تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان خوش اخلاقى و از بدبختى انسان بد اخلاقى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840214976




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نوشته های خط خطی


واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: گاهی چیز هایی مینویسم که فقط به درد سوزانده شدن میخوره
هر چند که بزرگانی مثل گوگول هم گاه داستان هاشون رو سوزانده اند و همه زو از تفکراتشون محروم کردند اما . . .
اما بهتره اینجا جایی باشه که توش داستان هایی رو بنویسیم که بعدش یا خط خطی شون می کنیم یا میسوزونیم.

دست هام رو به آرومي باز کردم
ميتونستم به راحتي ضربان قلب مظطربش رو حس کنم
به زحمت چشم هاي کوچيکش رو باز کرد
دوباره گذاشتمش روي پله سرد خونه قديمي
زنگ خونه رو زدم بعد از مدتي که شايد ه عمر گذشت
يه خانم پير در رو باز کرد
پرسيدم ميتونم برم روي ديوار تا شايد بتون اشيانه اي که اين پرنده کوچک ازش سقوط کرده رو پيدا کنم
اما نذاشت
ميدونستم اگر برش ندارم يه حيون بي رحم دخلش رو مياره
برش داشتم
خودش رو محکم توي بقلم گرفته بود
قلبش داشت تند تر ميزد
داشتم ميدويدمن
به قلبم نزديکش کردم که کمتر بترسه
ميدونستم يه پرنده فروش سر
جاده هست
نفسم در نميومد
کليه هام تير ميکشيد و ميدويدم
ديدم داره قلبش مثل مال من ميزنه
با هر تپش قلب من مال اون به جريان ميافتاد
و اين دور تکرار ميشد
با صداي بوق يه ماشين به خودم اومدم
هنوز داشتم ميدويدم
چشماي پرنده بسته بود و قلبش آروم ميزد
مثل من
به سر جاده رسيده بودم
پير مرد پرنده فروش
نگاهي کرد
گفت
چيه بچه اينجا چيکار داري
گفتم:
آقا ببينيد اين پرندههه
يه گوشه افتاده بود
نوکش رو باز و بسه ميکرد
ولي نه آب ميخوره
نه دون
ميشه يه کاري بکگني
پولش هر چي بشه ميدم به خدا
تو خوبش کن
تو رو خدا
تو رو جون امامزاده
دل پير مرد به رحم اومده بود
نگاهي به پرنده کوچکي کرد
که الان داشت به زحمت چشمهاي خستهع اش رو باز ميکرد
پرنده رو گرفت
و نگاه کرد يه کم دوا از توي کيف چرمي کهنه اش در اورد
و بهش داد
نوکش رو پير مرد به زحمت باز کرد
ولي پرنده هيچ چيز نميخورد
همون طور از لاي پلک هاي کوچيکش به من خيره شده بودئ
پير مرد خواست يه چيزي بگه
ولي حرفش رو خورد
نفهميدم چرا
بعد برگشت بهم گفت
ببين از اينجا تا ده دو ساعت پياده راهه اگه اينو يه ساعته برسوني بهداري
اونجا دوا دارند
بهش ميدند خوب خوب ميشه
اما بايد با ماشين بري
هيچ کس نميتونه راه دوساعته رو يه ساعته بره
اومدم اينورتر
ازش تشکر کردم
دست کردم توي جيبم
ديدم پنج تومن بيش تر ندارم
کرايه تا ده ما هفت تومن
بود
جلو چند تا ماشين رو گرفتم
اولي که تا شنيد پنج تومن دارم يه فحش به من داد و رفت بقيه هم از اون بهتر نبودند
فکر کنم يه نيم ساعتي گذشته بود
يه نگاهي به جاده خاکي اي که به ده ميرفت کردم
يه نگاه به کتوني هام
پاره بود و هي از لاش خاک ميومد
دويدن يه ساعت پيشم انقد ساگ آورده بود توش که پام آَ و لاش بود
يهويي ديدم پرندهه داره ميلرزه
گذاشتمش توي جيب جلوي پيرهنم
و دويدم
خيلي تند ميدويدم
خيلي
ديگه نميتونستم نفس از نفس بردارم ولي ميدويم
آفتاب سر ظهر بود که راه افتاده بودم
يعني نيم ساعت وقت داشتم
به اين فکر کردم که پير مرد گفته بود يه ساعت
و تند تر دويدم
ديگه پاهام رو حس نميکردم
ولي از دور پرچم بالاي ژاندارمري رو ديدم
از اونجا تا بهداري يه ربع راه بود
نفهميدم به چه حالي به بهداري رسيدم
وقتي رسيدم نزديک بود بخورم زمين
دستم رو به در نگه داشتم
ولي صورتم محکم با سنگ جلوي پيشخون بر خورد کرده
بود
شوري خون رو فهميدم ولي برام مهم نبود
v خانمي که مسئول اونجا بود تا صدا رمو شنيدذ سريع اومد
گفت ببينم بچه چي کار کردذي
گفتم خانم تو رو خدا
اينو خوبش کنين
من چيزيم نيست
پرنده رو بهش دادم
ولي بعد يه ربع گفت پسرم از دست من کاري ساخته نيست
يه آن موندم
قلبم ديگه نميزد
اهميتيم نداشت ديگه
زدن يا نزدنش
رفتنم بيرون
به درخت کنار نهر تکيه دادم
سرم داشت درد ميکرد
يه آن پرنده لرزيد
چشم هامن رو بستم
پرنده مرده بود






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 372]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن