واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtahedin/abolhasan-saba2.jpg
ابوالحسن صبا از موسیقیدانان و آهنگسازان ایرانی است که صدای ویولن را به خدمت موسیقی ایرانی گرفت. وی یکی از شخصیتهای برجسته در موسیقی و هنر ایران در نیمهی اول قرن بیستم است. صبا با شاگردانی که پرورش داد و با روشهایی که در نواختن سازهای ایرانی نوشت، روی نسلهای بعد از خود اثر شگرفی گذاشت.
وی به روایتی در سال ١٢٨١ و به روایت دیگری در چهاردهم فروردین ماه ١٢٨٢، در محلهی ظهیرالسلام تهران زاده شد. پدرش، ابوالقاسم خان کمالالسلطنه، مردی از خاندان فضل و هنر، نوهی محمودخان صبا، ملکالشعرای دربار فتحعلی شاه قاجار بود.
ابوالحسن، که بعدها نام جد بزرگش صبا را برای نام خانوادگی خود برگزید، از همان کودکی علاقهی خاصی به موسیقی داشت بهطوریکه در پنج سالگی به انگشتان پاهایش نخ میبست و با کمک دهانش صدای تار درمیآورد.
پدرش که خود اهل موسیقی بود و به آن علاقه داشت، صبا را در شش سالگی پیش دوستانش که از اساتید موسیقی بودند، برد تا به او نوازندگی بیاموزند.
صبای جوان آنچنان شیفتهی موسیقی بود که روزها سه تارش را به مدرسه میبرد و در زنگ تفریح، همشاگردیهایش را دور خود جمع میکرد و برای آنها مینواخت. وی بسیاری از سازهای ایرانی را مینواخت و هر کدام را نزد استادان برجستهی زمان خود یاد گرفته بود؛ ویولن از حسنخان هنگآفرین، تار و سهتار از میرزا عبدالله و درویشخان، سنتور از علیاکبر شاهی، کمانچه از حسینخان و تنبک از حاجیخان ضربی.
علاقه و استعداد صبا در زمینهی موسیقی باعث شد که وی رفتن به مدرسهی عالی موسیقی را به کالج آمریکایی ترجیح دهد. در سال ١٣٠٢ کلنل علینقی وزیری، از تارنوازان برجستهی تاریخ موسیقی ایران، مدرسهی عالی موسیقی را تأسیس نمود و ابوالحسن صبا در آنجا مشغول به تحصیل شد. از همانجا بود که صبا با ایجاد سبک جدیدی در نواختن ویولن تأثیر شگرفی در نحوهی نواختن آن در موسیقی ایرانی گذاشت. وی معتقد بود که قبل از این مدرسه، ویولن در موسیقی ایرانی به طرز مخشوشی نواخته میشد که شایستهی آن نبود و در حقیقت ویولن از روی کمانچه مشق میشد.
صبا در ٢٢ سالگی دانشجوی ممتاز و تکنواز برنامههای مدرسهی عالی موسیقی شد و مورد احترام و تشویق اساتید و دوستانش قرار گرفت. نخستین اثر ضبطشدهی صبا قطعهی «زرد ملیجه» با ویولن بود که در میان دو بند سرود «ای وطن» به صدای روحانگیز در سال ١٣٠٦ در قالب صفحه تولید شد که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت.
استاد صبا در سال ١٣٠٦ از طرف استاد علینقی وزیری مأمور شد تا در رشت مدرسهای مخصوص موسیقی تأسیس کند. وی نزدیک به دو سال در رشت اقامت داشت. در طول این دو سال، علاوه بر تدریس موسیقی به روستاها و کوهپایههای اطراف رشت میرفت و به جمعآوری آهنگها و نغمههای محلی میپرداخت.
او آنچه که در ساز نوازندگان یا نی چوپانان میشنید، به دقت به روی کاغذ میآورد. نوازندگان محلی تعریف میکردند که وقتی صبا به دیدارشان میرفت با چه دقتی به سازشان گوش میداد و مینوشت و با چه شور و اشتیاقی آنچه را که شنیده بود، برای ایشان مینواخت. صبا معتقد بود که منابع و سرچشمههای اصلی موسیقی سنتی ایرانی همان آهنگها و نغمههای محلی است.
دکتر تقی تفضلی، نویسنده و موسیقیشناس، دربارهی صبا میگوید: «صبا نگران بود که یک عده همیشه میگویند موسیقی ایرانی غمانگیز، پردرد و غمناک است. میگفت اگر قرار باشد که برای عوض کردن آن، بگردند که یک موسیقی نشاطانگیز پیدا کنند و خدایناکرده ریشهی آن موسیقی، موسیقی ایرانی نباشد، این صدمه و آسیبی است که به موسیقی ایرانی میخورد و نوعی از موسیقی بهوجود میآید که ایرانی نخواهد بود.
زیرا میبینیم عدهای هستند که موسیقی اصیل ایرانی را فراموش کردهاند و موسیقیای که تحویل جوانها میدهند، چیزی که نیست، موسیقی اصیل ایرانی است! صبا از اشخاصی است که کاملاً سنت موسیقی ایرانی را حفظ کرده و باعث افتخار موسیقی ایرانی است.»
ذوق و شیوهی پژوهندگی صبا در زمینهی جمعآوری و تنظیم موسیقی محلی منحصربهفرد بود. ژاله، دخترش، در این زمینه میگوید: «یک روز درویشی از کنار منزل ما رد میشد و مشغول نواختن آهنگی بود. پدر را دیدیم که با عجله و با همان لباسِ منزل بیرون رفت و به دنبال درویش دوید تا آن ترانه را ثبت کند و از هر تکه برگهای که در جیب داشت برای ثبت آن ترانه استفاده کرده بود.»
حاصل تلاشهای صبا و ارمغانهایی که وی از سفر گیلان با خود آورد، قطعات بهیادماندنی نظیر دیلمان، رقص چوبی قاسمآبادی، کوهستانی و امیری مازندرانی بود. این سفرها در حقیقت روح معلمی را در صبا پرورش داد. سفر صبا به گیلان نقطهی عطفی در زندگی او و همچنین در سرنوشت موسیقی ایران به شمار میآید. پس از برگشتن از گیلان نیز، در سال ١٣١٠، در دو اتاق از خانهی بزرگ پدریش کلاس موسیقی دایر نمود و مشغول به تدریس شد.
در سال ١٣١١ صبا با یکی از شاگردان خود با نام منتخب اسفندیاری، دخترعموی نیما یوشیج، ازدواج کرد و صاحب سه دختر با نامهای غزاله، ژاله و رکسانا شد. او هیچگاه فرزندانش را به یادگیری موسیقی تشویق نمیکرد. به گونهای که دخترش، غزاله، از پدرش شنید که میگفت: «از نسل خودم موسیقیدان نمیخواهم!»
از آنجاییکه صبا در مدرسه عالی موسیقی درس خوانده بود، بسیاری او را به عنوان موسیقیدان مطرح میشناختند که در این میان صفحاتی که وی پر کرده بود نیز در شهرت وی نقش بسزایی داشت و باعث جذب شدن شاگردانش میشد. اما هنگامیکه «رادیو تهران» در سال ١٣١٨ شروع به کار کرد، صدای ساز و آواز او به گوش همهی ایرانیان رسید و از آن هنگام صبا به عنوان استاد یگانهی ویولن شناخته شد.
صبا، علاوه بر ویولن، سازهای دیگر را نیز تعلیم میداد و با بهرهگیری از تجربیاتش در دوران یادگیری خود، از روشهای گوناگونی جهت تدریس استفاده مینمود، بهخصوص در مورد ویولن، که چندان دنبالهرو روشهای غربی نبود. وی در تدریس، سعی میکرد که هرچه میداند به هنرجو بیاموزد.
از آنهایی که بااستعداد بودند اما توانایی پرداخت شهریه را نداشتند، مبلغی دریافت نمیکرد و به گفتهی فرزندانش، شبها تا دیروقت به کار تدریس مشغول بود. از نظر صبا، در موسیقی و یادگیری آن، همواره مرزی وجود دارد که برخی میتوانند از آن عبور کنند و به پیش بروند و برخی نمیتوانند. او افراد بااستعداد را تشویق میکرد و افرادی را که نمیتوانستند از آن مرز عبور کنند، به کار دیگری ترغیب مینمود.
حاصل این تلاشها در تعلیم موسیقی افرادی بودند نظیر علی تجویدی، رحمتالله بدیعی، فرامرز پایور، منوچهر جهانبگلو، ملکه برومند و امیرهمایون خرم.
آثار مکتوب صبا در زمینهی تدریس عبارتاند از: ردیف مجلس برای ویولن (در سه جلد)، برای سنتور (در چهار جلد) و برای تار و سهتار (در یک جلد). تعدادی از آثار معروف صبا عبارتاند از: زنگ شتر، بهارمست، به زندان، به یاد گذشته، در قفس و چهارمضرابهای گوناگون.
صبا، علاوه بر موسیقی، نقاشی را در دوران جوانی در مدرسهی کمالالملک آموخت. وی علاوه بر آشنایی کامل با ادبیات کلاسیک ایران، زبان انگلیسی را خوب میدانست و از ادبیات جدید نیز اطلاع داشت. این موسیقیدان بزرگ با نیما یوشیج و شهریار روابط نزدیک داشت. از میان تمام سازهایی که مینواخت، «سهتار» را برای خلوت تنهایی خود برگزیده بود و عقیده داشت که سهتار بهترین وسیلهای است که نوازنده میتواند با آن احساساتش را بیان کند. صبا را میتوان احیاکنندهی روش صحیح و قدیمی سهتارنوازی دانست.
ابوالحسن صبا تا آخر عمر خود به تعلیم موسیقی مشغول بود. وی در ٢٩ آذرماه سال ١٣٣٦ در سن پنجاه و پنج سالگی بر اثر بیماری قلبی در تهران درگذشت و با یک تشییع جنازهی باشکوه در گورستان ظهیرالدولهی تهران به خاک سپرده شد. خانهی صبا پس از مرگش، در سال ١٣٥٣ توسط دانشکدهی هنرهای زیبای کشور تبدیل به موزه شد و بسیاری از نقاشیها و آثار تزئینی و سازهایی که ساخته بود در آن نگاهداری میشود.
استاد شهریار، شاعر معاصر برجستهی ایرانی، با ابوالحسن صبا از دوران جوانی صمیمی بود و در زمان مرگ او نیز، بر بالینش حضور داشت. استاد شهریار قطعهی زیر را پس از مرگ ابوالحسن صبا سروده است:
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟
تو که آتشکدهی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی؟
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی
تو به صد نغمه، زبان بودی و دلها هم گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی؟
خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی
تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو همآمیخته با خون سیاوش شدی
منابع:
آزاده محبّی
بهروز مبصری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4358]