچه دار می شوند، چنین طلاقی اشكالی ندارد.
افزایش آمار طلاق لزوماً نشانه آشفتگی اجتماعی، فروپاشی اجتماعی و فرهنگی و منفی بودن اوضاع روزگار و نابسامانی نیست. یعنی همین طور كه جمعیت بیشتر شده، باید درصد هر چیزی هم بیشتر شده باشد و زیاد شدن درصد، فقط نشانه منفی نیست كه بگوییم علائق نسبت به خانواده كمتر شده است.
یا مشكلاتی كه در مورد بیماری ها هست. مثلاً اگر مرد یا زنی مشكل جنسی داشته باشد این، از مواردی است كه طلاق مجاز شده است. در نتیجه، به نظر من طلاق نفس الامر اشكالی ندارد، هر چند كه خیلی ها می گویند طلاق زشت ترین حلال خداست.
به هر حال، آدم از وضعیت طلاق دل چركین است، چون طلاق چیزی است مقابل پیوند انسانی و اجتماعی؛ یعنی «گسستگی» و ما آدم ها به لحاظ عاطفی از این وضعیت خوشمان نمی آید.
اما این كه قبلاً طلاق كمتر بود و الان بیشتر شده است آن هم نشانه لزوماً مثبتی نیست. به نظر می آید كه الان آمارهای ما پیشرفت كرده، اطلاعات ما بیشتر شده و دستگاه های اندازه گیری مان قوی تر شده كه در نتیجه امروز آمارهای بیشتر و دقیق تری داریم كه قبلاً نداشتیم. دوم این كه آگاهی مردان و زنان در جامعه نسبت به زندگی، نسبت به اهداف زندگی، نسبت به سازش، نسبت به پیوند اجتماعی، نسبت به گسست اجتماعی بیشتر شده كه قبلاً نبوده است. مردم باسوادتر شده اند، در حالی كه قبلاً نرخ بی سوادی خیلی زیاد بوده است یا مثلا آگاهی زنان از حقوق و مزایای زن بودن در جامعه بیشتر شده یا حتی بروز اجتماعی و اقتصادی زنان در جامعه افزایش پیدا كرده است. تعداد زنان بیشتری در جامعه كار می كنند، زنان امروز در آمد دارند و به معنی اقتصادی، شریك زندگی اند، و گاه خودشان نان آور خانواده شده اند. بنابراین مجموعه این عوامل به اضافه اطلاعات بیرونی مانند مداخله ماهواره، ویدئو، و سایر وسایل ارتباط جمعی باعث می شود كه شرایط و وضعیت نسبت به قبل متغیر باشد و این لزوماً نشانه آشفتگی اجتماعی، فروپاشی اجتماعی و فرهنگی و منفی بودن اوضاع روزگار و نابسامانی نیست. یعنی همین طوری كه جمعیت بیشتر شده، باید درصد هر چیزی هم بیشتر شده باشد و زیاد شدن درصد، فقط نشانه منفی نیست كه بگوییم علائق نسبت به خانواده كمتر شده است.
یك وجه مثبتش این است كه زن ها عمدتاً بیشتر به حقوق خود آگاه شده اند و دیگر زیر بار نمی روند. زندگی دیگر بسوز و بساز نیست، بساز و بسوز هم نیست. زندگی یك زندگی انسانی است كه دو انسان با هم به طور مشترك زندگی می كنند و حق و حقوقی دارند و همچنین وظایفی در مقابل این حق و حقوق دارند.
بنابراین افزایش نرخ طلاق همه اش نابسامانی نیست، یك جاهایی هم مثبت است. ما باید هوشیار باشیم و عوامل منفی آن را كنترل كنیم.
چگونه می توان برای كاهش طلاق برنامه ریزی كرد؟
ما باید بدانیم طلاق به چه دلایلی اتفاق می افتد. آیا به دلیل عدم همسازی اخلاقی و ناسازگاری رفتاری زن و شوهر با همدیگر است یا به دلیل عدم تناسب وضعیت اقتصادی آنها با روزگار (درآمد كم خانوار و فقر) یا این كه به دلیل مشكلات آسیبی و جرمی مثل جنایت، قتل، اعتیاد و... یا به دلیل مشكلات جنسی (این كه مردم از وضعیت ارتباط جنسی آگاهی بیشتری پیدا كرده و توقع و انتظار متناسب تری دارند كه عمل نمی شود) یا ... .
اگر دلایل ذكر شده، در افزایش طلاق تأثیر گذار است، بایستی مسائل مربوط به اینها برطرف شود و جامعه در برابر آن ایمن شود. مثلاً باید یك توافق اخلاقی میان زن و مرد ایجاد شود، آموزش رفتار مسالمت آمیز ترویج شود، تنش ها كاهش یابد، چنانچه كسی معتاد است یا باید مورد معالجه قرار گیرد یا این كه به حال خود رها شود. در این گونه موارد، لزوماً كاهش طلاق حاصل نمی شود. برای همین است كه من می گویم طلاق بد نیست. اگر كسی شوهرش جانی است، خودش باید طلاق بگیرد تا زندگی سالمی برای بچه های خودش فراهم كند و بچه هایش را از این محیط خرده فرهنگ خانوادگی جنایتكارانه رها سازد.
اما برخی از موارد رو به طلاق را می توان با ترویج نوعی مسالمت و صرفه جویی در اوضاع اقتصادی به زندگی برگرداند. البته همه دستگاه ها هم باید همكاری كنند. ما در رادیو و تلویزیون مشاهده می كنیم كه به گونه ای عجیب مصرف زدگی ترویج می شود. در خیابان ها هم روی تابلوها نشانه های این پدیده دیده می شود كه اینها با زندگی صرفه جویانه درویشی منافات دارد. تبلیغ و ترویج باید به گونه ای باشد كه سطح توقعات كاهش یابد و هر كسی به اندازه جیب خود زندگی كند و نخواهد با قرض و زندگی قسطی، روزگار بگذراند. عواملی مثل بیكاری كه زمینه بروز طلاق را فراهم می كند از عوامل دیگری است كه دولت باید در آن چاره اندیشی كند. یوسف بهمن آبادی
طلاق ، سرنوشتی ابهام آمیز برای كودكان
http://img.tebyan.net/big/1382/05/282447712111723020010825516712174149181251178.jpg
انسان پس از طی دوران طفولیت و نوجوانی به مرحله ای سرشار از احساس ، كه همان جوانی است پا می گذارد . دورانی كه یك جوان توانائیهای مختلفی را در خود می بیند و صلاحیت انجام امور مهم را نیز ، در خود حس می كند . طبیعتاً هر انسانی بنابر شرایط و موقعیت های متفاوت ، از تربیت متفاوتی هم برخوردار بوده است . لذا بسته به این تفاوتها ، خواسته ها و نیازهای افراد هم مختلف است .
چنانچه والدین فرزندان خود را به گونه ای تربیت كنند كه به طور معمول از كمبودی برخوردار نباشند ، معمولاً در دوران حساس جوانی ، كمتر دچار انحرافات مختلف اخلاقی می شوند . اما گاهی محبت های افراطی والدین و در اختیار داشتن امكانات رفاهی بسیار و یا از طرفی كمبود محبت والدین نسبت به فرزندان و عدم توجه به آموزش هنجارها و رفتارهای اجتماعی مهم ، مانند مسئولیت پذیری یا مسئله مشاركت در انجام امور فردی و اجتماعی ، ممكن است فرزندان را به افرادی ناتوان در جامعه تبدیل كند . یكی از مهم ترین و حساس ترین خصوصیات دوران جوانی ، تصمیم گیری افراد برای تشكیل زندگی مشترك و مسئله ازدواج است . اگر جوانان ما در دوران كودكی و نوجوانی با آموزش صحیح و باورهای مناسب پرورش یابند ، با شناخت معیارهای درست و متعادلی به امر ازدواج می نگرند و كمتر دچار مشكل می شوند . حال آنكه عدم وجود یك باور معقول و متعادل نسبت به ملاك های ازدواج می تواند آفت های یك زندگی مشترك را بسازد كه تداوم و لحاظ نمودن چنین مواردی می تواند موجب لرزش پایه های یك زندگی باشد و نهایتاً منجر به طلاق شود .
