پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848649647
زيبايي شناسي در روانشناسي
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: نوروپسیکولوژی زیبایی شناسی
دکتر حسین عشایری
دانشکدۀ علوم توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی ایران
چکیده
پدیده زیباییشناسی از دیدگاههای فلسفی، روانشناسی و جامعهشناسی مورد بررسی قرار گرفته است. رویکرد علمی به ویژه با روش تجربی به زیباییشناسی در دو دهه اخیر بیشتر مورد توجه بوده است. ترکیب کمی و کیفی آرایش اطلاعات از نظر ساختار، و رمزگردانی و تفسیر از سوی پیامگیر به ویژه جنبه هیجانی – عاطفی و دریافت، قضاوت و ارزشیابی دادهها مورد مطالعه و بررسی نوروپسیکولوژی زیباییشناختی نیز میباشد. سواد و هوش عاطفی فردی، ویژگیهای فرهنگی – اجتماعی و روح حاکم زمان، مداخلهگرهای متعددی هستند که در بررسی نوروپسیکولوژیک دریافت زیباییشناسی مورد بحث قرار میگیرند. نقش هیجانهای ترکیبی که در فعالیتهای عالی ذهن بازتاب زبانی دارند مدتها از سوی ویتگنشتاین، لوکاچ و در نظرگاههای فروید مطرح شده است.
رویکرد نوروپسیکولوژیک، ارزیابی هنری از هنر را به عهده خواص گذاشته است. آنجا که بتوان در آزمایشگاه و در ارتباطات کلان فردی، زیباییشناسی را با قانونمندیهای حاکم بر فرایند دریافت همگانی موضوع قرار داد، امکان دسترسی به توجیه علمیتری را از خلاقیت و زیباییشناسی میسر میسازد. کاربرد چنین رویکردی، امکان استفاده و بهرهگیری از پردازش اطلاعات با جنبههای زیباییشناختی در زندگی روزمره مردم خواهد بود که بحثهای صاحبنظران زیباییشناسی را به عهدۀ محافل اختصاصی سوق داده و زیباییشناسی جامعهنگر و روزمره را عملی مینماید.
مقدمه
درباره پدیده زیباییشناسی اغلب فلسفهدانان و هنرمندان به ارائه نظریههایی پرداختهاند. پژوهشگران نیز از دیدگاه جامعهشناسی، روانشناسی، روانکاوی و علوم اعصاب (به ویژه نوروپسیکولوژی) در نیم قرن اخیر مقوله زیباییشناسی را موضوع مطالعۀ خود قرار دادهاند. نگرش علمی به هنر و زیباییشناسی از این نظر حائز اهمیت است که جنبههای سلیقهای و فردی نقد هنری که از اعتبار کمتری برخوردار است میتواند با متدولوژی تجربی مورد بررسی دقیقتری قرار گیرد. از طرف دیگر امکان بهرهگیری از فعالیت هنری را نه تنها در زندگی روزمره، بلکه در حیطه توانبخشی و روانپزشکی نیز میسر میسازد. هنر جامعهنگر و مردمی بالاخره میتواند از سیطره خواص و غیرقابل دسترس برای عام، از تبعیدگاه موزه و گالری و از سالنهای کنسرت خارج میشود و راه را برای کارکرد علمی در خدمت کیفیت بخشیدن به شناخت، شعور و آگاهی جمعی و تغییر و تحول اجتماعی باز کرده و رسالت اصلی خویش را ایفا نماید.
رویکرد علمی به هنر و زیباییشناسی از نظر تاریخی، قرنها پیش یعنی در دوره رنسانس مطرح شده است. در آن زمان دیدگاه فلسفی و علمی به همدیگر نزدیک شده و حتی درهم آمیخت. یکی ازبرجستهترین نمایندگان اندیشمند، نابغه قرن، «لئوناردو داوینچی» محسوب میشود. قبلا نظرگاه مذهبی کلیسا نه تنها به هنر توجهی نداشت، بلکه بیشتر بر جنبههای غیراخلاقی و گرایش هنر به دور کردن ذهن مؤمنان از خدا و توجه به علایق دنیایی تأکید داشت و زیبایی را مورد تقبیح قرار میداد. حتی هنر به خاطر ایجاد صحنههای فرار از واقعیت به توهم، دروغ و اغوا محکوم و از طرف کلیسا آن را ابزار شیطان معرفی میکردند.
بعدها هنر در خدمت کلیسا قرار گرفت و تا حدی توجیه شد و مذهبیون هنری را ارزش مینهادند که توجه اهل دین را به خدا معطوف کند. در مجموع فعالیت هنری بیشتر خدمتگزار کلیسا و حاکمیت قدرت بود.
در دوره کلاسیسم به ویژه در فرانسه با به قدرت رسیدن لویی چهاردهم (1643 – 1715)، دورهای که نشان بارز آن سلطنت بود، دوره مناسبات فئودالی، شیوه زندگانی آریستو کراتیک، هنجارهای زیباییشناسی رنگ زمان را بر خود داشت. کلاسیسم انگلیسی با «مکتب ذوق» که نماینده اصلی این مکتب «فرانسیس هاچسون» (1694-1747) بود، ذوق را ششمین حس انسان به شمار میآورد، حسی که شکلها و ارتباطهای پیچیده را درمییابد. این نگرش به نحوی جهتگیری زیباییشناسی را به سوی روانشناسی تقویت کرد. دوره روشنگری در قرن هجدهم را «عصر عقلگرایی» نام نهادند که بیش از 150 سال ادامه داشت. در این دوره روح حاکم زمان بیشتر فئودالیستی بود. «دیده رو» آراء و عقاید نسبتا پیشرفتهای را مطرح کرد. بازگشت به «احساس طبیعی» در سایه فرهنگ و تمدن و نقش برجسته عاطفه را «ژان ژاک روسو» معیار ارزیابی هنر و زیباییشناسی معرفی کرد.
از فلاسفه کلاسیک آلمان «ایمانوئل کانت» (1724 – 1804)، نقادی را قوه قضاوت زیبایی (امر زیبا) میدانست. بعد از کانت دیگر فیلسوف آلمانی«هگل» (1770-1831) بیشتر جنبۀ دیالکتیکی در تاریخ هنر و زیباییشناسی را مطرح میکند. او جهان هستی را تحول و تکامل ایده عینی میدانست که حاصل فعالیت زندگی انسان است. تحول اجتماعی تحت تأثیر فرایند دیالکتیکی تحقق میپذیرد که از خود ایده سرچشمه میگیرد و مرحله سه گانه تز (نهاد)، آنتی تز (برنهاد) و سنتز (هم نهاد) را از سر میگذراند. هگل در مقدمه بر زیباییشناسی مینویسد:
«فلسفه روح، یک فلسفه زیباییشناختی است» و ادامه میدهد:
«من اینک متقاعد شدم که عالیترین کنس عقل، عقلی که همه چیز را دربرمیگیرد کنش زیباییشناختی است. اینک حقیقت و خیر تنها در زیبایی مناسبت پیدا میکند. بدون حس زیباییشناختی نمیتوان نکتهسنج بود، حتی نمیتوان نسبت به تاریخ استدلال نکتهسنجانه کرد». آنچه که بعدا در فلسفه هنر و زیباییشناسی هگل توجه مارکسیستها را به خود جلب کرده، درواقع بینش هگلی است که هنر تبلور و تجسم مشخص و محسوس ایده است، به این معنی که هنر متضمن محتوای ژرف و ایدئولوژیک است.
از نیمه قرن نوزدهم، زیباییشناسی به جای تحلیل فلسفی پدیده هنر به بررسی روشهای رشتهای علوم مشخص روی آورد. میتوان گفت که مکتب پوزیتیویستی نیز در این رهگذر بیتإثیر نبوده است. «هربارت» (1776 – 1841) تأکید داشت که زیباییشناسی باید به رشته علمی مستقلی اعتلا یابد و فلسفه نباید در آن دخالت کند. او بنای هر گونه زیبایی را بر شمار کم و زیادی از تصورات و دریافتهای مستقل میدانست، به عبارتی آنچه زیبا را زیبا و نازیبا را نازیبا میکند، مصالح و موضوع است. آن است که در ماکشش یا رویگردانی پدید میآورد. در این مکتب سعی بر آن بود که با تحلیل کل پیچیده زیباییشناسی به کوچکترین عناصر زیباییشناختی دست یابند. در موسیقی تُن را چنین عنصری نمیدانستند. بلکه دست کم ترکیب دو تُن و ارتباط آنها را (پدیده زیباییشناختی) عنصر میدانستند. این نظرگاه را «فشر» در روانشناسی تجربی با پدیدۀ معروف «میانگین طلایی» به بوته آزمایش گذاشت؛ گرچه روش آزمایشگاهی در آن زمان جوابگوی همۀ سؤالات مطرح شده در روانشناسی زیباییشناسی نشد.
نظریات «سیگموند فروید» (1856 – 1939) در مورد هنر مبنی بر تئوری ناخودآگاه (قلمرو غریزه جنسی و زیست مایه) و آگاهی (قلمرو عقل) که در ستیز متقابلاند، متکی است. ناخوداگاه قلمرو سرکوب (یا بازداشت شده امیال و سائقها) است و همواره جویای راههای جبرانی برای سربرآوردن است. این پدیده در رفتار انسانی به ویژه در تولید اثر هنری به کمک نهاد (سمبلها) صورت میگیرد. تعبیر و تفسیر رؤیا و بررسی اسطورهها در نظریه وی جایگاه محوری دارد. رؤیاها نمادهای ناخودآگاه جنسی هستند. تفسیری که فروید از آثار هنری ارائه میدهد تعبیری است بر پایه رویکرد روانکاوی فردی که تعبیری یک جانبه است و نمیتواند اعتبار لازم علمی را مشخص کند و به قول «ویتگنشتاین» در مقامی نیست که قلمرو امر زیباییشناسی را تنظیم و تفکیک کند. فروید هیچ توضیح علمی درباره اسطوره به دست نداده است، بلکه از آن بیشتر، اسطورهای جدید آفریده است. مثلا گیرایی این مدعا که همه ترسها تکرار ترس رؤیای تولد است، عینا گیرایی یک اسطورهشناسی است. فروید از یک صحنه رؤیای لئوناردو داوینچی تمام زندگی و آثار هنری او را با تفسیر سمبولها تشریح میکند. نظریه فروید در مورد آثار برجسته موسیقی و موسیقیدانهای معروف بسیار ناچیز و غیرقابل استفاده است. به قول «یاسپرس»، فیلسوف آلمانی که با بررسی پدیدارشناسی، نظرگاه فروید را جالب، ولی غیرعلمی تلقی میکند، فروید تولید هنری را به سطح روان رنجوری و روانپریشی تقلیل میدهد، یعنی تصاعد را از آسیبشناسی روانی و مکانیسمهای جبرانی و جزء دینامیسم روانکاوی آثار هنری میداند.
البته رویکرد «کارل گوستاو یونگ» که بیشتر در زمینه اسطورهها و هنرهای تجسمی مطرح شد نیز از عهده تبیین نظریه زیباییشناسی به ویژه در موسیقی و ادبیات برنیامد. یونگ حافظه قومی و جمعی را در سمبلها معیار ارزیابی قرار داد.
زبانشناسان بالاخص «ویتگنشتاین» جنبه تکوین ذهن و نقش زبان را در پدیده زیباییشناسی توجیه میکنند. او مابین آنچه که واژه معنی میدهد و آنچه که از لحاظ عاطفی در خواننده و یا شنونده برمیانگیزد، تمایل قایل شده و بد زیباییشناختی را در هارمونی بین معنی و همخوانی آن با تجربیات هیجانی عاطفی معیار قرار میدهد.
ویتگنشتاین از نظر تکامل، حالتهای چهرۀ انسان را که در تولید و ایجاد لحن و صدا در کارند، در رفتار انسان تعقیب میکند. خصوصیتهایی مثل موافقت، پذیرش، خوشایند بودن که با هیجانات مثبت همراه است را وی مقدمهای بر توانایی بیان با کلمه میداند. در روند تکامل، کلمه جایگزین حالات چهره و فعالیت عصبی – عضلانی شده است. بازتاب عملکرد خوشایند و رویدادهایی که انسان تجربه کرده است در بیان، توسط زبان و گفتار در محیط درک زیبایی متبلور شده است.
همانطوری که اشاره شد، در تکوین زبان و هنر و ادبیات از جمله شعر و ساختارهای معماری میتوان عناصری را که در بُعد زیباییشناسی اثر میگذارند به عنوان نیازهای ضروری انسانها در ادوار تاریخ ردیابی کرد. به احتمال قوی عملکردهای مفید که برای بقای انسان و حیات او ضروری بودند در سمبلها نیز به عنوان محرک هیجان مثبت و گرایش و جاذبه مطرح میشوند.
تفسیر امروزی از آثار باستانی انسانها به مثابه هنر خیلی معتبر نیست. از دیدگاه آنتروپولوژی نیازهای انسانهای اولیه بیشتر در نارساییهای ذهنی در بررسی رویدادهای زندگی بوده است.
صراحت بیان «آدرنو» را امروزه میتوان تأکید کرد. او معتقد است:
«نخستین آثار آفریدۀ دست بشر که مورد مطالعه امروز قرار میگیرند، به هیچ وجه آثار هنری محسوب نمیشوند. حتی نقاشیهای غارها که از دوران اولیه عصر حجر باقی ماندهاند، خود درواقع نمودار دورههایی از تکامل بشری هستند که از مدتها پیش از آن شروع شده است. برای انسانهای آن زمان طبیعت چیزی بود غیرقابل درک و تهدیدکننده. صحنههای نقاشی شده از شکار در واقع اولین مساعی بشر بودند در راه حاکم شدن بر طبیعت، ولو این که تنها در یک تصویر باشد. این تصاویر فاقد ارزش تزئینی بوده و تنها نشاندهندۀ رؤیاهای دور از دسترس آنان بوده است. آنچه که امروه از آثار این فرهنگهای ابتدایی در موزههایمان نگهداری میکنیم در زمان به وجود آمدنشان به عنوان اثر هنری به تعبیر امروزی خلق نشدهاند، بلکه اشیای آئینی بودهاند که برای جایگزین شدن عملی خاص تولید شده است. جنبه اجتماعی تکوین ذهن انسان از نیازها، ترسها و تهدیدهای طبیعت ادوار مختلفی را گذرانده است که البته در جامعه صنعتی مبتنی بر روابط تولید، با آگاهی طبقات همخوانی پیدا کرده است.»
به قول «کارل مارکس» ما در شرایط عینی و اجتماعی خاص به دنیا میآییم و با توجه به امکانات مادی و معنوی موجود به خلق تاریخ (اثر هنری) میپردازیم که در آن روابط اجتماعی و تولیدی نقش دارند.
با تأکید بر نظریه مارکس، اندیشهورزان روسی از جمله «چرنیشیفسکی» (1828-1889) ابراز داشتند که امر زیبا خود زندگانی است یا به عبارت دیگر کار منشأ زیبایی است.
امروزه زیباییشناسی را یک دانش اجتماعی تعریف میکنند که در قلمرو خاص زندگانی اجتماعی (جامعه) انسان مطرح است. بُعد خاصی از هستی اجتماعی و آگاهی و شناخت اجتماعی است. به عبارت دیگر، با فرایند ارزشگذارانه و وابسته به کنش اجتماعی، انسان میتواند به پدیده زیباییشناسی پی برد.
در روند تکامل جامعه انسانی، مفید بودن اشیاء و کارآمد شدن بعضی عملکردها در فرهنگ مردم تبدیل به ارزشهای زیباییشناختی گردیده است. زبان ژاپنی از نظر ساختاری که تصویر عناصر زندگی باستانی شباهت دارد. مثلا (sha) به معنای (کلبه) و کلمه au به معنای مردم (دیدار).
در فرهنگ ژاپنی، زیبایی و معنای کارکردی با هم در ذهن رمزگردانی و رمزگشایی میشوند. یعنی هم عقل و هم احساس، هیجانات مثبت و زیبایی را برمیانگیزانند.
در دوره صنعتی و فراصنعتی مفهومی مثل سقف شیبدار تا حدودی معنی قبلی خود را از دست داد. البته پست مدرنیستها دوباره عناصری از گذشته را در ساختارهای امروزی بکار میبرند، تا جنبههای زیباییشناختی را با ریشه فرهنگی، قومی و ملی حفظ نمایند.
در ساختار معابدو مساجد، عناصر نیازهای اولیه انسانها به نحوی منعکس شده و جنبه هنری و زیباییشناختی پیدا کرده است.
تأثیر موسیقی رومانتیک، کلاسیک و مدرن را در فرایند اشکال روانی – حرکتی قبیلههای آفریقایی بررسی کردند و مشاهده نمودند که حرکاتی که انجام میدهند، تحت تأثیر موسیقی رمانتیک، اغلب حرکات موزون با قوس و دور زدن و موسیقیهای مدرن، حرکات بریده، منقطع، غیر دایره و غیرکمانی است.
در یک بررسی مقدماتی از ساختارهای اداری، فرهنگی، هنری و تجاری بین میدان انقلاب و چهارراه کالج تهران، ادراک فضایی و تفسیر و ارزشگذاری هیجانی (خوشایند، جاذبهانگیز، ناخوشایند، استرسزا و...) در آزمودنیهایی که از طیف گسترده، دانشجو، کتابفروشی، راننده و ... انتخاب شده بودند نشان داد که ازحام، آشفتگی و عدم هماهنگی ساختارها با کارکردها، در مسیر بررسی شده بیشتر استرسزا و عدم جاذبه را تداعی میکند و جنبههای زیباییشناختی ناملموس هستند.
رفتار ستیز و گریز، عدم وجود حس دعوتکنندگی فضا برای مکث کردن، حضور پیدا کردن و تداوم ذهنی در ادراک فضایی آزمودنیها منعکس شد. در حالی که جنس مذکر تا حدی بیتفاوت به مسایل زیباییشناختی، واکنش نشان میدادند، جنس مؤنث جنبههای ناخوشایند و نازیبا را بیشتر مطرح میکردند و ازدحام و عدم وجود فضای باز و گستردهتر به گونهای که با احساس امنیت بیشتری بتوان ابراز وجود در شعاع اعتماد ملموس را مطرح کرد، را حتی رنجآور و طردکننده ارزیابی نمودند.
به نظر میرسد در شهرسازی، ساختمانها، ساختارهای فرهنگی و غیره از نظریات کارشناسان علوم انسانی بهرهگیری نمیشود. در کشورهای پیشرفته درصد نسبتا بالایی از عوارض شهرداری و نوسازی و مالیات کاهش پیدا میکند به شرطی که به طور مستند جنبههای هنری زیباییشناختی در هارمونی و هماهنگی معماری رعایت شده باشد. بررسی فضای آموزشی، درمانی (بیمارستانها)، کلاس درس و محیط ورزشی و فرهنگی – هنری از این دیدگاه نیز ضروری است.
نتایج پروژه مقدماتی تأثیر موسیقی حزنانگیز و نشاطانگیز بر خلق و عملکرد حافظه آزمودنیهای سالم که با راهنمایی و هدایت زنده یاد دکتر محمدنقی براهنی و همت دکتر علیلو انجام گرفت، نشان داد که به طور معنیدار تأثیر موسیقی نشاطانگیز بر خلق آزمودنی در کارکرد حافظه تصویری و کلامی قابل ارزیابی عینی است. توسط دستگاه تاشیستوسکوپ (تصویر نما) کلماتی با بار هیجانی مثبت و منفی نشان داده شد که آزمودنیها قبل و بعد از شنیدن موسیقی حزنانگیز و در شرایط دیگر نشاطانگیز در رمزگردانی کلماتی مبتنی بر خلق دستکاری شده، اطلاعات را پردازش میکردند، معنی دهد، و از شنیدن موسیقی نشاطانگیز کلماتی که بار هیجانی مثبت و زیبا داشتند بیشتر به خاطر آورده میشدند.
فرهنگ و شرایط روزمره زندگی در محیط کار و به ویژه در سکونت شهری تأثیر غیرقابل انکار و مداوم بر هیجانات، سوگیری عواطف و سازمانبندی رفتار میان فردی و کلان فردی دارد. در سالهای شکلگیری حزب فاشیستی «هیتلر» در آلمان که فاجعه جنگ دوم را به وجود آورد در کنار بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در اروپا عدهای که حامی و جان بر کف برای هیتلر و «موسولینی» بودند اغلب مردمی با فرهنگ خاص تحقیر شده، متعصب و بدون عواطف انسانی و زیباییشناختی بودند. «الکساندر متیچرلین» در کتاب معروف خود، آرایش اطلاعات، محیط زندگی به اصطلاح جوانان صف اول جبههها را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که ارتباطات زیستی یا روانی و به ویژه عاطفی آدمکشها و شکنجه دهندههای کورههای آدمسوزی از کیفیت زندگی اجتماعی سرچشمه میگیرد. ساختمانهای سیمانی بیروح، حقیر و یکنواخت که فضا برای به وجود آمد شعاع اعتماد ندارد بخشی از خشونت را توجیه میکند. امروزه میتوان مشاهده کرد که در آسانسورهای کوچک مردم احساس میکنند به حریم شخصی آنها تجاوز شده است. در شرایط نازیبای محیط کار و زندگی، ارتباطات کلان فردی با عوامل دیگر یعنی عدم وجود عدالت اجتماعی به نحوی رفتارستیز و گریز و نابهنجار غیراجتماعی و ضداجتماعی را ایجاد میکنند.
«پیتر وایس» نویسنده شهیر آلمان در کتاب معروف خود در بحث زیباییشناختی با مشاهده جنگ ویتنام و رشد سرطانوار سرمایهداری و امپریالیسم به این نتیجه میرسد که ابعاد زیباییشناختی در قرون گذشته جوابگوی مسایل بشریت در عصر کنونی نیستند و بلکه زیباییشناختی را در مقاومت علیه به اصطلاح تورم و همرنگی یا ارزشهای کاذب و از خود بیگانه توصیف مینماید و تحولی که با عصیانگری علیه هنجارهای کاذب تحمیلی جامعه بشری در ذهن و عمل روی میدهد را جزو زیباییشناسی محسوب میدارد؛ با این که لباسهای مردها و زنها در جبهه آزادیبخش ویتنام خاکستری و یکسان بود. پیتر وایس عناصر زیباشناختی را در ارتباطات و فرایندهای عالی ذهن، سازمانبندی رفتار جمعی که به صورت تئاتر نیز ارائه کرد نشان داد. البته که تئاتر حماسی و مبتنی بر واقعیتهای رویدادهای جنگ ویتنام تهیه شده بود. هواپیمای جنگی امریکا که سقوط کرده بود. فکر زیباییشناسی از پیکر هواپیما که به عناصر خیلی کوچک بریده و با حک کردن دو کبوتر صلح که روبروی هم هستند، به عنوان همبستگی برای صلح در کشورهای اروپایی، میزان پولی که از فروش این فلزها کوچک شده هواپیمای امریکایی جمع گردید بیشتر از ارزش خود هواپیما به دلار بود.
«پیتر وایس» هنر و زیباییشناسی را در تفکر خلاق و رویارویی با برداشتن مشکلات زندگی چونان که در ویتنام مشاهده کرده بود توصیف می‑کند و زیباییشناسی مقاومت را در آینده تنها بعد اجتماعی – انسانی میداند.
با روشهای مختلفی میتوان در کنار ارزیابی عینی تغییرات فیزیولوژیک رفتار از یک طرف، و بهرهگیری از آزمونهای نوروپسیکولوژیک فرایندهای عالی ذهن یعنی ادراک شناخت و آگاهی از طرف دیگر در پردازش اطلاعات، پدیدۀ زیباییشناختی را مطرح کرد.
نبض، تنفس، مقاومت الکتریکی پوست، الکترومیونوروگرام، پتانسیلهای مرکزی (P300)، تغییرات هورمونی و میانجیهای شیمیایی (نوروترانسمیترها) در آزمایشگاه قابل اندازهگیری هستند. درک و تفسیر دادههای ذهنی نیز در زمینه تصویری و کلامی با آزمونهای ویژه نیمکره راست و نیمکره نیز میتواند همخوانی را با دادهای عینی فیزیولوژیک مورد مطالعه قرار دهد. بررسی پدیده حسآمیزی (Synasthesis) نیز در ارزیابی زیباییشناختی حائز اهمیت است که در این مختصر فقط به ذکر پدیده اکتفا میشود.
«جرج دیوید بیرکهوف» ریاضیدان امریکایی روشی برای محاسبه زیبایی تدوین کرده است. بیرکهوف اجزای یک پیام را با یکدیگر از نظر آرایش اطلاعات در ارتباط میداند، یعنی بین اجزا نظمی برقرار است. به نظر ایشان تشخیص این نظرم یکی از شرایط ضروری برای به وجود آوردن احساس جذابیت است که این نظر به گونههای مختلف تظاهر میکند. از آن جمله میتوان تقارن را نام برد. این نظم را اگر به حرف Q نمایش دهیم و اندازه زیباییشناختی سوژه را با حرف M مشخص کنیم براساس نظریه بیرکهوف این اندازه زیباییشناختی برابر حاصل قسمت نظم O بر پیچیدگی C است:
M = O/C پس بر این اساس یک شیء وقتی خیلی زیباست که با کمترین علامتهای ممکن بیشترین نظم ممکن را عرضه کند.
البته بایستی توجه داشت که این نظریه به این معنی نیست که یک سوژه هر چه منظمتر باشد زیباتر است، بلکه بنا بر نظریه وی زیبایی را نمیتوان تنها از طریق نظم و قاعده به دست آورد، و زیبایی نتیجه دو صفت متضاد است که هر دو نیز به یک اندازه ضروری هستند.
وحدت و تنوع
مبتنی بر نظریههای ذکر شده «رابرت ونتوری» اظهار میدارد « من زنده بودن را هر چه هم کم نشان داده شده باشد بر وحدت کسالتبار ترجیح میدهم، با نه تنوع عقاید را برتر از وضوح قصیده میدانم و من هم این و آن را بر این یا آن و سیاه و سفید و یا حتی گاهی هم خاکستری را بر سیاه وسفید ترجیح میدهم.»
برای نمونه، فرمول بیرکهوف که در موسیقی و سایر تولیدات هنری بررسی شده است از نظر امکانات تصویری در مورد فرم گلدانها ارائه میگردد. مهمترین اطلاعاتی که توجه بینندهها را در آزمایش به خود جلب میکند:
1-چهار نقطهای که حدود خارجی شکل را در خود محدود میکند.
2-نقاطی از منحنی شکل که محل تماس مماسهای افقی و عمودی هستند.
3-رئوس شکل.
4-نقاطی از شکل که در آنها منحنی تغییر جهت میدهد. (عطف)
5-نقاط تلاقی محور قائم با خطوط افقیای که نمودار قطر بزرگترین و کوچکترین دایره شکل هستند.
در قسمت زیر محاسبه اندازه زیباییشناختی فرمول بیرکهوف مشاهده میشود.
بیرکهوف با محاسبه اندازه نظمی O چهار عامل را تفکیک کرد:
1-تعداد به وجود آمدن نسبتها به وسیله نقاط شاخص روی خط قائم (V).
2-تعداد به وجود آمدن نسبتها به وسیله نقاط شاخص روی خطوط افقی(H) .
3-تعدا به وجود آمدن نسبتها به وسیله نقاط شاخص روی خطوط افقی و عمودی بدون شمارش مجدد نسبتهایی که در V و H جداگانه حساب میشوند (VH).
4-تعداد به وجود آمدن نسبتهایی به وسیله نقاط شاخص روی خطوط مماس.
به این ترتیب محاسبه مقدار اندازه زیباییشناسی از فرمول زیر به دست میآید:
M = H+V+HV+T / C بنابراین فرمول فرم کلمهای که حداکثر اندازه زیباییشناختی را القا میکنند M=1 میباشد.
امروزه در شرایطی که میلیونها انسان بیکار و بیپناه در خط فقر در فکر غم نان خود هستند و حتی عدهای در آستانه بقا وجود دارند، علوم اعصاب و رفتار نمیتواند زشتیهای روزمره را نادیده گرفته و به همنوایی با غافلان، زیبایی کاذب را موضوع مطالعه خود قرار دهد. محور وجودی ضروری برای درک زیبایی هیجانات سالم و مثبت انسانهاست. لذا به نظر میرسد عصیانگری، نقد و جرأتورزی که لازمه خلاقیت است و شور زندگی را میسر میسازد، عناصر زیباییشناختی است. دلی که عقل داشته باشد برای تغییر و آفریدن فردای بهتر که از ظلم آثاری نباشد خواهد تپید. لذا فرضیههای نوروپسیکولوژیک زیباییشناختی در عناصر شکلدهنده و سازمانبندی رفتار و از جمله در ارتباطات کلامی و فرهنگ روزمره قابل جستجو است. همانطوری که لوریا در پژوهشهای خود در مناطق جنوب و ماورای قفقاز به رابطه فعالیتهای عالی ذهن یعنی زبان و شناخت پرداخت، شاید وقت آن رسیده باشد که نقد و بررسی ارتباطات کلامی (و فراکلامی) و پردازش اطلاعات فردی – میان فردی و کلان فردی جامعه با روش علمی به عنوان یکی از ضروریترین مقولههای عصبشناسی رسالت خود را در عمل نشان دهد. رهایی از جهل، فقر و ترس مسلما مقدمتر از ابعاد فقط صوری هنرهاست.
ضمن نقد و بررسی که به قول هگل همان نکتهسنجی و زیباییشناسی است آموزش در جامعه به ویژه برای جوانان برای درک زیبایی کار روزمره ارتباطات انسانی امری ضروری است. کتابهای درسی، محیط نارسای آموزشی، آرایش اطلاعات در رسانههای سمعی و بصری و نوشتاری، زندگی در شرایط استرسزای شهری آلوده، وجود مواد مخدر، ذهنیتهای آسیبپذیر و غافل و فقر شادی ایجاد میکند. بدون تجربه شادی و خرسندی به حس زیباییشناسی نمیتوان دست یافت. تجربه هیجانی شاد بودن، شاد زیستن، امیدوار بودن، امنیت داشتن و تعلق به خاک، فرهنگ و انسان،ها داشتن زمینه لازم برای درک زیباییهاست. هیچ هنری بالاتر از هنر زندگی نیست و زیبایی را در هر لحظه از زندگی باید تجربه کرد و با شرکت دادن دیگران است که به اعتبار زیباییشناختی میرسیم. شادی تقسیم نشده، اندوه بزک شده است. اگر گفته هگل را تکرار کنیم که زیباییشناسی همان عقلانیت و خردورزی است، شاید فردوسی را در درک زیبایی به یاد آوریم و قبول کنیم که نور عشق به انسانیت و همزیستی در دلها نباید خاموش شود که در ظلمت به زیبایی نتوان رسید و بدون عشق، زیبایی تصنعی است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-