واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: ارتفاعات حاج عمران شجاعت او را ثبت كرد؛ مروري بر خاطرات همرزمان سردار شهيد محمود كاوه
خبرگزاري دانشجويان ايران - مشهد
سرويس: فرهنگ و حماسه
اينجا كردستان است، اين را كوههاي سر به فلك كشيده ميگويند و تو در سرمايي كه تمام استخوانهايت را بيدار ميكند، به برفهايي نگاه ميكني كه تا خرخره كوهها را بالا كشيدهاند. سالهاست كه كاوه را با كوه ميشناسيم و كوه را با كاوه و صلابت را در بازواني كه علم كشيدهاند....
سالرزو شهادت سردار رشيد اسلام شهيد محمود كاوه بهانهاي است كه با مرور خاطراتي كه بيانگر بزرگي اين مرد بي ادعاست همواره ياد او و تمام دلاور مردان عرصه ايثار و شهادت را گرامي داشته و بر راه نوراني آنها گام بگذاريم.
خاطرهاي از مقام معظم رهبري كه فرمودند: محمود موقع انقلاب شاگرد ما بود ولي حالا استاد ما شد...
معظم له ميفرمايند: يك لشگر را يك جوان بيست و چهار _ پنج ساله اداره ميكند در حالي كه در هيچ جاي دنيا افسري به اين جواني پيدا نميشود كه يك لشگر را اداره كند. چند صد نفر يا چند هزار تا انسان را اين رهبري ميكند، در كجا؟ نه در مسافرت به سوي فلان زيارتگاه يا فلان ييلاق، در ميدان جنگ، زير آتش، در مقابله با تانكهاي دشمن با وجود آن همه مانع يك جوان بيست و چند ساله، چند هزار آدم را شما ميبينيد دارد هدايت ميكند؛ با سازماندهي ميبرد جلو، خط را ميشكند، دشمن را تار و مار ميكنند، اسير هم ميگيرند، منطقه هم اشغال ميكنند و مستقر ميشوند. پس نظاميگري هم در معجزه گري انقلاب و سازندگي انقلاب وجود دارد، نه فقط معنويت. اما بالاتر از نظامي گري، اين معنويت و تقواي جوانان است ،كه آن را هم دارند.
سرلشگر رحيم صفوي نيز در مورد شهيد كاوه ميگويد: شهيد كاوه تجسم عيني آيه شريفهاي است كه در وصف ياران پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد «والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم».
او در مقابل كفار، كومله و دموكرات رحم نميكرد، آنها را با خشم و غضب خود و آتش تفنگ و رگبار گلولهها به سزاي جنايت كاريهايشان ميرساند؛ كسي بود كه محورهاي غيرقابل باز شدن مثل محور پيرانشهر ـ سردشت را با ايماني قوي و دلي مطمئن فتح ميكرد.
حسن علي دروكي ميگويد: براي اينكه بفهمد اسرا را كجا بردهاند، همان شب رفتيم شناسائي. رسيديم به پايگاهي كه ميانه راه بوكان بود. هنوز موقعيت آنجا دستمان نيامده بود كه صداي نالهاي را شنيديم، دقت كه كرديم ،ديديم صدا آشناست. ناله يكي از اسيرها بود. وقتي به خودم آمدم، ديدم كاوه گريه ميكند. با سوز و بلند. من و دوستم بهش گفتيم : يواشتر آقا محمود! الان نگهبان ميفهمه! انگار نشنيد. گفت: كاش ميشد شبي بريم آزادشان كنيم. آن لحظه چشمم افتاد به نگهبان،داشت راست ميآمد طرف ما، تا جايي كه جا داشت خودم را به زمين چسباندم، هر چه دعا به خاطر داشتم خواندم. لجم درآمده بود . كاوه همين طور نشسته بود و بيپروا گريه ميكرد، تا صداي نفس نگهبان راشنيدم، دستم را بردم روي ماشه تا بچكانم كه ديدم برگشت؛ چند روز بعد مبادلهاي بين ما و ضد انقلاب شد و اسرامان آزاد شدند. شناسائي خوب و دقيقي كه آن شب داشتيم، مقدمهاي شد براي آزاد سازي بوكان.
محمد بهشتي هم گفته است: برادر كاوه، گاهي وقتها نذر ميكرد روزه بگيرد. بدون سحري هم روزه ميگرفت. يك روز بهش گفتم: شما زخم معده ميگيري! گفت: تا من زخم معده بگيرم رفتهام. اين را به پدر كاوه هم گفتم كه ريشه همه اين خير و بركات بر ميگردد به شما كه به او نان حلال دادي و با جلسات مذهبي آشنايش كردي . يكي از خصلتهاي بسيار مهم كاوه، كم حرف بودن او بود كه من گاهي به اين خصوصيت او حسرت مي خوردم . اهل تدبير بود و افرادي كه دائم فكر ميكنند قاعدتا، كم حرف ميزنند. جالب است كه بدانيد كاوه را بدون نقشه و قطب نما نميديديد. تمام دور كمرش خشاب بود.
