تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 4 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818165260




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

همراه با فريدون جيراني و «مرگ تدريجي يك رويا» آرامش از دست رفته‌


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: همراه با فريدون جيراني و «مرگ تدريجي يك رويا» آرامش از دست رفته‌
جام جم آنلاين: اشاره:«بصراحت مي‌گويم يكي از جذابيت‌هاي سريال مرگ تدريجي يك رويا كه باعث شد با جديت تمام ساخت آن را پيگيري كنم، شخصيت ساناز بود؛ شخصيتي روان‌پريش، الكلي و آرمان‌باخته.» اينها گفته‌هاي فريدون جيراني كارگردان سريال مرگ تدريجي يك روياست كه از شبكه 2 سيما پخش مي‌شود؛ سريالي كه با واكنش‌هاي مختلفي در طيف مخاطبان خاص روبه‌رو شده است.


جيراني براي همه پرسش‌هاي مطرح شده درباره اين سريال پاسخ دارد؛ پاسخ‌هايي كه سعي مي‌كند ابهامات به‌وجود آمده درباره سريال مرگ تدريجي يك رويا را كمرنگ كند. اما آنچه اهميت دارد ارتباطي است كه عموم مردم با اين سريال برقرار كرده‌اند. با همه اينها ما با جيراني به گفتگو نشستيم تا درباره سريال مرگ تدريجي يك رويا بيشتر بدانيم.

در اولين سريال تلويزيوني خودتان بدجوري خانم‌ها را با هم درگير كرده‌ايد.

قبول كنيد كه من يك ملودرام ساخته‌ام و چون به قواعد گونه‌ها پايبند هستم، در پيروي از قواعد ملودرام تلاش كرده‌ام تنش‌هاي جذابي را براي بيننده در اين سريال به وجود بياورم و به اين نكته توجه كرده‌ام كه تنش‌ها در طول سريال كم نياورند. من معتقدم سير داستان بخصوص در سريال بايد تند جلو برود. من در زمينه سريال‌سازي تجربه نداشتم، اما قبل از اين‌كه اولين سريالم را بسازم راجع به سريال‌سازي در تلويزيون مطالعه كردم و چند سريال ملودرام معروف دنيا را ديدم كه يكي از آنها سريال «پرنده خار زار» بود كه مخاطبان زيادي در دنيا داشت. وقتي اين سريال‌ها را ديدم به اين نتيجه رسيدم كه تنش‌ها در اين آثار خيلي خوب درآمده و همين درگيري‌هاست كه قصه را پيش مي‌برد و براي بيننده جذاب است. از طرفي مي‌دانيم در ملودرام شخصيت شرور مهم است؛ شخصيتي كه داستان را بشدت جلو مي‌برد و در تقابل با ديگران قرار مي‌دهد. بصراحت مي‌گويم يكي از جذابيت‌هاي سريال مرگ تدريجي يك رويا كه باعث شد با جديت تمام ساخت آن را پيگيري كنم، شخصيت ساناز بود؛ شخصيتي روان‌پريش، الكلي و آرمان‌باخته. با خلق اين شخصيت، تقابل‌هاي بعدي شكل گرفت. البته تنش‌هايي كه بين خانم‌هاي سريال شكل گرفته و نظر شما را به خود معطوف كرده است، ريشه در ملودرامي دارد كه داستان مي‌خواهد به آن تكيه كند. طبعا در كشورهاي جهان سوم و در كشور ما كه سوء‌تفاهم به شكل وسيعي وجود دارد مخاطب خاص، سريال را از وراي قصه نمي‌بيند، بلكه از وراي موضوع مي‌بيند و مفاهيم برايش از قصه مهم‌تر است. امكان دارد برداشت‌هاي مختلفي از داستان صورت بگيرد.

در سريال مرگ تدريجي يك رويا، زنان موتور داستان هستند. آيا از ابتدا قرار بود چنين باشد يا در طول كار به اين ساختار رسيديد؟

