واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: صاحب خانه مجتمع مسکوني ساعتهاست که پشت ميز کارش نشسته و دارد با کامپيوتر کار ميکند. اعضاي مجتمع نسبت به اين وضعيت ناراضياند اما کاري هم نميتوانند بکنند چون صاحبخانه به چنين کاري اعتياد پيدا کرده. ضمنا مغز هم به واسطه تمرکز بيش از حد روي کامپيوتر، هنگ کرده... ستون فقرات: آهاي مغز دستور اتمام کار را بده... با اين حالتي که صاحب خانه جلوي کامپيوتر نشسته اگر زودتر بلند نشود ديسک کمرم دردسر ساز ميشود. مغز: الان دستور scan disk را ميکنم، ببينم وضعيت ديسک کمر چگونه است.
ستون فقرات: آخ! داري چه کار ميکني؟
مغز: اسکن تکميل شد. دستور دادم تا ديسک کمر Format شود!
زبان: صداي چي بود؟
گوش: صداي فرمت شدن ديسک و جابهجايي مهرههاي ستون فقرات بود.
زبان: يكي جلوي مغز را بگيرد وگرنه اگر همينطور جلو برود باز هم دستورات عجيب و غريب ميدهد.
مغز: آهاي زبان تو بس زياني مر مرا.... اگر زياد حرف بزني تو را cut كرده و به ته حلق Paste ميكنم تا ديگر صدايت در نيايد. من الان درگير يک کار مهم هستم بنابراين مزاحم نشويد.
زبان: فکر کردي با زبان کامپيوتر طرفي که با من اينطوري صحبت ميکني؟ هنوز طعم تلخ نافرماني مرا نچشيدهاي.
پروستات: الان سربه سر مغز نگذار. يک وقت ميبيني به جاي ته حلق، تو را به جاي ديگري paste ميکند.
انگشت: راست ميگويد، زياد تقلا کني يک وقت ديدي که دندانها را فرستاد سراغت تا مثل ساندويچ تو را گاز بگيرند. الان تمام حواس صاحب خانه پاي كامپيوتر است.
پا: اين پاي كامپيوتر كه گفتي، كجاي كامپيوتر ميشود؟
چشم: مگر كوري؟ كامپيوتر كه پا ندارد.
انگشت: البته كه دارد. اين تويي كه چشم نداري، پايش را ببيني. اگر كامپيوتر پا ندارد، پس چرا مغز چند لحظه پيش به من دستور داد در چت بنويسم كه تو را به خدا به من پا بده!
پا: واي. من دارم به خاطر عدم تحرك از پا ميافتم، آن وقت صاحبخانه دارد چت ميكند؟
دست: باز خوب است که تو داري از پا ميافتي، من بدبخت که دارم از دست ميروم. با اين همه خستگي مجبورم همين اراجيفي را که چشم الان دارد ميخواند، تايپ کنم!
کليه: من هم ديگر طاقت ندارم. ظرفيت دستگاه آبميوهگيريام تکميل شده. اين يك تهديد جدي است. اگر صاحب خانه از جلوي كامپيوتر بلند نشود به خاطر عجلهاي كه دارم، اضافهها را همين الان ميريزم توي کوچه.
مغز: The route is not available.
كليه: يعني چه که مسير آماده نيست؟ پس من چه كار كنم؟ عجله دارم.
مغز: بريزشان توي پلاستيک سياه و بگذار توي Recycle bin
گوش: به حق چيزهاي نشنيده!
مثانه: بعد از اين همه خدمت صادقانه شبانهروزي و حتي بعضي وقتها «نصفه شبانهروزي» ما شديم Recycle bin؟ حالا که اينطور است اگر کسي اينجا آشغال بريزد فورا آن را restore ميکنم تا برگردد سرجايش.
روده: فکر خوبي است. من هم دلم از معده پر است و گاهي وقتها دلم ميخواهد همين کار را انجام دهم تا بفهمد چه چيزي را دارد به خورد من ميدهد. گفتي دستورِ چي را بايد بنويسيم؟
معده: روده جان، دستورش به فينگليش اينطوري است: Roodeh Derazy is not permitted
جگر: من جگرم براي مثانه کباب شد. هرچه ميخواهم با مغز Connection ايجاد کنم و از او بخواهم به وضع ما رسيدگي کند، جواب نميدهد.
پروستات: وقتي جواب جيگري مثل تو را ندهد توقع داري جواب ما را بدهد؟
جگر: buzz!... باز هم جواب نميدهد و ميگويد The line is busy... آهاي مغز عزيز، ميتوانم چند لحظهاي وقتت را بگيرم؟
مغز: Access Denied
بيني: از ما گفتن. اگر مشکل کليه و مثانه حل نشود تا چند لحظه بعد بوي جوي موليان آيد همي!
مغز: لطفا کسي مزاحمم نشود وگرنه همهتان را هک ميکنم.
جگر: حالا صاحب خانه دارد با کي چت ميكند كه دلش نميآيد بلند شود؟
گوش: صدايش که خيلي ظريف است.
چشم: البته شنيدن كي بود مانند ديدن؟ دلتان بسوزد، طرف وب كم هم دارد.
پروستات: بلوتوثش را براي من هم بفرست. اين اي دي من است: juju nazeh
چشم: به روي چشم.
قلب: ببينم، يعني صاحب خانه باز هم عاشق شده؟
زبان: ظاهرا که اينطور است. بيخود نيست كه ميگويند عشق شده اينترنتي ايميلي.
قلب: اين کجايش عشق است؟ لطفا يکي از عصبها براي مغز پيامك بفرستد كه ديگر در قلبِ صاحب خانه جايي براي ورود گزينههاي جديد وجود ندارد و وعده الكي به كسي ندهد. قلب است، ترمينال که نيست هر روز يک نفر بيايد و برود.
مخ: من هم به لحاظ صنفي با مخ زني مخالفم.
عصب: من الان به مغز پيام فرستادم کهThere is not enough space in "Heart" drive
قلب: خب مغز چه جوابي داد؟
عصب: گفت فايلهاي غير ضروري مربوط به گزينههاي گذشته delete شوند. البته گفت بعضيها را هم فعلا Hidden کنيم تا بعد...
انگشت: باورتان نميشود كه چه چيزهاي دروغي دارم تايپ ميكنم. دارم مينويسم كه در خارج از كشور زندگي ميكنم و براي تعطيلات به اينجا آمدهام. همينطور دارم جلوي عدد مربوط به ميزان داراييم صفر ميگذارم.
پروستات: اين دروغها كه چيزي نيست. دفعه قبل وقتي با يك نفر ديگر چت ميكرد جنسيت خودش را تغيير داده بود و اصلا نميگفت كه ما هم اينجا براي خودمان كسي هستيم!
تستوسترون: راست ميگويد. من هم شانس آوردم كه هيپوفيز كمكم كرد وگرنه از فرط شرم و تحقير كم مانده بود قاط بزنم و فاميلم را از تستوسترون فر به استروژن زاده تغيير دهم.
چشمهاي صاحب خانه به علت خيره شدن مداوم به مانيتور خسته شده... مهرههاي کمر و عضلاتش نيز تعريفي ندارند. مچ دست هم حال و روز خوشي ندارد و دچار دردي مزمن شدهمچ: ديگر تاب و توان براي من نمانده. يکي مرا بگيرد و کمکم کند... کسي ميشنود؟
گوش: ميشنويم اما نميتوانيم تو را بگيريم چون اهل مچ گيري نيستيم.
هيپوتالاموس: اتفاقا من همين الان مچ چشم را گرفتم! آهاي چشم، تو داري چه چيزي ميبيني كه اينطور از حدقه درآمدهاي؟
پروستات: به به... شاعر براي اين لحظات ميگويد چشم دل باز كن كه جان بيني، آنچه ناديدنيست آن بيني!اي چشم عسلي، برايمان تعريف كن چه ميبيني. به هر حال وصف العيش نصف العيش
قلب: آقاي پروستات لطفا مراعات کنيد. حرفهايتان واقعا بدآموزي دارد. لااقل ميتوانستيد بگوييد چشمها را بايد شست. جور ديگر بايد ديد.
پروستات: مرا بگو که الان ميخواستم با تارهاي حنجره برايتان آهنگ رنگ چشات عسل را اجرا کنم. فکر کنم براي امثال شما چشم چشم دو ابرو هم بدآموزي دارد.
چشم: بحث نکنيد. اگر ميبينيد من از حدقه درآمدهام به خاطر اين است كه ساعتهاست به مانيتور زل زدهام، بيخود فكر بد نکنيد. فكر كنم اگر نيم ساعت ديگر اين وضعيت ادامه پيدا كند، عدسيام بسوزد.
معده: لطفا اسم عدسي را نياور. من اينجا از گشنگي دارم نان توي اسيد تيليت ميكنيم و با شنيدن عدسي ياد آش ميافتم و تحريك ميشوم.
پروستات: چه بيجنبه!
معده: اين تحريك با آن تحريك فرق دارد! من اگر تحريك شوم و چيزي براي خوردن نباشد كم كم زخم معده ميگيرم. بيخود نيست كه ميگويند درزندگي معده زخمهايي هست كه اسيدها از گشنگي و مثل خوره، جداره معده را در انزوا خورده اند...
جگر: من هرچه گلوکز فرستادم همه سوخت شدند و ديگر چيزي نمانده. کارِ صاحب خانه کي تمام ميشود؟ ميترسم کار به جاهاي باريک بکشد.
پروستات: اتفاقا صاحب خانه دارد براي همين اينطور گلوکز ميسوزاند تا کار به جاهاي باريک بکشد!
انگشت: من الان کليدهاي Ctrl+Alt+Delete را با هم فشار ميدهم هر چه باداباد
مغز: آهاي جيگر جان، فورا چند بسته گلوکز به من برسان دارم shut down ميشوم..
جگر: شرمنده،Access Denied !
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]