واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: براي درك دنياي رواني نوجوان و مشكلات او توجه به دو نكته اساسي زير لازم است :
1.طرز فكر نوجوان نسبت به خود ، همكلاسي ها ، همبازي ها ، افراد بزرگ تر ، افراد كوچكتر ، برادران ، خواهران ، پدر و مادر .
2.طرز فكر او درباره كار ، هدف هاي آينده ، آرزوها و اميالي كه در سر مي پروراند و طرح هايي كه براي زندگي آينده خود پي ريزي مي كند .
در بسياري ا زموارد كه تفاهم مطلوب و صحيحي ميان پدر و مادر وجود ندارد ، نوجوان به طور خود آگاه يا ناخود آگاه متوسل به ايجاد جبهه بندي هاي مختلف در خانواده مي شود و افراد خانواده رابه دو يا چند گروه تقسيم و به جان يكديگر مي اندازد .
در هيچ دوره اي از زندگي به اندازه دوران بلوغ ، فرد احتياج به حمايت ، كمك و تفاهم ندارد . در اين سنين مسائل مهمي نظير ارتباط با ديگران ،ادامه تحصيل پيدا كردن كار و حرفه مورد علاقه و مسئله ازدواج مطرح مي شود كه نتيجه و تاثير آن عوامل از نظر بهداشت رواني خيلي مورد توجه قرار مي گيرد .
هدف بهداشت رواني
وظيفه و هدف اصلي بهداشت رواني ، تامين سلامت فكر و روان افراد جامعه است . براي رسيدن به اين هدف احتياج به نيروي انساني فعال و كاردان ،همكاري سازمانهاي دولتي ، برنامه ريزي ، بودجه براي ايجاد و گسترش سازمانهاي روانپزشكي و بالاخره آموزش بهداشت همگاني در سطح جامعه داريم .
به طور خلاصه و فهرست وار اهداف و نتيجه كلي از بهداشت رواني را در2 بخش اصلي برمي شماريم .
1. بخش خدماتي :جهت تامين سلامت فكر و روان افراد جامعه ، پيشگيري از ابتلاء به بيماري هاي رواني ، بيماريابي و پيگيري بيماران مبتلابه اختلالات عصبي رواني به طور سرپايي و يا بستري ، كمك هاي مشورتي به افرادي كه دچار مشكلات رواني ، اجتماعي وخانوادگي شده اند .
2. بخش آموزشي :آموزش بهداشت رواني به افرادي كه با بيماران عصبي سروكاردارند وهمچنين آموزش بهداشت رواني همگاني وآشناكردن مردم جهت همكاري واستفاده ازسرويس هاي موجود درصورت مواجه با استرس ها ومشكلات رواني ،آموزش روانپزشكي به دانشجويان پزشكي وپيراپزشكي، تنظيم برنامه هاي بازآموزي كوتاه مدت روانپزشكي براي پزشكان عمومي جهت آشنايي بيشترعلوم روانپزشكي ونظايرآن .
بهداشت رواني دردورانهاي مختلف :
1. بهداشت رواني و پيشگيري اوليه در دوران قبل از تولد و زمان تولد
دراين دوره سهم عوامل ارثي و مادرزادي در ايجاد اختلالات رواني بيش از سايرعوامل است . علاوه برعوامل بالاعوامل محيطي ، شرايط اقتصادي خانواده ، نگراني ها و اضطراب هاي دوران حاملگي ، بيماري هاي مادر در دوران حاملگي ، ضربه هاي قبل از تولد و ضربه هاي زايماني وساير عوامل جسماني و رواني مادر همگي ممكن است درتعيين سرنوشت كودك موثر واقع شود وصدمات جبران ناپذيري به وجود آورد. ازنظر بهداشت رواني وپيشگيري ازاين عوامل به اين شرح است: ممانعت از ازدواج خويشاوندان نزديك و ازدواج هاي زودرس ، تشخيص و تعيين عوامل ارثي بيماري زا و جلوگيري از ازدواج افرادي كه نسل معيوب به وجود مي آورند ، مراقبت ازسلامتي مادردردوران حاملگي وجلوگيري ازكمبود مواد پروتئيني، ويتامين ها ،ابتلابه بيماري ها وعفونت ها ،همكاري با متخصصان بيماري هاي زنان وزايمان درباره اجراي موازين بهداشتي دردوران حاملگي وبالاخره تنظيم طرح هاي لازم به منظور دادن آموزش كافي به مردم و آشنا ساختن آنان به زيان هاي جبران ناپذيري كه ممكن است در نتيجه كوچكترين اهمال دراين دوره به وجود آيد . جلوگيري ازحوادث زايمان وصدمات مغزي كه هنگام تولد ممكن است پيش آيد ازنظر بهداشت رواني بسيارمورد توجه است. بايد مراقبت پيش آيد از نظر بهداشت رواني بسيارمورد توجه است . بايد مراقبت كامل ازنظرحفظ كودكان درمقابل ضربه ، كمبود اكسيژن وخفگي وغيره به عمل آيد.
2. بهداشت رواني در آغاز كودكي
دردوران شيرخوارگي، مسائل مربوط به بهداشت وواكسيناسيون كودك، تغذيه، شيردادن ورعايت نظم وترتيب دراين مورد و زيان هاي ممانعت ازاستفاده از شيرمادر بايستي مورد توجه قرارگيرد .
بايد دانست كه مادراولين كسي است كه نوزاد با او رابطه عاطفي برقرارمي كند واگردرنحوه ايجاد اين رابطه اختلالي حاصل شود ، اثرات آن دردوران زندگي درنحوه همسازي كودك ويا نوجوان با محيط و برقراري مناسبات صحيح با افراد ديگر آشكارمي شود.
بديهي است كه اساس و بناي رواني فرد در دوران كودكي پي ريزي مي شود . وظيفه پزشكان خانواده ، پرستاران ، مددكاران اجتماعي و مشاوران مراكز بهداشت رواني است كه به عنوان بيماريابي رفتارهاي غيرطبيعي اين كودكان راكشف و در رفع علل مولد آن كوشش كنند و همكاري لازم را با خانواده بيمار بنمايند . در غير اين صورت ممكن است كودك درآينده به بيماري هاي رواني و رفتارهاي غير طبيعي يا ضد اجتماعي كه مولد محيط نامساعد و ناسالم خانواده است ، گرفتار شود . در دوران كودكي عدم مناسبات صحيح بين پدر و مادر و مناقشات ميان آنها ، تبعيض وتشويق بي جهت ميان كودكان روان كودك را نامتعادل مي كند .
كودك براي پايه گذاري بناي رواني و عاطفي و ايجاد شخصيت صحيح احتياج به محبت والدين و احساس امنيت در خانواده دارد .كودك بايد بتواند پايه هاي زندگي رواني آينده خود را بر اساس عواملي مانند احساس محبوب بودن و امنيت در خانواده ، همسازي و انطباق صحيح با محيط خانواده و خارج ، ارضاي تمايلات بطور منطقي و مطلوب پي ريزي كند .
اگر پدر و مادر به اين ضروريات توجه نكنند ، احتياجات كودك به نحو كامل درك نمي شود و ثبات عاطفي در خانواده به وجود نخواهد آمد ، در اين صورت كودكي كه در حال رشد است دچار نابساماني هاي رواني خواهد شد .
3. بهداشت رواني در دوران بلوغ
بلوغ را مي توان يكي از مهمترين دوره هاي زندگي دانست كه ازنظر فيزيولوژيكي، فيزيكي ورواني تحولات بسيارعميقي در فرد ايجاد مي كند و باعث مي شود كه نظم جسماني و رواني نوجوان به هم بخورد. نوجوان در اين مرحله ا زنظر جسماني در حال رشد ، از لحاظ عاطفي نارس ، از نظر تجربه محدود و از لحاظ فرهنگ اجتماعي بسيار شكننده و تحت تاثير است .
بلوغ يك دوران بي سر و سامان و به عبارت ديگر دوره اي از زندگي است كه شخص غالبا دستخوش كشمكش هاي گوناگون است . از نظر بهداشت رواني شناخت اين تحولات به خصوص در آن قسمت ها كه تغييرات چشمگير در رفتار و كردار نوجوانان آشكار مي شود ، بسيار پر اهميت است و براي آموزش و آماده كردن نوجوانان ، پدران ومادران براي رويارويي با مسائل و مشكلات مربوط به اين دوره از زندگي امري است كه مورد قبول همه روانپزشكان وروانشناسان قرار گرفته است . عدم آشنايي و توجه به تغييرات رواني در اين دوره ممكن است منجر به بروز مناقشات خانوادگي و اجتماعي شود و منشاء بسياري از انحرافات اخلاقي ، پناه به اعتياد ، دزدي و انواع تبهكاري در نوجوانان شود .
معمولااكثر پزشكان فقط به سلامت جسمي فرد بيمار توجه مي كنند و همچنين معلمان مدارس مرتكب چنين اشتباهي مي شوند و به جاي توجه به رفتار و عكس العمل هاي نوجوان فقط به رشد جسماني ، پيشرفت و معدل او توجه دارند و به هيچ وجه مشكلات عاطفي و رواني او را در حل مشكلاتش ، مدنظر قرار نمي دهند . مراقبت از رشد رواني نوجوانان توسط پزشك و آموزگار امري ضروري است و بايستي رفتارهاي غير طبيعي به موقع تشخيص داده شود تا از بروز هرگونه ناراحتي رواني جلوگيري شود .
تاريخچه:
پيدا كردن آغازهرنهضتي به خصوص نهضتهاي علمي به علت داشتن منابع گوناگون وچند جانبه مسئله مشكلي است، در حقيقت روانپزشكي را مي توان قديمي ترين حرفه وتازه ترين علم به شمارآورد . قديمي ترين ازاين لحاظ كه بيماري هاي رواني ازقديم وجود داشته است. وبقراط در377 تا 460 سال قبل ازميلاد عقيده داشته كه بيماران رواني را مانند بيماران جسمي بايد درمان كرد. علل سرشتي وفرضيه مزاج ها ازهمان زمان بقراط وجالينوس وجود اهميت تاريخي داشته است .
مي گوييم بهداشت رواني، تازه ترين علم است براي اينكه تقريبا ازسال1930 ميلادي بعد ازتشكيل اولين كنگره بين المللي بود كه روانپزشكي به صورت جزئي ازعلوم پزشكي پذيرفته شد وسازمان هاي روانپزشكي ومراكزپيشگيري دركشورهاي مترقي يكي بعد ازديگري فعاليت خود را شروع كردند. ازفعاليت هاي اين سازمانها درجريان جنگ جهاني دوم عملاكاسته شد وبدين ترتيب مي توان روانپزشكي را به صورت تازه ترين علم بعد ازجنگ جهاني دوم به حساب آورد.
ازمدارك موجود چنين استنباط مي شود كه تا اواخر قرن هجدهم وهمزمان با انقلاب كبيرفرانسه ازتاريخچه بهداشت رواني اطلاعات كافي دردست نيست. به علت جهل وبي سوادي ازبروزبيماري هاي رواني، اختلالات رفتاري وبيماري هاي رواني را به دخالت ارواح خبيثه وشياطين، قدرت هاي ماوراي انساني ونفوذ عوامل طبيعي مانند خورشيد، ماه ورعد وبرق در بدن مي دانستند وعقيده داشتند كه اين بيماري ها با نيروهاي ماوراالطبيعه ووساطت افراد مقدس درنزد خدا بهبود مي يابند. واين شفاعت موقعي اتفاق مي افتاد كه بيماردرخواب باشد. اولين باربقراط فيلسوف مشهوريوناني بودكه خرافات را درباره بيماري هاي رواني كنارگذاشت واختلالات رواني را به طرف پزشكي كشانيد، درباره ماليخوليا وجنون زايماني تعريف وتوصيف كرد و مغزرا مركزاصلي روان دانست. جالينوس علت بيماري هاي رواني را اختلال عمل مغزمي دانست. دراوايل قرن سيزدهم واوايل رنسانس، ارتباط جسم وروان ويكپارچگي واكنش آنها مورد بحث قرارگرفت وعلاوه برفرضيه ابوعلي سينا مسئله اين ارتباط به اسپانيا وكشورهاي ديگركشانده شد واين موضوع، زمينه اي براي فرضيه جديد درباره بيماري هاي روان تني شد. اين قرن را بايد قرن سحروجادو، دخالت شياطين وارواح درايجاد بيماري هاي رواني دانست. اولين روانپزشك به نام”جان وي ير”كه درسال1515 دردهكده اي درمرزآلمان وهلند به دنيا آمده بود پس ازاتمام دوران پزشكي درپاريس علاقه مند به مطالعه درباره رفتارانساني وبيماري هاي رواني شد ودرسال1563 كتابي درسوئيس نوشت كه امروزاهميت زيادي درباره تاريخچه روانپزشكي دارد .
“جان وي ير” به علت علاقه مندي درنوشتن رساله هايي درباره تشخيص بيماري هاي رواني، صرع، وحشت شبانه، علائم هيستريك، توهمات افسردگي وساير پديده هاي رواني مرد قرن16 نام گرفت. اگرچه نوشته هاي اوبا مخالفت وطرد او ازطرف گروه زيادي ازاطباء ونويسندگان آن زمان روبروشد ولي با رشد روانشناسي پويا مجددا نوشته هاي تاريخي”وي ير “ ارزش خود را درروانپزشكي پيدا كرد. اولين روانپزشك كشورانگلستان” ويليام بتي “ درسال1753 ميلادي بود واطلاعات جسته وگريخته وجود دارد كه تا قرن چهاردهم مكان هايي براي مواظبت ونگهداري بيماران رواني درمونت كاسينوايتاليا و بيمارستاني درليون فرانسه وجود داشته است . در اسپانيا اولين بيمارستان رواني در سال 1409 در شهر والانسيا به وسيله يك كشيش اسپانيايي ايجاد ايجاد شد و علت آن رفتار استهزاآميز و آزار دهنده افراد نسبت به بيماران رواني در ملاء عام و خيابانهاي آن زمان بوده است. بيماران رواني در ملاء عام و خيابانهاي آن زمان بوده است. بيماران رواني خفيف به صورت فقرا وولگردان در كوچه وبازار ،به وسيله خنده وتمسخر بچه ها وآلت دست بزرگتران مي شدند . دربيمارستانتبلم لندن تا قرن 19 خوراك وپوشاك وجاي كافي براي بيماران وجود نداشت و مسئولان بيمارستان بيماران را درروزهاي يكشنبه درمعرض ديد وتماشاي مردم در مقابل دريافت مختصر پول قرارمي دادند وازاين راه ساليانه400 پوند انگليس عايد بيمارستان مي شد تا كمبود بودجه را جبران كنند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]