من زنان قهرمان را بيشتر از مردان قهرمان مي‌پسندم. در سينما هم قهرمانان اصلي فيلم‌هاي من زنان هستند. بصراحت مي‌گويم تاكنون فيلم مردانه نساخته‌ام. سريال مرگ تدريجي يك رويا هم را با همين ديدگاه ساختم. اگر كمي به عقب برگردم بايد يادآوري كنم طرح اوليه سريال را فرهاد عليزاده آهي نوشته بود كه هم طرح و هم چند قسمت از فيلمنامه آن به نامي كه اكنون يادم نيست، تصويب شده بود. آقاي آرمان زرين‌كوب طرح و فيلمنامه را به من داد تا براي ساخت تصميم بگيرم. قبول كردم به شرطي كه بتوانم طرح را تغيير بدهم (طرح اوليه بيشتر به مقوله مهاجرت پرداخته بود). از طريق تهيه‌كننده با آقاي ميرميران مدير گروه فيلم و سريال وقت شبكه 2 و آقاي رحمان سيفي‌آزاد، ناظر كيفي سريال جلسه گذاشتيم. در اين جلسه فكر كلي تغييرات طرح را مطرح كردم كه پذيرفتند. با فكر من عليرضا محمودي طرح تغيير‌يافته را نوشت. طرح، مورد تاييد قرار گرفت و از طريق آقاي ميرميران به آقاي ارگاني وصل شديم و آقاي سيفي‌آزاد به عنوان مشاور فيلمنامه، كنارمان قرار گرفت. با حسن‌نيت آقاي ميرميران كه دوست داشت اين سريال سرانجام پيدا كند و علاقه آقاي ارگاني به طرح سريال مرگ تدريجي يك رويا كه نام قبلي‌اش سفر به تاريكي بود به توليد رسيد. به صراحت مي‌گويم تغييرات را سازمان به ما تحميل نكرد و ما براساس سفارش تلويزيون فيلمنامه را ننوشتيم. همين جا بايد از آقاي مهدي فرجي كه سعي كرده و مي‌كند اين سريال در پخش آسيب نبيند، تشكر كنم.

شما با محور قرار دادن زنان در داستان، 2 گروه از زنان را به تصوير كشيده‌ايد، يك گروه زنان سنتي و گروه ديگر زنان تحصيلكرده و روشنفكر و نوگرا. زنان سنتي در سريال شما دعوت به دوستي مي‌كنند، اما گروه ديگر دنبال آشوب و ناآرامي هستند، آيا اين تقسيم‌بندي آگاهانه صورت گرفت؟

من با اصطلاح نوگرايي كه شما استفاده مي‌كنيد مشكل دارم. ما در يك طرف قصه، زنان سنتي را داريم كه در خانواده‌هاي سنتي زندگي مي‌كنند و در طرف ديگر زنان مدرن را داريم كه دوست دارند مدرن زندگي كنند، اما يادمان باشد كه اين دنياي مدرن در ايران است و تضاد ميان دنياي بيرون با درون زندگي آنها مشخص است. زنان آن طرف آرامش دارند، چون زندگي داخلي آنها در تضاد با دنياي بيروني نيست، اما دنياي مدرن در تضاد با دنياي بيرونش است. اين ناامني و سردرگمي از اين تقابل به‌وجود مي‌آيد. ما براي داستان سريال كه ملودرام است آدم‌هايي از دنياي مدرن انتخاب كرديم كه ويران هستند، مترجم سريال ما يعني ساناز عظيمي يك زن روان‌پريش، الكلي، نازا و آرمان‌باخته است. اين شخصيت مابه‌ازاي بيروني ندارد چون ما در كشورمان چنين مترجماني نداريم كه تمام اين ويژگي‌ها را به ‌طور كامل دارا باشند، امكان دارد استثناهايي وجود داشته باشد، اما يادمان باشد وقتي‌كه فيلم يا سريالي، استثنايي را نشان مي‌دهد ديگر نمي‌توان آن را به قاعده وصل كرد. سريال ما هم با استثناها كار دارد. قهرمان اصلي سريال يعني مارال عظيمي، انساني سرگردان بين دو دنياست. يكي دنياي زندگي و شوهرش و ديگري دنيايي كه خودش به آن تعلق دارد و ما به‌عمد اين سرگرداني را در داستان گذاشتيم كه بگوييم مارال بين اين دو دنيا سرگردان است، آيا نويسندگان جوان ما همه بين اين دو دنيا سرگردان هستند؟ بنابراين مارال هم يك استثناست. اما اين تقسيم‌بندي دليلي بر اين نيست كه من سياه و سفيد نگاه كرده‌ام چون معتقدم زندگي مارال و دوستانش يك جور زندگي است و زندگي خانواده حامد يك جور ديگر از زندگي است. زندگي مدرن شايد براي بيننده‌اي كه با دنياي سنتي عجين است ناهمگون باشد، اما كساني كه زندگي در دنياي مدرن را مي‌شناسند، مي‌فهمند كه آدم‌هاي اين دنيا زندگي از دست داده‌اند و ما به‌عمد خواستيم كه آنها را اين‌گونه نشان بدهيم، ما آدم‌هايي را از اين دنيا انتخاب كرديم كه به دلايلي زندگي‌شان از هم پاشيده است، پري، هلن و ساناز زندگي نابساماني دارند، اما اينها شخصيت‌هاي يك اثر ملودرام هستند و نبايد آنها را با آدم‌هاي واقعي قياس كرد و گفت كه جيراني خواسته بگويد همه آدم‌هايي كه زندگي مدرن دارند سرگردان و از هم پاشيده هستند.

حتي انتخاب كردن شخصيت‌هاي اصلي به‌عنوان نويسنده براي اين نبوده كه طيف خاصي را در سريال مطرح كنيد و زندگي آنها را زير سوال ببريد؟

ما از سر تعمد آنها را نويسنده و مترجم انتخاب كرده‌ايم، اما اين را هم بگويم كه نخواسته‌ايم يك جريان روشنفكري را زير سوال ببريم. بهتر است اين سوءتفاهم‌ها را كنار بگذاريم چون همه ما مي‌دانيم جريان روشنفكري داخل ايران جريان سالمي است و ما اصلا قصد نداشته‌ايم وارد اين جريان شويم. ما درباره ادبيات و نويسندگان ايراني كه در داخل كشور فعاليت مي‌كنند اصلا موضع‌گيري خاصي نداريم، اما با همه اينها دو جريان در مقابل سريال مرگ تدريجي يك رويا شكل گرفته است، يك جريان كه برخي را وا‌داشته بگويند شخصيت‌ نويسنده‌ها هوشمندانه انتخاب شده‌اند تا به وسيله يك سريال، ريشه يك جريان روشنفكري زده شود و جريان مقابل كه مي‌گويند اين سريال به دنبال چيز ديگري هم هست، اما همه اينها سوءتفاهم است و پيروي از تئوري طرح و توطئه است، يعني ‌چيزي كه در سريال هم وجود دارد.موضوع داخل سريال هم بر اساس تئوري طرح و توطئه پيش مي رود . موضوع داخل سريال هم بر اساس تئوري طرح و توطئه پيش مي‌رود. من منكر تاثير جريان‌هاي خارجي بر جريان روشنفكري داخل نيستم؛ اما واقعيت اين است آنهايي كه در داخل ايران زندگي مي‌كنند واقعيت‌هايي را درباره ادبيات ايران مي‌دانند كه آنهايي كه در خارج زندگي مي‌كنند، اصلا آن را نمي‌شناسند. در قسمت 16 سريال مساله فهم آدم‌هاي آن طرف و فهم آدم‌هاي اين طرف را مطرح كرده‌ام. من به خارج سفر كرده‌ام و با آدم‌هاي مختلف به گفتگو نشسته‌ام و به اين باور رسيده‌ام كه فهم آدم‌هاي آن طرف از ايران فهم نادرستي است. آدم‌هاي سياسي و فرهنگي داخل خيلي فهم و شعورشان از آدم‌هاي سياسي خارج بيشتر است، فهم آنهايي كه در خارج زندگي مي‌كنند در يك زماني متوقف شده است، اما با همه اينها تلاش مي‌كنند روي روشنفكران داخلي تاثير بگذارند. اما با وجود اين، تماما درباره اين تاثيرگذاري نيست.

پس هلن، ساناز و پري نماينده قشر روشنفكر نيستند؟

نه، ما اصلا نخواسته‌ايم بگوييم آنها نماينده روشنفكران جامعه ما هستند. همان طور كه گفتم مگر روشنفكران ما مثل ساناز، روان‌پريش و آشفته هستند، استثناهايي وجود دارد كه قبلا گفتم نمي‌توانيم آنها را قاعده و اصل قرار دهيم. مرگ تدريجي يك رويا، اصلا نخواسته است زندگي و نوع تفكر روشنفكران يا آدم‌هاي سنتي را به نمايش بگذارد و ما نخواسته‌ايم با اين سريال بگوييم كه چه كساني خوب و چه كساني بد هستند، فقط تلاش كرده‌ايم تقابل دو تفكر را نمايش دهيم. تفكري در دنياي اين 3 زن وجود دارد كه در قسمت‌هاي بعدي با آنها بيشتر آشنا مي‌شويم و بيننده متوجه مي‌شود ويراني آنها دلايل ديگري هم دارد. آنها آدم‌هاي بدي نيستند، اما به دليل تقابلي كه بين دنياي آنها با دنياي بيرون وجود دارد، سرگردان هستند، آنها قرباني مدرنيسم هستند و براي ادامه زندگي از كسي پيروي مي‌كنند كه او هم قرباني است. مخاطبان سريال به مرور بيشتر با داريوش آريان آشنا مي‌شوند و مي‌فهمند كه او هم آدم بدبختي است، بنابراين نبايد زود قضاوت كرد و بايد گذاشت قصه پيش برود تا شخصيت و زندگي داريوش آريان بهتر و بيشتر روايت شود.

