تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837102732
25 ارديبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: 25 ارديبهشت روز بزرگداشت فردوسي
شرح زندگي نامه حكيم ابوالقاسم فردوسي
استاد بزرگ بي بديل ، حكيم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسي طوسي، حماسه سراي بزرگ ايران و يكي از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسي و از مفاخر نامبردار ملت ايرانست كه به علت همين عظمت مقام و مرتبت، سرگذش مانند ديگر بزرگان دنياي قديم با افسانه و روايات مختلف در آميخته است. مولد او قريه باژ از راء ناحيه طابران (يا: طبران) طوس بود، يعني همانجا كه امروز آرامگاه اوست، و او در آن دِه در حدود سال 329 – 330 هجري، در خانواده اي از طبقه دهقانان چشم به جهان هستي گشود.
چنان كه مي دانيم "دهقانان" يك طبقه از مالكان بودند كه در دوره ي ساسانيان (و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامي) در ايران زندگي مي كردند و يكي از طبقات اجتماعي فاصل ميان طبقه كشاورزان و اشراف درجه اول را تشكيل مي دادند و صاحب نوعي "اشرافيت ارضي" بودند . زندگاني آنان در كاخهايي كه در اراضي خود داشتند مي گذشت . آنها به وسيله ي "روستاييان" از آن اراضي بهره برداري مي نمودند و در جمع آوري ماليات اراضي با دولت ساساني و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همكاري داشتند و حدودا تا زمان حمله مغول به تدريج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضييقات گوناگون از بين رفتند. اينان در حفظ نژاد و نسب و تاريخ و رعايت آداب و رسوم ملي، تعصب و سختگيري خاص مي كردند و به همين سبب است كه هر وقت در دورهي اسلامي كسي را "دهقان نژاد" مي دانستند مقصود صحت نژاد ايراني او بود و نيز به همين دليل است كه در متون فارسي قرون پيش از مغول "دهقان" به معني ايراني و مقابل "ترك" و "تازي" نيز استعمال مي شده است .
فردوسي به خاطر تعلق به اين طبقه از جامعه، از تاريخ ايران وسرگذشت نياكان خويش آگاهي داشت، به ايران عشق مي ورزيد، به ذكر افتخارات ملي علاقه داشت. وي از خانداني صاحب مكنت و ضياع و عقار بود و به قول نظامي عروضي صاحب چهار مقاله، در ديه باژ «شوكتي تمام داشت و به دخل آن ضياع از امثال خود بي نياز بود» . ولي اين بي نيازي پايدار نماند ؛ زيرا او همه سودهاي مادي خود را به كناري نهاد و وقتي تاريخ ميهن خود و افتخارات گذشته آن را در خطر نيستي و فراموشي يافت زندگي خود را به احياء تاريخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آساي خود در اين راه ياري گرفت . از تهيدستي نينديشيد، سي سال رنج برد، و به هيچ روي، حتي در مرگ پسرش، از ادامه كار باز نايستاد، تا شاهنامه را با همه ي رونق و شكوه و جلالش، جاودانه براي ايراني كه مي خواست جاودان باشد، باقي مي گذارد «كه رحمت بر آن تربت پاك باد»
فردوسي ظاهراً در ابتداي قتل دقيقي (حدود 367- 369 ه) به نظم داستانهاي منفردي از ميان داستانهاي قديم ايراني سرگرم بود، مثل داستان "بيژن و گرازان"، كه بعدها آنها را در شاهنامه ي خود گنجانيد و گويا اين كار را حتي در حين نظم شاهنامه ابومنصوري يا بعد از آن نيز ادامه مي داد و داستانهاي منفرد ديگري را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اكوان ديو، داستانهاي مأخوذ از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم در مي آورد . اما تاريخ نظم اين داستانها مشخص نيست و تنها بعضي از آنها داراي تاريخ نسبتا روشن و آشكاري است. مثل داستان سياوش كه در حدود سال 387 ه. سروده شده و نظم داستان نخجير كردن رستم با پهلوانان در شكارگاه افراسياب كه در 389 شروع شد.
آغاز نظم شاهنامه: اما نظم شاهنامه، يعني شاهنامه اي كه در سال 346 هجري به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ي اقدام دقيقي شاعرست در همين مورد. دقيقي بعد از سال 365 كه سال جلوس نوح بن منصور ساماني بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور كرد ولي هنوز بيش از هزار بيت آن را به نظم در نياورده بود كه به دست بنده اي كشته شد. بعد از شهرت كار دقيقي در دهه ي دوم از نيمه ي دوم قرن چهارم و رسيدن آوازه ي آن و نسخه اي از نظم او به فردوسي، استاد طوس بر آن شد كه كار شاعر جوان دربار ساماني را به پايان برد. ولي مأخذي را كه دقيقي در دست داشت مالك نبود و مي بايست چندي در جست و جوي آن بگذراند . بر حسب اتفاق يكي از دوستان او در اين كار وي را ياري كرد و نسخه اي از شاهنامه منثور ابومنصوري را بدو داد و فردوسي از آن هنگام به نظم شاهنامه دست يازيد، بدين قصد كه كتاب مدون و مرتبي از داستانها و تاريخ كهن ترتيب دهد. تاريخ اين واقعه ، يعني شروع به نظم شاهنامه ، صريحاً معلوم نيست ولي با استفاده از قرائن متعددي كه از شاهنامه مستفاد مي گردد و با انطباق آنها بر وقايع تاريخي، مي توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوري را به وسيله استاد طوس سال 370 – 371 هجري معلوم كرد.
اين كار بزرگ، خلاف آنچه تذكره نويسان و افسانه سازان جعل كرده اند، به امر هيچ يك از سلاطين، خواه ساماني و خواه غزنوي، انجام نگرفت بلكه استاد طوس به صرافت طبع، بدين مجاهدت عظيم دست زد و در آغاز كار فقط از ياوري دوستان خود و يكي از مقتدرين ايراني نژاد محلي در طوس بهره مند شد كه نمي دانيم كه بود ، ولي چنانكه فردوسي خود مي گويد او ديري نماند و بعد از او مردي ديگر، هم از متمكنان و بزرگان محلي طوس، به نام "حيي" يا "حسين" بن قتيبه ، شاعر را زيربال رعايت گرفت و درامور مادي، حتي پرداخت خراج سالانه، ياوري نمود، و مردي ديگر به نام "علي ديلمي" هم در اين گونه ياوريها شركت داشت. اما اينان همه از ياوران و دوستان و بزرگان محلي طوس يا ناحيه طابران بودند و هيچ يك پادشاه و سلطان نام آوري نبودند.
تذكره نويسان در شرح حال فردوسي نوشته اند كه او به تشويق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت اين اشتباه آن است كه نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، كه دومين نسخه شاهنامه فردوسي است، توسط خود شاعر گنجانيده شد و نسخه اول شاهنامه ( كه منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوري ) ، موقعي آغاز شده بود كه هنوز 19 سال از عمر دولت ساماني باقي بود و اگر فردوسي تقديم منظومه خود را به پادشاهي لازم مي شمرد ناگزير به درگاه آل سامان، كه خريدار اين گونه آثار بودند، روي مي نمود نه به درگاه سلطاني كه هنوز روي كار نيامده بود. محمود تركزاد غزنوي نه تنها در ايجاد شاهنامه استاد طوس تأثيري نداشت بلكه قصد قتل گوينده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ايراني و اعتقاد به تشيع، را داشت .
اتمام اولين نسخه شاهنامه: گفتيم كه فردوسي، مدتي پيش از به دست آوردن نسخه ي شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي، در دوران جواني و پيش از چهل سالگي، سرگرم نظم بعضي از داستانهاي قهرماني بود و بنا بر شرحي كه گذشت در حدود سال 370-371 هجري نسخه شاهنامه منثور ابومنصوري را به ياري يكي از دوستان طوسي خود به دست آورد و به نظم آن همت گماشت، و پس از سيزده يا چهارده سال، در سال 384 يعني ده سال پيش از آشنايي بادربار محمود غزنوي، آن را به پايان رسانيد. تاريخ مذكور درپاره اي از نسخ قديمي شاهنامه ديده مي شود.
در ترجمه اي كه فتح بن علي بنداري اصفهاني به حدود سال 620 – 624 از شاهنامه به عربي ترتيب داد، باز تاريخ ختم شاهنامه سال 384 است.
به مـاه سفنـدار مـذ روز اَرد
سـرآمــد كنـون قصــه يـزد گــرد
بنـام جهـان داور كـرد گار
زهجرت سه صدسال وهشتاد و چار
مقايسه ترجمه البنداري با شاهنامه معمول ، اين نكته را بر ما روشن مي كند كه بسياري از مطالب موجود در شاهنامه هاي متداول در آن ترجمه موجود نيست . از اينجا دريافت مي شود كه نسخه مورد استفاده البنداري كوتاه تر و مختصرتر بود. علت آن است كه فردوسي، نخستين بار كه شاهنامه را به نظم در مي آورد، از شاهنامه ابومنصوري استفاده كرد يعني از كتابي كه خيلي از داستانهاي اضافي كه فردوسي از مآخذ ديگر به دست آورده بود، در آن وجود نداشت ؛ درست مثل كتاب " غرراخبار ملوك الفرس " ثعالبي كه مأخذ اساسي آن هم همان شاهنامه ابومنصوري بود.
ختم دومين نسخه شاهنامه: دومين نسخه شاهنامه محصول تجديد نظر چندين ساله ي فردوسي است در منظومه خود وافزايش مطالبي بر آن از مآخذ ديگر، مخصوصاً از اخبار رستم تأليف "آزاد سرو" نامي كه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري مي زيسته است. اين افزايش ها بر نخستين نسخه شاهنامه صورت مي گرفت، موضوع آشنايي شاعر با عمال محمود غزنوي و دربار آن پادشاه جهانجوي هم پيش مي آمد. در حاليكه حصول اين آشنايي مقارن بود با 65 يا 66 سالگي شاعر يعني سال 394يا 395 و ده سال بعد از ختم نسخه ي اول شاهنامه منظوم گويا اين ارتباط به وسيله ابوالعباس اسفرايني نخستين وزير محمود (عزل و حبس او در سال 401 اتفاق افتاد) و برادر سلطان يعني نصربن ناصر الدين سبكتكين (متوفي به سال 412 ه) اتفاق افتاده است . تا اين تاريخ يعني تا سال 394-395 هجري، نخستين نسخه منظوم شاهنامه شهرت بسيار يافته بود و طالبان از آن نسخه ها برداشتند و با آن كه پديد آورنده آن شاهكار به پيري گراييده بود و تهيدستي بر او نهيب مي زد، هيچ يك از بزرگان و آزادگان با دانش كه از منظومه زيبايش بهره مند مي شدند ، در انديشه پاداشي براي آن آزاده مرد بزرگوار نبودند، در حالي كه او نيازمند ياري آنان بود.
در چنين حالي بود كه دلالان تبليغاتي ِ محمود تركزاد به انديشه استفاده از شهرت دهقان زاده بزرگوار طوس افتادند و او را به صلات جزيل محمود، كه براي گستردن نام و آوازه خود به شاعران مي داد، اميدوار كردند و بر آن داشتند كه شاهنامه خود را كه تا آن هنگام به نام هيچكس نبود به اسم او در آورد. او نيز پذيرفت و بدين ترتيب يكي از ظلمهاي فراموش ناشدني تاريخ انجام گرفت . فردوسي باز به تجديد نظر و ترتيب و تنظيم نهايي شاهنامه و افزودن داستانهاي نو سروده بر آن و گنجانيدن مدح محمود غزنوي در موارد مختلفي از آن پرداخت و نسخه ي دوم شاهنامه در سال 400 – 401 هجري آماده تقديم به دستگاه رياست و سلطنت محمودي شد و فردوسي از ارتكاب اين اشتباه آن ديد كه مي بايست!
اختلاف با محمود و فرار از غزنين: پس از ختم شاهنامه ، چنان كه نظامي عروضي گفته است ، علي ديلمي آن را در هفت مجلد نوشت و فردوسي آن را از طوس به غزنين برد و به محمود تقديم كرد و خلاف انتظاري كه داشت محل توجه و محب پادشاه غزنين قرار نگرفت و با آن كه بنا بر روايات مختلف ، پادشاه غزنوي تعهد كرده بود كه در برابر هر بيت يك دينار بدو دهد به جاي دينار درهم داد و اين كار مايه ي خشم دهقان بزرگ منش طوس گشت، چنانكه بنابر همان روايت همه دراهم محمود را بحمامي و فقاعي بخشيد!
علل اختلاف فردوسي و محمود بسيار است اما مهمترين آنها اختلاف نظر آن دو بر سر مسائل سياسي و نژادي و ديني است. فردوسي مانند همه ايرانيان اصيل آن روزگار به سياست نژادي كه پيش از اين شرح داده ايم معتقد بود و اين معني از نامه رستم فرخ زاد به نيكي بر مي آيد. علاوه بر اين ، او در شاهنامه بارها بر تركان تاخته بود وحال آنكه محمود، ترك زاده بود و سرداران و حاجبان او هم تركان بودند و او و فرزندانش فقط با "تاجيكان" به پارسي سخن مي گفتند و با اين احوال طبعاً تحمل دشنامهاي فردوسي به آباء و اجدادشان دشوار بود . بدتر از همه اين كه فردوسي شيعي بود و مانند همه شيعيان در اصول دين به معتزليات نزديكي داشت و بالاتر از اينها ، مشرب فلسفي او در جاي جاي شاهنامه آشكار بود . اما محمود دشمن هر شيعي ، و كشنده و بردار كننده هر معتزلي و هر فلسفي مشرب بود . او سني متعصب و كرّامي خشك خام انديش بود و فقط با خام انديشاني كه بر گرد او زبان به تأييد اعمالش در خراسان و ري و هندوستان مي گشودند سرسازگاري داشت نه با آزاد مرد درست انديشه آزاد فكري چون فردوسي كه از پشت آزادگان و بزرگان آمده بود. به هر حال فردوسي ناگهان حربه ي تكفير را بالاي سر خود ديد و تهديد شد كه به جرم الحاد در زير پاي پيلان ساييده خواهد شد. پس ناگزير از دام بلا گريخت و از غزنين به هرات رفت و به اسماعيل وراق پدر ازرقي شاعر پناه برد و شش ماه در خانه ي او پنهان بود تا طالبان محمود به طوس رسيدند و بازگشتند و چون فردوسي ايمن شد از هرات به طوس و از آنجا به طبرستان نزد پادشاه شيعي مذهب باوندي آن ديار به نام "سپهبد شهريار" رفت و بدو گفت كه در اين شاهنامه همه سخن از نياكان بزرگ تو مي رود، بگذار تا آن را به نام تو كنم . ليكن او كه از بيم تيغ محمود لرزان بود بدين كار تن در نداد واز فردوسي خواهش كرد تا صد بيت هجو نامه محمود را كه بر آغاز شاهنامه افزوده و در آن به علت عهد شكني "پرستار غلام زاده" غزنوي اشاره كرده بود، به صد هزار درهم بدو واگذارد تا به آب بشويد، فردوسي نيز چنين كرد . اما آن هجونامه خلاف آنچه برخي پنداشته اند به تمامي از ميان نرفت زيرا بعيد نيست كه فردوسي آن را پيش از رفتن به طبرستان منتشر كرده بوده باشد. بعد از اين حوادث ، فردوسي از طبرستان به خراسان بازگشت و آخرين سالهاي نوميدي و ناكامي خود را به تجديد نظرهاي نهايي در شاهنامه و بعضي افزايش ها بر ابيات آن گذرانيد تا به سال 411 هجري در زادگاه خود " باژ" در گذشت و در باغي كه ملك او بود مدفون گرديد، همانجا كه اكنون مزار اوست.به فردوسي غير از شاهنامه چند بيتي از قطعه و غزل و امثال آنها و نيز منظومه ي يوسف و زليخا به بحر متقارب كه به طبع نيز رسيده است، نسبت داده شده است . اين منظومه ي اخير مسلماً از فردوسي نيست و دلايل بطلان اين انتساب در اصل اين كتاب به تفصيل آمده است. همين قدر بايد بدانيم كه منظومه ي مذكور را يكي از در باريان طغانشاه بن آلب ارسلان سلجوقي چندين سال بعد از مرگ فردوسي در هرات ساخته و به آن پادشاه زاده تقديم كرده است . اما شاهنامه فردوسي متضمن تاريخ داستاني ايران است. ريشه هاي روايت آن از اوستا ، خصوصاً از يشتها و يسناها آغاز شد و با روايات ديني و تاريخي دوره هاي اشكاني و ساساني تكامل يافته ، به دوره اسلامي كشيد و سپس از نيمه دوم قرن سوم در شاهنامه هاي منثور و رمانهاي قهرماني تدوين شده به دوران حيات فردوسي رسيد . براي آنكه اصالت روايت فردوسي را در شاهنامه او بشناسيم، بايد به قسمت نثر از همين دوره ، خاصه آنجا كه از شاهنامه هاي منثور و از روايات قهرماني و ملي مكتوب سخن گفته ايم مراجعه شود.شاهنامه چه از حيث حفظ روايات كهن ملي و چه از لحاظ تأثير شديد آن در نگاهباني زبان پارسي دري ، بزرگترين سرمايه فرهنگ ملي ماست و بيهوده نيست كه آن را " قرآن عجم " نام نهاده اند. انديشه ها و اندرزها و حكمتهاي نياكان ما و راه و رسم آنان در دفاع از آب و خاك خود و جانفشاني شان در محافظت مرزهاي ايران از دشمنان و مهاجمان ، همه در اين اثر عظيم اعجاب انگيزكه مقرون به فصاحتي معجزه آميزاست، درج شده و اجتماع اين صفات آن را به درجه اي رسانيده است كه محققان جهان ، آن را در رديف بزرگترين حماسه هاي ملي جهانش در آورده اند. درباره ي اين اثر جاوداني ، تحقيقات و مطالعات متعددي به زبان فارسي و بسياري از زبان هاي زنده عالم شده انجام و چندين ترجمه از آن به زبانهاي مختلف از عربي و تركي گرفته تا زبانهاي اروپايي ترتيب يافته است. زبان فردوسي در بيان افكار مختلف ، ساده و روان و در همان حال به نهايت جزيل و متين است . و بيان مقصود در شاهنامه معمولا به سادگي و بدون توجه به صنايع لفظي صورت مي گيرد زيرا علو طبع و كمال مهارت گوينده به درجه اي است كه تصنع را مغلوب رواني و انسجام مي كند و اگر شاعر گاه به صنايع لفظي توجه كرده باشد، قدرت بيان و شيوايي و رواني آن ، خواننده را متوجه آن صنايع نمي نمايد. قابل توجه است كه فردوسي در عين سادگي و رواني كلام ، به انتخاب الفاظ فصيح و زيبا هم علاقه مند است و به همين سبب سخنش هم ساده است و هم منتخب، هم روان است و هم حساب شده و دقيق ؛ چنان كه روانتر از آن نمي توان گفت و برگزيده تر از آن هم نمي توان آورد و چنين سخني است كه صفت " سهل و ممتنع " به آن مي دهند. بيهوده نيست كه نظامي عروضي كه خود مردي سخن شناس بود درباره ي كلام استاد طوس گفته است: «الحق هيچ باقي نگذاشت و سخن را به آسمان عليين برد و در عذوبت به ماء معين رسانيد" و باز فرموده است: «من در عجم سخني با اين فصاحت نمي بينم و در بسياري از سخن عرب هم.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 258]
-
گوناگون
پربازدیدترینها