واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: آنتون پاولوویچ چـِخوف
(به روسی: Анто́н Па́в*ович Че́хов ) (۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ - ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴)
داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔروس است.هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت
و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند
و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهیی از خود به جا گذاشته است. چخوف در چهل و چهار سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
آنتون چخوف (۸۶۰ - ۱۹۰۴) در زندگی کوتاه خود (۴۴ سال) بیش از ۷۰۰ اثر ادبی نوشت.
برخی از کارهای او در قالب داستان کوتاه برای رشد و شکوفایی این ژانر مدرن تعیینکننده بود. چخوف ۱۵۰ سال پیش در روسیه به دنیا آمد.
http://www.bbc.co.uk/worldservice/assets/images/2010/01/31/100131144818_13.jpg
آنتون چخوف (۱۸۶۰ - ۱۹۰۴)
چخوف از آغاز جوانی با هدفی روشن و برداشتی حرفهای دست به قلم برد. پدرش کاسبی ورشکسته و تندخو بود، که در رسیدگی به زندگی فرزندان خود درمانده بود، و چخوف در ۱۷ سالگی وظیفۀ تأمین معاش خانواده را به دوش گرفت.
چخوف در دانشگاه مسکو به تحصیل پزشکی پرداخت،
اما همچنان به دنبال راهی برای تأمین رزق و روزی خانواده بود. آسانترین کار برای او نوشتن بود. نام و آوازه و پشتیبانی نداشت، پس باید جوری مینوشت که جذاب باشد تا "مشتری" رم نکند. به زودی دریافت که با هیچ چیز مثل شوخی و طنز نمیتوان به دل خوانندگان راه یافت.
چخوف در اوقات فراغت، در راه دانشکده، میان کلاس درس و سالن تشریح، یا شبها در خانه قلم میزد. خمیرمایه کار را همیشه از مشاهدات روزمره میگرفت. صحنههای زندگی را با امانت بازگو میکرد. ناپاکیها و پلشتیها، حماقتها و کوتهفکریها را به ریشخند میگرفت.
چخوف جوان برای ویرایش و آرایش نوشتههای خود وقت زیادی نداشت.
آنچه از زیر دست او بیرون میآمد، باید یکراست به چاپخانه میرفت، در مجلات مسکو و سنپترزبورگ چاپ میشد و دستمزدی به او میرساند.
تمام سبک بدیع و اسلوب تروتازهی چخوف، که از آن به عنوان "دید امپرسیونیستی" یاد کردهاند، از همین "عکسبرداری فوری و رتوشنشده" بیرون آمده است. او خود تمام فوت و فن نویسندگی را در دوکلمه خلاصه کرده است:
"دقیق نگاه کن و درست بنویس!" (http://p30city.net)
...
از بنبست زندگی تا پهنه تاریخ
http://www.bbc.co.uk/worldservice/assets/images/2010/01/31/100131144814_14.jpg
چخوف داستاننویسی را کمابیش قریحه یا استعدادی مادرزادی میدانست
چخوف، به قول قدما، با "طبع روان" قلم میزند، و زیاد در بند "معانی و بیان" نیست. او با نظاره و تأمل در زندگی واقعی، رشتهی "نوولنویسی" را بر شالودهای تازه بنیاد نهاد، که در آن اصل بر "مشاهده دقیق جزئیات زندگی" است.
چخوف داستاننویسی را کمابیش قریحه یا استعدادی مادرزادی میدانست و خود از این استعداد به کمال برخوردار بود: "نویسنده باید بتواند دقیق به زندگی نگاه کند، و با دقت نقل کند که آدمها چه میکنند و چه میگویند."
توماس مان، نویسنده بزرگ آلمانی، چخوف را "تماشاگر بزرگ زندگیهای کوچک" دانسته است. چخوف امور ساده و پیش پاافتادهی زندگی را توصیف میکرد، و قهرمانانش همان مردم عادی روزگار بودند: کارمندان و مأموران دولت، زنان خانهدار، دانشجویان، تاجران و کاسبکاران و...
هنر چخوف، که آثار او را تا زمان ما ماندگار کرده در آن بود که توانست ماجراهای کوچک و "مبتذل" را به صحنههای بزرگی پیوند بزند، که در آنها روح و معنای یک دوران به چشم میخورد.
چخوف "دید حماسی" نداشت، و هرگز دربارهی مسائل مهم فلسفی و تاریخی چیزی ننوشت. او به لئو تولستوی ارادت میورزید، اما هرگز به سبک او نزدیک نشد. ماکسیم گورکی را دوست داشت، اما از مضامین سیاسی دوری میکرد، زیرا به روشنفکران و رسالت آنها باور نداشت.
در کار چخوف "توفانهای عظیم" وجود ندارد؛ از "خشم و هیاهو" اثری نیست، همه چیز ساده و معمولی، همین پایین روی میدهد. گفته است: «مردم هیچوقت به قطب شمال نمیروند، به اداره میروند، با زنشان دعوا میکنند و سوپ میخورند.»
هنر دشوار، کمیاب و دستنیافتنی چخوف در آن است که آدمهای آشنای او همه جا و در تمام اعصار حی و حاضر هستند.
شگردهای نویسندگی
http://www.bbc.co.uk/worldservice/assets/images/2010/01/31/100131150828_19.jpg
چخوف و لئو تولستوی داستان نویس مشهور روسیه در قرن نوزدهم
چخوف استاد نمایش زندگی واقعی است، و جلوههای رنگین واقعیت را زنده و شاداب به روی کاغذ میآورد.
او در تجربۀ روزنامهنگاری با لایههای گوناگون اجتماعی آشنا شد، و به ویژه شیوهی گفتار آنها را آموخت.
چخوف استاد ایجاز و گزیدهگویی است. در کارهای او یک کلمه گفتار یا توصیف اضافی وجود ندارد.
چخوف در بیان صحنهها و گفتارها صادق است، هرگز نظر و ارادۀ خود را در سیر وقایع داستان دخالت نمیدهد. شخصیتهای داستان را آزاد میگذارد تا خود پیش بروند و حرف بزنند.
در نامهای میگوید: "کار نویسنده این نیست که درباره مسائل بشری، دین و خدا و خوشبینی یا بدبینی اظهار نظر کند. وظیفه واقعی او این است که با دقت و صداقت نشان بدهد که آدمهای واقعی درباره این مسائل چگونه فکر میکنند و چه میگویند."
چخوف در نقل داستان، ناظری خونسرد و بیطرف است. کار خود را نشان دادن یک موقعیت میداند، نه ارشاد و راهنمایی. از نظر او داوری نهایی با "هیئت منصفه" است، یعنی خوانندگان.
...
چخوف، انسانی یگانه
چخوف انسانی بسیار مهربان بود و بینهایت فروتن؛ شخصیت و استعداد بیمانند خود را هرگز جدی نگرفت. درباره ذوق و استعداد ادبی خود اغلب با شوخی و تمسخر سخن میگفت.
چخوف پزشکی را حرفه اصلی خود میدانست. در این باره سخنی مشهور دارد: "نویسندگی معشوقۀ من است، و طبابت همسر واقعیام!"
http://www.bbc.co.uk/worldservice/assets/images/2010/01/31/100131145521_15.jpg
چخوف در کنار ماکسیم گورگی، يکی دیگر از بزرگان ادبیات روسیه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم
در زندگی چخوف، معشوقه و همسر به خوبی با هم کنار میآمدند. او بیشتر داستانهای خود را زمانی نوشت که دانشجوی پزشکی بود یا کار پزشکی میکرد.
دکتر آنتون چخوف از ۲۴ سالگی میدانست که بیماری سل در بدن او لانه کرده و ذره ذره او را به سوی مرگ میراند. در ۳۰ سالگی به رغم توصیه پزشکان و دوستان، به جزیره ساخالین رفت، تبعیدگاه زندانیان و محکومان که در شرایطی وحشتناک زندگی میکردند.
پس از بازگشت از جزیره نفرینشده، در مسکو به کار طبابت ادامه داد. مطب او به روی مردم فقیر و تهیدست باز بود، که برای دوا و درمان پولی نداشتند.
انساندوستی چخوف، ساده و صمیمانه بود و پایگاهی صرفا اخلاقی داشت. او برای نیکوکاری و خدمت به همنوعان به مکتب و دکترین نیاز نداشت: در دفترچه یادداشتهایش نوشته است: "چه خوب بود اگر هر نفر از ما مدرسهای، چاه آبی یا یک چیز سودمندی از خود باقی میگذاشت، تا زندگی او بی نام و نشان در ابدیت گم نشود."
بر ضد ایدئولوژی
هنر چخوف و آنچه این نویسنده را برای دوران ما ارزنده میسازد، دید پاک و اصیل و شفاف اوست. داستانهای او به ویژه از "بازنمایی ایدئولوژیک" (http://p30city.net) فاصله میگیرند؛ آفتی که بسیاری از آثار ادبی قرن بیستم به آن آلوده شدند.
و آنچه نقل شد همه تنها در عالم ادبیات بود؛ درحالیکه چخوف، در تئاتر نیز بر بالاترین مقام نشسته است. او با چهار نمایشنامه بزرگ (مرغ دریایی، باغ آلبالو، دایی وانیا و سه خواهر) در کنار سوفوکل، شکسپیر، مولیر، ایبسن و چند نام بزرگ دیگر قرار میگیرد.
این چهار نمایشنامه چخوف در میان اهالی تئاتر ایران بسیار محبوب است و بارها در ایران بر روی صحنه رفته است.
از مترجمانی که آثار چخوف را به فارسی برگردانده اند می توان از
بزرگ علوی، عبدالحسين نوشين، سيمين دانشور،
مهين اسکويی، هوشنگ پيرنظر، بهروز تورانی،
کامران فانی و سروژ استپانيان نام برد.
...
مرگ
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/a/af/Anton_Chekhov_and_Olga_Knipper%2C_1901.jpg
آنتوان چخوف و همسرش اولگا کنیپر در ماه عسل به سال ۱۹۰۱
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴به همراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت.
در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روز به روز حال او وخیمتر میشود.
اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشتهاست. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم میشود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر میکند. اولگا در خاطراتاش مینویسد:«دکتر او را آرام کرد.
سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد. و بعد دستور شامپاین داد. آنتوان یک گیلاس پر برداشت. مزهمزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخوردهام.» آن را لاجرعه سرکشید.
به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمیکشید.
مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴ بود.
..
آثار
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را کهفرهنگستان روسیه اهدا میکرد، برایاش به ارمغان آورد.
چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشتهاست. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانهاست، تعریف میشود.
چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایاش به جای ارائهٔ تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او رویدادهای تراژیک جزئی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان او را تشکیل میدهند.
تسلط چخوف به نمایشنامه باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب شده بود. او را «مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار نامیدهاند.
چند داستان کوتاه
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه (http://p30city.net)
۱۸۸۴ - بوقلمون صفت (http://p30city.net)
۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس (http://p30city.net)
- نشان شیروخورشید (http://p30city.net)
...
نمایشنامه
نخستین نمایشنامهٔ چخوف ایوانف است که آن را در سال ۱۸۸۷ نوشت. یکی دو نمایشنامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در ۱۸۹۷ در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگاش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید.
همین نمایشنامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبهرو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نمایشنامه در دست بازیگران چیرهدست تئاتر هنر مسکو، چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد.
بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلوفسکی ـ کارگردان نمایشنامههای وی ـ پیش آمد آثار دیگری از چخوف ـ همچون «عمو وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... نیز بر همان صحنه به اجرا در آمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلوفسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایشنامهها بود. چخوف اصرار داشت که نمایشنامهها کاملاً کمدی هستند و استانیسلوفسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایشنامهها تاکید کند.
نمایشنامهها
دایی وانیا (http://p30city.net)
سه خواهر (http://p30city.net)
ایوانف (http://p30city.net)
در جاده بزرگ (http://p30city.net)
مرغ دریایی (http://p30city.net)
خواستگاری (http://p30city.net)
استعمال دخانيات (http://p30city.net)
{پپوله}
برگرفته شده از:
ويکي پديا
بي بي سي
{پپوله}
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]