همان طور كه گفتيد جامعه ما پر از سوءتفاهم است، بنابراين شما بايد كارگردان باجراتي باشيد كه هم آدم‌هايي را كه به آنها روشنفكر مي‌توان گفت به قصه سريالتان آورده‌ايد و هم به خانواده سنتي و مدرن پرداخته‌ايد، چون بيشتر ايرانيان الان نمي‌دانند بايد سنتي زندگي كنند يا مدرن.

دقيقا معضل جامعه ما همين است؛ سرگرداني افراد جامعه بين دنياي مدرن و دنياي سنتي. در اين ميان برخي در دنياي مدرن حل شده‌اند و گروهي به شيوه سنتي زندگي مي‌كنند. البته يك عده‌اي نتوانسته‌اند در يكي از اين دنياها جاي بگيرند، به همين دليل بين اين دو دنيا سرگردان مانده‌اند. اين سرگرداني معضل اصلي جامعه ماست. با توجه به اين سرگرداني، ما در سريال مرگ تدريجي يك رويا وارد زندگي دو خانواده شده‌ايم. يك خانواده كاملا متلاشي و خانواده‌اي كه سعي كرده است در كنار مشكلات سالم بماند. در درون مناسبات سنتي واقعيتي وجود دارد و آن اين است كه خانواده‌هاي سنتي براي بقاي زندگي مشترك بيشتر از خانواده‌هاي مدرني كه در كشورهاي جهان سوم زندگي مي‌كنند، تلاش مي‌كنند.

اما ما تزلزل در باورهاي خانواده‌هاي سنتي را در انتخاب شتابزده حامد هم مي‌توانيم ببينيم.

براي حامد هم دنياي مدرن جذابيت‌هايي دارد، حامد را مي‌توانيم جزو روشنفكران مذهبي قلمداد كنيم. او آدمي كاملا سنتي و بسته نيست، همان‌طور كه خانواده‌اش خانواده بسته‌اي نيست. يكي از نكاتي كه در زمان ساخت سريال مديران تلويزيون با آن مساله داشتند اين بود كه حامد كه جواني مذهبي است چگونه حاضر به ازدواج با مارال مي‌شود، اين سوالي بود كه براي برخي از بينندگان سريال هم پيش آمده بود. به نظر من چرايي ازدواج مارال و حامد مطرح نيست، بلكه عاقبت اين ازدواج مهم است. من مي‌خواستم بگويم در جامعه ما اگر فردي كه متعلق به دنياي سنتي است با فردي كه متعلق به دنياي مدرن است ازدواج كند، چه اتفاقي خواهد افتاد. البته شخصيت مارال با شخصيت ساناز خيلي فرق دارد. او سعي مي‌كند نقطه مشتركي بين اين دو دنيا به وجود آورد اما تحمل او هم جايي به پايان مي‌رسد و از حامد طلاق مي‌گيرد. او به اين نتيجه مي‌رسد كه با منطقي كه حامد دارد نمي‌تواند كنار بيايد. آنها با همه عشق و علاقه‌اي كه به‌هم داشتند يك جايي به تضاد فكري رسيدند كه نمايش اين تضاد فكري براي من مهم بود. من مي‌خواستم بگويم همزيستي مسالمت‌آميز اين دو جريان فكري خيلي سخت است.

درباره شخصيت پدر حامد چنين به نظر مي‌رسد كه مي‌خواستيد يك جاهايي او را فعال‌تر نشان بدهيد، اما منصرف شده‌ايد؟

ما از ابتدا در نظر داشتيم اين پدر مثل پدران كليشه‌اي تلويزيون نباشد، مي‌خواستيم او را هوشيار نشان بدهيم و به اين نكته هم توجه داشته باشيم كه در خانواده‌هاي سنتي احترام به پدر يك اصل است و فرزندان براساس اعتقادات پدر زندگي مي‌كنند، كه اين چيز بدي نيست، اما در زندگي‌هاي مدرن‌تر اين احترام كمتر ديده مي‌شود. پدر حامد پدر آگاهي است كه قابل قبول هم هست و اين نكته‌اي بود كه از ابتدا به آن توجه داشتيم.

يك جاهايي از قصه بيننده دوست دارد پدر را در زندگي حامد بيشتر ببيند، اما او نيست. آيا در اين كار تعمدي داشتيد؟

نه، اين را به حساب كوتاهي ما بگذاريد. كتمان نمي‌كنم شايد جاهايي لازم بود كه پدر بيشتر ديده شود و در اين مواقع من و آقاي محمودي به عنوان نويسنده و كارگردان بايد بيشتر دقت مي‌كرديم و روي افراد خانواده سنتي بيشتر كار مي‌كرديم.

نمايش الكلي بودن ساناز كه يك زن است يكي از موارد نادر در تلويزيون بعد از انقلاب است، شما چگونه توانستيد اين الكلي بودن را به نمايش بگذاريد به گونه‌اي كه بازتاب منفي در جامعه نداشته باشد و مديران تلويزيون مجبور به پاسخگويي نشوند؟

الكلي بودن ساناز بازخورد منفي و بيروني ندارد چون در سريال مرگ تدريجي يك رويا از اين ويژگي ساناز براي جذابيت بخشيدن به سريال استفاده نكرده‌ايم، بلكه الكلي بودن ساناز جزئي از شخصيت اوست. ساناز چون الكلي است، داراي نوسانات زياد روحي است كه اين نوسانات كل قصه را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد و تاثيرات غريبي روي قهرمان قصه مي‌گذارد. شخصيت ساناز، شخصيت خاكستري و شروري است كه پيش‌برنده قصه است و از آن شخصيت‌هايي است كه من بشدت دوستش دارم.

فريدون جيراني كه در سال‌هاي اخير با ساخت چند فيلم متفاوت در سينما صاحب نام و سبك خاصي شد چگونه تصميم گرفت به تلويزيون بيايد؟

اكثر كارگردانان كنجكاو هستند كه كار در تلويزيون را تجربه كنند. به نظر من فضاي تلويزيون در دو، سه سال اخير و براي طرح موضوعات مختلف بازتر شده و اين فضا براي طرح بسياري از مسائل به دلايلي از سينما بهتر شده است و بسياري از قصه‌هايي را كه در سينما نمي‌توان مطرح كرد در تلويزيون امكان طرحشان به وجود آمده است. يك سالي كه صرف ساخت سريال كردم، سالي پربار و پرتجربه براي من بود، به همين دليل بازهم سريال خواهم ساخت چون احساس مي‌كنم در فضاي سريال‌سازي تلويزيون خيلي كارها مي‌توان كرد. علت آمدن من به تلويزيون اين بود كه احساس كردم در اين رسانه بيشتر از سينما مي‌توانم آثاري را بسازم كه دوستشان دارم.

شما از سينما به تلويزيون آمده‌ايد، مخاطب تلويزيون با مخاطب سينما كاملا فرق مي‌كند؛ مخاطب سينما در يك زمان مشخص به تماشاي يك فيلم مي‌نشيند و پيام آن را دريافت مي‌كند، اما مخاطب تلويزيون و بيننده يك سريال با ديدن هر قسمت از سريال نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهد، اين واكنش شما را نگران نمي‌كند؟

اين واكنش براي من با ديگر كارگردانان فرق مي‌كند. من قبل از اين‌كه كارگردان باشم، روزنامه‌نگار و اهل نقد و بررسي بودم و چنين نيست كه سريال‌هاي ديگر تلويزيون را پيگيري نكنم و آنها را نبينم. من اگر وقت داشته باشم همه سريال‌ها را مي‌بينم و دلايل موفقيت و يا شكست آنها را جستجو مي‌كنم. زماني كه تصميم گرفتم سريال بسازم حداقل مي‌دانستم بزنگاه سريالي چيست. به همين دليل به عليرضا محمودي تاكيد كردم كه بزنگاه سريال را حتما هنگام نوشتن در نظر داشته باشد. كما اين‌كه تدوينگر ما هم روي اين نكته دقت دارد و به جرات مي‌توانم بگويم كه سريال مرگ تدريجي يك رويا از معدود سريال‌هايي است كه بزنگاه خوبي دارد و هر قسمت با تعليق به پايان مي‌رسد و بيننده را براي هفته آينده و پيگيري ماجرا كنجكاو نگه مي‌دارد. با اين نگاه به تلويزيون آمدم، وقتي سريال شروع شد گروهي مي‌گفتند اين سريال نمي‌تواند مخاطب زيادي داشته باشد، چون قصه‌اي را مطرح مي‌كند كه با ملودرام‌هاي ديگر تلويزيون كاملا فرق دارد، اما من از همان ابتدا مي‌دانستم كه داستان مرگ تدريجي يك رويا به مرور مخاطبان را با خود همراه مي‌كند.

