واضح آرشیو وب فارسی:آفرينش: مقايسه ديدگاه پياژه و پردازش اطلاعات
پياژه مي گويد:
شناخت انسان يك جريان رشد يابنده و متحول شوند است كه حاصل ارتباط متقابل ظرفيت هاي ذهني فرد با تاثيرات محيط پيرامون اوست.
3- سازگاري با واقعيت ( انطباق ) :
دو جنبه دارد , يعني در جريان آن , دو استعداد ذاتي در تاثير متقابل با يكديگر قرار مي گيرند كه يكي برديگري تاثير مي گذارد. اين دو عبارتند از :
الف ) درون سازي
ب) برون سازي
تعريف درون سازي :
تحصيل يك ساختار شناختي , يعني از طرحواره هاي موجودمان براي تعبير كردن دنياي بيروني استفاده مي كنيم .
تعريف برون سازي :
بايد در نظر داشت كه واقعيات بيروني , همواره قابل درون سازي نيستند و در مقابل فعاليت آن مقاومت مي ورزند. از اين رو الگو ها يا طرحواره ها تغيير مي يابند و خود را با آن موقعيت همساز مي كنند.
4- تعادل جوئي
كه نتيجه درون سازي و برون سازي, رسيدن به تعادل هاي جديد و تغيير مفاهيم و ساخت هاي ذهني در رشد شناختي است.
پياژه رشد هوش و تحول شناختي ( مراحل رشد شناختي ) را به چهار مرحله تقسيم مي كند:
1- مرحله حسي - حركتي
2- مرحله پيش عملياتي
3- مرحله عمليات عيني
4-مرحله عمليات صوري
از نظر پياژه , هريك از اين مراحل ساخت و عملكرد ويژه اي دارد كه در تمام كودكان همانند است. يعني تحول فكري همه كودكان با نظم معين و در زمان نسبتا معين ظاهر مي شود و امكان ندارد كودكي بتواند بدون گذراندن مرحله يا مراحل قبلي , به رشد مراحل بعدي برسد.
دامنه زماني تحول شناختي , از يك مرحله به مرحله ديگر , مطابق وضعيت دروني و شرايط محيطي كوك , تفاوت مي كند. مثلا ممكن است كه يك كودك شش ساله به سطحي از تفكر برسد كه ويژگي سال هاي اول دبستان است و چه بسا كودك هشت ساله اي كه در سطح شناختي يك كودك پنچ ساله باشد. منظور اين است كه هر كودك ضمن گذراندن مراحل عمومي رشد شناختي ويژگي هاي رشدي خاص خود را نيز دارد. به اين دليل وضعيت هر كودك بايد در ارتباط با تحولات شناختي خود او مورد توجه قرار گيرد.
1- مرحله حسي - حركتي :
اين دوره تقريبا 2 سال اول زندگي را در بر مي گيرد. ذهن كودك با كمك اندامهاي حسي - حركتي ( دهان , چشم , گوش ها و دست ها و ....) او به كار مي افتد و كودك از طريق حواس و حركات و اعمال خود, خويشتن و جهان اطراف را مي شناسد. كارهائي مانند مكيدن پستان مادر , ريختن و پاشيدن آب در حمام و .... باعث مي شود كه كودك نسبت به محيط اطراف خود و آنچه كه موضوع كارهاي اوست, آگاهي پيدا كند. نوزاد فقط برخي بازتاب هاي اساسي را دارد و جهان اطراف براي او كاملا نامنظم و در هم ريخته است. كودك به وجود مستقل خويش آگاهي ندارد. حتي وقتي در ماه هاي اول تولد است, هنوز نمي داند كه چگونه با دست ها و پاهاي خود بازي مي كند. در اين مرحله هنوز نمي تواند وجود چيزهاي محسوس اطراف خويشتن را جدا بداند. به همين دليل كودك شير خواره را خود مركز بين مي ناميم . به عنوان مثال , شنيدن صداي مادر از وجود مادر جدايي ناپذير است. تا قبل از يك سالگي , چيزهاي پيرامون او براي وي حالت دائمي ندارند. مثلا اگر سكه اي را كه در دست داريد به او نشان دهيد و سپس آن را زير رختخواب پنهان كنيد نمي تواند آن را پيدا كند.
اما در 18 ماهگي , اول به دست شما نگاه مي كند و وقتيكه سكه را پنهان مي كنيد به اطراف خود و از جمله زير رختخواب نگاه مي كند تا سكه را بيابد. پي بردن به وجود دائمي چيزها , اولين , بزرگ ترين و اساسي ترين كشف شناختي كودك است. ( پايداري شي»)
بنابراين كودك در پايان مرحله حسي - حركتي مي تواند بفهمد كه وقتي پدر و مادر دور از دسترس او هستند باز هم وجود دارند. با اين حال او هنوز موجودي نيست كه فكر كند, بلكه در مرز تفكر است. ( تفكر كودك زماني آغاز مي شود كه زبان را به كار مي گيرد. )
2- مرحله پيش عملياتي :
از 2 تا 6 سالگي , كودك اين توانائي را مي يابد كه چيزها و وقايع را از حوزه حواس كارهاي خود جدا بداند و اين توانائي د ر جريان كاركردهاي رمزي كودك به ظهور مي رسد. كودك در نقاشي هاي خود دانش رمزي يا نمادي را در مورد واقعيات آشكار مي كند و از طريق زبان, صاحب ذخيره پايان ناپذيري از علائم مي شود. ويژگي اصلي اين مرحله , همان رشد كاركردهاي زباني و نمادي است. يعني اينكه كودك مي تواند چيزي را جانشين چيز ديگري كند. در اين مرحله همراه با دروني شدن خارج در ذهن , كودك به خيالپردازي مشغول مي شود. در اين دوره پنج رفتار جديد به طور همزمان ظاهر مي شود كه تجسم يك شي» يا رويداد را در نبودنشان مي رساند. اين رفتارها از ساده تا پيچيده ترين , عبارتنداز :
الف ) تقليد در غياب نمونه ( مدل) :
در دوره قبل , كودك از مدل هايي تقليد ميكند كه مي بيند و مي شنود. البته گاهي از مدل هايي تقليد مي كند كه قبلا آنها را ديده است ولي اكنون در مقابلش نيستد. ( مانند كف زدن يا تكان دادن دست به عنوان خدا حافظي و ...) بي آنكه تجسم در اين كار نقش داشته باشد. اما در دوره دوم , كودك ازنمونه هايي تقليد مي كند كه هم اكنون قابل ادراك نيستند. براي مثال اداي كودكي را در مي آورد كه در حال حاضر حضور ندارد و قبلا او را ديده است. ( يا مثلا به عروسك خود غذا مي دهد. )
ب) بازي نمادي يا بازي تخيلي:
مثلا كودك , عروسكش را مي خواباند و نقش مادر را به عهده مي گيرد.
ج) نقاشي:
درحدود سن دو سال و نيمگي شروع به خط خطي كردن مي كند. نقاشي در اين مرحله , حد فاصل ميان بازي نمادي و تصوير ذهني است.
د) تصوير ذهني:
در اين دوره تقليد دروني مي شود و تصوير ذهني را مي سازد. فرد اين حالت را از چيزهاي غايب ايجاد مي كند. مثل خيال ها و توهمات كودك.
ه) زبان گفتاري :
كودك شروع به سخن گفتن مي كند. در آغاز , گاهي يك كلمه معناي يك جمله را مي دهد . آب = به من آب بده يا ....
برخلاف 4 مورد قبلي, زبان يك امر اجتماعي است و عالي ترين و پيچيده ترين روش نمادي است كه كودك فرا ميگيرد. كودك در اين مرحله هنوز خود مركز بين است.
در پايان اين دوره , كودك مي تواند علائم را از موضوع آنها جدا بداند و بفهمد كه جهان رمزي ذهني و جهان واقعي اطراف او, در واقع 2 جنبه مختلف از يك واقعيتند.
4رفتار از 5 رفتار فوق ( بازي نمادي , نقاشي , تصوير ذهني و زبان گفتاري ) مبتني بر تقليدند.
در اين دوره , كودك دنياي بيروني را به كمك سمبل ها يا نمادها براي خود مجسم مي كند.
از ديگر خصوصيات اين دوره مي توان به موارد زير اشاره كرد:
جاندارپنداري
بسياري از اشياي بي جان را جاندار فرض ميكنند و با گذشت زمان اين ويژگي را بيشتر به اشيايي نسبت مي دهند كه متحرك باشند.
مصنوع گرايي يا ساخته پنداري
يعني اين باور كه اشيا» , چه جاندار و چه بي جان , ساخته و پرداخته دست آدمي است. مثلا ممكن است تصور كند كه آسمان را با قلم مو نقاشي كرده اند.
3- مرحله عمليات عيني :
اين دوره از 7 تا 11 سالگي طول مي كشد و همزمان با دوره دبستاني است.
كودك به دستكاري نشانه ها و علائم مختلف مي پردازد و قادر به استنتاج عيني و منطقي مي شود. عمليات عيني را مي توان به منزله قواعدي دانست كه بر تفكر كودك حاكم است. در دوره قبل او ياد گرفته بود كه واقعيات را به كمك علائم توصيف كند, ولي اكنون آنها را دستكاري مي كند و به اين طريق وضعيت پديده هاي گوناگون را تبيين كرده و از وقايع پيرامون خود نتيجه گيري هايي مي كند. به كمك علائم مي تواند امور مختلف را طبقه بندي و رديف سازي كند. خواندن را ياد بگيرد و حساب كند و بنويسد. او اكنون قادر به نگهداري ذهني است. ( تغيير ناپذيري محتوا عليرغم تغيير شكل ) . خود مركز بيني كودك نسبت به مرحله قبل كمتر شده , اما هنوز به درستي نمي تواند واقعيت را از تفكر خويش درباره آن , جدا بداند. يعني تفكر او هنوز يك جريان مستقل كه جدا از ارتباط مستقيم با واقعيت هاي محسوس باشد, نيست. در اين مرحله براي اولين بار قادر به مرور جريان فكري خود مي شود. در تفكيك واقعيات و فرضيات ناتوان است و همين باعث ايجاد انواع تفكرات فلسفي اسرار آميز در آنها مي شود. ( در جنگل هاي دوردست گنج هاي مخفي وجود دارد و راز هايي هست كه نشان دهنده راه هاي رسيدن به گنج هاست. )
ادامه دارد
جمعه 8 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفرينش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2488]