http://img.tebyan.net/big/1382/05/1402266522523713214712622813134177112185177140.jpg
از طرفی اگر یكسری باورهای لازم در زمینه تعهد و مسئولیت پذیری برای افراد درونی شده باشد علیرغم مشكلات گوناگون ، می توان به تداوم یك همزیستی امیدوار بود . اما همیشه مسئله به همین جا ختم نمی شود بلكه در بسیاری موارد تفاوتهای ارزشی میان دو نفر موجب بروز تنش می شود اینكه دو طرف قادر به تعریف مبانی ارزشی یكدیگر نیستند ، بنابراین ممكن است آنها را نادیده بگیرند و یا نسبت به آن بی اهمیت باشند و همین مسئله میتواند به مرور زمان به مشكلی لاینحل بدل شود كه نهایتاً قدرت صبر و تحمل دو طرف را به سر بیاورد . چرا كه هر دو طرف مدافع متعلقات و ارزش ها و هنجارهای خود هستند و البته در این میان مواردی استثنایی هم وجود دارند كه با داشتن گذشت و فداكاری ، چنین مشكلاتی را نادیده می گیرند و به زندگی خود ادامه میدهند .
مسئله طلاق به خودی خود یك آسیب اجتماعی است كه ، پیامدهای منفی پس از آن هم ، ممكن است به معضلاتی بزرگ تبدیل شود . از جمله این پیامدها ، سرنوشت « بچه های طلاق » است . طلاق ذاتاً تلخ و زجر آور است اما در شرایطی ،گریزناپذیر است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ممكن است اتفاق بیفتد . اما فرزندان چه گناهی دارند كه بایستی تاوان نداشتن خانواده را پس دهند ؟
آنچه مسلم است بعد از طلاق والدین ، حضانت فرزندان به صورت توافقی و یا طبق مفاد قانونی به یكی از طرفین داده می شود و همین مسئله به تنهایی آغازی است برای بروز مشكلات روحی و روانی فرزندان و در نتیجه آسیب پذیر بودن آنها در برابر انواع مختلف مسائل فردی و اجتماعی . طبیعتاً تامین نیاز روانی فرزندان به والدین بعد از بروز طلاق حداقل به نصف تقلیل پیدا می كند .
http://img.tebyan.net/big/1382/05/2339069208177245175223101852052324375296.jpg
آنچه مسلم است در این مسیر تلاش هر یك از والدین در جهت جایگزینی پدر یا مادر برای فرزند ، در اكثر موارد نتایج مثبتی به دنبال نداشته است . چرا كه این یك نیاز طبیعی و به نوعی حق طبیعی فرزند است كه به دلیل وجود مشكلات خاص میان پدر و مادر ، از او گرفته شده است و خلأ عاطفی حتی یكی از والدین ، چیزی نیست كه به راحتی بتوانآنرا جایگزین نمود.
و چه بهتر كه این مسئله را باور داشته باشیم كه برای تطابق و بوجود آوردن سازش در فرزندان، برای زندگی در شرایط پس از طلاق ، می توانیم راههای صحیح تربیتی را همراه با ایجاد نگرش روشن در فرزندان تقویت كنیم تا آنكه به دنبال این باشیم تا با ارائه تصویری تیره از یكی از والدین كه هم اكنون در كنار فرزند نیست ، بخواهیم با ایجاد كینه و نفرت سعی در پاك كردن تصور ذهنی آنهاداشته باشیم . بدیهی است فرزندان پس از طی دوران كودكی و نوجوانی به سنینی می رسند كه خود قدرت تشخیص حق و باطل را پیدا می كنند و آن زمان دیگر نمی توان واقعیت ها را از دید آنها پنهان كرد . چرا كه خود به دنبال درك واقعیات می روند و طبق این مسئله این قدرت را پیدا می كنند كه صداقت والدین خود را تشخیص دهند . پس بهتر آنست كه برای بهبود وضعیت و شرایط « فرزندان طلاق » با ارائه راه حل ها و دیدگاههای صحیح و به كار بردن صداقت ، به آنها خوب دیدن و خوب فكر كردن را بیاموزیم .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 629]