تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837829524
با عليرضا قرباني، خواننده هيچ وقت مريد يك معلم آواز نبودم
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با عليرضا قرباني، خواننده هيچ وقت مريد يك معلم آواز نبودم
جام جم آنلاين: عليرضا قرباني از خوانندگان جواني است كه مخاطبان بيشتر او را به عنوان خواننده اركستر موسيقي ملي و خواننده تيتراژ سريالهاي شب دهم و كيف انگليسي ميشناسند. آواز معدود خوانندگان ايراني كه در ساليان اخير در دهها فستيوال و جشنواره مختلف موسيقي در 5 قاره شركت داشته است.
قرباني مدتي است با تشكيل گروه اشتياق فصل جديدي از فعاليتهاي خودش را كه بيشترسمت و سوي استقلال دارد را آغاز كرده و توامان به حيطه آهنگسازي نيز نزديك شده است.
نخستين اجراي رسمي اين گروه به خوانندگي قرباني 7 شهريور در فضاي باز مجموعه فرهنگي و تاريخي نياوران برگزار ميشود. به همين سبب با او گفتگويي درباره پيشينه و آينده كارياش انجام دادهايم كه ميخوانيد.
پرداختن به مقولهاي تخصصي مثل آواز ايراني و جلب آن شدن بايد با سابقهاي همراه باشد. شما چگونه وارد ساحت زيبا و دلنشين موسيقي آوازي ايران شديد؟
از كودكي با علاقهاي عجيب و غريب عاشق خواندن بودم. اين علاقهمندي ابتدا به شكل حضور در گروههاي سرود و قرائت قرآن نمود پيدا كرد تا اينكه بتدريج شروع كردم به گوش دادن موسيقي از راديو و تلويزيون و تقليد از تصنيفهايي كه ميشنيدم.
اين ميل و رغبت در من باعث شده بود به هر نحو به سوي اين مسير بروم؛ مسيري كه به من كمك كند تا آواز را به شكل تخصصي و حرفهاي دنبال كنم. هر چه سنم بالاتر ميرفت، تلاشهاي من هم براي شناخت موسيقي آوازي ايران بيشتر ميشد.
يادتان هست كه اولين برخوردتان با موسيقي حرفهاي و شناخت بزرگان آن چگونه اتفاق افتاد؟
اولين برخوردها با خريد نوارهاي كاست موجود در بازار بود. تقريبا ميتوان گفت دانشآموز دوره راهنمايي بودم كه دور از چشم مادر اولين بار به ميدان انقلاب رفتم و از يك نوار فروشي خواستم نواري به من بدهد كه خوانندهاش زياد تحرير بزند.
در نتيجه چه آثاري را ميخريديد؟
بيشتر آثار استاد شجريان. البته آن موقع اينقدر نوار و سي دي نبود. دايره خوانندگاني كه آثارشان در بازار بود خيلي محدود بود و بيشتر هم كپي آثار وجود داشت. اما اگر بخواهيد به شكل دقيقتري يادآوري كنم، بايد بگويم اولين نواري كه خريدم، مربوط به مرحوم استاد تاج اصفهاني بود. خيلي خوب يادم است كه تصنيف زيباي آتش دل هم در آن نوار كاست بود.
آموزش آواز ايراني را رسما از چه زماني آغاز كرديد؟
تقريبا از سالهاي 63 و 64 شروع كردم و در ابتدا نزد معلمي رفتم كه فقط تصنيف ايراني با من كار كرد. اين معلم بهروز عابديني بود كه نزديك 2 سال بسياري از تصانيف قديميرا به من آموخت. پس از ايشان مدت زيادي از محضر خسرو سلطاني استفاده كردم و رديف مرحوم استاد دوامي را نزد ايشان فراگرفتم و بعد، آقاي مهدي فلاح رديفهايي را كه از استاد شجريان آموخته بودند به من منتقل كردند.
امروزه ديگر بيشتر مراجعات به رديف مرحوم استاد دوامي و رديف زنده ياد محمود كريمياست، اين طور نيست؟
بله. امروز ديگر رديف مرحومان دوامي و كريميمرجع محسوب ميشود و بسياري از هنرآموزان و هنرجويان به آنها مراجعه ميكنند، با اين حال خسرو سلطاني از شاگردان مستقيم و بيواسطه مرحوم دوامي بود و من نكات بسياري نزد ايشان آموختم. سنشان زياد بود و رفتهرفته نظم جلسات آموزش هفتگي كم ميشد.
من هم خيلي پايبند انضباط بودم و اين ناهماهنگي مانع كار ميشد. البته استاد كسالت و بيماري هم داشتند ، اين بود كه خدمت آقاي فلاح رسيدم. پس از ايشان شاگرد دكتر حسين عمومي شدم. ايشان كلاس درس نداشتند.
اصرارها و خواهشهاي من و يكي دو نفر ديگر باعث شد استاد به طور مرتب به چند نفر درس بدهند. در واقع ما پايه تاسيس كلاسهاي آموزش آواز دكتر عمومي را گذاشتيم.
طبيعي است وقتي يك نفر با جنبهها و ويژگيهاي هنر مورد علاقهاش آشنا ميشود، برداشت خاصي هم از آن احوال داشته باشد. اولين برخوردهاي شما با مقولهاي به نام رديف چگونه بود؟
اين چيزي كه شما مطرح كرديد، براي من هميشه خاطرهانگيز است. كم و بيش ميدانستم خواندن آواز به يادگيري قواعد خاص نياز دارد و چارچوب مشخصي ميخواهد در واقع قرائت قرآن اين مقدمه را به من آموخته بود كه براي طي يك مسير اجرايي از ابتدا تا انتها بايد طوري حركت كرد كه در نظر مخاطب ناموزون و نا متوازن نباشد.
يك قاري قرآن در ابتدا به مدت 10 دقيقه تا يكربع فقط خلق ملودي ميكند و با حفظ موازين مسير قرائت و به كار بردن هنر خلاقه و بداههاش، آن را پايان ميدهد. اما در پاسخ به پرسش شما بايد بگويم اولين گوشهاي كه من آموختم، مهرباني از آواز بيات ترك بود. شايد هم گوشه شهابي. نميدانم.
به هر حال بيات ترك آوازي است كه مردم عادي آن را بهتر و راحتتر درك ميكنند و خواندنش در مقايسه با ديگر آوازها آسانتر است. وقتي استاد سلطاني تاكيد ميكرد كه بايد سعي كنم بدون كم و كاست حتي تعداد تحريرها هر آنچه آموخته را بياموزم، دريافتم رديف موسيقي ايراني يك دنيا مطلب است و پيگيري آن بسيار ضروري است. در چنين حالتي يك فرد تازه كار دچار تحير ميشود. اين گستردگي زيبا و الحان و نغمههاي جانبخش انسان را خوشحال ميكند.
به نظر ميرسد در دوراني كه مشغول به يادگيري بوديد، علاقه داشتيد شيوههاي مختلف را فرا بگيريد. دليل اين كار چه بود؟
اعتقادم اين بود كه هر هنرجويي بايد در هر رشتهاي شيوههاي مختلف را حتي براي آموزش عادي هم كه شده فرا بگيرد. يعني يك آواز خوان بايد بداند سبك مرحوم دوامي چيست و چگونه اجرا ميشود و همين طور طاهرزاده و كريميو ديگران. وقتي شناخت شما نسبتا بالا رفت، حالا ميتوانيم روي يك شيوه يا سبك زوم كنيد و آن را تا پايان بياموزيد.
امروز بسياري از علاقهمندان آواز بيشتر دنبال معلماني ميگردند كه اسم و رسميداشته باشند. در اين باره چه نظري داريد؟
در مورد خودم بگويم كه بعضي از اين معلمان نميتوانستند من را جلب كنند. هيچ وقت كاملا مريد يك معلم نبودهام كه متاسفانه امروزه يكي از بدترين آسيبهاي آموزش آواز است. يعني اين مريد و مرادي به شكل غلطي ميان هنرجو و استاد به وجود ميآيد كه چندان خوشايند نيست و هنرجو را در يك سطح نگه ميدارد.
البته من فكر ميكنم آموزش آواز ما هم به دليل دشواريها و پيچيدگيهايش به اين امر دامن ميزند و شاگرد ناچار ميشود به شكل عجيب و غريبي مريد استادش باشد.
بله. اين موضوع هم تا حدي مزيد بر علت است و موجب ميشود شاگرد نتواند خلاقيتهايش را بروز بدهد. در اين زمينه هميشه مورد انتقاد و غضب و ملامت دوستان قرار ميگرفتم. چون چندان پايبند و معتقد نبودم كه حتي آنچه كه معلم آواز ميآموزد، بايد پذيرفت.
خيلي اوقات مخالفتم را اعلام ميكردم. كما اينكه بارها شده بود زنده ياد استاد عمومي در كلاس و در يك جمع بزرگ نظر من را جويا ميشد و من گاهي مخالفت ميكردم. اين مخالفت جدالي را پيش ميآورد كه خوب بود. من سر كلاس اساتيد معروف هم رفتهام، اما آنچه من طلب ميكردم اغلب در نامداران نمييافتم.
تا آنجا كه ميدانم پس از همكاري كوتاهمدت آقاي شجريان با اركستر ملي، از سوي زندهياد تجويدي به آقاي فخرالديني معرفي شديد. فكر نميكنيد در اولين گامهاي حرفهاي اين قدم بسيار بلند و دشواري بود؟
آقاي تجويدي روي من تمركز كرده بود و آمادگي من را سنجيده بود. روي 2 تا از كارهاي ايشان خوب و بدقت كار كرده بودم. من را به آقاي فخرالديني معرفي كرد و قرار گذاشتيم فلان روز سر تمرين اركستر موسيقي ملي ايران باشم. به محض اينكه رسيدم، آقاي فخرالديني از من خواست به گروه بپيوندم.
معرفي شدم و با تمام قوا آن قطعات را خواندم. بسيار دشوار بود. به هر حال پس از استاد شجريان توقع زيادي از اركستر به وجود آمده بود. وقتي خواندم و تمام شد ديدم همه زهيها دارند با آرشه ميزنند روي پايه نتهاي خودشان نميدانستم اين رسم اركسترهاي بزرگ است كه وقتي كسي كارش را خيلي خوب انجام دهد، با اين روش مورد تشويق قرار ميگيرد.
آقاي فخرالديني هم تشويق اعضاي اركستر را تاييد كرد. وقتي كار من مقبول افتاد استاد فخرالديني به من توصيه كردند حالا كه قرار شده خواننده اركستر ملي باشي، نبايد هر جايي بخواني و بايد شأن خودت را خوب درك كني. خيلي جدي اين قضيه را به من گوشزد كردند.
بعد از اركستر ملي با اركستر سمفونيك هم كار كرديد. تفاوت اين دو اركستر و اجراي آواز در آن را چگونه ديديد؟
براي من اركستر ملي به لحاظ اركستراسيون، تنظيم و رپرتوار قابل لمستر و مانوستر است. در واقع صداي اين اركستر با خلقيات و حس و حال من بيشتر جور در ميآيد. اما در ديگر موارد تفاوت چنداني ندارد. مگر وجود استاد فخرالديني كه غنيمت است.
همكاري شما با اركستر موسيقي ملي ايران به خصوص در چهار پنج سال اخير از آن روند ابتدايي خود خارج شد و تناوب اين همكاري از ميان رفت. دليلش چه بود؟
اصلا قرار نيست يك اركستر فقط با يك خواننده كار كند. اين حق طبيعي يك اركستر است و در تمام دنيا اين موضوع رايج است. در واقع شايد تنها اعضاي اركستر هستند كه ثابتاند. حتي رهبر هم به فراخور موضوع يا موقعيت تغيير ميكند. پس طبيعي است كه خواننده هم ميتواند عوض شود.
رهبر اركستر وقتي تغيير ميكند (يا رهبر مهمان ميآيد) كه نوع رپرتوار نيز تغيير كند. اين در حالي است كه رپرتوار اركستر ملي تا حدودي از يك روند و شكل خاصي تبعيت ميكند؟
نه، اصلا اين طور نيست. شما يك اثر معروف در موسيقي سمفونيك غرب را در نظر بگيريد. امكان دارد رهبرهاي مختلف با يك اركستر آن را روي صحنه بياورند. چوب هر رهبري، حال و هواي خودش را به اركستر منتقل ميكند.
كما اينكه آقاي فخرالديني هم از اين موضوع استقبال ميكنند. ديديد كه چندي پيش، چند نفر از اعضاي اركستر قطعاتي را كه خودشان ساخته بودند، رهبري كردند. درضمن فراموش نكنيد كه نزديك به 7 سال تا سال 1383 در تمام كنسرتهاي اركستر ملي حضور داشتم.
به هر حال از 83 به اين طرف آن انضباط و استمرار ديگر وجود ندارد. چرا؟
خودتان بهتر ميدانيد كه وقتي آدم بيشتر شناخته ميشود دغدغهها و تعدد كارهايش بيشتر ميشود. اين تكثر براي من نسبت به ديگران بيشتر هم بود. خودتان بهتر ميدانيد كه در چند سال اخير من بيشترين كنسرتهاي خارجي را در مقايسه با ديگر دوستانم داشتم. اما البته اين را بگويم كه منظورم از دوستان، خوانندههاي جوانتر است نه گروهها و خوانندههايي كه سالهاست در خارج كنسرت ميدهند.
متاسفانه برخي مطبوعات اين تعدد كارها را به شكل ناخوشايندي مطرح كردند و گفتند فلاني چندان تمايلي به همكاري با اركستر ملي ندارد. در حالي كه اصلا اين طور نبوده و نيست. كما اينكه احتمالا در فصل پاييز با اركستر موسيقي ملي ايران كنسرت خواهم داشت.
اولين اثري كه از شما منتشر شد، اشتياق نام داشت كه حاصل همكاريتان با اركستر ملي و آقاي فخرالديني بود. اما در دومين قدم سراغ گروهي رفتيد كه آنسامبل(گروه)متفاوتي بود و حاصل آن آلبوم «از خشت و خاك» بود كه با استقبال هم روبهرو شد. چطور شد كه با گروه ايل و صادق چراغي همكاري كرديد؟
من علاقه زيادي به آنسامبل سنتي دارم. اما درباره اين كار بايد به اركستراسيون يا نوع سازبندي آن اشاره كنم كه بسيار خاص بود. آشنايي من با صادق چراغي از سوي يكي از دوستان فراهم آمد و اين دوستي بسيار خوشايند بود. بهتر است بگويم صادق چراغي يكي از صادقترين دوستان من است و اين روي كار تاثير ميگذارد. معتقدم در عرصه دوستي صداقت بسيار مهم است.
صادق ثابت كرد كه در رفاقت با من صادق است. از سوي ديگر نام حضرت فردوسي در ميان بود و تمركز اثر روي اشعار ايشان بود كه براي من خيلي خوشايند بود. اركستراسيون و اضافه شدن سازهاي بومي و محلي ايران به سازهاي رسمي و ملي نيز موجب شده بود از اين آنسامبل صدايي بيرون بيايد كه براي من جالب و تازه بود.
علاوه بر همه اينها وقتي صادق چراغي ملوديها را آورد و سازبندي را نشان داد، من احساس كردم از دل اثر بوي قدمت ميآيد. اين رنگ و بو و اخلاق حرفهاي صادق چراغي و ملاحت طعات من را جذب كرد. در ضمن صادق چراغي سعي كرده بود جنبه تغزلي ادبيات حضرت فردوسي را در نظر بگيرد كه اين موضوع بسيار بكر و نو بود.
زماني كه «از خشت و خاك» منتشر شد، برخي اهالي موسيقي گفتند كه عليرضا قرباني در خواندن اين اثر از نقطهاي شروع كرده كه عملا خواندن را بسيار سخت و دشوار ميكند، نظرتان درباره اين گفته چيست؟
اين ديدگاه صادق چراغي بود كه قطعات را در اين توناليته نوشته بود. او به موسيقي مقامي و فلكلور اعتقاد بسياري دارد و دوست دارد كه آنها را به شكل تئوريكي مدرن و براي يك موسيقي خوب تنظيم كند. خودتان بهتر ميدانيد كه در بخش عمدهاي از موسيقي مقامي، توناليته بسيار بالاست و خواننده بايد بالا بخواند.
بخصوص در موسيقي شمال خراسان كه بخش اعظمي از خوانندهها فوقالعاده چپ كوك هستند. چراغي هم با توجه به اين موضوع آن توناليتهها را انتخاب كرد و نوشت. او اعتقاد داشت بايد آن حال و هوا به مخاطب منتقل شود.
و شايد همين پايبندي سبب شده كه «از خشت و خاك» به لحاظ موسيقايي و ديناميك فراز و فرود چنداني نداشته باشد و يكنواختي عجيبي در آن موج بزند؟
اين را بايد صادق چراغي پاسخ بدهد. اما من معتقدم به هر حال موسيقي فولكلور و نواحي در مقايسه با ديگر موسيقيها سختتر است و از ديناميك چندان بالايي برخوردار نيست. وقتي يك آهنگساز از موسيقي نواحي كشورش متاثرباشد تا حدودي هم اين مساله در كارش تاثير ميگذارد. در ضمن فراموش نكنيد اين آلبوم به عنوان تجربه اول صادق چراغي بسيار زيبا و شنيدني بود؟
سومين اثر شما «فصل باران» به آهنگسازي مجيد درخشاني بود. اين همكاري چگونه اتفاق افتاد؟
آقاي درخشاني كارهايش را طوري ميسازد كه هميشه مورد علاقه من بوده است. پس از بازگشتش به ايران، قرار بر همكاري شد و از ابتداي تشكيل گروه خورشيد من در تمام فعاليتها حضور داشتم. حسننيت آقاي درخشاني علاقه من به همكاري را بيشتر كرد.
ايشان قطعات متعددي را به من پيشنهاد كردند و اجازه دادند كه خودم از ميان آنها انتخاب كنم. در نهايت علاوه بر كنسرتهاي متعدد 2 رپرتوار آماده شد كه در كنسرتها هم آنها اجرا شد. يك بخش همايون بود كه نتيجهاش در فصل باران بود و يك بخش هم در بياتترك كه هنوز منتشر نشده است.
يكي از زمينههاي كاري شما كه غالبا هم با استقبال مواجه شده، خواندن در تيتراژهاي تلويزيوني است. اين مسير چگونه هموار شد؟
قدم گذاشتن در اين مسير برايم بسيار دشوار بود. چون شناختي از آن موضوع نداشتم و نمونههاي موجود هم چندان راضي كننده نبودند. اما حضور آقاي فخرالديني به عنوان آهنگساز در سريال كيف انگليسي و قبول ايشان سبب شد تا من دست به تجربه بزنم.
اين موضوع بر ميگردد به قبل از انتشار آلبوم «اشتياق» كه اولين حضور من در عرصه خوانندگي تيتراژ بود. خوشبختانه با استقبال هم مواجه شد و بازتابهاي بسياري در جامعه داشت.
اگر «كيف انگليسي» را به اعتبار آقاي فخرالديني خوانديد، «شب دهم» را چگونه پذيرفتيد؟
من قسمتهايي از سريال آقاي فتحي را ديدم. اتودهايي هم با فردين خلعتبري زده شد؛ اما تمايل چنداني در بين نبود و گفتم من را انتخاب نكن. اين شد كه خواننده ديگري را انتخاب كردند و شب اول هم تيتراژ با صداي ايشان پخش شد. همان شب، نيمههاي شب تلفن منزل ما به صدا درآمد و خواهش و تمنا كه لطف كنيد و خوانندگي اين تيتراژ را به عهده بگيريد. من قبول نكردم.
دوباره با واسطه با من تماس گرفتند و من هم گفتم اين موضوع را قبول ميكنم، فقط به خاطر اين دليل كه عاشورايي است. از من خواستند صبح زود در استوديو باشم. گفتم اجازه بدهيد خوب استراحت كنم، نزديك ظهر ميآيم. در يك استوديو در لاله زار قرار گذاشتيم.
خودم را رساندم و با وجود آشنايي با خط ملوديترانه آن را خيلي زود خواندم. آقاي بشكوفه تهيه كننده سريال بلافاصله پس از اتمام ضبط بسرعت هر چه تمام خود را به تلويزيون رساندند و شب دوم از با صداي من پخش شد.
قسمت آخر اين سريال يك آواز شوشتري داشت كه آن را خيلي با حس و حال اجرا كرديد و توجه مردم نسبت به شما بيشتر جلب شد؟
تصميم نبود اين كار را بكنيم. براي تاثيرگذاري بيشتر خواسته شد كه فكري بكنيم. من و فردين در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه چيزي تاثيرگذارتر از آواز بدون ساز نيست. اين شد كه با حال و هواي غريب رفتم استوديو و آن آواز شوشتري را با شعري از افشين يداللهي خواندم.
تفاوت خواندن محض و خواندن براي تصوير چيست؟
بيشك اولين تفاوت اين دو در ساخت و سفارش است. در موسيقي محض آهنگساز يا صاحب اثر به خودش مراجعه ميكند و بر اساس شرايط و روحيات و احوال خودش يك قطعه را ميسازد كه هيچ محدوديتي در تغيير آن وجود ندارد.
اما در هر موسيقي تيتراژ با موسيقي متن شما بايد به چارچوب تصوير تن بدهيد و براساس آن چارچوب موسيقي تان را تعريف كنيد. پس اين كار سفارش كارگردان و تصويرهاي موجود است. اين سفارش حتي اركستراسيون شما را تحت تاثير قرار ميدهد؛ در حالي كه در اجراي موسيقي محض شما دستتان باز است. همينطور تيم و تمپور و ديناميك و شعر.
شما فقط 5 سريال خواندهايد كه همگي مورد توجه قرار گرفتهاند. جالب اينجاست كه اين ميزان به لحاظ زماني در مقابل آلبومهايي كه منتشر شده بسيار ناچيز است؛ اما كمتر از آنها تاثير گذار نبوده است.
شايد بيشتر هم بوده. به هر حال شما نبايد قدرت رسانهاي مثل تلويزيون را فراموش كنيد.
در انتخاب اين تيتراژها چه مولفههايي بيشتر مورد توجهتان بوده است؟
هم تصوير، هم موسيقي.
شايد به همين دليل است كه همكاري با حسن فتحي (كارگردان) و فردين خلعتبري (آهنگساز) در كارنامه شما تكرار شده است؟
پس از شب دهم سريالهاي بسياري به من پيشنهاد شد. اما نزديك 2 سال و نيم صبر كردم تا ديدم ملاصدرا به لحاظ تصوير و موسيقي قابل اعتناست.
چرا پيشنهادهاي تلويزيوني را رد كرديد؟
اولا كه خودم را خوانندهاي نميدانم كه مرتبا اين كار را بكنم. ضمن اينكه معتقدم در نهايت موسيقي، موسيقي است و اگر خوب ساخته شود، تلويزيون و غير تلويزيون ندارد. آقاي عليزاده هم موسيقي سريال تلويزيوني نوشته است. ميبينيد كه چقدر متفاوت است از سوي ديگر، دوست نداشتم به عنوان خواننده تيتراژ در ذهن مردم جا بيفتم. دلم ميخواهد كاري را بخوانم كه به آن اعتقاد دارم، بخصوص كارهاي تاريخي.
پس از «فصل باران» شما با پژمان طاهري همكاري كرديد و «سوگواران خموش» عرضه شد. به نظرم از اين كار به بعد كاراكتر موسيقايي شما و شيوه آواز خواني تان تغيير كرد و بسياري از قيود كه پيش از آن پايبندش بوديد، كنار رفت؟
تلاشم اين بود كه آزادتر باشم و اين اتفاق آگاهانه افتاد. بالاخره انساني كه كار هنري ميكند، بايد پس از مدتي يا هر چند سالي در كارش تغيير ايجاد كند البته منظورم از تغيير يك تفاوت خود آگاه نيست. منظورم تلاش براي رسيدن به بيان تازه است كه بسيار هم ناخودآگاه اتفاق ميافتد اما اين خواست بايد در هنرمند وجود داشته باشد. يكي از روشهاي مشهود براي من رجوع به قدما بوده است كه از قبل آن را دنبال ميكردم و بالاخره تاثير هم گذاشت.
حميدرضا عاطفي
پنجشنبه 7 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]
-
گوناگون
پربازدیدترینها