واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: http://www.noteahang.com/Upload/News/Pic/f4c1482ca96c4de7a67fc18dd31a78b3A0350463.jpg
آدرسی که از سالن میلاد قائم شهریار در دست داریم از قرار معلوم سر راست است و همه دوستان با خیال راحت بهلحظههایی فکر میکنند که قرار است خوش بگذرد و کلی جیغ و داد راه بیندارند. اما حتی راهنمای گوگل همردی از این سالن را در شهر نشان نمیدهد و حدود یک ساعتی را پرسان پرسان به گشتزنی در شهر میپردازیم تا سرانجام یک خیابان شلوغ و پرترافیک توجه ما را به خود جلب میکند و یقین پیدا میکنیم که گمشدهما در همین خیابان است .
روی تابلوی بزرگ سالن نوشته شده: « آماده پذیرایی از کلیه مراسم عروسی و عزا!» و من در حالی که همه ذهنم معطوف این سوال است که ما عروسی آمدهایم یا عزا، وارد سالن میشوم!
روکشهای شیری و سفید کشیدهشده روی صندلیهای کف سالن متقاعدم میکند که قطعا مراسم عزایی در کار نیست. همه نفوذ و پارتیمان را به کار میبرم تا سری به «بک استیج» بزنم ولی همین جاست که متوجه میشوم «بک استیجی» وجود ندارد و برای دیدار با گروه باید از سالن خارج شوم و یک دور کامل در محوطه بزنم و چهل پله را بالا بروم تا شاید چند تایی از اعضای گروه را ببینم!
از دیدن «بک استیج » صرف نظر میکنم و چند دقیقهای را در حیاط به شناسایی این مکان تاریخی میپردازم که چهره یکی از سرنشینان ماشین روبرویی نظرم را جلب میکند. بله او حمید عسگری است که از قرار معلوم مثل خودم به شدت ورزشکار است و عطای رسیدن به «بک استیج» را به لقایش بخشیده و در یک ماشین نوک مدادی به استراحت و کسب انرژی میپردازد.
در سالن معرکهای به پاست و تا جلوی دربهای ورودی هم صندلی چیدهاند و قطعا بالای هزار نفر در حال جیغ و سوت و کف زدن هستند. حالا بماند که چند تایی از این هزار نفر هم با زرنگی و بلیطهای دیروز توانستهاند وارد سالن شوند و حالا اوضاع بدین شکل پرهیجان و شلوغ از آب در بیاید.
دود غلیظی در سالن پخش میشود و گروه روی سن آمده و شروع به نواختن ملودی «قسمت» میکنند تا opening کنسرت مثل بقیه برنامهها باشد. معلوم نمیشود که حمید از کجا یهویی روی استیج میآید.
حمید بعد از اجرای قطعه اول به سلام و احوالپرسی میپردازد از ملت میخواهد که «یه جیغ حوشگل به افتخار همه شهریاریها ...» تا سالن شبیه عروسیهای شلوغ پلوغ شود.
حمید با لباسی تیره و یک شال بنفش دور گردناش ، کاملا از همه اعضای گروه متمایز است و حرکاتش به خوبی به چشم میآید.
«تلافی» و «گریههای تو واسه من» پشت سر هم به اجرا در میآیند و حالا این نیما وارسته است که دست به ویلن وسط استیج به هنرنمایی میپردازد تا جیغ و دادها به سکوتی سرشار از آرامش تبدیل شود. «آره تو همونی که میخوام» قطعه بعدیست و پس از اتمام این قطعه حرفهای حمید جالب و شنیدنیست: «جا داره که یه تشکر ویژه از سایت معتبر «موسیقی ما» و بهمن بابازاده عزیزم داشته باشم که نقش ویژهای رو در بلیط فروشی و اطلاعرسانی این برنامه داشتن.»
«به دلم مونده یه بار» و «وقت رفتن» قطعات بعدی هستند که اجرا میشوند و شرشر عرق است که از سر و روی حمید میریزد و مشخص است که انرژی زیادی از او گرفته شده است.
حمید برای دقایقی سن را ترک میکند تا نیما وارسته با یک قطعه بیکلام ویلن با همراهی ارکستر سالن را تا سر حد انفجار پیش ببرد.
بعد از تکنوازی نیما دوباره ریتم تند میشود و «فکر میکنی کی هستی» به اجرا در میآید و حمید دوباره سر وکلهاش پیدا میشود و با انرژی دوبرابر برنامه را ادامه میدهد.
«بازم دلم گرفته» از اواسط قطعه با همخوانی کمنظیر سالن همراه میشود تا حمید بعد از اتمام این ترانه بگوید: «بهترین لحظات زندگی یک خواننده زمانیه که مردم باهاش همخوانی میکنن. نمیدونید چه خاطره پررنگی رو برای من به وجود آوردید...»
«آخه تو عزیز قصههامی»، «بگو کی عوض شده» قسمتهای بعدی برنامهاند و پس از آن هم حمید توضیحاتی را در مورد آلبوم جدیدش میدهد که قطعا در مصاحبه صوتی این کنسرت آنها را خواهید شنید .
«ناشناس» به درخواست مردم نواخته میشود و در بخش ترانههای درخواستی هم «قسمت» و «تلافی» و باز هم «ناشناس» اجرا میشوند و در انتهای برنامه هم حمید در حالی که ارکستر در حال نواختن است با همه خداحافظی میکند و شال بنفشاش را میبوسد و به میان مردم پرت میکند تا دعوا بر سر تصاحب این شال در بین حاضرین در سالن به شدت در بگیرد و جنجالی درست و حسابی درست شود. دیده شد که این جنجال و درگیری بر سر شال بنفش تا خیابانهای اطراف هم کشیده شده بود!!
منبع: نت آهنگ
با تشکر فریبا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]