قلي محبوبخواه نيز در مورد شهيد كاوه ميگويد: كاوه تمام مسئولين قبضههاي ادوات را ميشناخت؛ آنها را به اسم هم مي شناخت. به من مي گفت فلاني را بگذار فرمانده گردان ميگفتم زود است، او بدرد نميخورد. مي گفت: امتحانش كردم، زماني كه ايستاده بود و تيراندازي ميكرد. نيروها را در صحنه نبرد آزمايش ميكرد. حتي خود من را زماني كه در عمليات پاكسازي جاده پيرانشهر ـ سردشت، در منطقه چاكو با دو سه نفر ديگر جلوي باران گلوله ضدانقلاب ايستاده بوديم، نشان كرد. من ترك مياندوآبي هستم. عدهاي از آذربايجانغربي بودند، حتي بلوچ هم داشتيم محمود با همه اينها كار ميكرد؛ آنها را رشد داده بود.
علي مكيان ميگويد: محسن شادكام ـ از نيروهاي تخريب كه بعدها به شهادت رسيد ـ تعريف ميكرد كه، در عمليات آزادسازي روستاهاي بهله و بولار غوسه، چهار نفر از ضدانقلاب را زنده دستگير كرديم. از آنجايي كه عمليات ادامه داشت، ما به اطلاعات آنها خيلي نياز داشتيم، ولي هر كار ميكرديم اطلاعاتي نميدادند. در همين حين بازجويي بوديم كه كاوه رسيد. وقتي فهميد اينها همكاري نميكنند، دستور داد بگذاريمشان سينه ديوار،كلتش را درآورد و با حالت تيراندازي گفت: بايد اينها را اعدام كنيم. افراد دستگير شده كه فكر نميكردند با كاوه روبرو شوند خودشان را باختند. افتادند به دست و پاي كاوه و تمام اطلاعات منطقه را دادند كه خيلي برايمان مؤثر بود.
سر صف غذا، جلوييها جا خالي ميكردند كه او برود غذا بگيرد. عصباني ميشد، ول ميكرد ميرفت. نوبتش هم كه مي رسيد آشپزها برايش غذاي بهتري ميريختند مي فهميد ميداد به پشت سريش.
محمود گلوله خورده بود، قيافه شهر عوض شده بود، ضدانقلاب شهر را چراغاني كرده بودند و نقل و شيريني ميدادند؛ لباس هايش را خواست و با امضاي خودش از بيمارستان مرخص شد. توي شهر يكي از آنها را ديد و گفت: برو به اربابهايت بگو كاوه هنوز زنده است ... جشن شان به هم ريخت.
سيدهاشم موسوي در خاطرهاي ميگويد: بچهها جمع شده بودند تو ميدان صبحگاه پادگان، آيتالله موسوي اردبيلي داشتند برايمان سخنراني ميكردند، لابلاي صحبتهايشان گفتند: امام(ره) فرمودند من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش ميدادم. وقتي آيتالله اردبيلي اين حرف را گفتند ، ديدم محمود رنگش عوض شد. بيحال و ناراحت آنجا نشست، مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد؛ زير لب مي گفت : « لا اله الا الله، لا اله الا الله ». تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اينطوري نديده بودمش ،از آن روز به بعد هر وقت كلاس ميرفت، اول از همه كلام امام را ميگفت، بعد درسش را شروع ميكرد. ميگفت: اگه شما كاري كنين كه خلاف اسلام باشه، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد آن چيزي باشيم كه امام ميخواهد.
سبزعلي غلامي هم ميگويد: من تمام صحنه وداع كاوه در شب عمليات «كربلاي 2» يادم هست. در سنگر قرارگاه تاكتيكي بوديم كه آماده رفتن به خط مقدم شد . چندين نفر از جمله سردار منصوري و مجيد جلويش را گرفتند تا مانع رفتنش شوند، حتي مجيد با تهديد گفت: اسلحه ميكشم، نميگذارم بروي. اما كاوه با اصرار گفت: من بايد بروم . رفت و اين آخرين ديدار دوستان و همرزمانش با كاوه بود.
به گزارش ايسنا _ منطقه خراسان، دهم شهريور ماه 1365، روزي كه روح اين سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقيهالله(عج) در عمليات كربلاي 2 بر بلنداي قله 2519 حاج عمران به پرواز درآمد، دل صخره و كوه، ياد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت كرد. آن روز، كاوه مزد جهاد را كه شهات بود، دريافت كرد و به بارگاه عز الهي فراخوانده شد.
گوشهاي از وصيتنامه شهيد:
دشمن بايد بداند و اين تجربه را كسب كرده باشد كه هر توطئهاي را كه عليه انقلاب طرحريزي كند، امت بيدار و آگاه با پيروي از رهبر عزيز، آن را خنثي خواهد كرد. آينده جنگ هم كاملاً روشن است كه پيروزي نصيب رزمندگان اسلام خواهد شد و هيچگاه ما نخواهيم گذاشت كه خون شهيدانمان هدر رود.
انتهاي پيام
سه شنبه 12 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]