تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده] نقل كنى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816335922




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ناز طبيبان


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ناز طبيبان
هرگاه «دريچه» را انتقادي مي‌بينيد، اگر با نقّادي‌اش موافقيد، هيچ(!). خيلي ممنون. سخني نداريم. و اگر موافق نيستيد، چنين داوري نكنيد كه همه‌ي حرف در همين يكبار باز و بسته شدن تمام شده است. بينديشيد كه لابد باز و بسته شدن دريچه‌ها بسيار بوده و بسيار خواهد بود. لازم نيست و نمي‌توان همه واقعيّت را يكجا در يك جا خلاصه كرد. چه بسا آنچه آمده است تنها يك رويه‌ي سكّه‌ي واقعيت است و رويه‌ي ديگرش يا حتي (شايد بتوان گفت:) رويه‌هاي ديگر سكه مكعّبِ (!) واقعيّت، در زمان و زمان‌هاي ديگري نشان داده شده و خواهد شد.‏حرف و حديث دريچه، در باب پزشكي و پزشكان، و در هر باب ديگر كه باز و بسته مي‌شود، از همين قبيل است. ما ادّعاي باب‌الله بودن نداريم! بديهي است كه آنچه مي‌گوييم و مي‌نويسيم، ممكن است اشتباه باشد، و ممكن است اشتباه نباشد. تا آنكه مي‌خواند يا به دريچه مي‌نگرد، چگونه داوري كند. به هر حال «خواننده و بيننده و شنونده» بايد عاقل باشند، نويسنده و گوينده لازم نيست!‏‏«دريچه»، اگر دريچه انتقادي باشد جاي گله نيست. زيرا بارها و بارها از خوبي پزشكان و خدمت پرستاران در عرصه‌هاي درماني و درمانگري بسيار گفته و بسيار نوشته‌ايم.ما نه تنها منكر رحمت و زحمت آنان نبوده‌ايم و نيستيم، بلكه صميمانه و فروتنانه دست همه پزشكان و پرستاران زحمتكش و رحمت‌رسان را (با حفظ موازين شرعي) مي‌بوسيم و به اين گلبوسه قدرشناسانه افتخار مي‌كنيم.‏ضمناً به عنوان جمله معترضه عرض مي‌شود علت تأكيد بر حفظ موازين اين است كه سال‌ها پيشتر پزشكي كتابي نوشته و در مقدمه‌اش آرزو كرده بود كه همه ملت ايران اعم از زن و مرد دست به دست هم داده در نهضت سازندگي و بازسازي كشور پس از جنگ همكاري كنند. اهل نظر(!) ايراد گرفته بودند كه اين آرزو اشكال شرعي دارد و بايد اصلاح شود و اصلاح شده بود. فلذاست كه حالا ما عبرت گرفته پيشاپيش خودمان خودمان را اصلاح فرموديم و به قول اهل علم «دفع دخل مقد‌ّر» نموديم!‏ستايش پزشكان و در همان حال چالش با آنان، سوابقي به درازاي تاريخ دارد. كتاب‌هاي تاريخي و ادبي‌مان، هم ستايشگر امثال بوعلي و رازي‌ست، و هم روايتگر نقّادي‌هاي بسيار به زبان طنز و غير طنز. داستان مداواي هوشمندانه‌ي شاهزاده ساماني كه به بيماري ماليخوليا، يا به روايت امروزي‌اش شايد نوعي از انواع شيزوفرني، يا به عبارت ديگر «خودگاوپنداري» يا هر نام ديگر مبتلا شده بود، معروف است. همه، احساس بيمار را تكذيب مي‌كردند و حتّي چه بسا معتقد بودند كه با شلآق و شكنجه بايد شيطان (جنّ) را از درون مجنون بيرون راند، امّا بوعلي يا به هر حال پزشك ايراني ديگري مانند بوعلي به فراست دريافت كه مي توان توهّم هذيانيِ خودگاوپنداري را در مواجه با بيمار تأييد كرد. پزشك (بوعلي) در هيأت قصّاب و سلاّخ ظاهر شد و كارد بر كارد ماليد تا گاو (بيمار) را ذبح كند. آنگاه گفت اين حيوان بسيار لاغر است و بايد بسيار بخورد تا فربه شود و به درد كارد بخورد! و اينگونه، بيمار را مداوا كرد و دارويي را كه ديگران نتوانسته بودند به بيمار بخورانند، به خورد وي داد.‏مداواي روانشناختي بيمار، در مثنوي مولانا نيز نمونه دارد. داستان پادشاه و كنيزك بيمارش در همان آغاز كتاب مولانا افسانه هم كه باشد و عارفانه هم كه باشد، باز از قدرت علمي حكيمان (طبيبان) روايت مي‌كند. بسياري از درمانگران مي‌پنداشتند كه لاغري مفرط بيمار و بستري شدن و زرد روي شدن و مرگ‌پذيرشدنش دلايل مستقلّ جسمي دارد. انواع داروها را تجويز كردند و مؤثر نيفتاد. امّا سرانجام طبيب حاذق و حكيم با خلوت كردن اتاق و گرفتن نبض بيمار در دست و يكايك نام بردن از شهرها و سپس محلّه‌هاي هر شهر، دريافت كه «علّت عاشق ز علّت‌ها جداست». هرچند او را طبيب الهي مي‌خوانند و پيري از پيران طريقت، امّا به هر حال نخبگان عرصه علم و ادب ما، اگر نمونه‌هاي موفق طبابت را در تاريخ سراغ نمي‌داشتند، مولانا نمي‌فرمود: ‏شاد باش اي عشق خوش سوداي ما