شما خودتان فيلمنامه‌نويس هستيد، چگونه شد كه نوشتن فيلمنامه مرگ تدريجي يك رويا را به كس ديگري واگذار كرديد؟

بتازگي تصميم گرفته‌ام كه كمتر فيلمنامه بنويسم و بيشتر از فيلمنامه‌هاي ديگران استفاده كنم. آقاي محمودي از روزنامه‌نگاران با‌سابقه است، ما سال‌هاي زيادي با هم كار كرده‌ايم و با سليقه هم آشنا هستيم. به او پيشنهاد نوشتن فيلمنامه سريال را دادم و او هم قبول كرد و شروع به نوشتن كرد، فيلمنامه كامل نشده بود كه تصويربرداري را شروع كرديم.

آيا متن‌هاي نوشته‌شده را بازنويسي كرديد؟

بازنويسي كردن فيلمنامه توسط كارگردان طبيعي است، اما من در اين بازنويسي كليت را حفظ كردم و بيشتر روي جزئيات كار كردم.

پس شنيده‌هايي كه مي‌گويند كل فيلمنامه را بازنويسي كرده‌ايد و تغييرات اساسي در فيلمنامه ايجاد كرده‌ايد درست نيست.

نه، اين گفته كم‌لطفي به آقاي محمودي است. بازنويسي سريال بخصوص در بخش‌هاي ايران را مي‌توانم حدود 30 تا 40 درصد ذكر كنم كه بيشتر در جزئيات بوده يا چيزهايي بوده كه آنها را به قصه اضافه كرده‌ام.

انتخاب ساميه لك براي بازي در نقش مارال چگونه اتفاق افتاد چون او را تاكنون در هيچ نقشي نديده‌ايم.

انتخاب ساميه لك به پيشنهاد آقاي شريفي‌نيا بود. ابتداي كار قرار بود شريفي‌نيا در انتخاب بازيگران با ما همكاري كند، من به او خلاصه فيلمنامه را دادم و او پيشنهاداتي براي نقش مارال داشت كه برخي از بازيگران منتخب او گفتند اصلا در سريال بازي نمي‌كنند. يكي از انتخاب‌هاي ما لادن مستوفي بود كه خود من بازي‌هاي او را دوست دارم، چند نفر ديگر هم بودند، اما سازمان هم روي بازيگران اين سريال نظرها و حساسيت‌هايي داشت، آنها مي‌خواستند ما از بازيگراني استفاده كنيم كه كمتر ديده شده‌اند و تكراري نيستند البته تلويزيون با خانم مستوفي موافق بود اما ما عاقبت به اين نتيجه رسيديم كه اگر بازيگري ناشناخته نقش مارال را بازي كند بهتر است و در نتيجه تصميم گرفتيم از خانم ساميه لك كه مقيم دبي نيز هست تست بگيريم. از ايشان كه تست اوليه را كه گرفتيم، متوجه شدم او ديالوگ‌ها را خوب مي‌گويد و حافظه خوبي هم دارد، اما از همان ابتدا به دو نكته درباره انتخاب ساميه لك اشراف داشتيم و مي‌دانستيم شايد مخاطبان به دو دليل مارال را دوست نداشته باشند، يكي كاراكترش در سريال و ديگري چهره سرد خانم لك . اما سريال كه شروع شد مخاطبان به تدريج با چهره سرد ايشان ارتباط برقرار كردند و شخصيت مارال را پذيرفتند.

اين ريسك را درباره دانيال حكيمي براي بازي در نقش حامد هم انجام داده‌ايد، چون حكيمي بازيگر تلويزيوني است كه براي مخاطبان آشناست و سپردن نقش حامد به او به اصطلاح حركت روي لبه تيغ بوده است.

قبول كنيد كه برخي بازيگران حاضر نيستند در سريال‌هاي تلويزيوني بازي كنند، به همين دليل دست ما در انتخاب بازيگر بسته است، اما اكنون كه چندين قسمت سريال پخش شده است، مي‌توانم بگويم كه انتخاب دانيال حكيمي براي بازي در نقش حامد انتخاب خوبي است؛ چون خيلي خوب در اين نقش نشسته است و مظلوميت حامد را خوب درآورده است. مرگ تدريجي يك رويا را مي‌توان اولين سريالي دانست كه مرد سنتي در آن مظلوم است. اين در باور خانم‌ها سخت است، اما من عامدا در اين سريال مرد را مظلوم نشان داده‌ام. در فيلم‌هايم مردها هميشه خشن هستند، اما در اين سريال نشان داده‌ام كه مردها قرار نيست هميشه بد باشند، مرد خوب هم وجود دارد.

پس شايد به همين دليل زنان را بيش از اندازه خشن نشان داده‌ايد.

بله. زنان و مردان در اين سريال درست نقطه مقابل يكديگر قرار دارند. مي‌خواستم بگويم زن عصباني پرخاشگر هم وجود دارد و قرار نيست هميشه مردان بد باشند. در اين سريال خواستم مردي را به تصوير بكشم كه بيننده دلش براي او بسوزد. چون بر اين باور هستم كه همه مردان سنتي بدرفتار نيستند و برخي مردان سنتي مثل حامد داستان ما بسيار آرام، مطيع و ساكت‌اند.

گاهي كه با افراد خانواده سريال را مي‌بينم اتفاق افتاده است كه مردها در زمان درگيري مارال و حامد مي‌گويند: بزن توي دهانش، چرا نمي‌زني...

بله، واقعا چنين است. اين خصلت مردسالاري در خيلي از مردان وجود دارد. من مي‌توانستم صحنه‌اي بگذارم كه حامد، مارال را كتك بزند، اگر مي‌زد، پخش هم مي‌شد و مشكلي هم ايجاد نمي‌شد، اما من مي‌خواستم كه حامد در تمام مدت كوتاه بيايد تا آنجا كه اين كوتاه آمدن مخاطب را اذيت كند. در واقع مي‌خواستم مدارا كردن يك مرد را نيز نشان بدهم. اين مدارا براي من خيلي مهم بود، چون معتقدم جاهايي لازم است انديشه و فكر ديگران را بشنويم و با ناديده گرفتن انديشه خود آنها را بپذيريم.

بازي ستاره اسكندري در اين سريال عالي است. كمي از انتخاب اسكندري و كار با او برايمان بگوييد.

در ابتداي كار نقش ساناز به اندازه اكنون گسترده نبود، به همين دليل اين نقش به چند بازيگر پيشنهاد شد كه به دلايلي حضور آنها منتفي شد و ما در آخرين روزهاي انتخاب بازيگر به ستاره اسكندري رسيديم كه اين انتخاب اتفاق خيلي خوبي براي سريال بود. من اولين پلان‌هايي كه از خانم اسكندري گرفتم متوجه شدم او بازيگر توانايي است كه مي‌تواند به ساناز ابعاد بيشتري بدهد.

بنابراين بازيگر باعث شد تا نقش گسترش پيدا كند؟

دقيقا، تا آنجا كه من يكي از شخصيت‌هاي سريال به نام مهرداد را حذف كردم و شخصيت ساناز را گسترش دادم و جايگزين او كردم. بازي خانم اسكندري در نقش ساناز آنقدر خوب بود كه تصميم گرفتم او را تبديل به شخصيت شر داستان كنم و به او محوريت دهم.

برخي كارگردانان سينما با اين تفكر به تلويزيون مي‌آيند كه در تلويزيون كار راحت‌تر است و بسادگي و بي‌دليل مي‌توان قصه را گسترش داد و به قسمت‌ها افزود؛ چيزي كه اصطلاحا آن را آب‌بستن به سريال مي‌گويند، اما در سريال شما اين نكته ديده نمي‌شود. براي كارگرداني مرگ تدريجي يك رويا با چه ديدگاهي كار را شروع كرديد؟

من با ديدگاهي كاملا سينمايي به تلويزيون آمدم. از ابتدا پلان‌بندي مناسب داشتم و از همان آغاز قرار را بر اين گذاشتم كه از دوربين ثابت و پلان‌هاي باز كه همه اتفاقات را يكجا مي‌گيرند، استفاده نكنم، از ابتدا هم مد نظرم بود كه از روش اسپيليت اسكرين يا همان تقسيم پرده استفاده كنم. البته قرار نبود كه به شكل گسترده از اين روش استفاده كنيم، اما تدوينگران سريال پيشنهاد دادند كه از اين روش بيشتراستفاده كنم. تدوينگراني كه با من كار مي‌كنند تدوينگران خلاقي هستند كه در بهتر شدن كار خيلي به من كمك كردند، همان‌گونه كه سيروس عبدلي، تصويربردار سريال با ايجاد كنتراست مناسب به موفقيت سريال كمك كرد. من از ابتدا به عبدلي گفتم كه تصاوير را شارپ و تلويزيوني نبين و بيشتر به ايجاد كنتراست فكر كن و من خيلي خوشحال هستم كه كنتراست نوري سريال از ديگر كارهاي تلويزيوني متمايز شده است. البته اين را هم بگويم كه عبدلي دوربين روي دست هم خيلي خوب مي‌گرفت و توانايي او در اين زمينه باعث شد من بيشتر پلان‌هاي تركيه را دوربين روي دست بگيرم. همه اينها باعث شد كار به فرمت سينمايي نزديك شود. من اصلا پيروي دكوپاژ تلويزيوني كه شامل چند كلوزآپ و چند نماي باز و طولاني است، نبودم.

در موسيقي سريال از ساز ساكسيفون استفاده شده است كه نواي آن مانند مارش عزاست و هر وقت مي‌خواهد اتفاق بدي رخ دهد اين ساز مي‌آيد و ذهن مخاطب را براي يك اتفاق ناگوار آماده مي‌كند. استفاده از اين ساز پيشنهاد شما بود يا كارن همايونفر آن را در تركيب سازها قرار داد؟

كارن همايون‌فر آهنگساز توانمندي است كه خوشبختانه فيلم زياد مي‌بيند. وقتي با او براي ساخت موسيقي سريال صحبت كرديم، متوجه شدم او فيلم مورد علاقه مرا كه اولين شب آرامش نام دارد، دوست دارد. اين فيلم موسيقي خيلي خوبي دارد. من از همايون‌فر خواستم موسيقي‌اي كه براي سريال مرگ تدريجي يك رويا مي‌سازد، متاثر از موسيقي فيلم باشد كه همايون‌فر بخوبي از پس آن برآمد و موسيقي سريال برجسته شد.

حالا كه صحبت از موسيقي سريال شد، بد نيست كمي درباره آواز تيتراژ پاياني هم صحبت كنيم و شما برايمان از انتخاب رضا يزداني با آن صداي خاصش بگوييد.

من و تهيه‌كننده بشدت مخالف آواز در تيتراژ پاياني بوديم؛ اما همايون‌فر گفت شما آوازي را كه من با صداي يزداني ضبط كرده‌ام، گوش كنيد، اگر پسنديديد استفاده مي‌كنيم و اگر مورد قبول قرار نگرفت كه چيزي را از دست نداده‌ايم. وقتي آواز را شنيديم، متوجه شديم واقعا آواز متفاوتي است و با كليت سريال همخواني دارد و ما پذيرفتيم كه از آن استفاده كنيم. صداي متفاوت رضا يزداني با اجراي تازه همايون‌فر يكي از دلايلي بود كه اين آواز مورد توجه ما قرار گرفت. همايون‌فر چند آواز ديگر هم براي سريال ساخته است كه در قسمت‌هاي مربوط به تركيه آنها را خواهيد شنيد؛ آوازهايي كاملا متفاوت كه باعث مي‌شود تنش داستان بيشتر شود.

چون خود شما مطبوعاتي هستيد، اين سوال را مي‌پرسم كه تاكنون نظر منتقدان درباره اولين ساخته تلويزيوني شما چگونه بوده است؟

برخي خوششان آمده و برخي آن را نپسنديده‌اند كه اين كاملا طبيعي است، قرار نيست همه از يك كار خوششان بيايد و من اصلا از نظرات منفي ناراحت نمي‌شوم و هراس ندارم. اما گاهي مي‌بينم برخي از منتقدان به جاي نقد اثر، سازنده آن را نقد مي‌كنند كه من با اين كار مخالف هستم. من از نقدهايي كه در آنها انصاف رعايت شده باشد هرچند اگر منفي باشند استقبال مي‌كنم. موضوع سريال مرگ تدريجي يك رويا برخي از منتقدان را ترسانده است؛ چون همان طور كه گفتم ما در جامعه پر از سوء‌تفاهم زندگي مي‌كنيم، سوءتفاهمي كه ما را مي‌ترساند كه نكند پس از نزديك شدن به سريال با ما تهمت بزنند. اما من زماني كه تصميم گرفتم سريال مرگ تدريجي يك رويا را بسازم مي‌دانستم وارد فضايي مي‌شوم كه برداشت‌هاي مختلف از آن خواهد شد، همان‌طور كه زماني كه فيلم آب و آتش را مي‌ساختم، با پيشينه‌اي كه براي قهرمان فيلم در نظر گرفتم مي‌دانستم سوء‌تفاهم‌هايي ايجاد خواهد شد و گروهي به من حمله خواهند كرد. اما به همكاران و دوستان خودم پيشنهاد مي‌كنم صبور باشند و بگذارند سريال به پايان برسد، گذشت زمان خيلي چيزها را حل مي‌كند.

طاهره آشياني‌
 دوشنبه 11 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن