واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: خواجه رشيدالدين فضل الله همداني تاريخ نگار بي همتا
خواجه رشيدالدين فضل الله بن عمادالدوله ابوالخير همداني، سياستمدار نامي و وزير مقتدر دولت ايلخاني، كه در سال 645 هجري قمري در شهر همدان ديده به جهان گشود از جمله تاريخ نگاران نامدار و مشهور روزگار فرمانروايي مغولان است. او كه مردي فاضل، عالم، اديب و شاعر بود كتابي مشهور در مورد تاريخ به نام «جامع التواريخ» دارد. اين كتاب از جمله ارزشمندترين، مهمترين و ديرين ترين منابع در شناخت مغولان و رخدادهاي روزگار كامراني و قدرتمداري آنان به شمار مي آيد.
خواجه رشيدالدين كه در جهانداري و سياست ورزي نظري صائب داشت و به تعبيري وارث مواريث باستاني ايران بود نگارش جامع التواريخ را به سفارش غازان خان، پادشاه دانشمند و دانش دوست مغول، آغاز كرد و در سايه تشويق ها و حمايت هاي اولجايتو (سلطان محمد خدابنده ) كه پس از مرگ غازان بر اورنگ شاهي نشسته بود به پايان رسانيد. او براي به انجام نيكو رساندن اين كار به مطالعه اسناد مغولي و گفت وگو با خبرگان و مطلعين تاتار پرداخت و حتي به مصاحبه شفاهي با پولادچينگ سانگ، سفير خاقان چين در دربار غازان خان و اخذ اطلاعات از خود غازان نيز اقدام كرد.
اين دانشمند پرآوازه تاريخ ايران كه در تفسير دين، قرآن پژوهي، علم كلام، فلاحت و زراعت، تاسيس بناهاي خيريه و پرورش علم و فضلا نيز آثار جاوداني از خود به يادگار نهاد جامع التواريخ را به زبان پارسي و با نثري ساده و روان در سه مجلد نگاشت. آنچه روشن است، نخستين مجلد اين كتاب ارزنده دربرگيرنده مطالبي ارزشمند درباره اقوام ترك و مغول است. درحقيقت اين بخش همان است كه به نام تاريخ مبارك غازاني موسوم است و بايد آن را قسمت اساسي و نفيس جامع التواريخ برشمرد. جلد دوم جامع التواريخ مشتمل بر تاريخ سلطنت اولجايتو تا زمان تاليف جامع التواريخ وتاريخ عمومي جهان است و در آن گذشته از تاريخ اولجايتو، از داستان آدم و حوا و پيامبران بزرگ و انبياي يهود گرفته تا تاريخ پيامبر اسلام و خلفاي راشدين و اموي و عباسي سخن به ميان آمده است. سومين مجلد نيز در بيان صورالاقاليم و مسالك و الممالك بوده كه ظاهرا از اين مجلد اثري باقي نمانده است. عزيزالله بيات، نويسنده كتاب شناسايي منابع و ماخذ تاريخ ايران، در اين زمينه بر آن باور است كه اين جلد يا هرگز نوشته نشده يا آنكه نوشته شده ولي در جريان حوادث دهر و رخدادهاي زمانه از دست رفته است.
آنچه روشن است و آنچه تمامي مغول شناسان، ترك شناسان و تاريخ پژوهان بدان معتقدند آن است كه كتاب خواجه رشيدالدين را بايد به عنوان كامل ترين منبع جهت شناخت اقوام مغول و ترك برشمرد، زيرا بخشي از كتاب كه در آن از تاريخ قبايل چادر نشين ترك و مغول و سازمان اجتماعي و شيوه زندگي و موازين حقوقي و روايات و افسانه هاي آنها بحث مي شود چنان كامل و دقيق است كه همتاي آن را در هيچ يك از منابع تاريخي مربوط به آن دوران حتي منابع چيني و مغولي نمي توان يافت.
خواجه رشيدالدين كه مرد سياست، مديريت، امور ديني، فلسفه، طب، تاريخ، تاليف و انشا بود و به زبان هاي فارسي، عربي، تركي، مغولي و عبري آشنايي داشت در جامعيت جامع التواريخ بدان اندازه كوشيد كه امروزه تاريخ پژوهاني چون ساندرز، نويسنده كتاب تاريخ فتوحات مغول، جامع التواريخ را نخستين تاريخ اصيل جهاني پنداشته و محققاني همانند مورگان، مولف كتاب مغول ها، اهميت تاريخ نگاري عصر مغول را مديون و مرهون وجود آن دانسته اند. برخي تاريخ نگاران همچون عبدالحسين زرين كوب، تاريخ نگار و اديب نامدار، نيز پا از اين فراتر نهاده و از جامع التواريخ به عنوان جسورانه ترين و عظيم ترين طرح در تاريخ نويسي مسلمانان و نياي فراموش شده تواريخ امروز كمبريچ ياد كرده اند. البته شيرين بياني، مغول شناس مشهور و نويسنده كتاب دين و دولت در ايران عهد مغول، نيز در اين زمينه بر آن باور است كه جامع التواريخ عمده ترين و جامع ترين منبع تاريخ مغول به شمار مي رود و از جهت اهميت تنها تاريخ جهانگشاي جويني آن هم در چارچوبي محدود با آن مي تواند برابري كند.
آنچه واضح و آشكار است، اين كتاب كه بي شباهت به يك دايره المعارف تاريخي نيست و به تعبير عباس اقبال، نويسنده كتاب تاريخ مغول، عظيم ترين شاهكار تاريخي عصر مغول و از بزرگترين آثار ادبيات ايران و از مهمترين تواريخ عالم است، بهترين و ارزشمندترين كتابي است كه مي توان از آن براي جست وجو در زواياي تاريك و ناشناخته عهد فرمانروايي مغولان به ويژه روزگار غازاني ياري برگرفت.
با تمام اين اوصاف، آنچه از منابع تاريخي، حكمي و ادبي روزگار مغول برمي آيد آن است كه نه سياست بازان آن عهد و نه مردمان آن عصر قدر خواجه را ندانسته و او را قرباني آز و جهالت خويش ساختند. آنچه روشن است اين نمونه تدبير، عقلانيت و دانش ايراني كه به قول حمدالله مستوفي، نگارنده كتاب هاي نزهت القلوب و تاريخ گزيده، «وزارت آصف و بوذرجمهر با وزارت و تدبير او خوار و حقير بود» بر اثر دسيسه چيني هاي درباريان و به تعبير معين الدين نطنزي، مولف كتاب منتخب التواريخ معيني، «به سعي جمعي صاحب اغراض» از جمله رقيبي سياسي چون تاج الدين عليشاه جيلاني در سال 718 هجري قمري كشته شد.
يکشنبه 10 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]