اي طبيب جمله علّت‌هاي ما

اي دواي نخوت و ناموس ما

اي تو افلاطون و جالينوس ما

چالش‌ها هم در عين ستايش‌ها، انكارناپذير است. طنز عبيد زاكاني معروف است كه گفت: طبيبي هرگاه از كنار قبرستان شهر عبور مي‌كرد عبا بر سر مي‌كشيد و تند مي‌گذشت. علّت پرسيدند. پاسخ داد: بيشتر آنان بيماران من بوده‌اند! و حكايت سعدي در بوستانش نيز مشهور است كه گفت: مرد كردي سخت مريض شده بود. اطرافيانش طبيب را بر بالين او حاضر كردند. طبيب پس از معاينه فرمود ديگر كار از كار گذشته و از دست پزشك كاري ساخته نيست. بيمار شما تا صبح بيشتر زنده نيست و بامدادان جام اجل را سر خواهد كشيد. چون صبح طلوع كرد ناگهان عرق عافيت بر پيشاني بيمار نشست و برخاست و همراه حاضران گوش فرا داد به صدايي كه از كوچه مي‌آمد. چون تحقيق كردند معلوم شد كه مردم جنازه‌اي را به قبرستان مي‌برند. تشييع كنندگان، نام ميّت را بر زبان آوردند. همان طبيبي بود كه ديشب بر بالين بيمارشان حاضر شده و مرگ بامدادي را پيش‌بيني كرده بود!‏قضا را طبيب اندر آن شب بمرد

دو صد سال بگذشت و زنده‌ست كُرد

البته مليّت و نژاد بيمار در اينجا هدف نيست. چه بسا سعدي به خاطر ضرورت قافيه چنين فرموده است. مرگ و زندگي، فارس و عرب و ترك و كرد نمي‌شناسد؛ براي همه هست. «دو صد سال» نيز اغراق است. و به نظر مي‌رسد كه سعدي عليه الرّحمه اين را هم به ضرورت حفظ وزن، چنين فرموده است. امّا هدف شاعر، نقادّي نسخه‌هاي طبيبان در آن زمان بوده، يا شايد غلبه تقدير بر تدبير را مورد توجه قرار داده است. حافظ نيز گرچه مضامين عارفانه و عاشقانه را منظور مي‌دارد، اما در باب الاطّبا گاه جانبدارانه سخن‌سرايي مي‌كند و گاه از طنز و طعن در اين باب بهره مي‌برد. همان كه فرموده است: ‏طبيب، گرچه مسيحا دم است و مشفق، ليك

چو درد در تو نبيند، كه را دوا بكند؟

عاشق، كه شد؟ كه يار به رويش نظر نكرد؟

اي خواجه درد نيست و گرنه طبيب هست

همو نيز در مقام ديگري اگرچه باز هم همان سوداي عشق و عرفان را در سر دارد، وقتي محبوب و معشوق را دعا مي‌كند يا در واقع به وي هشدار مي‌دهد(!)، «بي‌رودرواسي» مي‌فرمايد: ‏تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

وجود نازكت آزرده‌ي گزند مباد

ز آستين طبيبان هزار خون بچكد

گَرم به تجربه دستي ندهند بر دل ريش

كاش حافظ به غزل بسنده نمي‌كرد و خاطراتش را نيز در باب بيمار درماني‌ها و بيمارستان‌ها و پزشك ها و پرستارهاي آن زمان مي‌نوشت تا امروز بدانيم كه كدام طبيب از آستين خون چكانده و كدام طبيب عضو حزب نازي‌ها بوده و برايش ناز كرده است. امّا به هر حال ناز طبيب هم دواست!‏




 شنبه 9 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن