واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: نگاهی به مفهوم و تاریخچه فراماسونری
بیداری افکار در ایران دوران مشروطه، ثمره آشنایی با تمدن غربی و برقراری ارتباط بین ایران و اروپا بود. آنها بر حسب ضرورت به طور دائم با هم در تماس بودند.
با افزایش روابط، افکار تجددخواهی به تدریج در ایران توسعه یافت و افرادی که به خارج ایران مسافرت کرده و شاهد ترقیات و تشکیلات جدید اروپا بودند به مرور زمان درصدد برآمدند تاسیساتی مشابه آن در ایران ایجاد کنند. فراماسونری یا فراموشخانه از جمله نهادهایی است که از رهگذر همین ارتباط به وجود آمد. سیر و سیاحت ماموران ایرانی در دنیای متمدن و اعزام محصلان به فرنگستان موجب شد افکار ترقی خواهی بیش از پیش در ایران راه یابد.
تاکنون درباره فراموشخانه قضاوت های متفاوتی شده است. برخی بر این عقیده اند که اعضای فراموشخانه ابزار سیاست های قدرت های خارجی بوده اند اما به عقیده برخی دیگر این نظر چندان درست نیست، به خاطر اینکه فراماسونری هم در ایران دوران پرنوسانی را طی کرده است.
در گفتار زیر به بررسی اجمالی آشنایی اولیه ایرانیان با فراماسونری و تاسیس اولین فراموشخانه در ایران می پردازیم.
● مفهوم و سیر تطور فراماسونری
تلفظ انگلیسی آن فریماسون Free mason است که در زبان فارسی با اندکی دگرگونی با نام فراماسونری به کار می رود. فراماسون به افزارمند یا بنایی گفته می شد که آزاد بوده و با ابزارهایی مانند چکش، گرز و... که روی سنگ های تراش بردار کار می کرده است. فراماسونری در ابتدا یک نهاد صنفی مخفی بود که در انحصار بنایان بود و به مرور آنها در اقلیت قرار گرفته و ثروتمندان و اندیشه گران جایگزین آنها شدند.
فراماسونری نهادی است برخاسته از تمدن جدید غرب که از سال ۱۷۱۷م/۱۱۳۰ق. در صحنه سیاسی و اجتماعی ظاهر شد. در این سال چهار لژ مهم لندن تحت راهنمایی لژ «قدیس یولس» طی یک گردهمایی تاریخی با اتحاد خویش لژ «اعظم انگلستان» را تاسیس کردند. در این همایش قانونی تصویب شد که این نهاد تنها به بنایان تعلق نداشته باشد. با راه یافتن اندیشمندان به این تشکیلات، فراماسونری به محفلی برای جدال اشراف و بورژواها تبدیل شد. بزرگانی مانند منتسکیو، روسو، ولتر، بنیامین، فرانکلین و... به فراماسونری پیوستند.
● تاریخچه فراماسونری در ایران
در دوران اولیه گسترش نفوذ غرب در مشرق زمین فراماسونری هم با استعمار رابطه تنگاتنگی پیدا کرد. استعمارگران چون خود را آبادکننده معرفی کردند، این نهاد را هم به عنوان یکی از مظاهر آبادانی همراه خود آوردند. در سال ۱۷۳۰م۱۱۴۳ق. انگلیسی ها اولین لژ فراماسونری را در کلکته هند بنیان نهادند. از این رو ایرانیانی که به هند مسافرت می کردند. با این نهاد آشنا شدند. میرعبداللطیف شوشتری نخستین ایرانی است که با این پدیده جدید آشنا شد و در اثرش «تحفه العالم» از آن سخن به میان آورده و سخت تحت تاثیر روابط و پیوند بین اعضای این نهاد قرار گرفته است. نکته مهم در مورد شوشتری این است که تنها به ظاهر آن توجه کرده و هیچ توجهی به جنبه استعماری بودن آن نکرده است.
ابوالفتح الحسنی الحسینی معروف به سلطان الواعظین هم از زمره نخستین ایرانیانی بود که با فراماسونری آشنا شد اما او هم مانند شوشتری مجذوب ظواهر فراماسونری شده و مداح آن به شمار می رفت.
تا اینجا به معدود ایرانیانی که با فراماسونری آشنا شده بودند، اشاره شد. اما نخستین ایرانی که از جرگه دولتمردان به فراماسونری پیوست، عسکرخان افشار ارومی بود که در سال ۱۸۰۸/۱۱۸۷ق. از سوی فتحعلی شاه و عباس میرزا روانه فرانسه شد تا پیام آنها را به ناپلئون رسانده و از او برای مقابله با توسعه طلبی روس ها درخواست کمک کند. بنابر روایات، کارگزاران انگلیسی مقیم پاریس که از این اقدام ایران نگران شدند، برای برملا ساختن نقشه ایرانیان عسکرخان را به یکی از لژهای انگلیس در پاریس به نام «آیین فلسفی اسکاتلند» برده و به او لقب استادی دادند. از این زمان به بعد عسکرخان فراماسون شد و مدت دوسالی که در پاریس بود ماموریت خود را به فراموشی سپرد. دومین ایرانی که به عضویت فراماسونری درآمد، میرزا ابوالحسن خان معروف به ایلچی بود که در سال ۱۸۰۹/۱۲۲۳ه.ق از سوی فتحعلی شاه برای عقد قرارداد به لندن رفته بود اما او هم مانند عسکرخان در آن لحظه حساس تاریخی به گفته مرحوم حائری در «پیچ و خم تمدن غرب گرفتار آمد» و به جرگه سرسپردگان بریتانیا پیوست. به نوشته خودش: «شب به خانه فری میسن میهمان بودم و محبت بسیار به ظهور رسانید من هم فری میسن شدم و نهایت خشنودی حاصل نمودم.» به گفته کتیرایی، ابوالحسن خان در ازای این خوش خدمتی تا زمان مرگ ماهی یک هزار روپیه از حکومت انگلیس در هند حقوق دریافت می کرد.دیگر ایرانی که به فراماسونری پیوست اما مجری سیاست های غربی ها نشد.
میرزا صالح شیرازی بود که برای تحصیل به اروپا رفت او در ۱۸۱۸/۱۲۳۲ به عضویت یکی از لژها درآمد و تا زمان بازگشت لقب استاد بزرگی دریافت کرد. او اهل فضل و کمال و بسیار نکته سنج و تیزبین بود و برخلاف اسلافش به تمام جوانب زندگی اروپاییان توجه داشت. میرزا صالح نخستین فردی است که در ایران روزنامه منتشر کرد و از پیشگامان روشنگری در کشورمان محسوب می شود.
● فراموشخانه نخستین لژغیررسمی در ایران
برخلاف فراماسون های مورد اشاره که به عضویت این نهاد درآمدند و راه انحراف در پیش گرفتند یا فراماسون شدن شان محدود به چند صباح زندگی در غرب شد. در دور دوم شاهد فراماسون هایی هستیم که مانند روشنفکران عصر روشنگری اروپا از این نهاد برای بیدار ساختن ملت ایران بهره می برند. روشنفکرانی از قبیل آخوندزاده، سیدجمال الدین، مستشارالدوله، میرزاملکم و... از جمله چهره های سرشناسی بودند که به فراماسونری پیوستند. میرزا ملکم خان معروف به ناظم الدوله فرزند میرزا یعقوب از ارامنه اصفهان بدون تردید نخستین ایرانی بود که ت***** آگاهانه به منظور برقراری شعبه ای از فراماسونری (در اصطلاح آن را فراموشخانه یا خانه فراموشی می گویند) در ایران به عمل آورد. او در ۱۰سالگی به پاریس رفت و علوم طبیعی و مهندسی را فراگرفت و پس از بازگشت به ایران در دارالفنون مشغول تدریس شد. ملکم برای بیداری ایرانیان و ادامه فعالیت هایش استفاده از کارکردهای لژ فراماسون را برگزید. او با تیزهوشی دریافت که فراموشخانه بهترین ابزار برای پی ریزی جامعه ای است که او خواهانش بود. از این رو با کمک پدرش که از سرآمدان زمانه بود در سال ۱۲۷۴ ق این نهاد را تاسیس کرد.
ملکم خان فردی آگاه با علم و معلومات روز آشنا، آزادیخواه و پول پرست بوده است. اما آنچه در دوره حضورش در ایران در خور اهمیت است، انگیزه هایی است که او را به تاسیس این نهاد وا داشت. نکته ای که در مورد ملکم نباید فراموش کرد این است که او در دوران تحصیلش در فرانسه وارد لژها نشد و سال ها بعد هنگامی که به همراه فرخ خان امین الدوله در مقام مشاور و مترجم برای مذاکره با انگلیسی ها بر سر قضیه هرات به پاریس رفته بود، به لژ «سن سیر آمیته» پیوست. از این زمان به بعد دلبسته فراموشخانه شد و بلافاصله بعد از ورود به ایران با استفاده از فضایی که ناصرالدین شاه برای اصلاحات به وجود آورده بود به تشکیل آن اقدام کرد. بنابر برخی روایات، شاه هم به عضویت آن درآمد و لقب استادی گرفت!
میرزا ملکم و پدرش برای مشروعیت بخشیدن به فراموشخانه و خنثی کردن اقدامات مخالفان آزادی، بسیاری از رجال سرشناس از جمله جلال الدین میرزا و اویس میرزا از شاهزادگان قجری را به عضویت درآوردند.
به علت فقدان هر نوع مجمع و گروه سیاسی، فراماسونری مورد استقبال اقشار مختلف مردم از جمله رجال سیاسی و محصلان دارالفنون قرار گرفت. در این محفل بیشتر مساله استبداد، آزادی، قانون و اصلاحات اقتصادی برای نجات کشور از فقر و فلاکت مورد بحث قرار می گرفت. یکی دیگر از مسائل مهم در این نهاد ذکر پیشرفت های غرب و پی بردن به راز عقب ماندگی ایران بود. جلسات فراماسون ها در خانه جلال الدین برگزار می شد و گردانندگان اصلی آن میرزا یعقوب و ملکم بودند. فراموشخانه در آن جامعه بسته و سراسر اختناق ناصری و فساد و عقب ماندگی که ایران در آن دست و پا می زد، نسیمی بود که بوی افکار نو و ترقی را با خود داشت. با توجه به گرایش روشنفکران و وطن پرستان به فراموشخانه جهت روشنگری و بیداری اذهان شاید بی انصافی باشد گفته رایین مبنی بر جاسوس بودن اعضای فراموشخانه را بپذیریم. فراموشخانه ملکم یک لژ رسمی بین المللی نبود بلکه تنها در بین روشنفکران ایرانی رسمیت داشت و هیچ ارتباطی با لژهای بین المللی نداشت که بخواهیم آن را پیرو سیاست های دیکته شده غرب بدانیم. آنچه موجب شد به فراموشخانه برچسب جاسوسی بزنند، اقدامات بعدی ملکم بود. شرکت او در قراردادهای تجاری از جمله لاتاری به مقام و شهرت سیاسی اش لطمه وارد آورد.
این عمل از یک سو تمام فعالیت ها و روشنگری هایش را زیر سوال برد و از سوی دیگر حربه مناسبی در اختیار مخالفانش قرار داد تا او را جاسوس و ابزار دست انگلیسی ها معرفی کنند. عمر فراموشخانه چندان به درازا نینجامید و مخالفان درون مرزی مانند کسانی که با اندیشه های نو ناسازگار بودند و نیروهای برون مرزی مانند روس های تزاری که از نشر افکار آزادیخواهی بیم داشتند، ناصرالدین شاه را در برابر فراموشخانه برانگیختند. البته روایت شده که شاه از رواج زمزمه جمهوری خواهی و مشارکت مردم در امور حکومت از سوی اعضای فراموشخانه وحشت داشت، ترویج این ایده گناهی نابخشودنی بود.
از این رو دنبال بهانه ای می گشت تا آن را تعطیل کند. شورش هایی که در اثر فقر در پایتخت رخ داد، بهانه مناسبی به مخالفان داد تا شاه را قانع کنند این هرج و مرج نتیجه تبلیغات فراماسون هاست. به همین جهت شاه در سال ۱۲۷۸ اعلام کرد: «در این روزها به عرض رسید که بعضی از اجامر و اوباش شهر گفت وگو و صحبت از وضع فراموشخانه یوروپ می کنند و به ترتیب آن اظهار میل می کنند... اگر بعد از این عبارت و لفظ فراموشخانه از دهن کسی بیرون بیاید تا چه رسد به ترتیب آن مورد کمال سیاست و غضب دولت قرار خواهد گرفت.» به این ترتیب فراموشخانه ملکم بسته شد و او به همراه پدرش به عثمانی تبعید شد. هر چند فراموشخانه ملکم را بستند اما تکاپوی پنهان دیگر هرگز از بین نرفت. پیروان او کوشش های خود در زمینه کسب آزادی را متوقف نکردند و «مجمع آدمیت» و «جامعه آدمیت» بر پایه ایده های او شکل گرفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 583]