واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: بباید ستایش نمود عشق را
رها از تهی بودن روزها
* اگر پرنده را در قفس بیندازی مثل این است كه پرنده را قاب گرفته باشی و پرنده ای كه قاب گرفته ای فقط تصور باطلی از پرنده است. عشق در قاب یادها پرنده ای است در قفس، منت آب و دانه را بر او مگذار و امنیت و رفاه را به رخ او نكش كه عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.
* عشق آنگاه كه به واژه ای بر روی كارت پستال، به نامه، به آواز تبدیل شد و با بسته بندی مشابه به مشتریان تشنه عرضه شد، در هر بازاری می شود آن را خرید و به معشوق هدیه كرد و همین عشق را تحقیر كرده است. تولید انبوه مدتهاست راه را بر نامكرر بودن عشق بسته است.
* زمانی زنی را می شناختم كه پیوسته به مردش می گفت: ((تو تمام خاطرات ما را از یاد برده ای. زندگی روزمره حافظه تو را تسطیع كرده است. تو قدرت تخیلت را به قدرت تامین آینده تبدیل كرده ای. تو مرا حذف كرده ای حذف...))
و مرد صبورانه و مهربان جواب می داد: ((نه... به خدا نه... من با خود تو زندگی می كنم نه با خاطرات تو. من تو را به عینه همین طور كه روبه روی من ایستاده ای، یا ظرف می شویی یا سیب زمینی پوست می كنی یا لباس تازه ات را اندازه می كنی عاشقم نه آن طور كه آن وقتها بودی. من تو را عاشقم نه خاطراتت را و تو چون مرا دوست نداری به آن یك مشت خاطره سنگوارههای تكه تكه آویخته ای.))
* عشق آرام آرام در روند تبدیل بود . تبدیل شدن به محبت؛ صمیمیت؛ مهربانی ؛ همدردی ؛ عشق در روند تبدیل شدن به چیزی جامد؛ سرد؛ كوتاه؛ محدود ؛ كهنه بود عشق در جریان تبدیل بود و هر تبدیلی عشق را باطل می كند.
* من دختران و پسران زیادی را می شناسم كه تمام هدفشان از طرح مسئله ی عشق رسیدن است. عجب جنجالی به پا می كنند؛ اعتصاب غذا؛ تهدید به خودكشی؛ گریه؛ سكوت؛ فریاد و سرانجام رسیدن. مشكل اما از همین لحظه آغاز می شود. وقتی هدف این قدر نزدیك باشد گرچه كمی هم دور به نظر می رسد بعد از زمانی كه برق آسا می گذرد؛ دیگر نمی دانند چه باید بكنند. با اولین شست و شوی پرده ها؛ لب پر شدن بشقابها؛ بوی كهنگی گرفتن جهیز می مانند معطل. قصد بی حرمتی به هم را كه ندارند. بی حرمتی فرزند كهنگی است. فرزند تكرار. این را باید می دانستند كه رسیدن پله ی اول مناره ای است كه بر اوج آن اذان عاشقانه می گویند. برنامه ای برای بعد از وصل؛ برای تداوم بخشیدن به وصل و از وصل ممكن و آسان تن به وصل دشوار و خطیر روح رسیدن.
برای بی زمانی عشق.
* همسر یك باستان شناس به من گفت: شوهر م را به علت این كه یك باستان شناس است و دائما با اشیا قدیمی سرگرم است؛ دوست دارم ؛ چرا كه قدر مرا هر قدر كه كهنه تر می شوم بیشتر می داند. حال مدتهاست كه به من به عنوان یك ظرف بلور نازك نگاه می كند. از من همان طور مراقبت می كند كه از تنگ قدیمی بالای رف. او همیشه می ترسد كه یك نگاه بد هم آن تنگ گرانبها را بشكند همانطور كه یك صدای مختصر بلند قلب مرا.
* بدون مكالمه عشق به جان كندن می افتد؛ و چقدر هم سخت است دوام بخشیدن به این گفتگوهای آبی روشن.
* این عشق نیست كه نرم نرمك عقب می نشیند. این بیكارگی است كه پیوسته هجوم می آورد. بیكارگی؛ تنبلی بی قیدی؛ خستگی؛ بهانه جویی؛ كهنگی؛ وقت كشی؛ وا دادگی ؛ نق زدن؛ به هم ریختن؛ بی اعتنا شدن؛ به شكل جبران ناپذیر تخریب كردن و به صورتی خوف آور به عادت زیستن تسلیم شدن.
«خلق عشق مسئله ای نیست،حفظ عشق مسئله است.عاشق شدن مهم نیست،عاشق ماندن مهم است.عاشق شدن حرفهءبچه هاست،عاشق ماندن هنر مردان و دلاوران. سست عهدی های عشاق باعث شده كه بسیاری از داستانهای مبتذل در جایی تمام شود كه عاشق به معشوق می رسد.حال آنكه مهم از این لحظه به بعد است.مهم پنجاه سال بعد است:دوام عشق...دوام زیبایی و شكوه عشق..
*عظمت و افتخار در استمرار است و دوام. عاشق شدن مسئله ای نیست. عاشق ماندن مسئله ی ماست. بقای عشق؛ نه بروز عشق. هر نوجوانی هم گرفتار هیجانات عاشقانه می شود اما آیا عاشق هم می ماند؟ عشق به اعتبار دوامش عشق است نه شدت ظهورش...
عشق،مثل یك كاسه سفالی است كه سفالگری آنرا ساخته باشد.این كاسه را زمان اعتبار می بخشد.هرچه از عمر این سفال بگذرد بر ارزشش افزوده می شود.اگر صد ساله شود با احترام به آن نگاه می كنند و اگر دو هزار ساله شود حتی شكسته بند خورده اش را هم با تحسین و حیرت نگاه می كنند.من نمی فهمم كه چرا همهء مردان،از عشق به عنوان یك خاطره یاد می كنند؟!!!چرا همه شان،همه شان،همه شان می گویند وقتی جوان بودم عاشق این یا آن زن بودم؟!!!حتی می گویند عاشق همین زنی كه می بینی اما حرف از دوام عشق نمی زنند!
وصل چرا باید مرگ عشق را در ركاب داشته باشد؟اصلا آن زمان كه عاشق شدی ،عاشق رسیدن شدی یا عاشق یك انسان؟اگر عاشق رسیدن شدی و آدمی كه می بایست به او برسی برایت هیچ اهمیت نداشت،خب این كه عشق نیست.این اوج ***** است،این تن خواهی صرف است،این جنون تخلیه است...دیگر چرا كلمه عشق را آلوده می كنی؟
عق كهنه نمی شود.كهنه نمی شود،....من آنرا خوب می شناسم.عشق كهنه نمی شود.تمام نمی شود.مصرف نمی شود.مگر عشق یك وعده غذای چرب و چیل است كه وقتی گرسنه و بی تاب رسیدی و خوردی و یك دو لیوان آب هم روی آن،بادكرده و سیر كنار بكشی و خدا را شكر كنی؟
عشق یا دروغی است كه بعضی آدمهای ضعیف آویخته به خود می گویند یا چیزی است باقی به بقای حیات.»
* هیچ چیز همچون صدایی كه به خانه ی همسایه می رود همسایه را از سستی بنای خانه ی ما و از واماندگی طاقت سوز ما آگاه نمی كند.م فریاد مثل گرد زغال روی اشیا خانه می نشیند و زندگی را كدر و بد رنگ می كند.
عاشق زمزمه می كند؛ فریاد نمی كشد.
در گوشم زمزمه كن تا عطوفت صدایت را حس كنم؛ فریاد نكش تا خشونتش را...
با تو بودن همیشه پر معناست
بی تو روحم گرفته و تنهاست
با تو یك كاسه آب یك دریاست
بی تو دردم به وسعت صحراست
با تو بودن همیشه پر معناست
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 231]