محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829387946
شاعر جوان فاضل نظری
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: شاعرانگیهای آقای مدیر (http://p30city.net)
در میان نامهای غزلسرایان جوان، فاضل نظری نام ناآشنایی نیست.
شعرهای او در سالهای گذشته گاه و بیگاه زمزمه میشد و نوید شاعر جوان و خوشآتیهای را میداد تا آنكه مجموعه «گریههای امپراتور» منتشر شد و بسیاری از اهل نظر را بر سر ذوق آورد. این گذشت و مجموعه دوم اشعار فاضل نظری روانه بازار شد. خبر آن بهسرعت در میان افواه گردید و فروش خوب چاپ اول آن لبخند رضایت را بر لبان ناشر نشاند. اما اقلیت حداقل انتظارها را هم برآورده نكرد. صاحب اثر و برخی از منتقدان، این مجموعه را غنیتر و پختهتر از مجموعه قبلی ارزیابی كردند اما عموم مخاطبان و علاقهمندان نتوانستند خود را با خواندن اشعار آن راضی كنند.
كمكم خبرهایی از گوشه و كنار درباره سمتها و مسئولیتهای اجرایی فاضل نظری بهگوش میرسید كه تردیدها را درباره حیات شاعری او بیشتر میكرد.
زمان میگذشت و آقای مدیر بیش از پیش در نقشهای اجرایی خود تثبیت میشد و آنچه كمتر به چشم میآمد چهره شاعرانه جوانی بود كه بسیاری در سالهای گذشته انتظار حادثهای مهم را از او داشتند. اخیرا كتاب سوم فاضل نظری نیز وارد بازار شده است.
«آنها» دفتری است با 51 غزل كه به همت انتشارات سوره به نشر رسیده است.
روشنترین وجه این دفتر كه البته شاعر را از دفاتر پیشین همراهی میكند مضمونآفرینی است. بهنظر میرسد بیشترین دغدغه فاضل در شعر، كشف نكتههای شاعرانه و خلق مضامین تازه است؛ شیوهای كه مخاطب را به یاد طرز غزل هندی میاندازد و دقایق و ظرافتهای آن سبك ادبی را فراخاطر خواننده میآورد. اگر شعر سبك هندی را شعری معناگرا و نه صورتگرا بدانیم این ویژگی را در اشعار فاضل نظری نیز بهوضوح میتوانیم مشاهده كنیم. برای فاضل در شعر بیش از آنكه بازیهای زبانی و هنرورزیهای شكلی اهمیت داشته باشد خلق مضمونهای نو مورد توجه است:
هركه ویران كرد ویران شد در این آتشسرا (http://p30city.net)
هیزم اول پایة سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سربلندی در فروتنبودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
اگر چون رود میخواهد كه با دریا درآمیزد
بگو چون چشمه بر زانو گذارد دست و برخیزد
این خیالورزیهای شاعرانه در برخی موارد از جمله دو بیت اولِ مثال گذشته، در ساختار نیز قرابتهایی با اشعار سبك هندی مییابد و از همان ساختار معروف «پیشمصرع، مصرع برجسته» در سبك هندی متابعت میكند. در مجموع فارغ از نسبت برخی از این ابیات با غزل سبك هندی من این كشفهای شاعرانه را نقطه قوت شعر فاضل میدانم. مهمترین ویژگی یك شاعر، داشتن نگاه شاعرانه به جهان است كه گاهی در میان بازیهای بیدلیل و ادا و اطوارهای ادواری گم میشود. گاه دیده میشود كه برخی افراد در شعر هر كار میكنند جز آنكه شعر بگویند. نمونه آن را در موجها و جریانهای شعری سالهای اخیر بسیار سراغ داریم. میتوان نگاه خلاقانه فاضل به شعر را در برخی ابیات برجسته این مجموعه سراغ گرفت:
به روز وصل چه دل بستهای؟ كه مثل دو خط (http://p30city.net)
به هم رسیدن ما نقطه جدایی ماست
پاداش حرف حقزدن جز سربلندی نیست
حق با من است اما مرا بر دار میخواهی (http://p30city.net)
در راه عشق تكیه به تدبیر عقل خویش (http://p30city.net)
با چتر زیر سایه بهمن نشستن است
شادمانیم كه در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجرهای در دل سیمانی ماست
...
