واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: قلمرو قدرشناسي؟
روزي، دوستي كه خود از اهل فضل است گفت: نقد اخلاقيات افراد و جامعه ايراني فريضهاي است مغتنم و موثر، و از اين منظر گشوده باد، اما نبايد فقط خلقيات منفي مورد بحث و فحص قرار گيرد. روحيهها و رويههاي مثبت هم گفتني و نوشتني است. زيرا همانطور كه نقد در قالب نهي ميتواند هشدار دهنده باشد، نقد در قالب قدرشناسي و حرمتگزاري هم ميتواند ترغيب كننده باشد. كساني كه اخلاق را در روابط فردي و اجتماعي به معناي انساني و عقلانياش مراعات ميكنند، البته عليالقاعده انگيزهاي جز همان اخلاقيبودن و انساني بودن نبايد داشته باشند (يا به هرحال چنين انگيزهاي هم دارند)، ولي اگر احساس كنند كه كار خوب را ديگران هم رويت ميكنند و به عبارت ديگر افراد و اجتماع با كارهاي خوب و بد يكسان برخورد نميكنند، چنين احساسي نيروي خوب بودن و خوبي كردن را در وجود خوبان افزايش ميدهد و تقويت ميكند.
خطاب به اين دوست منتقد و متذكر گفته شد: مولانا كريم فيضي صحيح ميفرمايند! مشي و مرام همين است، كه اگر فيالمثل با بتپرستي حاتم دشمني ميكند، سخاوت او را انكار نكند. با دشمن و دوست چنين بايد بود. و اساسا دشمني و دوستي نه با شخص (اعم از حقيقي و حقوقي) بلكه با بديها و خوبيهاي اوست. بسياري از مردم در بيمارستانها، درمانگاهها، مطبها (و به قول نسل قديم: محكمهها)، يا گرفتار بيماري و يا گرفتار بيمار دارياند. همانطور كه برخوردهاي ناروا و ناسزا با مبتلايان واقعا آزار دهنده است و دردآورتر از درد جسمي است، خوبيها و خدمتها و رواگوييها و خداخوييهايي هم كه ديده و شنيده ميشود (كم يا بيش)، اميد دهنده و شوقآفرين و حيات بخش است. اكنون نوشته يكي از اهل درك و درد را با هم ميخوانيم تا ببينيم كه در حوزه طبابت، هرگاه توانايي علمي و فراست تجربي با اخلاق انساني و معنوي طبيب درآميزد، سالهاي سال در بايگاني ذهن قدرشناسان باقي است و سرانجام از متن نامهاي كه به امضاي جناب رسيده است، بيرون ميتراود:
- سزاوار است كه در ارتباط با معالجات معجزآساي طبيبان، از استاد دكتر ميرسپاسي، بيمارستان ويژه ميمنت، ياد كنيم.
بيش از چهل سال قبل، بنده در كاشان، هنگام اضطرار، براي معالجه بيماري كه از نيمه شب به بعد با ضربان شديد قلب روبرو ميشد، طبيب حبيب - دكتر صناعتي - را از خواب خوش بيدار كرده و با شرمندگي بر بالين وي حاضر ميكردم. و به موازات آن نيز دكتر فولادي جراح عمومي را؛ كه البته بيمار داخلي را هم ويزيت ميكرد. هر دوي اين بزرگواران، سه رقم دارو (كرامين، سرم گلوكزه، اوآبايين) تجويز ميكردند، با مشورت همديگر.
چون اين ناراحتي در طول ماه چند نوبت تكرار ميشد ،از كاشان به تهران آمديم. دكتر يثربي كه خويشاوند و دانشجوي سال آخر پزشكي بود، از ماوقع مطلع شد. كتاب را كه به فارسي ترجمه شده بود به من نشان داد، و نيز بخش بيماري هيستري را در همان كتاب، با نشانيهايي از آنچه بيمار مورد نظر بدان مبتلا بود. اما بلافاصله گفت: بيمار، مرا قبول ندارد. بايد به استادم دكتر ميرسپاسي مراجعه كنيم.
عصر روز بعد نزد دكتر ميرسپاسي رفتيم. بيمار را روي تخت معاينه خوابانيد. و با لحن و لسان قاطع و مطمئن به وي گفت: شما به صورت من نگاه كن. از يك تا ده ميشمارم، حالت به هم ميخورد. و شروع كرد به يك، دو، سه، ... گفتن. به محض رسيدن به عدد ده، بيمار از هوش رفت! مجدداً گفت به صورت معكوس ميشمارم، بيمار به هوش ميآيد. و شمرد. تا به عدد يك رسيد، بيمار به هوش آمد! آنگاه خطاب به بيمار گفت: شش كپسول كه تازه از انگلستان آمده و هر عددش پانصد ريال است برايت مينويسم. بايد هر هشت ساعت يك عدد بخوري. نشانهي درمان شدنت اين است كه اگر معالجه شده باشي، كليههايت به صورت آبي رنگ كار خواهند كرد. اگر آبي نشود، مجبوريم روي مغزت يك عمل جراحي كوچك انجام دهيم؛ حتما معالجه خواهي شد. البته ايشان جراح نبود ولي در واقع ترفند پزشكي به كار برد، تا با توجه به شناختي كه از وضعيت بيمار پيدا كرده بود، او را به سمت و سوي آمادگي دروني و پذيرش طبيعي مداوا و معالجه سوق دهد.
بيمار شروع كرد به اظهار ناراحتي و مخالفت كه من حاضر به عمل شدن نيستم. دكتر ميرسپاسي به او گفت: حتما دارو تأثير ميگذارد و ادرار قطعا آبي ميشود! بعد به زبان انگليسي به دكتر يثربي گفت: چه تشخيص داده بودي؟ پاسخ داد: هيستري. گفت: آنگاه مريض از اتاق خارج شد و دكتر ميرسپاسي به ما آموزش داد كه امشب منتظر باشيد، بيمار بعد از نيمه شب با سر و صدا شما را بيدار خواهد كرد و به كمك خواهد طلبيد. اعتنا نكنيد. صبح، خود بيمار با خوشحالي به اطلاعتان خواهد رساند كه كليههايش به رنگ آبي كار كرده. شما با شنيدن اين خبر شادي كنيد، روبوسي كنيد، شيريني پخش كنيد! و...
آنچه دكتر ميرسپاسي گفته بود، يك نوع پيشگويي جالب و قابل تأمل بود كه عينا واقعيت پيدا كرد. بدين ترتيب، مشكل و مرضي كه ميرفت تا به معضل بزرگ تبديل شود، با هوشمندي و فراست پزشك و فقط با شش عدد كپسول ارزان (بلود متيل) به قيمت دوازده ريال (!) حل و فصل شد. و ضربالمثل معروف انگليسي: *، به اثبات رسيد. اگر ريشهبيماري، در اين واقعه به درستي تشخيص داده نميشد، خدا ميداند كه پاي چه داروهايي در ميان ميآمد و چه هزينههايي و چه وقت كشيهايي و چه رنجكشيهايي...! رحمت خداوند بر اين طبيب حاذق و سپاس فراوان از پزشكان ديگر (دكتر صناعتي و دكتر فولادي) كه با آغوش باز، تقاضاهاي مكرر اينجانب را اجابت ميكردند.
- نويسنده نامه، در حقيقت ميخواهد بگويد:
تو چون طبيب مني، قول ميدهم صدبار
به شوق ديدن هر روزهات شوم بيمار!
دوام چون تو دهي، درد خوشتر از داروست
دوام باد مرا درد و داروي ديدار
* “SICKNESS IS HALF CURE WHEN IT IS KNOWN”.
دوشنبه 11 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]