واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: شعر و شاعر
مهرداد اوستا در بيستم بهمن ماه 1308، در بروجرد به دنيا آمد. دوران كودكي و تحصيلات ابتدايي را در همانجا گذراند و در سن 12 سالگي به تهران آمد. «اوستا» تحصيلات خود را در تهران ادامه داد و از يكي از دبيرستانهاي شبانه، ديپلم گرفت. در دانشكده معقول و منقول دانشگاه تهران ـ دانشكده الهيات فعلي ـ به تحصيل پرداخت و به دريافت مدرك كارشناسي ارشد فلسفه نائل آمد.وي در سن 25 سالگي به عنوان جوانترين استاد به تدريس در دانشگاه پرداخت و در سن 30 سالگي به عضويت شوراي بررسي رسالة دكتراي دانشجويان دوره دكتري ادبيات فارسي درآمد. تسلط فراوان «اوستا» به صرف و نحو عربي در دانشكده معقول و منقول، وي را كه در آن زمان در كسوت روحانيت بود به «رضا نحوي» معروف نمود.او از شاگردان استاد علامه «بديعالزمان فروزانفر» بود و ميگويند كه مرحوم «فروزانفر»، در كلاسهاي درس خود، هر سؤالي را كه مطرح ميكرد از «اوستا» ميخواست تا پاسخ ندهد و در صورتي كه هيچيك از دانشجويان قادر به پاسخ نميشدند، آنگاه اجازه ميداد تا «اوستا» به اظهارنظر بپردازد.استاد «مهرداد اوستا» در طي چند دهه در دانشگاه تهران به تدريس در رشتههاي زبان و ادبيات فارسي، فلسفه، فلسفه تاريخ، تاريخ هنر، تاريخ اجتماعي هنر، زيباييشناسي، تاريخ موسيقي و... پرداخت. رويكرد وي به شعر به سن ده سالگي بازميگردد.
در آن زمان او با سرودن شعرهاي موزون، مورد تشويق يكي از آموزگاران خود قرار گرفت و سرودن شعر را ادامه داد. با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل جلسات شعر حوزه هنري، استاد «اوستا» در جمع علاقهمندان حضور مييافت و ضمن نقد و بررسي آثار شاعران جوان، به دقايق و ظرايف فراواني در موضوع شعر اشاره ميكرد و ضمن خواندن ديوان خاقاني، به بحث پيرامون ويژگيهاي آن ميپرداخت.
«استاد اوستا» عاقبت در هفدهم ارديبهشت 1370 و پس از تدريس در كلاس «تاريخ موسيقي»، دانشكده هنرهاي زيبا «دانشگاه تهران» به تالار وحدت» آمد و به هنگام تصحيح شعر يكي از علاقهمندان به شعر، بر اثر عارضه قلبي درگذشت.از زندهياد استاد «مهرداد اوستا» بيش از 40 اثر تحقيقي و تأليفي در زمينه ادبيات و هنر به يادگار مانده است كه بيش از 20 اثر آن در زمان حيات وي منتشر شده است.
شكستي و نشكستم
«وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بريدي و نبريدم
ز دستبرد زمانه، خلاف عهد مودت
كشيدم آنچه كشيدم، شنيدم آنچه شنيدم
كيام شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم به روي شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم
چو شمع خنده نكردي مگر به شام سياهم
چو بخت جلوه نكردي مگر ز موي سپيدم
به جز وفا و عنايت نماند از همه عالم
ندامتي كه نبردم ملامتي كه نديدم
نبودم از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم به دوش ناله كشيدم
جوانيام به سمند شتاب ميشد و از پي
چو گرد در قدم او دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده ز چهره عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
وفا نكردي و كردم، به سر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم»
با من بگو تا كيستي، مهري، بگو، ماهي؟ بگو
خوابي؟ خيالي؟ چيستي؟ اشكي؟ بگو، آهي؟ بگو
شيدايي
راندم چو از مهرت سخن گفتي بسوز و دم مزن
ديگر بگو از جان من، جانا چه ميخواهي، بگو
گيرم نميگيري دگر، زآشفتهي عشقت خبر
بر حال من گاهي نگر، با من سخن گاهي بگو
اي گل پي هر خس مرو، در خلوت هر كس مرو
گويي كه دانم، پس مرو، گر آگه از راهي بگو
غمخوار دل اي مي نيي، از درد من آگه نيي
ولله نيي، بالله نيي، از دردم آگاهي بگو
بر خلوت دل سرزده يك ره درآ ساغر زده
آخر نگويي سرزده، از من چه كوتاهي بگو؟
پنجشنبه 7 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]