در ساختار شعر فاضل این ویژگی باعث تقویت محور افقی و به همان نسبت ضعف محور عمودی شده است. جستوجوی شاعر برای مضمونسازی سبب شده است تا ابیاتی قوی خلق شود كه با وجود قوت معنایی، رابطه مستحكمی بین آنها وجود ندارد. به تعبیر دیگر ارتباط دو مصرع، محكم است اما ارتباط ابیات مختلف با یكدیگر ضعیف است. گاه دیده میشود كه در یك غزل از موضوعات و آنات شاعرانه مختلفی سخن به میان میآید اما بین این مضامین ارتباط روشنی وجود ندارد و حتی گاه این گسست منجر به تنافر معنایی نیز میشود.
آن روز اگر خود بال خود را میشكستم (http://p30city.net)
اكنون نمیگفتم بمانم یا نمانم؟ (http://p30city.net)
قفل قفس، باز و قناریها هراسان
دلكندن آسان نیست آیا میتوانم؟
در این دو بیت كه در پی یكدیگر آمدهاند دو مفهوم متضاد بیان شده است. در لختی سخن از ماندن است و در لخت دیگر شاعر از رفتن میگوید.
یا در بیت دیگر شاعر میگوید:
بیا سر در گریبان هم از دنیا بیاساییم
مگر ما را خدا با «هم» در آن دنیا برانگیزد
در این پیرانهسر سجادهای دارم كه میترسم
خدا با آن مرا از حلقه دوزخ بیاویزد
فحوای كلام در بیت اول شوریدگیهای عاشقانه است و در بیت دوم پرهیزهای پارسایانه. شاید بتوان گفت ضعف محور عمودی از ویژگیها، ناگزیر مضمونسازیهای شاعرانه است.
اگر به سه دفتر شعر فاضل در كنار هم نگاه شود، حالوهوا و سبكوسیاق دو دفتر قبلی را بهروشنی میتوان در دفتر «آنها» نیز مشاهده كرد و صاحب آن را شاعری صاحبصدا دانست.
چند قدمی كه بیشتر به پیش آییم همین یكدستی و قرابت میتواند پای ذوقمان را بگیرد و تصاویر و موتیفهای تكراری آن كمی ملالآور شود. بهنظر من مهمترین مشكل این دفتر همین تعدد تصاویر تكراری است. شاعر در موقعیتهای مختلف توانسته است از حداكثر ظرفیتهای برخی موتیفهای مورد علاقهاش بهره ببرد اما همین پایبندی به چند موضوع محدود، جهان تصویری شعر فاضل را كوچك كرده است. برخی از این موتیفها كه سابقه حضور در دو دفتر اول را هم دارند، از این قرارند: دریا، آینه، غبار، فواره، ساحل سجده، ماه و...
تصویر زیبایی كه شاعر از رفتوآمدهای موج به ساحل ترسیم كرده سبب خلق چنین بیت درخشانی شده است:
ساحل جواب سرزنش موج را نداد (http://p30city.net)
گاهی فقط سكوت سزای سبكسری است (http://p30city.net)
...
اما این با همآیی موج و ساحل وقتی كه در غزلهای بعد تكرار میشود از توان تصویر میكاهد و تصاویر را بیرمق جلوه میدهد:
موج راز سربهمهری را به دنیا گفت و رفت
با صدفهایی كه بین ساحل و دریا گذاشت
من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل (http://p30city.net)
روزی كه به سوی تو دویدم تو چه كردی؟
كشش ساحل اگر هست چرا كوشش موج؟
جذبة دیدن تو میكشد از هر طرفم
یا در مثال دیگر میتوان به نشستن غبار روی سنگ قبر اشاره كرد:
حتی ننشستهست غباری به مزارم
ای كشتی جان! حوصله كن میرسد آن روز
فراموشی حریری از غبار افكنده بر سنگی (http://p30city.net)
از این پس مینوازد عطر تنهایی مشامم را
سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم مكن
بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگینتر است
شاعر از موتیف فروافتادن فواره در این دفتر 4بار استفاده كرده است كه نشان از علاقه شدید وی به این تصویر دارد. موتیفهای سجده، ماه، بوسیدن، دریا و آینه بهترتیب پنج، شش، نه، هفده و بیست بار استفاده شده است. بهنظر میرسد بیتوجهی فاضل به استعمال مكرر چند تصویر محدود باعث گشودهشدن باب نقد و اشكالات بسیار بر شعرش شده است. كاش شاعر در استفاده از این تصاویر وسواس بیشتری بهخرج میداد و با گزینشهای دقیقتر خود مضمونآفرینیهای بدیعش را زیر سایه تصاویر تكراری مدفون نمیكرد.
در سالهای اخیر و در غزل امروز، شعر پیوند مستحكمی با زندگی مردم عصر خود یافته است. این ویژگی را میتوان در ورود برخی عناصر دنیای متمدن به غزل فارسی جستوجو كرد.
در دفتر «آنها» از مجموع 51غزل حتی یك شعر نیز به فضاهای شهری مربوط نمیشود. در این مجموعه بسامد واژگانی همچون رود، ساحل و كوه بسیار بالاست؛ در حالی كه اثری از واژگان دنیای متمدن دیده نمیشود. واژه خیابان كه شاید تنها واژه مدرن این مجموعه باشد فقط 2 بار بهكار گرفته شده است؛ در حالی كه كلمات كوه، موج، رود و دریا هركدام بهترتیب هشت، نه، ده و هفده بار تكرار شده است. این تفاوت را جدای از واژگان در سطح نحو و ساختار جملات هم میتوان مشاهده كرد. زبان فاضل در این مجموعه، زبانی باستانی و آركائیك نیست اما با قطعیت هم نمیتوان آن را زبانی امروزی دانست. بیتوجهی شاعر در استفاده از شكل شكسته برخی حروف همچون مرا، ز و دگر و علاقهاش به پیشوند منفیساز «م» به جای «ن» نشان از همین افتراق زبان شعر فاضل با زبان معیار دارد.
دگر برای كسی درد دل نخواهم كرد (http://p30city.net)
دگر ز دست خودم درد سر نخواهم دید
عجب كه كوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب كه كوه شده چون نسیم سرگردان
دیگر سراغ خاطرههای مرا مگیر
خاكستر گداخته را زیرورو مكن
میتوان گفت زبان شعر فاضل بیش از آنكه در نسبت با غزل امروز باشد همصدا با شاعرانی همچون رهی معیری یا شهریار است. البته شاعر خود نیز به این امر واقف است و با ظرافت به آن اشاره كرده است:
مرا به لفظ كهن عیب میكنند و رواست (http://p30city.net)
كه سینهسوخته از می حذر نخواهد كرد (http://p30city.net)
...
در واقع این امر به خودی خود امر نامطلوبی نیست و اگر شاعر بتواند وحدت رویه خود را حفظ كند و از قوانینی كه خویش وضع كرده تعدی نكند، نباید بر او خردهای گرفت؛ چیزی كه فاضل در این مجموعه توانسته است به آن دستیابد.
نكته دیگری كه باید در شعر فاضل مورد بررسی قرار بگیرد چهرهای است كه از معشوق ارائه میشود. در این مورد هم شعر فاضل با شعر دیگر همنسلان و همقطارانش تفاوت دارد. در شعر امروز معشوق از آن تصویر خیالی و كلی خود در شعر كلاسیك فاصله گرفته و به پدیدهای حقیقیتر و محسوستر بدل شده است.
فاضل نظری هم كموبیش در برخی اشعار خود به این معشوق نظری داشته است.
ای كه برداشتی از شانة موری باری (http://p30city.net)
بهتر آن بود كه دست از سر من برداری
ظاهر آراستهام در هوس وصل ولی
من پریشانتر از آنم كه تو میپنداری
هرچه میخواهمت از یاد برم ممكن نیست
من تو را دوست نمیدارم اگر بگذاری
اما در برخی از موارد نیز چندان با این اتفاق همدل نبوده است. در برخی از ابیات مجموعة «آنها» آنجا كه از معشوق سخنی بهمیان میآید خواننده به یاد شعر سبك عراقی میافتد و در نظرش بسیاری از ویژگیهای معشوق پهلو به ویژگیهای معشوق سبك عراقی میزند. در اینجا دغدغه عاشق توجه معشوق به رقیبان است و رفتارها و برخوردهای او در نظر عاشق جز حسن و نیكی نیست.
هرگاه یك نگاه به بیگانه میكنی
خون مرا دوباره به پیمانه میكنی
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
جای گلایه نیست كه این رسم دلبری است
دشنام یا دعای تو در حق من یكی است
ای آفتاب هرچه كنی ذرهپروری است
گویی همچون شاعر قرون 7و8 عاشق، خاكسار و دستبهدامان معشوق است و سرزدن جور و ستم از معشوق، امری طبیعی است.
شادم كه به هر حال به یاد توام، اما
خون میخورم از دست تو و باز غمی نیست (http://p30city.net)
گر جوابم را نمیگویی، جوابم كن به قهر
گاه یك دشنام از صدها دعا شیرینتر است
كشتهای در پای خود دیدی یقین كردی منم
سایهای بر خاك مهمان شد، گمان كردم تویی
بهنظر میرسد دلیل چنین جهتگیریای در شعر فاضل نظری، تعلقات خاطر وی به غزل فارسی و الهامات و تأثیرپذیریهایی باشد او از این گنجینة گرانسنگ دارد. توجه به این پشتوانة شعری در بسیاری موارد سبب غنای شعر فاضل شده است. اما همین دلبستگی گاهی همچون آنچه ذكر آن رفت باعث توقف شاعر در عوالمی دیگر شده و او را فرزند زمانهایی كرده است كه با زمان شاعر فاصله دارد.
نكته آخری كه باید در نقد و بررسی مجموعة«آنها» به آن اشاره كرد، علاقه بسیار شاعر به استفاده از ردیفهای بعضاً بلند است. در این دفتر از مجموع 51 غزل، 36 غزل مردف است و از میان این 36 غزل، ردیف 14عدد از آنها به بلندی یك جمله است؛ ردیفهایی همچون «حوصلة شرح قصه نیست»، «از تماشای تو میگیرد»، «...تر از این شدن چگونه» و «گمان كردم تویی» از جمله ردیفهای بلندی است كه تشخص خاصی به این مجموعه بخشیده است. من بهدرستی دلیل این تكلف شعری را نمیدانم اما گمان میكنم پیش از آنكه آنِ شاعرانهای شاعر را به سوی استعمال چنین ردیفهایی سوق داده باشد، اشتیاق او به هنرورزیها و نمایش چیرهدستیهایش سائق این كار شده است. باید معترف هم بود كه شاعر در بیشتر مواقع بهخوبی توانسته است با گزینشهای هوشمندانهاش بار سنگینی از شعریت بیت را بر دوش ردیفهای مشكل خود بیندازد.
در پایان به نظر میرسد شعر فاضل با جایگاه واقعی خود فاصله دارد و آنچه بر جریده خاطر آمده است تنها بخشی از تواناییها و شاعرانگیهای آقای مدیر است. شاید اگر فاضل نظری از توان و استعداد خویش با جدیت بیشتری بهره میجست میتوانست شعر خود را در جایگاه رفیعتری قرار دهد؛ اگرچه با توجه به دغدغهها و مسئولیتهای اجراییاش باید همین آبباریكه را نیز غنیمت شمرد.
...
چند شعر تازه از فاضل نظری
طلسم
در گذر از عاشقان رسيد به فالم
دست مرا خواند و گريه كرد به حالم
روز ازل هم گريست آن ملك مست (http://p30city.net)
نامه تقدير را كه بست به بالم (http://p30city.net)
مثل اناري كه از درخت بيفتد
در هيجان رسيدن به كمالم
هر رگ من رد يك ترك به تنم شد
منتظر يك اشاره است سفالم
بيشه شيران شرزه بود دو چشمش
كاش به سويش نرفته بود غزالم
هر كه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از كه بنالم
دلباخته
اي صورت پهلو به تبدل زده! اي رنگ
من با تو به دل يكدله كردن، تو به نيرنگ
گر شور به دريا زدنت نيست از اين پس (http://p30city.net)
بيهوده نكوبم سر سودازده بر سنگ (http://p30city.net)
با من سر پيمانت اگر نيست نيايم
چون سايه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ
من رستم و سهراب تو! اين جنگ چه جنگي است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ
يك روز دو دلباخته بوديم من و تو!
اكنون تو ز من دلزدهاي! من ز تو دلتنگ
آهنگ
از صلح ميگويند يا از جنگ ميخوانند؟!
ديوانهها آواز بيآهنگ ميخوانند
گاهي قناريها اگر در باغ هم باشند (http://p30city.net)
مانند مرغان قفس دلتنگ ميخوانند (http://p30city.net)
كنج قفس ميميرم و اين خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نيرنگ ميدانند
سنگم به بدنامي زنند اكنون ولي روزي
نام مرا با اشك روي سنگ ميخوانند
اين ماهي افتاده در تنگ تماشا را
پس كي به آن درياي آبيرنگ ميخوانند
بهانه
از باغ ميبرند چراغانيات كنند (http://p30city.net)
تا كاج جشنهاي زمستانيات كنند (http://p30city.net)
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهاي تار»
تنها به اين بهانه كه بارانيات كنند
يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار ميبرند كه زندانيات كنند
اي گل گمان مكن به شب جشن ميروي
شايد به خاك مردهاي ارزانيات كنند
يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطهاي بترس كه شيطانيات كنند
آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانهاي است كه قربانيات كنند
جواهرخانه
كبرياي توبه را بشكن پشيماني بس است
از جواهرخانه خالي نگهباني بس است
ترس جاي عشق جولان داد و شك جاي يقين
آبروداري كن اي زاهد مسلماني بس است
خلق دلسنگاند و من آيينه با خود ميبرم
بشكنيدم دوستان دشنام پنهاني بس است
يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد
هفتصد سال است ميبارد! فراواني بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس ميدهيم
ديگر انساني نخواهد بود قرباني بس است
بر سر خوان تو تنها كفر نعمت ميكنيم (http://p30city.net)
سفرهات را جمع كن اي عشق مهماني بس است! (http://p30city.net)
...
حاصل عقل
به نسيمي همة راه به هم ميريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم ميريزد
سنگ در بركه مياندازم و ميپندارم (http://p30city.net)
با همين سنگ زدن، ماه به هم ميريزد (http://p30city.net)
عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه ميماند و ناگاه به هم ميريزد
آنچه را عقل به يك عمر به دست آورده است
عشق يك لحظه كوتاه به هم ميريزد
آه، يك روز همين آه تو را ميگيرد
گاه يك كوه به يك كاه به هم ميريزد
پادشاه
از شوكت فرمانرواييها سرم خالي است
من پادشاه كشتگانم، كشورم خالي است
چابكسواري، نامهاي خونين به دستم داد
با او چه بايد گفت وقتي لشگرم خالي است
خونگريههاي امپراتوري پشيمانم
در آستين ترس، جاي خنجرم خالي است
مكر وليعهدان و نيرنگ وزيران كو؟ (http://p30city.net)
تا چند از زهر نديمان ساغرم خالي است؟ (http://p30city.net)
اي كاش سنگي در كنار سنگها بودم
آوخ كه من كوهم ولي دور و برم خالي است
فرمانروايي خانه بر دوشم، محبت كن
اي مرگ! تابوتي كه با خود ميبرم خالي است
مهمان آتش
راحت بخواب اي شهر! آن ديوانه مرده است
در پيله ابريشمش پروانه مرده است
در تُنگ، ديگر شور دريا غوطهور نيست
آن ماهي دلتنگ، خوشبختانه مرده است
يك عمر زير پا لگد كردند او را
اكنون كه ميگيرند روي شانه، مرده است
گنجشكها! از شانههايم برنخيزيد
روزي درختي زير اين ويرانه مرده است
ديگر نخواهد شد كسي مهمان آتش (http://p30city.net)
آن شمع را خاموش كن! پروانه مرده است (http://p30city.net)
گنج
شعله انفس و آتشزنه آفاق است
غم قرار دل پرمشغله عشاق است
جام مي نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرين مرتبه مستشدن اخلاق است
بيش از آن شوق كه من با لب ساغر دارم (http://p30city.net)
لب ساقي به دعاگويي من مشتاق است (http://p30city.net)
بعد يك عمر قناعت دگر آموختهام
عشق گنجي است كه افزونياش از انفاق است
باد، مشتي ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمي سوزاندن اين اوراق است.
تفاوت
پس شاخههاي ياس و مريم فرق دارند
آري! اگر بسيار اگر كم فرق دارند
شادم تصور ميكني وقتي نداني
لبخندهاي شادي و غم فرق دارند
برعكس ميگردم طواف خانهات را
ديوانهها آدم به آدم فرق دارند (http://p30city.net)
من با يقين كافر، جهان با شك مسلمان
با اين حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم كشتة عشقت نظر كن
پروانههاي مرده با هم فرق دارند
هلاهل
اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته
موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته
بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره ايست
بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته
مرگ حق دارد كه از من روي برگردانده است
زندگي در كام من زهر هلاهل ريخته
هر چه دام افكندم، آهوها گريزانتر شدند
حال صدها دام ديگر در مقابل ريخته
هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيست
هر كجا پا ميگذارم دامني دل ريخته
زاهدي با كوزهاي خالي ز دريا بازگشت (http://p30city.net)
گفت خون عاشقان منزل به منزل ريخته! (http://p30city.net)
زيارت
مستي نه از پياله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آيينه خيره شد به من و من به آيينه
آن قدر خيره شد كه تبسم شروع شد
خورشيد ذرهبين به تماشاي من گرفت
آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد
وقتي نسيم آه من از شيشهها گذشت
بيتابي مزارع گندم شروع شد
موج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يك
دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگويم كه ماجرا
از ربناي ركعت دوم شروع شد
در سجده توبه كردم و پايان گرفت كار
تا گفتم السلام عليكم ... شروع شد
دير و دور
بعد از اين بگذار قلب بيقراري بشكند
گل نميرويد، چه غم گر شاخساري بشكند
بايد اين آيينه را برق نگاهي ميشكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند
گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينهام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند
شانههايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تختهسنگي زير پاي آبشاري بشكند
كاروان غنچههاي سرخ، روزي ميرسد (http://p30city.net)
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند (http://p30city.net)
...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 418]
-
گوناگون
پربازدیدترینها